تحليل نووستی از وقايع قرقيزستان
هدف بعدی
انقلابهای رنگی در آسيای ميانه كدام كشور است؟
•
احتمال وقوع انقلابهای رنگی در آسيای مركزی نتيجهی بازيهای ژئوپلتيك و يا حيله
گری نيروهای خارجی نيست. ”اين انقلابها نتيجهی خصوصيتهای عجيب و غريب داخلی روند
نوسازی است كه قرقيزستان، قزاقستان، ازبكستان، تاجيكستان و تركمنستان را بعد از
سقوط شوروی در سال هزار و نهصد و نود و يک فرا گرفته است
موج
انقلابهای رنگی نهايتا به آسيای مركزی رسيد و قرقيزستان به اولين كشور اين منطقه
تبديل شد كه به اين موج پيوست.
خبرگزاری روسی نووستی با بيان مطلب فوق در تحليلی آورده است: بنابر تئوری
انقلاب لنين، اين جمهوری ثابت كرد كه يك خط ضعيف است.
اما آيا يك شكاف ساده در يك زنجيره نشان دهندهی ماهيت غيرقابل برگشت گسترش اين
انقلابها به ديگر كشورهای منطقه است؟ اگر پاسخ به اين سوال مثبت است، كدامی كشور
هدف بعدی خواهد بود؟ آيا ميتوان گسترش انقلابها را تنها در مرزهای قرقيزستان
دانست؟ متاسفانه امروز پاسخ كافی برای اين سوالها وجود ندارد.
در بخش ديگری از اين تحليل آمده است: نخبگان سياسی كشورهای آسيای ميانه در حال
تجربهی شگفتی از حوادث قرقيزستان هستند. قدرت در قرقيزستان كه غيرقابل شكست جلوه
ميكرد، طی دو روز فروريخت. اين فروپاشی به دليل از دست دادن كنترل نهادهای سياسی
كشور از سوی عسگر آقايف، رييس جمهور قرقيزستان نبوده است بلكه قدرت ويژگی غيرقابل
دسترس بودن خود را كه در شرق به شدت مهم بود، از دست داده است.
در نگاه اول تحولات قرقيزستان متناقض به نظر ميرسد. ايدئولوژی تمام انقلابهای
رنگی در سرزمينهای شوروی سابق اين است كه با تب ملی گرايي- دموكراتيك مخلوط شده
است.
قرقيزستان تحت حكومت آقايف دموكراتترين كشور در ميان جمهوريهای سابق شوروی در شرق
بود. شناسايی زبان روسی به عنوان يك زبان رسمي، ديدگاه تساهلی نسبت به جامعهی ازبك
و ... به نخبگان قرقيزی اجازه داد تا خود را به عنوان حاميان دموكراسی بپندارند.
قرقيزستان برخلاف تاجيكستان و ازبكستان از پروسهی رنسانس اسلامی كنار ماند، در
ردهی سياسی و سيستم حزبی نيز قرقيزستان دورتر از ساير كشورها بود.
به رغم اين حقيقت كه دموكراسی مدل قرقيزی با ديالوگ آمريكايی و اروپايی متفاوت است،
اين كشور در مقايسه با ديگر همسايگانش در توسعهی نهادهای سياسی عمومی پيشروتر بود.
آقايف اصلاحات را در كشورش بسيار زودتر از ديگر جمهوريهای سابق شوروی آغاز كرد. او
امروز ثمرهی تلاشهايش را درو ميكند. از ديدگاه ماركسيستی رهبر قرقيزستان در قبری
كه خودش حفر كرده، چال شد. آقايف نسلی از جوانان قرقيز را پرورش داد كه احساس كردند
در چارچوب قوانين رژيم فعلی محدود شدهاند و در حال حاضر كه رهبران قرقيزستان بعد
از آقايف هنوز زمان دارند، بايد بر تضمين مشروعيت و برقراری نظم در كشور متمركز
شوند.
در بخش ديگری از اين تحليل آمده است: كارشناسان ”آستانه“ (مركز قزاقستان) بايد
تجربهی قرقيزستان را با دقت بررسی كنند. قزاقستان كه همانند قرقيزستان جادهی
نوسازی را انتخاب كرده با چالشهای مشابهی مواجه شده است. از يك طرف قدرت در
قزاقستان در دست يك رهبر سختگير است و تمايل نسل جوان قزاقستان به اضافه كردن ويژگی
”فعالتر“ به اصلاحات دموكراتيك آشكار است.
قزاقستان معيارهای اقتصادی بالايی را برای خود قرار داده و اكنون با لزوم افزايش
معيارهای توسعهی سياسی نيز مواجه است و دخالت آمريكا يا اروپا تنها موجب تسريع اين
روند ميشود.
ازبكستان و تاجيكستان كشورهايی هستند كه عامل اسلامی در آنها نقش برجستهيی ايفا
ميكند. در اين كشورها برخلاف قرقيزستان و قزاقستان، سناريوی انقلابی به احتمال
زياد بيانگر مخالفت محافل اسلامی با يك رژيم خودكامهی سكولار است.
در ادامهی اين تحليل آمده است: در حال حاضر حكومتهای خودكامهی آسيای ميانه بايد
بر توسعهی ديدگاه نوسازی شده يك حكومت خودكامه متمركز شوند، نه بر نقش عامل اجرای
قانوني؛ به علاوه اين جمهوريها بايد در مبارزه برای نسل جوان پيروز شوند و جوانان
را به ابزار اصلی نوسازی سكولار تبديل كنند.
در اين ميان رژيم سياسی تركمنستان يك مورد ويژه است. امروزه ميتوانيم با اطمينان
بگوييم كه حكومت خودكامهی صفر مراد نيازوف در تركمنستان فرصتی برای انقلاب مردمی
باقی نگذاشته است. تغيير قدرت و دموكراتيزه كردن حكومت تنها با يك كودتا در كاخ و
يا دخالت نظامی ممكن است.
در پايان اين تحليل نتيجه گيری شده است كه احتمال وقوع انقلابهای رنگی در آسيای
مركزی نتيجهی بازيهای ژئوپلتيك و يا حيله گری نيروهای خارجی نيست. ”اين انقلابها
نتيجهی خصوصيتهای عجيب و غريب داخلی روند نوسازی است كه قرقيزستان، قزاقستان،
ازبكستان، تاجيكستان و تركمنستان را بعد از سقوط شوروی در سال هزار و نهصد و نود و
يک فرا گرفته است.
امروزه پيش بينی آيندهی تحولات در قرقيزستان دشوار است، در بهترين سناريو اين
جمهوری ميتواند به مثالی برای توسعهی دموكراتيك برای كشورهای اسلامی شرق شود و در
بدترين سناريو نيز با تجزيه و بازگشت به مدلهای سياسی قبلی مواجه خواهد شد.
تمامی اين مسايل به توانايی خلاقيت انقلابيون بيشكك بستگی دارد.
آنها تواناييهای مخرب خود را به نمايش گذاشتهاند. تنها چيزی كه باقی مانده نشان
دادن توانايی آنها برای ادارهی كشور و مديريت روند سياسی داخلی است.“