«جوانان دیگر رهبران فاسد را نمیخواهند، و مهمتر از آن، دیگر فرانس آفریک * را نمیخواهند».
در غرب آفریقا، پانآفریقایسم جدید به معنی « بیرون راندن » استعمارگران سابق است
نویسنده Remi CARAYOL
برگردان شروين احمدي
مالی، نیجر و بورکینافاسو که قبلاً اتحاد کشورهای ساحل را ایجاد کرده بودند، در ۶ ژوئیه،تشکیل یک «کنفدراسیون» را اعلام کردند. آنها با طرد جامعه اقتصادی کشورهای غرب آفریقا (ECOWAS) که طرفدار غرب تلقی می شود، ادعای پانآفریقایسم و دفاع از حاکمیت ملی را دارند. این واژه که تقریباً در همه جای قاره سیاه تکرار می شود، به همان اندازه بار سیاسی اش، مبهم است.
آقای بسیرو دیومای فای که اگرچه با وعده گسست با گذشته ، انتخاب شده بود، با تمام جلال و جبروت سنتی - کت و شلوار و کراوات آبی، ردای سبز صلیب بزرگ نظم ملی و گردنبند طلای نشان ملی شیر - در ۲ آوریل در برابر حضاری متشکل از سران کشورها و دولت های آفریقایی سوگند یاد کرد(۱). رئیس جمهور جدید سنگال، جوان ترین رئیس جمهور تاریخ این کشور (۴۴ ساله)، برنده دور اول رای گیری با بیش از ۵۴ درصد آرا، به آرامی پشت میز ریاست جمهوری قرار گرفت. بدون لاف زدن و محکوم کردن دیگران، سخنرانی کوتاه او که حدود ده دقیقه طول کشید، به هیچ وجه در تضاد با سخنان همتایانش در غرب آفریقا نبود: او از «دموکراسی»، «آزادی»، «پیشرفت» و «حاکمیت» حرف زد، اما بدون نام بردن از «گسست» و يا «انقلاب». او همچنین به جوانان اشاره نکرد، آنهائی که او را در پی تظاهرات های متوالی به خونین کشیده شده توسط رژیم آقای مکی ، به قدرت رساندند (به گفته عفو بین الملل حداقل ۵۶ نفر در سال ۲۰۲۱ کشته شده اند). او البته مجبور شد یادآوری کند که «نتایج نظرسنجی ها بیانگر تمایل عمیق برای تغییر اساسی و همه جانبه نظام است».
یک هفته قبل از آن، در ۲۵ مارس، پس از کسب پیروزی، او که نامزد حزب «میهن پرستان آفریقایی سنگال برای کار، اخلاق و برادری» (پاسف Pastef) بود با تکیه بر « پانآفریقایسم» آنرا به نمادی برای تمایل به تغییر تبدیل کرده بود. او در مقابل طرفدارانش گفته بود: «من پرچمدار پانآفریقایسم چپ هستم». مشاوران او می افزایند که تنها پانآفریقایسم است که ارزش مبارزه را دارد. یکی از آنها اطمینان می دهد: «این چیزی است که ما از ابتدا برای آن مبارزه کرده ایم. ما برای یک سنگال آزاد، در یک آفریقای آزاد، در جهانی آزاد می جنگیم» . پیروزی حزب Pastef ، برای طرفدارانش، «گامی اساسی» برای تجدید حیات این آرمان بزرگ است، ایده ای که بسیاری به دلیل آنکه مرتبا تحریف شده ، آنرا منسوخ شده میدانستند.
مورخ «آمزات بوکاری یابارا» معتقد است که پانآفریقایسم «یک معمای تاریخی» می باشد. او یادآور میشود «تاریخ و مکان تولد آن بسته به معیارهای مورد استفاده برای تعریف آن متفاوت است» ، «تعریفی که می تواند بسیار متغیر باشد»(۲). متداولترین آنها، پانآفریقایسم را جنبشی برای رهایی، تصاحب مجدد سیاسی و فرهنگی با تاکید بر هویت مردم آفریقایی و آفریقایی تبار ، علیه گفتمانهای استعمارگر و نژادپرستانه اروپاییها تعریف میکند. جورج پادمور، یکی از شخصیتهای تاریخی این جنبش، آن را در سال ۱۹۶۰ به عنوان ایدهای با هدف «دستیابی به حکومت آفریقاییها توسط آفریقاییها برای آفریقاییها»(۳) تعریف کرد.
شوق مجدد سیاسی
فصل نخست زندگی پانآفریقایسم ، که سعید بوماما جامعه شناس آن را «دوران اول»(۴) می نامد، عمدتاً در قاره آمریکا در نیمه اول قرن بیستم اتفاق افتاد: برای فرزندان بردگان، مسئله بازپس گیری تاریخ و هویت شان برای رهایی از «برتریگرایی» سفیدپوستان بود. شبیه به پان-نگرویسم، پانآفریقایسم مروج همبستگی نژادی و ارزش گذاری مجدد فرهنگی آفریقا و سیاه پوستان بود و حول چندین روشنفکر متمرکز می شد که مسیرهای مختلفی را طی نمودند. دو نفر از آنها اثری ماندگار از خود بر جای گذاشتند: ویلیام ادوارد بورگارد دوبوا (William Edward Burghardt Du Bois) دانشگاهی آمریکایی و فعال جامائیکایی مارکوس گاروی. اولی ضمن دفاع از استقلال مستعمرات، خواهان حقوق برابر در ایالات متحده بود. او به طور مشخص در اولین کنفرانس پانآفریقا در سال ۱۹۰۰ در لندن شرکت کرد، سپس پنج کنگره پانآفریقا را بین سالهای ۱۹۱۹ و ۱۹۴۵ سازمان داد. مارکوس گاروی اما مروج بازگشت نوادگان بردگان به قاره آفریقا بود، نظری که «صهیونیسم سیاه» نامیده شد. او از وجود «نژادهای خالص» و نیاز به جداسازی آنها دفاع می کرد.
هر دو به پانآفریقایسم اجازه دادند تا با تبدیل آگاهی نژادی به یک پروژه سیاسی و جغرافیایی با هدف رهایی آفریقا از یوغ استعمار، خود را از پان-نگرویسم متمایز کند. پس از جنگ جهانی دوم، جنبش های آزادیبخش با تصاحب آن ، پانآفریقایسم را به ابزاری در مبارزه با امپریالیسم تبدیل کردند. بدین ترتیب «عصر دوم» زندگی آن آغاز گردید که موجب ظهور شخصیت های جدید شد. شناخته شده ترین آنها کوامه نکرومه، رهبر سیاسی غنا بود که اعتقاد داشت قانون اساسی «ایالات متحده آفریقا» امکان پذیر و اتحادی ضروری برای مقاومت در برابر نفوذ دو قدرت بزرگ شوروی و آمریکا است. در این معبد شخصیت های برجسته، همچنین فرانتس فانون روانپزشک و فعال مارتینیکائی، شیخ آنتا دیوپ مورخ سنگالی و پاتریس لومومبا نخست وزیر سابق کنگو نیز حضور دارند. همه نسبت به خطر بالکانیزاسیون( تکه تکه شدن) و استعمار نو هشدار می دادند. اگر چه آنها بر خطر همسو شدن با بلوک کمونیستی تاکید می کردند ، اما در کنار انقلابیون قرار گرفتند و گفتمان ضد سرمایه داری را ترویج دادند. نکرومه به طور مشخص از سوسیالیسمی دفاع می کرد که در سنت آفریقای پیش از استعمار ریشه دوانده باشد، چیزی که او آنرا «آگاه گرائی»( consciencisme ) می نامد که هدفش «بازگرداندن اصول اجتماعی انسانگرایانه و برابریخواهانه به آفریقا است»(۵). اما کسانی که سعی در عملی کردن آن داشتند با کمک غربی ها بی رحمانه سرنگون یا کشته شدند: ترور لومومبا در سال ۱۹۶۱، کودتا علیه نکرومه در سال ۱۹۶۶ و غیره. البته، سازمان وحدت آفریقا (OAU، که در سال ۲۰۰۲ به اتحادیه آفریقا تبدیل شد) در سال ۱۹۶۳ ایجاد شد، اما به گفته آقای بوکاری یابارا، « ائتلافی بین رهبرانی است که […] به دنبال دفاع از قدرت خود هستند» .
انقلابیونی دیگر در دهههای بعد تجسم آرمان پانآفریقا شدند: جولیوس نیرره تانزانیایی، آمیلکار کابرال اهل بیسائو-گینه و یا توماس سانکارا در بورکینا.... اما، با فروریختن دیوار برلین در سال ۱۹۸۹، پرانتزی آغاز شد که طی آن پانآفریقایسم از جوهره خود تهی شد. در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، همه طرفدار آن شدند: معمر قذافی لیبیایی، که حمایت مالی پروژههای عظیم در جنوب صحرای آفریقا را بعهده گرفت و در عین حال از شورشهای مسلحانه در برخی کشورها پشتیبانی کرد. عبدالله وید سنگالی، در حالی بنای یادبود رنسانس آفریقا را در داکار ساخت که سیاستی اولترا لیبرالی را دنبال می کرد... استفاده ابزاری از این آرمان زمانی به اوج خود رسید که رئیس جمهور فرانسه، امانوئل مکرون، در حاشیه هجدهم اجلاس سران فرانکفونی(کشورهائی که در آنها به زبان فرانسه صحبت می شود.م) ادعا کردفرانسه «زبان جهانی واقعی قاره آفریقا» است و از این نظر، «فرانکوفونی زبان پانآفریقایسم است».
بنابراین در آغاز قرن بیست و یکم، پانآفریقایسم دیگر موجب وحشت کسی نمی شد. حتی مؤسسات برآمده از برتون وودز مانند صندوق بینالمللی پول (IMF) و بانک جهانی از گفتمانی که مرزها را به چالش میکشد برای لغو موانع گمرکی سود میبرند. بنابراین اتحادیه آفریقا در قانون اساسی خود به «آرمان های شریفی» اشاره می کند که « هدایت گر پدران بنیانگذار سازمان های قاره ای آن و نسل های پانآفریقایسم » بوده است. و در همان حال برنامه مشارکت جدید برای توسعه آفریقا ( «نپاد» Nepad) را راه اندازی کرد، برنامه ای که هدف آن توسعه و متحد کردن قاره بر اساس مدل نئولیبرالی می باشد که توسط موسسات مالی بینالمللی و شرکای غربی ترویج (و اغلب تحمیل شده) است. موسی چنگاری، فعال نیجریهای، آن را «جامه آفریقایی نئولیبرالیسم» می نامد. پس از «نپاد» پروژه های دیگری در همین راستا دنبال شد: دستور کار ۲۰۶۳(Agenda 2063) و منطقه تجارت آزاد قاره آفریقا (Zlecaf). این پروژه که توسط رئیس جمهور رواندا، پل کاگامه مطرح و در سال ۲۰۲۱ اجرایی شد، به دنبال ایجاد یک بازار آفریقایی واحد برای کالاها و خدمات در برگیرنده ۵۴ کشور است. این « پانآفریقایسم جناح راست» ، بسیار دور از آرمان های رویداد بزرگ سال ۱۹۰۰ در لندن، در کنگره های رسمی پانآفریقا نیز بیان می شود. پس از سه دوره، در سال های ۱۹۷۴، ۱۹۹۴ و ۲۰۱۴، کنگره بعدی قرار است اکتبر آینده در توگو برگزار شود. این نشست که سران کشورها از آن استفاده ابزاری می کنند، دیگر شور و شوق فعالان را برنمی انگیزد.
در مواجهه با این موج که همه چیز را بر سر راهش له می کند، چند حزب و انجمن ، هنرمندان و معدودی از پژوهشگران و تعداد بیشتری از روشنفکران (اما پراکنده) تلاش می کردند تا شعله پانآفریقایسم را روشن نگه دارند. محقق «عزیز سالمون فال» یکی از آنهاست. در سال ۱۹۴۸، این پسر یک دیپلمات سنگالی و یک آکادمیک مصری، گروه تحقیق و ابتکار برای آزادی آفریقا (Grila) را به همراه دیگر فعالان تأسیس کرد. به مدت چهل سال، آنها از « پانآفریقایسم گسست» در تقابل با « پانآفریقایسم رسمی» دفاع کردند. پس از عبور شرائطی سخت، بالاخره یک «شوق واقعی» ظاهر شد. اما سالمون فال نگرانی خود را در مورد این نسل جدید که فقط لیبرالیسم را می شناسند و هرگز نکرومه یا پادمور را نخوانده است، پنهان نمی کند.
در دانشگاه داکار، عمر دیا، یک معلم فلسفه، هر روز شاهد محبوبیت روزافزون «قهرمانان» پانآفریقا، از جمله شیخ آنتا دیوپ و توماس سانکارا است. او توضیح می دهد: «بعد از استقلال، ناامیدی وجود داشت. امروز اما شاهد یک شوق مجدد به ویژه در میان جوانان هستیم». برخی از «تولد دوباره» یا، مانند بواماما، از «فصل سوم» صحبت می کنند. جریانی که اگرچه ادامه دهنده خطوط اصلی پانآفریقایسم تاریخی است، اما دو ویژگی مهم دارد. اول از همه، مانند قرن بیستم دیگر موتور آن نخبگان نیستند. بواماما توضیح می دهد:« ما می بینیم که در سطوح دیپلماتیک و سیاسی و حتی دانشگاهی، به جز چند استثنای نادر، هیچ تحول واقعی ای وجود ندارد. من نمی بینم که بسیاری از سران دولت یا احزاب ادعای دفاع از آنرا داشته باشند». ندونگو سامبا سیلا، اقتصاددان سنگالی، تأکید می کند « که بیشتر از جانب مردم، به ویژه در ساحل، و در دیاسپوراها، این گفتمان را می شنویم». اما، این پانآفریقایسم جدید اغلب سردرگم و ناهمگن است.
محمد عبدالله لی، جامعه شناس و محقق انستیتوی بنیادی آفریقای سیاه (IFAN) در داکار، از مشاهده این نسل جدید از فعالان متعهد شاد است: «جوانانی ناهمگن» از «دانشجوی دکتری ای که فرانسه را بی عیب و نقص صحبت می کند تا فروشنده خیابانی که فقط ولوف (زبان محلی سنگال) صحبت می کند». » این پدیده ناشی از عطش دستیابی به حاکمیت ملی و ظهور شبکه های اجتماعی است که انتقال دانش، یا لااقل شعارها را تسهیل می کند. اما همچنین باید در آن افزایش آگاهی ای را دید که در ده سال گذشته نتیجه فعالیت سازمان های مستقل بسیج جوانان است.
این همان نقشی است که « دیگر بس است»( Y en a mare – YAM ) در سنگال ایفا کرد. این جنبش در ژانویه ۲۰۱۱ ظاهر شد، زمانی که گروهی از روزنامه نگاران و خواننده های رپ تصمیم گرفتند، در میانه یک قطع برق متداول، به هدر رفتن کالاها ، به زباله دان ریختن آنها و افزایش قیمت ها پایان دهند(۶). سخنان رادیکال و اقداماتشان در محل ، آنها را به صدای نسل جدید تبدیل کرد ، همان نسلی که چند سال قبل از آن شروع به رفتن به اروپا با به خطر انداختن جان خود از طریق دریا کرده بود. موفقیت این جریان چشمگیر بود و یک سال بعد، اعضای YAM نقش مهمی در بسیج جوانان علیه تلاش رئیس جمهور وید برای ماندن در قدرت با اصلاح قانون اساسی ایفا کرد.
در همان زمان، جنبش مشابهی در جمهوری دموکراتیک کنگو (DRC) ظهور کرد: لوچا.( Lucha) . چند ماه بعد، جنبش «جاروی شهروندان» در بورکینافاسو ظهوری پر شوری داشت. این جنبش که در سال ۲۰۱۳ توسط روشنفکران و هنرمندان ایجاد شد، خود را ادامه دهنده توما سانکارا، می داند . این انقلابی مارکسیست-لنینیست که از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۷ قدرت را در دست داشت، دوباره مطرح و باعث ناراحتی مردی شده است که او را سرنگون کرد: رئیس جمهور بلز کامپائوره. در سال ۲۰۱۴، «جاروی شهروندان» قلب شورشی بود که رئیس دولت را مجبور به فرار از کشور پس از ۲۷ سال حکومت کرد(۷).
از همان زمان آشکار بود که این وقایع نشان دهنده یک گسست است که در عین حال هم ناشی از تحول جمعیتی کشورهای آفریقایی (به گفته سازمان ملل، ۶۰ درصد جمعیت آن در سال ۲۰۲۰ کمتر از ۲۴ سال سن داشتند)، و هم عارضه وخامت اوضاع اقتصادی و اجتماعی ای است که خود را با تظاهرات علیه هزینه های زندگی در سال ۲۰۰۸ و بحران اعتماد به احزاب و به طور گسترده تر کل سیستم انتخاباتی نشان داد. دانشمندان علوم سیاسی آگوستین لوادا و ماتیو هیلگرز در مورد موفقیت «جاروی شهروندان» نوشتند: « اگرچه عامل نسلی همه چیز را توضیح نمی دهد، اما به نظر می رسد نقشی مرکزی داشت . این نسل جوان در یک سیستم سیاسی قفل شده برزگ شده است و اکثریت مردمی که به طایفه قدرت تعلق ندارند، احساس می کنند که توجهی به آنها نمی شود»(۸).
خیلی سریع، گفتمان ها تکامل یافت. در اواسط دهه ۲۰۱۰، ما شاهد یک تغییر اساسی بودیم: نفی استعمار نئو فراگیر شد. به عنوان مثال: در بورکینا، گروه ضد رفراندوم (CAR)(۹) که یک جنبش جوانان در مخالفت با آقای کامپائوره بود و پس از سقوط رژیم او همان نام اختصاری را حفظ کرد اما تبدیل به جنبش شهروند آفریقایی برای رنسانس شد. بنیانگذار آن، آقای اروه اوتارا(Hervé Ouattara)، در سال ۲۰۱۷ مبارزه خود را ادامه دهنده جنبش پانآفریقایسم اعلام کرد و مبارزه با فرانک CFA را در صدر اولویت های جدید خود قرار داد.
در سنگال، در حالی که YAM در حال فروکش بود، مجموعهای از سازمانها، در سال ۲۰۱۷ « جبهه ای برای انقلاب ضد امپریالیستی، مردمی و پانآفریقایی» (Frapp) را راهاندازی کردند، با شعاری که مانند آتش در همه جا شعله ور شد: «فرانسه، گم شو ! » . Frapp با هزینه های بالای زندگی مبارزه می کند و خواستار منابع برای آموزش و مذاکره مجدد در مورد توافق نامه های مشارکت اقتصادی (EPA) است که کشورهای آفریقایی را به اتحادیه اروپا مرتبط می کند. این سازمان همچنین متعهد شده است که با سازمانهای دیگر در چارچوب در سازمان خلق غرب آفریقا (WAPO) که در سال ۲۰۲۲ ایجاد شد، متحد شود. اما الویت آن پایان دادن به فرانک CFA و خروج ارتش فرانسه است که از زمان استقلال در داکار پایگاه دارد. رهبر آن، آقای گای ماریوس ساگنا، به دلیل گفتمان های خشونت آمیز علیه قدرت استعماری سابق و «بورژوازی بوروکرات انگلی سنگال ، کاملا نوکر امپریالیسم » برجسته شده است(۱۰). سلیمان گییه، یکی از بنیانگذاران Frapp ، توضیح می دهد: « این همان چیزی است که جوانان می خواهند بشنوند، آنها می خواهند سرنوشت خود را دوباره به دست گیرند». به گفته وی، مبارزه با امپریالیسم کاملاً در راستای آرمان پانآفریقا است.
یکی از بحث های اصلی پانآفریقایست های جدید، نیاز به کسب «استقلال دوم» یا «استقلال واقعی» است. آقای لی می گوید: «جوانان این احساس را دارند که کار در سال ۱۹۶۰ تمام نشده است، استعمار هرگز متوقف نشده ، و حتی بیشتر و بیشتر رواج یافته است». در سنگال و در تمام مستعمرات سابق فرانسه این تلقی وجود دارد که استعمار بیش از همه از سوی پاریس اعمال می شود. برای سامبا سیلا، اقتصاددان، این پانآفریقایسم «۲.۰» از نسخه های قبلی متمایز است به این معنا که «مسئله کمتر فدرالیسم است تا «بیرون راندن». جوانان دیگر رهبران فاسد را نمی خواهند، و مهمتر از همه آنها دیگر فرانس آفریک را نمی خواهند».
در سالهای اخیر، بسیاری از سازمانها شهرت خود را مدیون آنچیزی هستند که در فرانسه به اشتباه «احساس ضدفرانسوی» نامیده میشود، که در واقعیت نه طرد فرانسه بلکه رد سیاستی است که پاریس در آفریقا دنبال میکند. دیگرانی نیز در نهایت به این مبارزه پیوستند و آن را در اولویت خویش قرار دادند، در حالیکه جزو اهداف اولیه آنها نبود. چهره هایی که گاه به عنوان «نئو پانآفریقایسم» توصیف می شوند، در شبکه های اجتماعی و همچنین در عرصه سیاسی نیزحضوری تثبیت شده یافتند. معروف ترین و همچنین تفرقه انگیزترین آنها در حوزه فرانسه زبان ها احتمالاً کیمی سیبا(Kemi Seba) است.
فرزند یک شهروند بنین ساکن فرانسه، آقای استلیو کاپو شیچی( Stellio Capo-Chichi ) - نام واقعی او- در اواسط دهه ۲۰۰۰ با تأسیس چندین سازمان در دفاع از تئوری های برتری یا جدایی طلبانه سیاهان ، از جمله Tribu Ka (که در سال ۲۰۰۶ توسط دولت ژاک شیراک به دلیل تحریک نفرت نژادی منحل گردید) شناخته شد. او که چندین بار در فرانسه محکوم شد، به دفعات در زندان به سر برد. او اذعان میکند: «ما زیادهروی کردیم» و میافزاید: «ما پاسخی به مجازات اجدادمان بودیم» (۱۱).او در سال ۲۰۱۱ فرانسه را ترک کرد و در سنگال ساکن شد. در آنجا بود که او تمام توان خود را به مبارزه با استعمار نو و یک «پانآفریقایسم انقلابی» اختصاص داد. در سال ۲۰۱۷، او با سوزاندن یک اسکناس ۵۰۰۰ فرانکی CFA (۷.۶۰ یورو) در یک گردهمایی عمومی، معروفیتی فراتر از سنگال کسب کرد. چندی نگذشت که او دستگیر و به فرانسه تبعید شد، سپس در بنین اقامت گزید و در آنجا سازمان غیردولتی Urgences Panafricanistes را ایجاد و آن را سازمانی «شهروندی، ژئوپلیتیک، سنتگرا و حاکمیتگرا» معرفی کرد.
چنگ اندازی نظامیان
از آن زمان، این فعال - که تابعیت فرانسوی اش در ۹ ژوئیه به دنبال یک روش بسیار نادر از او سلب شده – حملات خود را شدید تر کرده و خواستار پایان دادن به فرانک CFA و بیرون راندن ارتش فرانسه شده است. او مانند تعداد زیادی از «پانآفریقایست ها»، کودتای نظامی مالی در سال ۲۰۲۰، در گینه در سال ۲۰۲۱، در بورکینافاسو در سال ۲۰۲۲ و در نیجر در سال ۲۰۲۳ را تحسین کرد. او به شدت از سران کشورهایی که از پاریس فاصله می گیرند، تجلیل و با نفرت از کسانی که آنها را «نوکرهای فرانسه» می نامد، انتقاد میکند. کسانی مانند آلسان اواتارای در ساحل عاجدار و یا پاتریس تالون در بنین. او در قاره افریقا و همچنین در سرزمین های ماوراء بحار فرانسه بسیار تأثیرگذار است و ۱.۳ میلیون مشترک در فیس بوک، ۳۰۶ هزار در اینستاگرام و ۲۶۸ هزار مشترک در X دارد.
کیمی سیبا نماد تنش ها و تضادهایی است که در محافل پانآفریقایسم جریان دارد. بسیاری از فعالان جهت گیری طرفدار روسیه یا گفتمان برتری طلبانه و خشونت گرایانه وی را محکوم می کنند. اما در بیشتر موارد، سیبا با این وجود به «خانواده» پانآفریقایی تعلق دارد البته با گرایش مارکوس گاروی: محافظه کار، نژادپرست و حتی فاشیست، اصطلاحی که این شخصیت جامائیکایی ادعای آنرا داشت. به نظر روزنامهنگار و نویسنده سنگالی، ال حاج سلیمان گاساما (معروف به الگاس)، سیبا تنها یک «ویرانگر» است. او نماد «فضای بسته متعصبانه» ای است که پانآفریقایست های جدید در آن زندانی هستند، «پریشان اندیشی» ای که از «میراث پنهان» صحبت میکند(۱۲). عزیز سالمون فال بدون نام بردن از کسی نگرانی اش از سوء استفاده نسل جدید پانآفریقایسم را پنهان نمی کند. او معتقد است: «بسیاری از سانکاریسم بدون شناخت از سانکارا دفاع می کنند». او ابراز تأسف میکند که جنبشهای «نئو حاکمیتگرا»، ارتجاعی و ناسیونالیستی از پانآفریقایسم استفاده ابزاری می کنند و با تکیه بر نادانی و ترس ایدههای خود را تحمیل کنند.
در مالی، نیجر، گینه و بورکینا، رهبران کودتاچی خیلی سریع مزایای استفاده از این گفتمان را درک کردند. محکوم کردن امپریالیسم فرانسه، تأکید بر حاکمیت، و تکیه بر بخشی از آرمان پانآفریقایی ، مطمئن ترین راه برای دستیابی به محبوبیت است. در واقع، این بسیج مردمی بود که به آنها اجازه داد تا از جمله در قدرت باقی بمانند و در برابر فشارهای بین المللی مقاومت کنند. در ابتدا هیچ یک از آنها معروف به داشتن اندیشه های انقلابی نبودند. اما همه آنها در وقت مناسب به این جنبش پیوستند و حتی از آن سوء استفاده کردند.
سرهنگ آسیمی گویتا در مالی به طور مداوم از هیئت های به اصطلاح «پانآفریقایی» پذیرایی می کند (وی به طور خاص از گای ماریوس ساگنا و کیمی سیبا پذیرایی کرد) و در سخنرانی هایش بر «تعهد پانآفریقایی مالی» تاکید می کند. در همان زمان، او تمام صداهای منتقد را خاموش و بحث های عمومی را تعطیل و شبه نظامیان روسی واگنر را برای جنگ علیه گروه های جهادی استخدام کرد. در بورکینا، کاپیتان ابراهیم ترائوره از بزرگداشت سانکارا بهره برداری می کند. و استفاده از همه فرصت ها برای نمایش این امر را غنیمت می شمارد: یک روز، او بلوار شارل دوگل را به بلوار توماس سانکارا تغییر نام می دهد. روز دیگری، او این انقلابی را به سطح «قهرمان ملی» ارتقا میدهد... او مدعی است که میخواهد « مبارزه» انقلابی سانکارا را که در سال ۱۹۸۷ ترور شد، ادامه دهد. او به کرات سخنان خود او با این جمله سانکارا به پایان می رساند: « یا مرگ یا وطن، ما پیروز خواهیم شد!» . اما او همچنین جایی برای انتقاد باقی نمی گذارد و تمام صداهای ناسازگار را زندانی یا خفه می کند. رهبر جدید نیجر، ژنرال عبدالرحمان تیانی، نیز به محض به دست گرفتن قدرت در ژوئیه ۲۰۲۳، سرود ضد امپریالیسمی خواند و خواستار خروج نیروهای فرانسوی و سپس نیروهای آمریکایی شد. با این حال، قبل از آن، او به عنوان فرمانده گارد ریاست جمهوری در همکاری با پرسنل نظامی غربی هیچ مشکلی نداشت. در آغاز ماه اوت، پاریس انتصاب سیبا به سمت مشاور ویژه وی را یک تحریک جدید تلقی کرد.
این رهبران برخی اصلاحات اقتصادی را با هدف برآوردن انتظارات مردم انجام دادند. به ویژه، آنها کدهای استخراج معادن را اصلاح و در مورد برخی از قراردادهای امضا شده با شرکت های چندملیتی غربی مذاکره مجدد کردند. بدین ترتیب نیجر تصمیم گرفت مجوز عملیات ذخیره اورانیوم را از گروه فرانسوی Orano (Areva سابق) در ژوئن ۲۰۲۴ پس بگیرد. در بورکینافاسو، کاپیتان ترائوره با تاکید بر حاکمیت غذایی یک «کارزار کشاورزی – شبانی» را آغاز نمود که به دنبال آن کشت گندم برای اولین بار پس از مدت ها در کشور امکان پذیر شد. اما ما از «پیروزی بزرگی» که پانآفریقایست ها پس از استقلال ادعای آن را داشتند، فاصله داریم: هیچکدام منافع بورژوازی بزرگ را زیر سؤال نبردهاند و با صندوق بینالمللی پول یا بانک جهانی قطع رابطه نکردهاند. ابتکارات کمی با هدف افزایش حقوق فقیرترین ها یا مبارزه با فساد صورت گرفته است. و همه آنها ادامه دهنده نوعی محافظه کاری اجتماعی هستند: بر خلاف سانکارا، حقوق زنان و مسائل زیست محیطی یکی از مشغله های آنها نیست.
در شرایط دیگری، چپ پانآفریقایی لزوماً این رژیمهای اقتدارگرا را تحمل نمی کرد و حتی ممکن بود با آنها مبارزه کند. با این حال، پس از انجام یک سلسله تصمیمات این رژیم ها جایگاهی در بالاترین رتبه کهکشان پانآفریقایی یافتند: هریک به نوبه خود از ارتش فرانسه خواستند تا نیروهای خود را خارج کند؛ روابط دیپلماتیک شان را با پاریس قطع کردند؛ جامعه اقتصادی کشورهای غرب آفریقا (ECOWAS) را - که توسط بسیاری به عنوان ابزاری در خدمت امپریالیسم تلقی می شود - ترک نمودند ؛ با تأسیس «کنفدراسیون» خود - اتحاد ایالات ساحل (AES)- تمایل برای «تجمیع» منابع شان در زمینه های امنیتی، کشاورزی یا انرژی را نشان دادند و در نهایت اراده شان برای خروج از فرانک CFA را با بوجود آوردن یک ارز مشترک جدید نمایان ساختند. در حالی که برخی از همرزمان چپ های پانآفریقایی در این کشورها زندانی هستند، بسیاری از فعالان آن شجاعت ارتش را می ستایند و آنها را نمونه ای می انگارند که می توان از آن پیروی کرد. پیر سانه، دبیر کل سابق عفو بینالملل (۱۹۹۲-۲۰۰۱) معتقد است که «به این دلیل که آنها یونیفورم میپوشند نمی توان نتیجه گرفت که پانآفریقایست نیستند. ».
در چیزی که آقای بوکاری یابارا ، مورخ ، آن را «آش شله قلمکار» ایدئولوژیک مینامد، نمیتوان به راحتی مرزها را مشخص کرد. سؤالات متعددی مطرح است: چه کسی پانآفریقایست است، چه کسی نیست ؟ محدودیتهای این « موج عظیم» - اصطلاحی که توسط بسیاری از طرفین استفاده میشود- چیست؟ آیا این امر به نفوذ فرانسه پایانی قطعی خواهد داد ؟... بسیاری از مردم از خود می پرسند که آیا Pastef رئیس جمهور جدید سنگال باعث ایجاد شغل خواهد شد و یا آیا کشورهای اتحاد ایالات ساحل (AES) موفق خواهند شد توازن نیروها را در منطقه تغییر دهند. اما سوال دیگری مطرح می شود: آیا پانآفریقایسم « ۲.۰»، که گاهی شبیه یک موعودگرائی سیاسی اسرارآمیز است، می تواند منجر به شکلی از فاشیسم، یا انحراف هویتی شود. چیزی که جامعه شناس بواماما، آن را «باور مقدس به آفریقای ضداستعماری» می نامد که عارضه بیماری کودکی پانآفریقایسمی است که می تواند از جمله آفریقای اجدادی را به عنوان یک بهشت برابری طلب معرفی کند. امری که موجب نگرانی طرفداران پانآفریقایسم می شود و یکی از آنها که خواست نامش فاش نشود، تأکید می کند: «آفریقا از پدیده هایی که در سایر نقاط جهان اتفاق می افتد، مصون نیست. همه جا مسئله هویت مطرح است و همه جا جایگاه قدرت های استعماری سابق و آنچه ما آنرا ”غرب“ می نامیم زیر سوال می رود. طرد اشکال مدرن امپریالیسم گامی اجتناب ناپذیر و ضروری است. این فقط می تواند رادیکال و حتی خشونت آمیز باشد، زیرا قدرت های امپریالیستی مانند فرانسه قصد ندارند خودشان به راحتی این جایگاه را ترک کنند. اما اگر از این واقعیت غافل شویم که پانآفریقایسم بیش از هر چیز انترناسیونالیسمی است که همبستگی مردم را فراتر از مرزها و ریشه ها ترویج می کند، مستقیماً به سوی بن بست می رویم».
* اصطلاح فرانس آفریک(Françafrique)«» دارای بار تحقیرآمیز، به روابطی بین فرانسه و مستعمرات سابق آن در جنوب صحرای آفریقا اشاره دارد که استعمار نوئي توصیف میشود و در سطوح اقتصادی، پولی، دیپلماتیک یا نظامی جریان دارد.
۱- مقاله «تاب آوری مدل سنگال»، لوموند دیپلماتیک، آوریل ۲۰۲۴
https://ir.mondediplo.com/2024/04/article4813.html
۲- Amzat Boukari-Yabara, Africa Unite ! Une histoire du panafricanisme, La Découverte, Paris, 2014.
۳- Georges Padmore, Panafricanisme ou communisme ?, Présence africaine, Paris, 1960.
۴- Saïd Bouamama, Pour un panafricanisme révolutionnaire. Pistes pour une espérance politique continentale, Syllepse, Paris, 2023.
۵- Kwame Nkrumah, Le Consciencisme, Présence africaine, 2009. (1re éd. : Payot, Paris, 1964).
۶- Lire Jacques Denis, « “Taper sur un monde creux pour le faire résonner” », Le Monde diplomatique, avril 2015.
۷- Lire Jacques Denis, « “Taper sur un monde creux pour le faire résonner” », Le Monde diplomatique, avril 2015.
۸- Mathieu Hilgers et Augustin Loada, « Tensions et protestations dans un régime semi-autoritaire : croissance des révoltes populaires et maintien du pouvoir au Burkina Faso », Politique africaine, vol. 3, n° 131, Paris, 2013.
۹- Lire « Au Burkina Faso, deux conceptions de la révolution », Le Monde diplomatique, janvier 2018.
۱۰- Lire Florian Bobin, « Au Sénégal, sortir du bourbier néocolonial », Mots d’Afrique, Les blogs du « Diplo », 7 mai 2021.
۱۱- Kemi Seba, Supra-négritude, tome 1, Fiat Lux, Marseille, 2018 (1re éd. : 2013)
۱۲-
Elgas, Les Bons Ressentiments. Essai sur le malaise post-colonial, Riveneuve, Paris, 2023.
لوموند