روشنفکران در لباس رزم نظامی

 
 

نویسنده: Pierre CONESA 

برگردان: شهباز نخعي 

با آن که همه رهبران سیاسی می کوشند مداخلات نظامی خود را برای مردم توجیه کنند، این کار در دموکراسی های غربی، که زیر سلطه رسانه ها است، شکلی خاص به خود می گیرد. جنگ را «منصفانه» قلمداد کردن و دشمن را شیطان نمایاندن نقشی است که به عهده کارشناسان و روشفکران است.

یکشنبه اول آوریل ۲۰۱۸. پس از سرنگونی و قتل معمر قذافی، جنگ داخلی با شدت در لیبی جریان دارد. برنارد هانری لِوی (BHL) که برای تبلیغ کتابش «جنگ دوست نداشتنی» درحال سفر است، در آن روز درباره مداخله غربی ها در این جنگ به «فرانس انتر» می گوید: «چه خوب اگر بتوانم کاری انجام دهم». این گفته گویای ابهام ۳ گانه گوینده آن است: او جنگ طلب است اما جنگنده نیست، برای مداخله نظامی غرب در «جنگ های عادلانه» تبلیغ می کند حتی اگر نتیجه آن بدتر از بد باشد، دربرابر انتقاد تا حدی اثر ناپذیر است که می توان او را «روشنفکر تفال (نچسب) »ی نامید که مثل ماهی لیز می خورد. با حضور طولانی در عرصه رسانه ای، او با اینهمه تنها بخش مریی اندیشمندان محافظه کار نو، کارشناسان، دانشگاهیان، انسان دوستان، شخصیت های سیاسی، هواداران جامعه مدنی، روزنامه نگاران – و اخیرا- نظامیان بازنشسته ای است که در رسانه ها در شروع درگیری های معاصر نقشی کلیدی ایفا می کنند: گزینش جنگی که می باید آنرا آغاز کرد ، تعیین و تبلیغ در مورد خبیث ها، به چالش کشیدن سیاستمداران در راستای انتقاد از بی عملی غرب و دفاع از «درستی» برخی از دلایل برای آغاز جنگ درعین نادیده گرفتن جنبه راهبردی آن (۱). این مجتمع نظامی- روشنفکری در بحث های راهبردی ۳۰ سال اخیر جایگاهی رشد یابنده پیدا کرده است.

بالا گرفتن این بحث ها به نفع ۳ زمین لرزه سیاسی دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به میدان آمد. در درجه اول، ازبین رفتن جهان سوم گرائی که امیدهای انقلابی خود را به نخبگان متولد شده در دوران استعمار زدایی و به صورتی کلی تر به کشورهای «جنوب» پیوند می زد. سپس، ازبین رفتن مرگبار اتحاد شوروی به شکلی فاجعه آمیز (Catastroika)در سال ۱۹۹۱ و دگرگونی و گرایش چین به سرمایه داری که منجر به حذف دو ضد مدل جامعه مبتنی بر بازار بود. سرانجام، پیروزی برق آسای آمریکا در جنگ اول خلیج [فارس] در ژانویه ۱۹۹۱ که در کمتر از ۱۲۰ ساعت عملیات زمینی، ارتش آمریکا و متحدان آن توانستند چیزی که به عنوان چهارمین ارتش دنیا معرفی می شد (و هرگز کسی ندانست سومی چه بود) را نابود کنند.

با آن که این رویداد که بُردی جهانی داشت، برتری مطلق ارتش های غربی را تأیید می کند، ولی نمایش پخش مستقیم جنگ توسط شبکه های خبر مداومی که روز بروز بیشتر می شدند، به صورت یک سلاح ممتاز درآمد. برای قدرت های بزرگ، رسانه ای کردن تبدیل به ابزاری غیرقابل چشم پوشی برای گزینش و جلب توجه جهانی به یک بحران از میان صدها بحرانی شد که همزمان در کره زمین وجود دارد. این گزینش کار روشنفکران و کارشناسان بود و سپس زمانی که عملیات آغاز می شد باید آن را در رده «جنگ عادلانه» قلمداد می کردند و دشمن را به وسیله تصویرهای ساده و مقایسه های قابل درک شیطان نمایی می کردند. عمر البشیر، «میلوسویچ» سودان خوانده می شد، مجاهدین افغان «مبارزان آزادی» نام می گرفتند و بشار اسد «قصاب دمشق» لقب می گرفت. شناساندن و اعتبار بخشیدن به اردوگاه خیر هم در دستورکار بود: فرمانده مسعود در افغانستان، علی عزت بیگویچ در بوسنی و «شورای گذار لیبی» از این جمله بودند.

هنگامی که دکمه های ماشین تحریر جای مسلسل را می گیرد

به چالش کشیدن مسئولان جنگ همواره با استدلالی مشابه انجام می شود: جمله «نمی توان آنرا آغاز نکرد» به طور همزمان با لحن سنگین و جدی در شبکه های اجتماعی و بر صحنه تلویزیون یکی از ۴ شبکه خبری مداوم فرانسه (LCI, CNews, BFM TV, France Info [2]) (۲) تکرار شد. رشد چندین برابر این شبکه های خبری از زمان آغاز به کار LCI در سال ۱۹۹۴، فضای رسانه ای فوق العاده ای برای حضور انواع کارشناسان شناخته شده و مشهور ایجاد کرده است. بیش از آن که شناخت از یک موضوع دلیل کارشناس بودن یک فرد باشد، حضور او در تلویزیون این کار را می کند. با دیدن همه کسانی که از زمان تهاجم روسیه در صفحه تلویزیون ظاهر می شوند، این پرسش پیش می آید که چرا کسی نمی دانست که این همه متخصص امور اوکراین در فرانسه وجود دارد. روشنفکران رسانه ای به خلاف بزرگان پیشین خود (آندره مالرو یا رژی دبره) از به دست گرفتن سلاح اکراه دارند. رافائل انتوون، فیلسوف، در پاسخ به فردی که در توییتر به او یادآوری می کند که «ارنست همینگوی و جرج اورول ماشین تحریرهای خود را با تفنگ جایگزین کردند» پاسخ می دهد: «پیروزی در جنگ زمانی به دست می آید که هرکس در بهترین جای ممکن قرار گیرد و من (متاسفانه) در کار کردن با دکمه های ماشین تحریر بیش از مسلسل کارآمدی دارم». بی اطلاعی این روشنفکران در مسائل نظامی با باور آنها به این که کارشناسان راهبردی خوبی هستند، جبران می شود. یک ژنرال پیشین رییس ستاد نیروی هوایی برای نگارنده نقل می کرد که چگونه برنارد هانری لِوی برای او توضیح داده که راهی که در لیبی باید درپیش گرفته شود چگونه باید باشد. درحالی که این ژنرال در نوار آزو در چاد با نیروهای لیبی جنگیده بود.

همچنین، این روشنفکران با آن که به خلاف اسلاف خود سعی کمتری در مردمی کردن جهان بینی خود دارند، مانند آنها از زشتی های جنگ انتقاد می کنند: «یک کشتار، نسل کشی، نقض آشکار حقوق بشر، اگر ما از آن اطلاع یابیم، اگر امکان جلوگیری از آن را داشته باشیم و کاری نکنیم سزاوار لعنتیم. مداخله الزامی است» (نشریه اکسپرس، ۹ نوامبر ۲۰۱۱). برنارد هانری لِوی نویسنده این بیانیه دستکم ۴ نسل کشی را در نیجریه، کوسوو، دارفور و لیبی اعلام کرده اما این دغدغه اخلاقی بیشتر برای عملیات آلوده کردن افکار است. گورهای دسته جمعی قلابی در تیمیسوآرا (دسامبر ۱۹۹۰)، در زمان انقلاب رومانی نشان می دهد که تحریک احساسات در تسریع سقوط یک رژیم چه نقشی بازی می کند، چگونه جدایی طلبی را توجیه می کند و مداخله نظامی را مشروع می نمایاند. همچنین، چگونه رسانه ای کردن یک کشتار (واقعی یا تخیلی) رهبران بین المللی را وادار به انجام اعمال شتاب زده ای می کند که در جنگ های مدرن به صورت یک عرف درآمده است: بمباران بازار سارایوو در ماه اوت ۱۹۹۵ که موجب مداخله نظامی هوایی در بوسنی شد، کشتار در بازار رکاک در کوسوو در ژانویه ۱۹۹۹ (که احتمالا یک صحنه سازی بود) و موجب تسریع جنگ ناتو علیه یوگوسلاوی شد از جمله این موارد است. به عکس، کشتاری که در صفحه تلویزیون نشان داده نشود، شورشی بر نمی انگیزد. در زمان اشغال پاناما توسط آمریکا در سال ۱۹۸۹، که همزمان با انقلاب رومانی بود، ارتش آمریکا فیلم برداری از صحنه های جنگ را برای روزنامه نگاران ممنوع کرد. این جنگ دو برابر سقوط نیکولای چائوشسکو قربانی داشت (حدود ۲ هزار تن، غالبا غیرنظامی) و هیچ کس از «نسل کشی در پاناما» و «گورهای دسته جمعی» مانند رومانی حرف نزد. مخفی کاری درمورد جنگ عربستان سعودی در یمن از سال ۲۰۱۵، که از سوی مجتمع نظامی- روشنفکری دارای اهمیت برای توجه تشخیص داده نشد، به خوبی محدودیت های ایدیولوژی تعهد اخلاقی آنها را نشان می دهد.

در آنسوی قطب مریی مجتمع نظامی- روشنفکری که تحت سلطه شخصیت های مشهور است، دنیای کمتر نمایان اندیشکده ها قرار دارد . چشم انداز بنیادهای راهبردی در فرانسه (۳) تحت سلطه «انستیتو فرانسوی روابط بین المللی» (IFRI) که در سال ۱۹۷۹ توسط تی یری مونتبریال، اقتصاددان لیبرال و هوادار آمریکا تأسیس شده است. در قد و قواره ای کوچک تر «انستیتو روابط بین المللی و راهبردی» (IRIS) قرار دارد که در سال ۱۹۹۱ توسط پاسکال بونیفاس، مشاور پیشین وزیران سوسیالیست دفاع و کشور ایجاد شده و ناشر فصلنامه بین المللی راهبردی و سالنامه راهبردی است. اندیشکده دیگری که مقدار زیادی از هزینه مالی اش توسط دولت فرانسه تأمین می شود،«بنیاد پژوهش راهبردی» (FRS) است که آشکارا متمایل به آن سوی اتلانتیک می باشد. این اندیشکده فرانسوی که علنا محافظه کار نو بود، فقط دوره ای کوتاه دوام آورد: گروه «حلقه محراب» که کمی پس از سوء قصدهای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ایجاد شد، مجله «می یور دموندز» را منتشر کرد که آندره گلوکسمن، ترز دلپش، پاسکال بروکنر، رومن گوپیل و غیره با آن همکاری می کردند(این افراد همگی به دلیل مواضع آتلانتیستی شان شناخته شده اند. آندره گلوکسمن از شناخته شده ترین طرفداران مبارزین مسلمان چچنی بود.م) .

اما، از زمان جنگ سرد، مبانی راهبردی تا حدی زیاد آمریکایی بوده است. ایالات متحده بیشترین تعداد اندیشکده را دارد و پس از آن چین در رده دوم است (۴). هر ۴ سال، «شورای ملی اطلاعات» (National Intelligence Council) (NIC) که بر ۱۷ دستگاه اطلاعاتی سرپرستی دارد، گزارشی درباره دنیا در ۱۵ یا ۲۰ سال پیش رو منتشر می کند که با استقبال گرم جامعه راهبرد جهانی روبرو می شود. سقوط فاجعه بار اتحاد شوروی یک دستگاه عظیم روشنفکری را در حالت بی وزنی در پس خود بجا گذاشت. این دستگاه بی تحرک شروع به پیش بینی های اندوهناکی کرد که یادآوری آن پس از گذشت ۳۰ سال جالب است. مفهوم «برخورد تمدن ها» (۵) که در سال ۱۹۹۸ توسط ساموئل هانتینگتون عرضه شد، بحثی در سطح جهانی برانگیخت و کتاب آن به ۳۵ زبان ترجمه شد. در این کتاب، نویسنده مبنای تجزیه و تحلیل خود را بر وجود فضاهای بزرگ فرهنگی و مذهبی قرار داده و در نتیجه گیری نواحی مسلمان و آسیایی را از نظر ساختاری تهدیدآمیز معرفی می کند. در سال ۲۰۰۴، توماس بارنت، کارشناس راهبردی بین جهان گرایی و ثبات ارتباط قایل شد و گفت که همه تهدیدها از جانب «سرزمین های وحشی» (terra barbaris) است که کشورهایی هستند که جهانی گرا نیستند. او عربستان سعودی و کشورهای متحد و عضو تمام عیار اقتصاد دنیا، که خاستگاه تروریست های ۱۱ سپتامبر بودند را مستثنی کرد. گروه های جمهوری خواهی که در سال ۲۰۰۰ به قدرت رسیدند، توجه چندانی به اهمیت تهدید القاعده نکردند.

مدتی طولانی، کانون موضوع هایی که این اندیشکده ها به آنها می پرداختند شناخت اتحاد جماهیر شوروی بود. موضوعی که مدت ها صفحات نشریات سیاست خارجی آمریکا (۷) مانند «فارین افیرز» (۱۹۹۲) «شورای روابط خارجی» (CFR) که توصیه کننده دخالت بیشتر ایالات متحده در امور بین المللی بود را پر می کرد. دربرابر این نظر گرایش انزواجویانه پیروزی طلب آن زمان قرار داشت. این نظر درپی انتشار مقاله ای از جرج کنان در سال ۱۹۴۷ درمورد «بازدارندگی» به صورت یک مرجع در آمد. از سال ۱۹۷۰، این نشریه با رقابت مجله «فارین پالیسی» روبرو شد که ناشر آن «بنیاد کارنگی برای صلح بین الملللی» بود. نشریه «نشنال اینترست» (منافع ملی) هم در سال ۱۹۸۵ توسط ایروینگ کریستول محافظه کار نو منتشر شد که خواهان درپیش گرفتن سیاستی مبتنی بر منافع ملی بود. «فارین افیرز» در ۲۰۰ هزار نسخه منتشر می شد درحالی که «فارین پالیسی» ۳۵ هزار و «نشنال اینترست» ۸ هزار نسخه فروش داشتند. میزان نفوذ آنها وابسته به استدلال هایشان بود که در رسانه های پرمخاطب بازتاب می یافت.

این همه پیش بینی نادرست

این دستگاه مهم ارتباط و انتشارات بین المللی کارشناسان آن سوی اتلانتیک را به صورت سوداگران راهبرد قادر به فکر کردن برای سراسر دنیا درآورد. «رند» (RAND)، بنیادهای کارنگی یا بروکینگز شعبه هایی در اروپا، کشورهای خلیج [فارس] و چین داشتند و دعوت آنها از پژوهشگران و دیپلومات های خارجی منزلت آنها را به عرش می رساند. این ویژگی آمریکایی موجب نوعی تقدس گرایی اندیشکده های آنگلو- ساکسون شد و پژوهشگران اروپایی به جای تبادل نظر مستقیم درباره یک تهدید با کشور مربوطه، درپی آگاهی از نظر آمریکایی ها بودند.

در ایالات متحده مانند اروپا، «کارشناسان» به لطف موقعیت اجتماعی خود در تشخیص یک تهدید نقش اساسی برای توصیف «علمی» آن ایفا می کنند. پس از ۱۱ سپتامبر، اظهارنظرهای ضد و نقیض فراوان شد و نسلی خلق الساعه از کارشناسان «بین المللی»، روسای دیدبانی ها یا مراکز مختلف «کارشناسی اطلاعاتی» به وجود آمد که انواع حملات شیمیایی، هسته ای یا باکتریایی را پیش بینی می کردند. یک سال پس از ۱۱ سپتامبر، در ۶۹ عنوان کتاب در فرانسه واژه «تروریسم» وجود داشت و در ۱۲ مورد نام «بن لادن» ذکر شده بود. در ایالات متحده این تعداد ۱۴۰ عنوان کتاب بود که یکی از آنها... ۱۹ روز پس از سوء قصدها منتشر شده بود.

عملیات القاعده در ایالات متحده موجب شد که برخی از کارشناسان به سرعت تغییر ماهیت دهند. مدیر پیشین امور راهبردی کمیساریای انرژی اتمی، ترز دلپش سیاست دان، تحقیقی درباره «تروریسم بین المللی و اروپا» (۹) را به عهده گرفت که در آن به صورتی کاملا جدی به بررسی امکان تروریسم هسته ای پرداخت. او با آن که خود به خوبی از مشکلات اجرایی این امر آگاهی داشت، برای جلب توجه به این کار دست زد. در عوض، او به زحمت از سوء قصد نشر آنتراکس (نامه های حاوی اسپور سیاه زخم) در نیویورک، که کمی پس از حمله به برج های تجارت جهانی در نیویورک رخ داد، یاد کرد. سمی که از آزمایشگاه نظامی آمریکا می آمد. دو دهه بعد، پیش بینی های او درمورد خطرات گسترش سلاح هسته ای در خاورمیانه عربی نادرست از آب درآمد...

بروز درگیری در اوکراین بار دیگر نقش عمده ای که رسانه ها به مجتمع نظامی- روشنفکری می دهند را نشان می دهد. «پوتین چه خواهد کرد؟» و «آیا او بیمار است؟» دو پرسشی است که «کارشناسان»ی که هیچ چیزی نمی دانند با مطرح کردن بی وقفه آن ، جنگ را به صفحه تلویزیون ها می کشانند.

۱- Fabrice Weissman (sous la dir. de), À l’ombre des guerres justes. L’ordre international cannibale et l’action humanitaire, Flammarion, Paris, 2003.

۲- مقاله «نزاع های صحنه ای و نبود تحقیقات، منبع درآمد شبکه خبری مداوم»، لوموند دیپلماتیک، آوریل ۲۰۲۱ https://ir.mondediplo.com/2021/04/article3751.html

۳- Matthieu Chillaud, Les Études stratégiques en France sous la Ve République : approche historio graphique et analyse prosopographique, L’Harmattan, Paris, 2020.

۴- Thierry Kellner et Thomas Bondiguel, «Chine : l’impact desthink tanks chinoisspécialisés en relations internationales sur la politique étrangère de Pékin », Diploweb.com, 9 juin 2010.

۵- Samuel Huntington, Le Choc des civilisations, Odile Jacob, Paris, 1996.

۶- Thomas P. M. Barnett, The Pentagon’s New Map : War and Peace in the Twenty-First Century, G. P. Putnam’s Sons, New York, 2004.

۷- Renaud Corbeil, «L’influence desrevuesspécia lisées sur la pensée politique américaine à la fin de la guerre froide : la déconstruction de l’ennemi sovié tique, 1987-1993 », Bulletin d’histoire politique, vol. 28, n° 1, Montréal, automne 2019.

۸- Stéphane Cadiou, « Savoirs et action publique : un mariage de raison ? L’expertise en chantier », Horizons stratégiques, n° 1, Paris, printemps 2006.

۹- Thérèse Delpech, « Le terrorisme international et l’Europe », Cahiers de Chaillot, n° 56, Paris, décembre 2002.

Pierre CONESA

کارمند عاليرتبهء پيشين و مشاوررئيس سي. اي.آي. اس ( موسسه اروپائي تحقيقات استراتژيک )