فــرید ســــیاووش
"تـحجر را کـنم معنی؟ به عصر سنگ در ماندن
حقیقت دیده و بر آن غبـار جهل پـاشـــــاندن"
وقتی فیل کوچک است، پایش را با طناب ضخیمی به تنه ی درختی می بندند . بچهِ فیل، هر قدر هم که تلاش می کند و دست و پا می زند، نمی تواند خودش را آزاد کند. سرانجام فیل به این باور خام زنجیر میشود که طناب، همیشه قوی تر از اوست و آنگاه دست از تلاش بر می دارد .
وقتی فیل بزرگ می شود، همچنان تصور می کند که نمی تواند طناب را پاره کند. بنابراین فقط کافی است که مربی، پای او را با یک طناب نچندان محکم و کوتاه به نهال یا تکه چوب کوچکی ببندد، زیرا فیل دیگر هیچ تلاشی برای آزادی نخواهد کرد؛ چون باور به رهایی را از دست داده است.
پرسش اینست که: آیا طناب هاییکه ذهن، زندگی و باور های ما را با آن بسته ایم، میشناسیم؟
آیا آزادی را می شناسیم و می خواهیم؟
آزادی از لحاظ فلسفی پديده ای اندرونی و ذهنی است. يعنی مستقلانه فکر کردن و تصميم گرفتن، آگاه شدن و يا بخود آگاهی رسيدن است، بريدن و آزاد شدن از خرافات و دگم ها و جزم ها و آن افکار و باور هايست که مانع کار و مبارزه مشترک، پيشرفت و تغيير و تکامل فرد و جامعه ميشوند. تا زمانيکه ديگران بجای ما فکر ميکنند و تصميم ميگيرند ما آزاد نيستم. تا زمانیکه اسیر افسون اساطیر منسوخ شده باشیم؛ آزاد نیستیم.
کار را بايد از آزادی خود از سنت و قالب های فکری که کمتر بدرد مشکل امروز ما ميخورند، آغاز کنيم؛ نکند فکر بکر ما را در طناب طلسم بسته اند یا شستشوی غیبی داده اند!...
تنها چیزیکه با شستشو کثیف میشود مغز است!