از غیر متعهدها تا «بریکس»، آیا «جنوب» وجود دارد؟
نویسنده Chiristian de BRIE
برگردان شهباز نخعي
در سال ۲۰۰۱، کنفرانسی جهانی علیه نژادپرستی با شعار «برابری، عدالت، منزلت» در آفریقای جنوبی برگزار شد. این کنفرانس سال ها پس از برگزاری دو کنفرانس به شکست منجر شده دیگر در ژنو در سال های ۱۹۷۸ و ۱۹۸۱ بود که با ایجاد تنش درباره نژادپرستی و درگیری اسرائیل – فلسطین روبرو شده بود. این کنفرانس با ابراز خشم کشورهای «جنوب» نسبت به «غرب» همراه بود.
در اثر نسل کشی در روآندا، تصفیه قومی در کشورهای بالکان و بالا گرفتن بیگانه ستیزی در اروپای غربی، مجمع عمومی سازمان ملل متحد تصمیم به برگزاری سومین کنفرانس علیه نژادپرستی، تبعیض نژادی، بیگانه ستیزی و عدم رواداری گرفت و برنامه ای برای مبارزه علیه نژادپرستی تدوین کرد که همه کشورها متعهد می شدند آن را در برنامه ملی خود به اجرا بگذارند. این کنفرانس که از ۳۱ اوت تا ۸ سپتامبر، پس از ماه ها کار سخت و جدل آمیز گفتگوهای تدارکاتی برگزار شد، از پیش معلوم بود که پر تلاطم و متشنج خواهد بود.
گزینش نمادین آفریقای جنوبی، ۷ سال پس از انتخابات تعدد نژادی ای که به نظام تبعیض نژادی، بدون از بین بردن عوارض آن، پایان داده بود، می توانست اکثریت سیاهان قربانی چندین دهه سرکوب توسط سفیدپوستان را بسیج نماید. همه کشورهای آفریقایی، متحدا خواهان از بین رفتن عوارض تبعیض نژادی و اعلام این که بردگی به عنوان «جنایت علیه بشریت» نامیده شود و قائل شدن همیشگی و بدون شمول مرور زمان حق «جبران» بودند و این کار همراه با گفتگوهایی «به ابتکار آفریقا» در یک برنامه توسعه این قاره موسوم به «برنامه آفریقایی هزاره» (MAP) از سوی آفریقای جنوبی برپایه روابط جدید «شمال- جنوب»، به ویژه در زمینه سرمایه گذاری، دسترسی به بازارها و توسعه زیرساخت ها بود.
از آنجا که فلسطینی ها، قربانیان سرکوب شدید اسرائیل، با حمایت کشورهای عرب درصدد افشای «یک توطئه استعماری تجاوز، اخراج اجباری، غصب زمین و تعرض به اماکن مقدس مسیحیان و مسلمانان» برآمدند، یاسر عرفات سیاست اسرائیل را «نژادپرستانه» توصیف کرد و خواهان شناخته شدن آن با این عنوان شد.
ایالات متحده و قدرت های استعماری اروپایی – به استثنای فرانسه که به تازگی این کار را انجام داده (۱) و ایده «جبران» را مطرح کرده بود-، از پذیرفتن بردگی و استثمار سیاهان اکراه داشتند. به این ترتیب، هر نوع مصالحه با کشورهایی که می خواستند صهیونیسم را شکلی از نژادپرستی معرفی نموده و اسرائیل را متهم اصلی آن عنوان کنند، ناممکن و بهانه ای برای آمریکایی ها شد تا کنفرانس را ترک نمایند.
با آن که ۱۶۰ کشور در این کنفرانس حضور داشتند، تنها روسای حدود ۱۲ کشور در آن شرکت کرده بودند که در میان آنها هیچ یک از کشورهای ثروتمند نبود و این امر موجب ناخشنودی سازمان های غیردولتی (ONG) شد و خانم ریگوبرتا مناشو، بومی گوآتمالایی و برنده جایزه صلح نوبل (۱۹۹۲) درباره آن گفت: «حضور ما چالشی دربرابر وعده عمل نشده سازمان ملل متحد درمورد پایان دادن به نظام های استعماری ای است که با فریبکاری و سلطه گری با بومی ها رفتار نموده و نهادهایی شرم آور برای اِعمال بردگی ایجاد کرده اند».
هِرَمی از نسل کشی ها
از آغاز قرن شانزدهم تا امروز، تمدن غربی برتری جویی جهانی خود را با توحشی بی سابقه از نظر گستردگی و طول زمان در تاریخ، بر مبنای هِرَمی از نسل کشی ها و جنایات علیه بشریت بنا کرده است. این برای میراث داران امروز آن، که به سختی حاضر به آن هستند که زیرزبانی گناهان پدران خود را بپذیرند، حقیقتی غیرقابل دفاع است چون می خواهند منافع تصرفات خود را نگهدارند.
در غرب هیچ کس به درستی نمی داند که این تجربه چگونه بوده، چون آن را فقط در کتاب های درسی خوانده و با محکوم کردن آن می خواهند بر گذشته خط بطلان بکشند. اما گذشته جاودان است و هیچ چیز هرگز نمی تواند رنج بی پایان مردمانی که زندگی شان به فاجعه و مصیبت بدل شده را پاک کند. یعنی آنچه که انسان [متمدن] توانسته با انسان های دیگر انجام دهد و ما هنوز تقریبا چیزی درباره آن نمی دانیم. جنایت علیه بشریت یک رویداد تاریخی از پیش اندیشیده، توجیه شده یا در طول قرن ها قاعده بندی شده نیست، بلکه اثری عمیق از یک نژادپرستی تاریخی بر حافظه جمعی نهاده، که هنوز در حال رشد و ریشه دار است. بنابراین، پشت کردن به گذشته ای که همچنان حضور دارد، یک سهل انگاری بسیار بزرگ است.
حتی امروز، دنیای استعمارگر حاضر به پذیرش یا قبول مسئولیت کارهای خود نیست و به نظر می رسد که عملا حرف های اِمِه سِزِر را تأیید می کند که: «آنچه که بورژوا های خیلی متشخص، خیلی انسان دوست و خیلی مسیحی قرن بیستم (...) بر آدولف هیتلر نمی بخشند، نفس جنایاتی که انجام داده یا تحقیر انسان نیست، بلکه جنایت علیه انسان سفیدپوست و دخیل کردن اروپا در روندی استعمارگرانه است که تاکنون نسبت به عرب های الجزایر، کولی های هند و سیاهان آفریقایی (۲) اِعمال می شده است». این امر آنقدر درست است که در دادگاه نورمبرگ، قاضی های آمریکایی، اتحاد شوروی، انگلیسی و فرانسوی، جدایی نژادی در ایالات متحده و نفی و تبعید در اتحاد شوروی، انگلستان و فرانسه درمورد کاربرد بمب های خوشه ای علیه اراده مردم استعمار زده ای که خواهان رهایی از قید آن و دستیابی به آزادی بودند را قانونی می دانستند.
همه «تمدن ها» برده دار بوده اند
چند سال بعد، «غرب» دولت نژادپرست آفریقای جنوبی، که پر از عناصر نئونازی بود را به عنوان متحد پذیرفت و از آن حمایت نظامی و اقتصادی کرد ولی بعد زیر فشار جامعه بین المللی- و البته به خاطر حفظ منافع خود- آن را رها کرد. به استثنای اسرائیل، که آخرین و بی قید و شرط ترین مدافع نظام تبعیض نژادی بود و از آن به عنوان مدل برای رفتار با فلسطین استفاده می کرد.
برده داری و نژادپرستی مبتنی بر معیارهای قومی، نه ابداع و نه در انحصار انسان سفیدپوست غربی است. بردگی از نخستین جنگ ها و زمانی پدید آمد که طرف مغلوب تسلیم طرف پیروز در جنگ می شد و دربرابر گزینه های کشته شدن یا تن به بردگی دادن قرار می گرفت. برده به عنوان غنیمت ساده جنگ شأن انسانی خود، همسر و فرزندانش از دست می داد، در حد مفرط مورد بهره برداری قرار می گرفت، در بازارها خرید و فروش می شد و کاملا در اختیار و انقیاد مالک خود بود. از مصر تا چین، از یونان تا امپراتوری مغول یا عثمانی، تقریبا در همه «تمدن ها» برده داری بدون هیچ گونه قبحی رواج داشت. در خود آفریقا، عرب - مسلمان ها، پیش، هم زمان و پس از اروپایی ها به استثمار سیاهانی می پرداختند که دستکم خود نیز در شرایط برابر و مشابه آنها بودند. به همین ترتیب، سلطنت های آفریقایی، که دائما در حال جنگ بودند – نه کمتر و نه بیشتر از سلطنت های اروپایی و آسیایی- در پرداختن به تجارت سودآور برده داری (۵) از آنها کم نمی آوردند.
می دانیم که برده داری و از جمله استثمار ازبین نرفته، نیم قرن پس از «اعلامیه جهانی حقوق بشر» همچنان وجود دارد و قربانیان آن ضعیف ترین و فقیرترین کشورها هستند: کار اجباری میلیون ها کودک، که به استثمارگران دوردست ها فروخته می شوند، دخترهای کوچکی که از «جنوب» می آیند و مجبور به انجام کارهای خانگی هستند، زن های «شرق» و «جنوب» که به فحشا وادار می شوند... از این جمله اند. درمورد نژادپرستی و بیگانه ستیزی، این امر در سراسر کره زمین رواج دارد و به طور مرتب، در اینجا و آنجا، باعث بروز خشونت هایی مرگبار می شود.
علم و مذهب، باور و دانش ستون های جامعه غربی، مسیحی و سرمایه داری و پایه ای برای حفظ سلطه آن است که حفره ای عمیق ایجاد می کند که مفهوم انسانیت را در «شمال» و «جنوب» و ثروتمند و فقیر را از هم متمایز می سازد. در هر جایی که نابرابری های اقتصادی، اجتماعی، قضایی و موقعیتی گسترش می یابد یا تداوم دارد، نژادپرستی رونق می یابد و توجیهی ایدیولوژیک برای برتری یک طرف و سلطه پذیری طرف دیگر پدید می آورد که به صورت وابستگی، تحقیر و تعقیب و آزار اِعمال می شود. سرنوشتی که فلسطینی ها چندین دهه است توسط اسرائیل به آن دچار شده اند، نشان دهنده این وضعیت اندوهبار است. اگر سرنوشت مردم فلسطین در سطح بین المللی چنین اهمیتی یافته، درحالی که سرنوشت بسیاری از مردمان دیگر همچنان ناشناخته مانده، دلیل آن این نیست که از آن، چنان که برخی در دوربان(افریقای جنوبی) می گویند، به عنوان بهانه ای برای ابراز یک یهودستیزی همچنان پویا استفاده می شود، بلکه از آن رو است که نمونه کوچکی از مدل غلظت یافته بی عدالتی دیرینه ای است که در روابط بین انسان ها و پیش بینی انچه که فردای دنیا می تواند باشد وجود دارد که رجوع به گذشته است.
۱- Sur une proposition de loi de M me Christiane Taubira, alors députée, votée par le Parlement en mai 2001.
۲- Aimé Césaire, Discours sur le colonialisme, Présence africaine, Paris, 1989 (1 re éd. : 1955).
۳- Mungo Park, Voyage dans l’intérieur de l’Afrique, La Découverte, Paris, 2009.