ادبیات متعهد یا مستقل؟

 
 

هانیه بختیاری

اگر در جلسات کتاب‌خوانی یا نقد داستان و شعر شرکت کرده باشید حتما تجربه‌ی برخورد با آثار ادبی و شیوه‌ی قضاوت درباره‌ی آنها ذیل دو گزاره‌ی ناب بودن و یا اجتماعی بودن برایتان آشناست. گذشته از نکات فنی و تکنیکی داستان و شعر، بسیاری از آثار با تعلق داشتن و یا نداشتن به مکتبی خاص مورد تحسین یا نکوهش قرار می‌گیرند. اگر مولفه‌های اقتصاد بازار را که سالهاست در تولید محتوای ادبی هم ریشه دوانده کنار بگذاریم و فرض کنیم آغشته بودن کلیت اثر به ایده‌ی فروش بالا (از همان جرقه‌های ابتدایی در ذهن مولف تا لحظه‌ی قرار گرفتن در ویترین) در تضاد با کیفیت مطلوب نیست باز هم موضوع استقلال اثر این‌بار نه در نسبت با امر اقتصادی که با اموری مانند دین، اخلاق، ملت، سیاست، اجتماع و غیره مطرح می‌شود.

وقتی مکتب پارناس با شعار هنر برای هنر در تقابل با هر ایده‌ای که هدف و غایتی برای هنر تعریف کرده بود شکل گرفت تصور بازگشت پر قدرت هدف و غایت به عرصه‌ی هنر تا حدی دور از ذهن می‌نمود. پارناسیسم که در واکنش به رمانتیسم قد علم کرده بود هیچ انتظاری از هنر نداشت و هرگونه سود و منفعت در هنر را نفی می­کرد. در این مکتب حتی توجه به محتوا و موضوع و مضمون هم در برابر اهمیتی که فرم و شکل داشتند عبث دانسته می‌شد؛ به همین جهت گاهی برخی آثار آنچنان گنگ و غیرقابل فهم برای عامه‌ی مردم می‌شدند که طرفداران پارناس در دفاع از اثر آن را همچون امری قدسی و والا تعریف می‌کردند که افراد عادی از درک آن عاجز بودند.

رفته رفته از دل دو مکتب رئالیسم و ناتورالیسم بود که توجه به محیط و اجتماع و آنچه که واقعیت حیات اجتماعی نامیده می‌شد جان گرفت تا جایی که مفهومی به نام تعهد ساخته شد و ژان پل سارتر مشخصا موضوع تعهد در ادبیات را مطرح کرد. او با نمایشنامه­ی تهوع تلاش کرد چهره­ی دو روشنفکر متعهد و غیرمتعهد را ترسیم کند و در ارتباط با اصلی‌ترین مفهوم فلسفی خود که آزادی بود تعهد را در مبارزه با آگاهی، حقیقت و آزادی انسان تعریف کرد. سارتر در کتاب “ادبیات چیست؟” کار نویسنده را به دلیل ارتباط مستقیم با کلمات که رکن اساسی روابط بین انسان‌ها هم هستند همچون عملی دانست که جدا از نیت نویسنده قطع به یقین سیاسی خواهد بود.

اگرچه تعهدی که سارتر از آن می‌گوید و تا سالها به نفع سیاست چپ و منافع سوسیالیسم مصادره شد از نظر ژرار ژنت پاسخی برای چیستی ادبیات نیست اما از نظر بسیاری بهترین پاسخ در برابر پرسش “وظیفه‌ی ادبیات” است. اما اگر برای ادبیات تعهدی قائل باشیم چیستی این تعهد بار دیگر پرسشی مناقشه‌برانگیز خواهد بود.

تعهد برآمده از ریشه‌ی عهد به معنای پیمان و شرط است که وقتی بر وزن تفعل بیاید بر پذیرش پیمان و شرط دلالت دارد. تعهد در ادبیات به معنای پذیرش پیمانی است که به رسم هر معاهده‌ای طرفینی خواهد داشت که گاهی صاحب اثر و مخاطب، گاهی صاحب اثر و خود اثر و گاهی نیز اثر و امر والا تلقی می‌شوند.

رولان بارت در کتاب درجه‌ صفر نوشتار با بکارگیری اصطلاح “اسلوب نوشتار” درصدد برآمد مخالفت خود را با هر نوع تعهد ادبی به دلیل محدودیت‌هایی که این تعهدات بر زبان اعمال می‌کنند ابراز کند. بارت معتقد است عوامل تاریخی و طبقاتی می‌توانند چنان بر شیوه نگارش تاثیر بگذارند که زبان نویسنده را کلیشه‌ای کرده و مهر زمانه‌ای خاص را بر پیشانی اثر بکوبند. به همین دلیل از نظر او آفرینش شاهکار ادبی در قید تعهد ناممکن خواهد بود مگر اینکه نویسنده فراتر از ارزش‌های زمانه‌ی خود عمل کند. وی آلبر کامو و آثارش را نمونه‌ی چنین عملکردی می‌داند. در نهایت بارت با اولویت قرار دادن زبان در ادبیات تنها تعهد ضروری را تعهد به زبان عنوان می‌کند.

کامو که از نظر بارت در عمل به تعهد ادبی خود به بهترین شکل عمل کرده است خود نیز به شکلی کلی و غیرمستقیم در کتاب انسان طاغی به تشریح وظیفه‌ی انسانیت می‌پردازد و آن را مقابله با امور مطلقی می‌داند که آزادی را از وی سلب می‌کنند. البته کامو در مقاله‌ی ادبیات و کار در خطاب به مخاطبان نشریه‌ی کارگری موضع خود به عنوان نویسنده را نیز اینگونه بیان می‌کندمن خودم را در برابر کار شما کوچک احساس مىکنم. هنگامى که کسانى چون شما که روز خود را در کارگاه یا کارخانهاى مىگذرانید اوقات فراغت خود را صرف بیان عقاید خود در مجلهاى مىکنند، کسى که در نوشتن و کار کردن از آزادى وسیعى برخوردار است حق ندارد شانه بالا بیندازد و اظهار فضل  کند”.

از آنجایی که در تعریف روشنفکر اشتراکات بسیاری با نویسنده یا شاعر دیده می‌شود نقلی از ادوارد سعید در توضیح وظیفه روشنفکر نیز بی‌ربط نخواهد بود وقتی که معتقد است روشنفکر رهبر متفکر گروهی از مردم نیست تا به جای آنها فکر کند بلکه تنها می‌تواند کمک کند مردم خود به مفاهیمی مانند عدالت، برابری و آزادی فکر کنند و محدود به عقاید دیگری نشوند. همانطور که می‌بینیم تعهدی که سارتر به شکلی مستقیم بر دوش ادبیات گذاشت و بارت در نفی آن پای زبان را به میان کشید در گذر از محدوده‌ی ادبیات و مولفانش در مفهوم روشنفکر یا در نهایت انسانیت نیز معانی کمابیش یکسانی دارد. صحبت از ارزش‌های والای انسانی است که گاهی در برهه‌ای تاریخی به سبب استیلای اندیشه‌ای سیاسی به خدمت حزب و گروهی گرفته ‌شده‌اند که نماد و هدف جنبش‌های خود را بر مبنای ارزشی خاص قرار داده‌اند. به این معنا اگر اثر مستقل را نه در تهی شدن از ارزش (چراکه زیبایی و یا در هم شکستن نظم ارزش‌های متعین خود نیز نوعی ارزش است) که در عدم امکان به خدمت گرفته شدن تعریف کنیم آیا می‌توانیم آثار ادبی مستقل را از انواع وابسته‌ی آن متمایز کنیم؟

آثار ادبی حتی در شکل آوانگارد هم پس از جا افتادن در زمانه‌ای که زمانی به تعریف خود از آن پیشی گرفته‌اند می‌توانند آنچنان در مرکز توجه طرفدارانشان قرار بگیرند که به متر و معیار سایر آثار هم‌رده‌ی خود تبدیل شوند. در این فرآیند حتی دیگر پارناسیسم هم که بر هنر همچون ابزار خط بطلان می‌کشد نمی‌تواند سنجه‌ی آثار ناب را منکر شود و کماکان بر استقلال هنری که امکان به خدمت گرفته شدن در آن میسر نیست اصرار ورزد. شاید در تعریف تعهد در ادبیات نیت هنرمند در چرایی خلق اثر مهم باشد اما بعید است از ورای نیت هنر برای هنر هم جریان قدرتی این بار برای ایجاد نابرابری در میدان هنر پدید نیاید. به این معنا هنر ناب نیز دست کم در مقام سنجه‌ی سایر آثار می‌تواند در مرکز میدان قدرتی قرار بگیرد که بسیاری از آثار تنها به دلیل فاصله با آن طرد شوند.

اگر ادبیات را عرصه‌ی‌ خلق جهان‌های ممکن بدانیم شاید وسعت این جهان‌ها در قیاس با چرایی خلقشان اهمیت بیشتری پیدا کند. با این نگاه می‌توان گفت در تمامی اشکال‌ هنری همه چیز ممکن است غیر از “باید” که در پس جریان‌های فکری امکان برقراری نسبت میان اثر و جهان را سلب کرده و تنها یک شیوه از بودن را دیکته می‌کنند.

 

منابع

  • سارتر، ژان پل، ادبیات چیست، ترجمه: ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی، تهران: نشر نیلوفر ۱۳۸۸
  • بارت، رولان، درجه صفر نوشتار، ترجمه: شیریندخت دقیقیان، تهران: نشر هرمس ۱۳۹۹
  • کامو، آلبر، تعهد اهل قلم، ترجمه: مصطفی رحیمی، تهران: نشر نیلوفر ۱۳۸۵
  • سعید، ادوارد، نقش روشنفکر، ترجمه: حمید عضدانلود، تهران: نشر نی چاپ پنجم ۱۳۹۳