«فرمول اسلو» و آینده افغانستان

 
 

 

این خطر وجود دارد که دموکراسی‌های غربی با شناسایی دوفاکتوی طالبان، یک پدیده موقت را به واقعیتی بادوام ارتقا دهند

 زنگ خطر! اگر خوب گوش داده باشید، زنگ خطری را که هفته پیش در اسلو، پایتخت نروژ، به صدا درآمد حتما شنیده‌اید. کدام خطر؟ اینکه گروهی از کشورهای غربی می‌خواهند اندک‌اندک زمینه را برای شناسایی رسمی طالبان به‌عنوان دولت جدید افغانستان آماده کنند بی‌آنکه آنان را به پذیرفتن حداقلی از رفتار یک دولت قانونمند وادار سازند.

چند دهه پیش، نروژ با میزبانی مذاکرات محرمانه بین اسرائیل و سازمان آزادی‌بخش فلسطین، آنچه را بعدا «دیپلماسی اسلو» خوانده شد عرضه کرد. هدف این سبک از دیپلماسی منجمد کردن مسائلی است که از دید درگیران در آن، مسائل حل‌نشدنی به نظر می‌رسند. با بهره‌گیری از این سبک، یک وضع موجود نامطلوب جای خود را به وضع موجود تازه‌ای می‌دهد که کمتر نامطلوب است. «صلح اسلو» هیچ‌یک از خواسته‌‌های اصلی اسرائیل و سازمان آزادی‌بخش فلسطین را برآورده نکرد اما به هر دو طرف امکان داد که با شکل دادن به وضع موجود تازه‌ای، فتیله بحران را اندکی پایین بکشند. در این میان، البته، بازنده نهایی مردم اسرائیل و اهالی کرانه غربی اردن بوده‌اند. برندگان اصلی، از یک سو، هزاران کادر حرفه‌ای سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) هستند که با به دست آوردن مشاغل خوب و با حمایت اسرائیل و قدرت‌های غربی، زیر نورافکن قرار گرفته‌اند. در طرف اسرائیلی، برندگان شهرک‌سازانی‌اند که بدون حمایت اکثریت اسرائیلیان نقش استخوان لای زخم را بازی می‌کنند. دیپلماسی اسلو صلح عرضه نکرد، آنچه عرضه کرد انجماد تاریخی دو جامعه همسایه در مرز جنگ و صلح است.

به کار بردن همان روش در افغانستان می‌تواند نتایجی بس وخیم‌تر داشته باشد. آیا تصادفی است که هتل سوریا موریا، که میزبان بخشی از مذاکرات محرمانه اسرائیل و یاسر عرفات بود، این بار میزبان گفت‌و‌گو میان هیئت طالبان به ریاست امیرخان متقی با نمایندگان آمریکا، بریتانیا، آلمان، اتحادیه اروپا و نروژ بود؟ تپه پوشیده از برف که از پنجره هتل دیده می‌شود شاید طالبان را به یاد هندوکش برف‌پوش بیندازد. اما افقی که در این مذاکرات ترسیم شد ارغوانی، به‌رنگ خون، دیده می‌شود.

برنامه قدرت‌های غربی این است که با تغییر صورت‌ مسئله افغانستان، راه‌حل‌هایی را عرضه کنند که ماهی را در آب غرق می‌کند. مسئله امروز افغانستان این است که پس از نزدیک به چهار دهه جنگ و بحران، تبدیل شده است به یک سرزمین بی‌دولت. بدین‌سال، حل این مسئله بدون بازسازی ساختار یک دولت ممکن نخواهد بود. توماس وست، نماینده آمریکا در گفت‌و‌گوهای سوریا موریا، به‌خوبی می‌داند که طالبان در شکل کنونی‌شان، حتی اگر بخواهند، نمی‌توانند این مسئله را با تشکیل یک دولت قابل‌قبول در کابل حل کنند. برتران لورتولاری، نماینده فرانسه، معتقد است که باید به طالبان وقت داد تا در این مسیر حرکت کنند.

اما واقعیت این است که طالبان شرایط لازم برای حرکت در این مسیر را ندارند. نخست، آنان از یک پایگاه مردمی وسیع، پایگاهی که شرط اول ایجاد یک دولت ملی است، محروم‌اند. همان‌طور که ترکیب هیئت ۱۵ نفره طالبان در اسلو نشان داد، گروه امیر هبت‌الله آخوندزاده در یک یا دو قبیله از طایفه پشتون، آن هم با برتری دو یا سه خانواده، خلاصه می‌شود.

دوم، طالبان ممکن است رزمندگان خوبی باشند‌ــ گو اینکه هم در سال‌های ۱۹۹۰ و هم ماه اوت گذشته، بی‌آنکه در جنگی پیروز شده باشند به قدرت رسیدند. اما یک جنگجوی خوب، در بهترین شرایط، احتمالا یک دولتمرد خوب نیست. تعداد کادرهای سیاسی، اداری و قضایی در میان ۷۵ هزار عضو طالبان اندک‌تر از آن است که نیازهای یک دولت فراگیر ملی را برآورده کند.

سوم، طالبان هرگز دارای یک برنامه سیاسی و اقتصادی نبوده و نشان داده است که افق دید رهبرانش از تبعیض علیه زنان، ایجاد فضای اختناق فرهنگی و اجتماعی و پرداختن به ظواهر به‌اصطلاح  مذهبی فراتر نمی‌رود. تقریبا شش ماه پس از به‌اصطلاح فتح کابل، طالبان هنوز نتوانسته‌اند فرودگاه کابل را راه بیندازند یا حداقل یک اداره دولتی را به حرکت درآورند. امید آنان این است که با کمک «طرح اسلو»، جنبه اداری و فنی بسیاری از کارها را به «مشاوران» بیگانه واگذار کنند‌ــ مشاورانی که کار را انجام می‌دهند تا امیران طالبان امارت کنند. هم‌اکنون، مشاورانی از ترکیه، پاکستان و قطر در همین زمینه به کار گرفته شده‌اند.

این فرمول در جاهای دیگر نیز امتحان شده است. در سومالی، لیبی و سوریه، سه کشور دیگر که مانند افغانستان «سرزمین بی‌دولت» به شمار می‌آیند‌ــ هزاران مشاور و کمک‌دهنده خارجی حداقلی از خدمات اداری و فنی را به نام اشباحی که خود را دولت می‌خوانند، ارائه می‌دهند.

چهارم، طالبان هرگز نخواهند توانست اقتصاد از ریل خارج‌شده افغانستان را به ریل بازگردانند، امید آنان این است که «فرمول اسلو» حداقل لازم برای ادامه بقای افغانستان را عرضه کند. هر جامعه امکانات محدود و معینی برای تامین نیازهای ناگزیر خود دارد، نیازهایی مانند غذا، مسکن، بهداشت و درمان، آموزش و البته امنیت. اگر «فرمول اسلو» در افغانستان اعمال شود، نیازهایی مانند خوراک و پوشاک، بهداشت و درمان، آموزش و حتی مسکن، البته در سطح حداقل، از طریق کمک‌های مالی، کالایی و انسانی تامین خواهد شد. بدین‌سان، طالبان خواهند توانست منابع مالی و انسانی بیشتری را صرف خرید سلاح و سربازگیری برای ادامه حکومت خود با اتکا به خشونت تخصیص دهند. به عبارت دیگر، کمک‌های بین‌المللی به تقویت طالبان خواهد انجامید و هرچه طالبان قوی‌تر شوند، احتمال ساختن یک دولت فراگیر ملی به‌معنای متعارف بین‌المللی کمتر خواهد شد‌ــ تجربه کمک‌های بین‌المللی در مناطق زیر کنترل الشباب در سومالی نشان می‌دهد که این کمک‌ها نتیجه‌ای جز تقویت گروه‌های تروریست ندارد. این گروه‌ها با کنترل کمک‌های خارجی، سه امتیاز به دست‌ می‌آورند. نخست، می‌توانند منابعی را که می‌بایستی صرف تامین نیازهای انسانی اولیه می‌شد، در مسیر تقویت نیروهای نظامی خود به کار گیرند. سپس، با کنترل کمک‌های خارجی، به‌ویژه غذا و دارو، می‌توانند منابع درآمد تازه‌ای به دست آورند. سرانجام، حمایت مسلحانه از بیگانگانی که برای توزیع کمک‌ها آمده‌اند، منبع درآمد دیگری عرضه می‌کند.

بدیهی است که شناسایی طالبان به‌عنوان یک دولت مشروع از سوی دموکراسی‌های غربی کار آسانی نیست. در غالب دموکراسی‌ها،  طالبان، دست‌کم در افکار عمومی، منفور و مطرودند. از این روی، نمایش سوریا موریا با مضمون «جلوگیری از فاجعه انسانی» شکل گرفت. نایجل کیسی، نماینده بریتانیا، می‌گوید هدف مذاکرات اسلو یافتن راهی برای جلوگیری از قحطی و مرگ صدها هزار افغان در اثر گرسنگی بود. اما او فراموش می‌کند که این حضور طالبان است که خطر قحطی و گرسنگی میلیونی را به افغانستان آورده است. حتی یک روز پیش از ورود طالبان به کابل، چنین خطری وجود نداشت.

برای خالی نبودن عریضه، دیپلمات‌های غربی مسائلی مانند «احترام به حقوق بشر»، «تساوری زن و مرد»، و «تفاهم اقوام و طوایف» را مطرح کردند. اما این مفاهیم هرگز در فرهنگ طالبان جایی نداشته‌اند و نمی‌توانند داشته باشند. طالبانی که به حقوق بشر احترام بگذارد، زن و مرد را مساوی بداند و خواستار برتری قبیله و طایفه خود نباشد طالبان نیست.

بدین‌سان، هر وعده‌ای را که امیرخان متقی و لعبت‌باز او یعنی انیس حقانی در سوریا موریا عرضه کرده باشند هرگز نمی‌توان جدی گرفت.

دموکراسی‌ها هنوز هم می‌توانند کارت‌هایی را که در دست دارند با هوشمندی بیشتر بازی کنند. هیچ‌کس خواستار حذف کامل طالبان از زندگی ملی افغانستان نیست. بر اساس بهترین داده‌های موجود، طالبان از حمایت فعال یا ضمنی دست‌کم ۱۳ تا ۱۵ درصد مردم افغانستان برخوردارند و می‌باید در همان حد در زندگی سیاسی کشور سهیم باشند. پذیرفتن آنان به‌عنوان تنها نماینده ملت افغانستان هم خطاست و هم ناعادلانه. دیپلماسی به سبک اسلو موقعی می‌تواند مفید باشد که دموکراسی‌های غربی در نقش میانجی میان همه اقوام و طوایف و گروه‌های سیاسی افغان قرار گیرند‌ــ آن هم در مسیر تشکیل یک دولت فراگیر برای سرزمینی بی‌دولت.

آنان که به تئوری توطئه معتقدند ادعا می‌کنند که بعضی قدرت‌های غربی ترجیح می‌دهند که طالبان را به‌صورت یک نیروی ایذایی در منطقه نگه دارند‌ــ نیرویی که می‌تواند برای اعمال فشار بر بعضی کشورهای منطقه به کار گرفته شود. اگر چنین نیت ماکیاولیستی واقعیت داشته باشد، نباید امید داشت که گفت‌و‌گوهای محرمانه اسلو نتیجه‌ای به سود ملت افغان عرضه کند.

شناسایی طالبان کارتی است که نباید بیهوده خرج شود. فرمول اسلو موقعی موثر خواهد بود که فهرستی از اقدام‌های لازم و قابل راستی‌آزمایی به طالبان عرضه شود‌ــ مثلا تشکیل یک کابینه ائتلافی با حضور دیگر اقوام و طوایف و زنان، تشکیل یک لویه جرگه فراگیر در مدتی معین برای طراحی قانون اساسی جدید، آزادی زندان و اسیران طالبان، بازگشایی مرزها برای تردد عادی تجارتی و مسافرتی، و ایجاد تسهیلات برای گروه‌های غیردولتی امدادگر خارجی برای کمک رساندن مستقیم به نیازمندان در افغانستان.

متاسفانه گفت‌و‌گوهای هفته اخیر در اسلو نمایانگر مسیری درست نبود. این خطر وجود دارد که دموکراسی‌های غربی با شناسایی دوفاکتوی طالبان، یک پدیده موقت را به واقعیتی بادوام ارتقا دهند. خلاصه کردن ملت افغان با میلیون‌ها زن و مرد کاردان و عزتمند در یک گروه کوچک که توجیه اصلی‌اش در داشتن یک کلاشنیکوف خلاصه می‌شود، اعتباری برای «فرمول اسلو» کسب نخواهد کرد.

 ایندیپندنت فارسی