فلسفه
دولت فيلسوف دولتی!
هگلي هاي چپگرا مانند فوئرباخ، ماركس و انگلس تحت تاثير نظريات او قرار گرفتند. فلسفه هگل آنزمان اهميت خاصي دركشور هايي كه در جستجوي هويت ملي –تاريخي بودند، يافت. هگل به جانبداري از انقلاب فرانسه درآغاز نوشت كه آن، احساس هيجان انگيز طلوع آفتاب در انسان را زنده ميكند.
ع . س
بعد از
پايان جنگ جهاني دوم در سال 1945 متفقين پيروز مدتي آثار هگل فيلسوف آلماني را به
اتهام خفه نمودن اخلاق در فلسفه ممنوع كردند. هگل صد سال قبل از صعود دولت رايش سوم
در نوشته هايش آرزو كرده بود كه روزي روح و تفكر آريايي- ژرمن، روح جهان جديد گردد
تا بقول او حقيقت مطلق راعملي نمايد و وظيفه تاريخي اش را به انجام رساند. به نقل
از صاحبنظران، تئوري دولت و تئوري تكامل تاريخ هگل از جمله مقوله هايي بودند كه
مورد سوء استفاده فاشيسم قرارگرفتند. هگل به دليل شرايط تاريخي خاص زمان خود خواهان
دولت مركزي سازمانده قدرتمندي بود. او دولت پروس راعملي شدن اراده خداي لايزال و
روح مطلق ناميد و افتخار ميكرد كه مزدبگير و فيلسوف آن دولت است.
هگل را ناپدري جهانبيني ماركسيسم نيز مي نامند چون ديالكتيك پوياي او مورد استفاده
ماركس و انگلس قرار گرفت. سه نخاله انقلابي رنجبران يعني ماركس، لنين و مائو
ديالكتيك هگل را موتور سيستم فكري رهايي بخش خود قرار دادند. 170 سال است كه هگل
شناسان موافق و مخالف خود را با نطريات او مشغول كرده اند. هگل با خودخواهي در باره
خود ميگفت، يك انسان كبير، بشريت را محكوم نموده تا او را توصيف كند يا بشناسد.
قضاوت پيرامون هگل متنوع تر و بيشتر از كانت است. بعضي ها او را حتا مهمتر از كانت
ميدانند. يك روحاني مسيحي معتقد بود كه هگل تنها فيلسوف روز قيامت است. هگل
ديالكتيك ايده آليستي قبل از خود را به نقطه اوج رساند. او مهمترين نماينده فلسفه
كلاسيك آلمان با يك دانش جهانشمول و دايره المعارفي است.
بلوخ مينويسد، آينده آگاهانه بشريت بدون هگل امكان پذير نخواهد بود. يكي از شاگردان
او، هگل را آخرين فيلسوف جدي غرب دانست. فلسفه هگل جمع بندي يا آينه تمام عيار
تاريخ فلسفه درغرب است. او ميخواست بقول خودش، فلسفه را به هدف نهايي اش برساند.
هگل طراح يك سيستم ايده آليسم عيني است كه براي شناخت تفكر و هستي كوشش نمود. او
كوشش كرد تا به نتايج تمام فلسفه ها و دانش هاي قبل از خود بپردازد. ديالكتيك
ماترياليستي ماركس بر اساس نظريه مبارزه و اتحاد اضداد او يايه ريزي شد.
هگلي هاي چپگرا مانند فوئرباخ، ماركس و انگلس تحت تاثير نظريات او قرار گرفتند.
فلسفه هگل آنزمان اهميت خاصي دركشور هايي كه در جستجوي هويت ملي –تاريخي بودند،
يافت. هگل به جانبداري از انقلاب فرانسه درآغاز نوشت كه آن، احساس هيجان انگيز طلوع
آفتاب در انسان را زنده ميكند.
از جانب ديگر مخالفت باهگل از نيمه دوم قرن 19 شروع شد. هگل آنزمان فيلسوف مرتجع
ترين دولت اروپايي يعني دولت پروس شد و دولت كاستي- فئودالي پروس كوشش كرد تا از او
بعنوان سمبل روشنفكري سوء استفاده نمايد. در اوايل قرن بيستم، هگل گرايان راست جديد
كوشيدند تا از مقوله فلسفي دولت در خدمت فاشيسم خود سوء استفاده نمايند. هگل
مينويسد، تاريخ جهان صحنه تاتر رضايت و خوشبختي نيست، چون عصر رضايت، صلح و رفاه
عصر پوچي و ابتذال است. منتقدين چپ مينويسند با وجود ديالكتيك پويا، فلسفه هگل حاوي
عناصر و خصوصيات ارتجاعي- سنتي است. او درميان متفكرين نيز مخالفيني دارد. شوپنهاور
او را شارلاتان ودشمن فلسفه خود دانست. شلينگ افكار هگل را يك محصول بي فايده
ناميد. راسل تمام آموزشها و درسهاي هگل را غلط دانست. كارل پوپر مدعي شد كه هگل
موجب بدنامي خرد شده و فاقد هرگونه استعداد فلسفي است. به نقل از منتقدين، يكي از
سه بخش مهم فلسفه هگل يعني فلسفه طبيعي او نشان داد كه هگل نه تنها از علم
زيباشناسي بلكه از علوم طبيعي اطلاع جامعي دارد گرچه او از نظريات استتيك شلينگ كمك
گرفته بود.
هگل درسال 1770 درجنوب آلمان بدنيا آمد و درسال 1831 براثر بيماري مسري وبا در
برلين درگذشت. پدرش كارمند دولت بود. به دليل نبوغ خاص، او در 8 سالگي از يكي از
آموزگاران، مجموعه آثار شكسپير را بعنوان جايزه دريافت نمود.هگل چون ساير فيلسوفان
قرون گذشته در جواني مدتي براي امرار معاش معلم خانگي نوباوگان اشراف و اريستوكراتي
بود. هگل درسال 1801 دكتراي خود را درباره علم نجوم به پايان رساند.
ازجمله آثارمهم هگل : پديده شناسي روح- علم منطق- دايره المعارف دانش فلسفي- مقدمه
اي برفلسفه حقوق- اختلاف بين سيستم فلسفي فبخته و شلينگ- هستند.هگل 31 ساله بود كه
اولين اثر فلسفي خود يعني “اختلاف بين سيستم فيخته وشلينگ“ را نوشت. نخستين اثر مهم
هگل “پديده شناسي روح“ نام دارد كه معروف به مشكل ترين كتاب تاريخ فلسفه درغرب است.
آن كتاب را سفري به عالم روح و تفكر انسان مي دانند. كتاب “علم منطق“ كتاب پيچيده
ديگر هگل، بخشي ازيك سيستم فلسفي است كه فلسفه طبيعي و فلسفه روح ادامه و دو بخش
ديگر آن هستند. هگل درسال 1830 بانوشتن كتاب “دايره المعارف دانش فلسفي“ اعتراف كرد
كه حامي و فيلسوف دولت پروس است. او در اين كتاب به انتقاد از رمانتيك فلسفي و
احساسات سعادتمندانه فردگرايانه پرداخت.
پيرامون فلسفه هگل ميتوان گفت كه او به انتقاد از كانت پرداخت و فلسغه كانت را جزم
گرايي ذهني و تنبلي عقل ناميد.هگل خلاف كانت ادعا نمود كه ذات اشياء را ميتوان با
كمك فلسفه و علم منطق شناخت.هگل بارديگر مقوله هايي مانند روح ـ جهان و خدا را كه
كانت به كنار زده بود مورد بحث قرار داد. او به تعريف مجدد موضوعاتي مانند ابديت-
بينهايت- هويت- ماده – و واقعيت پرداخت.هگل چون هراكليت نوشت كه هرچيز درحال حركت و
جريان يا درحال شدن و تغيير ميباشد. در آنزمان هوداران هگل به دو دسته چپگرا و
راستگرا تقسيم شدند. مشهور است كه هگل هيچگونه اتوپي را تبليغ و مطرح نكرد چون او
امكان هر فلسفه اي را كه وراي واقعيات زمان خود باشد، غيرقابل تصور ميدانست. دو
مشخصه مهم فلسفه هگل؛ متد ديالكتيكي و وابستگي تاريخي آن هستند. هگل ميگفت ؛ هنر-
دين – فلسفه هركدام با ابزاري جوياي حقيقت خاص و موعود خود هستند. به نظر هگل
ديالكتيك، هستي ناآرام است كه هميشه بسوي كيفيتي عاليتر درحال حركت است. او دولت را
آخرين شكل سازمان اجتمايي و كاملترين نوع آن ميدانست. هگل در طول تاريخ انديشه از
سه نوع دولت نام ميبرد؛ دولت مستبد شرقي- آسيايي كه فقط حاكمان درآن آزاد هستند،
دولت رومي-ي وناني باستان كه فقط شهروندان اشرافي و برده داران درآن آزاد بودند و
دولت مسيحي- اروپايي كه بايد در آن تمام انسانها آزاد گردند.
کار