دماغ سوخته، ما هنوز زنده ایم

 
 
 

نویسنده Lionel RICHARD 

برگردان شروين احمدي 

ارنست تولر، شاعر و نمایشنامه نویس، یک مبارز بود. او در انقلاب شورایی باواریا شرکت کرد، سپس برای ترویج این ایده تلاش نمود که تنها اتحاد پرولتاریا می تواند از ظهور نازیسم جلوگیری کند. تبعید، ناامیدی سیاسی و شخصی را تجربه کرد. اما همچنین منادی انگیزه های انقلابی و آنچه که به آن روشنائي می بخشد، بود.

نیم قرن پیش، پاریسی ها نمایشنامه ای تاثیر گذار را کشف کردند: « تولر، صحنه هایی از انقلاب آلمان». نویسنده آن، تانکرد دورست(Tankred Dorst) بود. صحنه هائی پشت سر هم با شخصیت های تاریخی برجسته، ترجمان مراحل انقلاب شوراهای باواریا بود که از ۷ آوریل تا ۳ مه ۱۹۱۹ بوقوع پیوست. بربستر ضرب آهنگی لرزان، قیامی شکست خورده علیه جامعه سرمایه داری توصیف می شد. این تصویر چهار ساعته توسط پاتریس شرو کارگردانی شده بود و خود او نقش قهرمان داستان، ارنست تولر دانشجو را بازی کرد، کسی که برای مدتی کمتر از یک هفته رئیس جمهور موقت انقلابی بود و سپس توسط شورای جنگ به پنج سال حبس در یک قلعه محکوم شد.

شرو اولین بار این نمایش را در سال ۱۹۷۱ در میلان، در تئاتر پیکولو(Piccolo) اجرا کرد. سپس دوباره آن را در تئاتر ملی مردمی ویلوربان در سال ۱۹۷۳ و سال بعد در تئاتر ادئون(Odéon) پاریس اجرا کرد. منتقد کولت گدار در لوموند ۲۴ آوریل ۱۹۷۴، بر تمایز بین دو اجرای جانبدارانه تاکید کرد: در میلان، توصیف «درماندگی روشنفکران بورژوا در برابر تحقق یک آرمان»، و در فرانسه، داستان « یک پیروزی: آرمان شهری که برای یک ماه محقق و حفظ شد» . در نتیجه، برای خیر اندیشان ساده لوحی که از شوراهای کارگری وحشت زده شده بودند، این واقعاً یک درام بود که گروهی از روشنفکران در تراژدی مشتی شورشی که زندگی اجتماعی را دگرگون کرده اند ، رویایی را ‌بینند که هرچند زودگذر به واقعیت تبدیل شده و آنچنان قوی است که به نوستالژی برای آینده ای بهتر دامن می زند. بدین ترتیب ، مورخ واگروت انکلبرت (Waltraut Engelberg)(۱) در سال ۱۹۷۸ این سوال را مطرح می کند که آیا تولر، «پیشگام مبارزاتی در دوران گذشته است یا رفیقی برای مبارزه امروز» ؟ یا به دیگر کلام، یک خاطره خاک گرفته و طبقه بندی شده است، یا میراثی مفید برای ساختن آینده ای قابل زندگی ؟

تولر در سال ۱۸۹۳ در یک خانواده یهودی در پروس شرقی متولد شد، دوران کودکی او با تمایل خانواده اش به ادغام در بورژوازی امپراتوری آلمان همراه بود. او در آوریل ۱۹۱۴ در دانشکده ادبیات گرنوبل ثبت نام کرد. جنگ در ماه اوت همانسال آغاز شد. او سرشار از روحیه جنگ طلبی در سال ۱۹۱۵ داوطلبانه به جبهه رفت. در سال ۱۹۱۶ زخمی، بیمار، به خانه فرستاده شد و تحصیلات، حقوق و ادبیات را در مونیخ از سر گرفت. سپس چرخشی آهسته به سوی صلح‌طلبی کرد و در اعتصاب‌های اکتبر ۱۹۱۸ شرکت نمود. او به دنبال پیوستن مجدد به جنبش ، زندانی و پس از تظاهر به جنون آزاد شد و زیر پرچم سوسیالیستی (چپ) کورت آیزنر در انقلاب فعالانه شرکت کرد. جمهوری شوراها در ۷ آوریل ۱۹۱۹ اعلام و در ماه مه نابود شد. تولر در ۴ ژوئن ۱۹۱۹ دستگیر شد.

هنگامی که او در ژوئیه ۱۹۲۴ از زندان آزاد شد، نویسنده مشهوری بود. دلیل آن اشعار وی- «کتاب پرستوها» سه ماه قبل از آزادی او منتشر شد - و به ویژه نمایشنامه ای به نام «دگرگونی» بود که در سال ۱۹۱۷ نوشته شده و در اکتبر ۱۹۱۹ در برلین به روی صحنه رفته بود. تولر از فردریش،یک شاگرد مجسمه ساز ، و تکامل شخصیتی وی تجلیل کرده بود. یک سرباز میهن پرست که به یک مبارز عدم خشونت تبدیل شد که از مسیحیتی اومانیستی دفاع می کرد. این درام در بطن جنبش زیبایی شناختی رایج شده آن دوران و سپس اکسپرسیونیسم جای گرفت و با تماشاگران جوان برلین ارتباط برقرار کرد که در آن انعکاس رقص مرگ آن زمان را می دیدند.

تولر در زندان چهار نمایشنامه دیگر نوشت. پس زمینه «انسان و توده» و «هینکمن»، جنگ ، شرائط انقلابی همراه با تضادهایش و بحث نظری میان شخصیت‌ها و روایت رنج آنهاست. « ماشین شکنان»( The Machine Breakers) ، موضوعی کلاسیک تر دارد ، و در قرن نوزدهم در انگلستانی اتفاق می افتد که در اوج پیشرفت و صنعتی شدن است و شورش کارگران علیه مقدس سازی ماشینی شدن تولید را به تصویر می کشد. «ووتان دیوانه» یک کمدی درباره عرف است. یک آرایشگر، ویلهلم ووتان، فکر می‌کند که شخصیتی برجسته است که ماموریت هدایت و نجات دیگران را دارد. تولر شیفتگی آلمانی ها را به مزخرفات غیرعقلانی مسخره می کند. پیشگوئی ای روشن بینانه.

هنگامی که او آلمان جدید، یعنی جمهوری وایمار، را ترک می کند، دیگر هیچ پیوندی ندارد... او یکی از اعضای حزب سوسیال دموکرات مستقل (USPD)، حزب آیزنر بود که از جناح چپ حزب سوسیال دموکراتیک (PSD) بوجود آمده بود. در بهار ۱۹۲۴ تولر آن را ترک کرد. او از آن پس فقط در مبارزات اعتراضی یا همبستگی شرکت نمود. او معتقد بود که وظیفه وی کمک به وحدت پرولتاریا است که شرط اولیه یک پیروزی می باشد.

منقلب از احتمال وقوع جنگ جهانی دوم ، او در سال ۱۹۲۹ هشدار داد: «ما در آستانه دوره سلطه ارتجاع هستیم» (۲). دو سال بعد، او پیشگویی کرد: مردی پشت دروازه های برلین منتظر ایستاده است تا به عنوان صدراعظم بر تخت سلطنت برسد - آدولف هیتلر. او در ژوئن ۱۹۳۲ هشدار داد که زمان شورش ها و مبارزات منزوی در سنگرها گذشته است، فقط انقلابیون رمانتیک هنوز می توانند به آن باور داشته باشند. شکست دادن فاشیست ها مستلزم «ایجاد سازمانی است که کل طبقه کارگر را با اهداف مشخص مبارزه و مسیری روشن متحد کند» (۳). این امر به وقوع نمی پیوندد. هیتلر به قدرت می رسد و در ۲۸ فوریه ۱۹۳۳، نقشه نازی ها برای به آتش کشیدن رایش تاگ منجر به موج اول دستگیری ها شد. اما زمانی که یک جوخه گشتاپو با شنیدن خبر آتش‌سوزی به خانه او می ریزند، تولر برای یک کنفرانس رادیویی در زوریخ است،: فهرست افرادی که باید دستگیر شوند از قبل تهیه شده بود. او در نامه ای در ۳۱ دسامبر ۱۹۳۴ نوشت: «آپارتمان من تا آخرین پیراهن، تا آخرین دست نوشته غارت شد، و نام من در اولین فهرست کسانی که افتخار ملیت آلمان را از دست دادند، درج شده است» (۴).

در اول آوریل ۱۹۳۳، وزیر نازی، ژوزف گوبلز، در یک سخنرانی در برلین که «بایکوت فروشگاه‌های یهودی در سراسر آلمان» را تشویق می‌کرد، فریاد زد: «در فلاندر و لهستان، دو میلیون سرباز آلمانی از قبرهای خود بیرون می آیند تا علیه تولر یهودی قیام کنند. کسی که به خود اجازه داد که بنویسد احمقانه ترین آرمان ها آرمان یک قهرمان است».

دربدری تولر آغاز می شود. او که به زبان انگلیسی صحبت می کند، همچون خطیبی برجسته، همه جا می رود، به همه کنفرانس های نویسندگان، بدون از دست دادن فرصت، تا قبل از فاجعه، جلوی آلمان نازی گرفته شود. از نظر نویسنده اتحاد مخالفان آن، با کنار گذاشتن اختلافات، ضروری تر از همیشه است. به گفته او عزم همه دولت های به اصطلاح دموکراتیک جهان باید ستون فقرات مبارزه باشد. در ۱۲ دسامبر ۱۹۳۶، به مناسبت «روزی برای آلمان» که در نیویورک، جایی که او ساکن شده بود، سازماندهی گردید، اعلام کرد: «اگر جهان نتواند هیتلر را مجبور به تضمین صلح کند، آنگاه او آلمان و اروپا را به یک توده ویرانه تبدیل خواهد کرد و تمدن را نابود می کند» (۵).

و ادبیات ؟ تولر پس از کنار گذاشتن جوش و خروش های خودنمایانه اکسپرسیونیسم، به سمت جنبش «عینیت نو» رفت که جایگزین آن شده بود و با نمایشنامه « دماغ سوخته، ما هنوز زنده ایم»، موفقیت بزرگی در برلین در سال ۱۹۲۷ به لطف صحنه‌ پردازی اروین پیسکاتور بدست آورد. در سال ۱۹۳۳ زندگینامه خود را با عنوان « جوانی[من] در آلمان» در آمستردام منتشر کرد و سپس دو نمایشنامه دیگر نوشت. در سال ۱۹۳۶، یک فانتزی طنزآمیز، « دیگر هرگز صلح! »، که از جمله سنت فرانسیس آسیزی و ناپلئون از شخصیت های آن بودند ... و درام رئالیستی پاستور هال(Pasteur Hall)، در سال ۱۹۳۹، که عذاب وجدان افرادی را در آلمان نازی، رودرو با اولین اردوگاه های کار اجباری به تصویر می کشد (۶). اما روی سخن تئاتر او دیگر با ارتش پرولتاریا نیست. دیگر خبری از نمایش های توده ای و رویای جمعی نیست.

از سال ۱۹۳۷ زندگی او در ایالات متحده اسفبار شد. طلاق، افسردگی مزمن، به پایان رسیدن حق تالیف. با این حال می بایست به مبارزه ادامه داد. در کنار ضرورت سرکوب نازیسم، هدف بزرگ دیگر، فوریت پیروزی جبهه جمهوری خواه در اسپانیا است. او با حمایت رئیس جمهور فرانکلین دی، پروژه ای را برای کمک به مردم غیرنظامی اسپانیا طراحی کرد که در آغاز سال ۱۹۳۹ آغاز شد. او برای ارسال ۶۰۰ هزار محموله مواد غذایی اقدام به جمع آوری کمک کرد. امری که با یک موفقیت بزرگ روبرو شد. اما نیروهای ژنرال فاشیست فرانسیسکو فرانکو در ۲۸ مارس ۱۹۳۹ وارد مادرید شد.

کمتر از دو ماه بعد در ۲۲ مه ۱۹۳۹، تن بی جان تولر، سقوط کرده بر روی یک صندلی، توسط منشی اش در اتاق او در طبقه چهاردهم یک هتل نیویورک کشف شد. او با کمربند حوله حمام، خود را حلق آویز کرده بود. پانصد نفر در مراسم تشییع جنازه او شرکت کردند. دوست و همکار باواریایی وی ، اسکار ماریا گراف، رمان نویس آمریکایی سینکلر لوئیس، رئیس سابق دولت جمهوری اسپانیا، خوان نگرین، و پسر ارشد توماس مان کلاوس، سخنرانی کردند. کلاوس مان در متنی در سال ۱۹۴۱ که به زبان انگلیسی بدون قصد انتشار آن نوشته شده بود به سخنرانی خود باز می گردد (۷). سخنرانی ای که به نظر وی کاملا «صادقانه» نبود. او در این سخنرانی پیش بینی کرده بود که پس از فروپاشی قدرت نازی ها ، تولر و نمایشنامه هایش بازگشت پیروزمندانه به آلمان خواهند داشت. اما در واقع تولر هیچ امیدی به این امر نداشت. نمایشنامه نویس بزرگ به نظر او به این دلیل درگذشت، زیرا فهمیده بود که هرگز امکان بازگشت وجود نخواهد داشت.

نمایشنامه های تولر دیگر در فرانسه بازی نمی شود. آنچه او به آیندگان اهدا کرد نمونه ای از یک ایده آلیست صادق بود. اثر هنری ای که دقیقاً بی اهمیت نیست.

۱- Waltraut Engelberg, « Feuerprobe des ethischen Sozialismus », dans Helmut Bock, Wolfgang Ruge et Marianne Thoms, Gewalten und Gestalten. Miniaturen und Porträts zur deutschen Novemberrevolution 1918-1919, Urania-Verlag, Leipzig-Iéna-Berlin, 1978. ۲- Ernst Toller, Kritische Schriften. Reden und Reportagen. Gesammelte Werke, Band 1, Hanser, Munich, 1978.

۳-همانجا

۴- Ernst Toller, Digitale Briefedition, www.tolleredition.de

۵- Kritische Schriften. Reden und Reportagen…, op. cit.

۶- Hop là, nous vivons !, Les Éditeurs français réunis, Paris, 1966 ; Une jeunesse en Allemagne, L’Âge d’homme, Lausanne, 1974 ; Pièces écrites au pénitencier. L’Homme et la Masse, Hinkemann, Éditions Comp’Act, Chambéry, 2002 ; Pièces écrites en exil. Plus jamais la paix, Pasteur Hall, Éditions Comp’Act, 2003 ; Le Livre des hirondelles, Allemagne 1893-1933. Souvenirs d’un lanceur d’alerte, Séguier, Paris, 2020.

۷- Klaus Mann, Le Condamné à vivre, présentation et traduction de Dominique Laure Miermont, Denoël, Paris, 1999.

 لوموند