فراز و فرود فيلسوف روشنگر
فيشته ميگفت براي شناخت هركس بايد به فلسفه اش توجه كرد، چون فلسفه هرشخصي نشانه اي
از آگاهي، شخصيت، تربيت، شرايط اجتمايي او دارد. فيشته دليل و سرچشمه آزادي انسان
را، ضرورت آن ميدانست و ميگفت، انسان،خود سازنده تاريخ است. به نظر مورخين چپ
فلسفه، در جهانبيني فيشته جوان، ميتوان عناصر آته ايستي با روشي جدلي يافت.
نام كامل
فيشته، فيلسوف آلماني بزبان شيرين فارسي، ميتوانست ? يحيي خدادوست - درختكاجي ?
باشد.
يوهان گوتليب - فيشته (1814-1762) در خانواده اي فقير بدنيا آمد.دواتفاق عجيب موجب
شدند كه او عاشقانه سراغ فلسفه برود. يكي اينكه او بدليل فقر خانوادگي در سنين
نوجواني غازچران يك زميندار كلان بود. دريك روز تعطيلي كه ارباب دير به مراسم كليسا
رسيده و مشوش شده بود. فيشته نوجوان توانست با كمك حافظه قوي خود چندين آيه و سوره
از كتاب مقدس انجيل را برايش زمزمه كند.ارباب كه استعداد كودك چوپان را ديد، تصميم
گرفت تا با هزينه خود او را به مدرسه شبانه روزي بفرستد كه آنزمان در آن نوباوگان
اشراف، خان و مالك و اميران ارتش و روحاني به تحصيل ميپرداختند. غير از اين امكان
بزرگ، به روايت از خود فيشته، اتفاق ديگر اينكه؛ او روزي با كتابي از كانت آشنا
گرديد و تصميم گرفت تا دنبال فلسفه بيفتد. فيشته ادامه تحصيل علم الهيات در دانشگاه
را نيز ناتمام گذاشت و به مطالعه كتب فلسفي پرداخت.
موفقيت بعدي فلسفي فيشته به آن حد رسيد كه درپايان قرن 18حق الزحمه كتابهاي اوبيشتر
از گوته و شيلر شد. او براي اولين بار نيز در آنزمان يك مجله براي آموزش زنان را
پايه گذاري كرد. فيشته در طول عمر كوتاه روشنگرانه اش فراز و فرود عجيبي را پشت
سرگذاشت. درجواني، او يكي از مدافعين آتشين انقلاب فرانسه بود و به انتقاد از
حاكمان و فئودالهاي زورگوي آندوره پرداخت. او مينويسد، براي شناخت هركس بايد به
فلسفه اش توجه كرد، چون فلسفه هرشخصي نشانه اي از آگاهي، شخصيت، تربيت، شرايط
اجتمايي او دارد. فيشته دليل و سرچشمه آزادي انسان را، ضرورت آن ميدانست و ميگفت،
انسان،خود سازنده تاريخ است. به نظر مورخين چپ فلسفه، در جهانبيني فيشته جوان،
ميتوان عناصر آته ايستي با روشي جدلي يافت. فيشته پيام خود را، شورش آزادي نام داد.
اودبه نقل از يكي از شاگردانش نوشت كه هيچ دين مستقلي وجود ندارد، چون تمام اديان
فقط درسهاي اخلاقي هستند. فيشته خواهان عقل و خرد عملي و تجربي بود و اولين بار به
طرح يك دولت سوسياليستي آرماني پرداخت كه در آن دولت بايد وظيفه هدايت اقتصاد
وتجارت را بدست گيرد. او سالها معلم خانگي قشر مرفه متوسط و اشرافزادگان بود و
ميگفت براي تربيت بچه ها بايد ابتدا والدين آنها را تربيت نمود. اهل نظر، فلسفه او
را اساس يك ديالكتيك ذهني-عيني تاريخي ميدانند. مشهوريت آغازين و ناگهاني فيشته به
سبب يك سوء تفاهم در جو فرهنگي آنزمان پيش آمد. چون انتشار كتاب ? كوششي براي نقد
تمام وحي ها ?ي او را كه كانت به ناشرش توصيه نموده بود، مردم بعد از چاپ به خود
كانت نسبت دادند. كتابي كه به نظر آنها براي هميشه با دين مسيحيت در آن تسويه حساب
شده بود.بعد از انتشار آن كتاب، دشمنان رنگارنگ او در بحثهاي ضد آته ايستي كه درسال
1799 صورت گرفت، خواهان اخراج فيشته از دانشگاه و محاكمه او شدند.اغتشاشات اعتراضي
عليه فيشته به حدي رسيد كه انجمن دانشجويان مبارز به شكستن شيشه هاي خانه و مجروح
كردن همسر بدبختش پرداخت. بعد از اين واقعه، فيشته از شهر ينا به برلين براي نجات
جان خود فراركرد. فلسفه فيشته را ميتوان آغاز ايده آليسم آلماني دانست. اواساس جهان
را در ايده فرد ميدانست،همانطور كه شلينگ آنرا در طبيعت و هگل آنرا در روح جستجو
ميكرد. به نظر سه فيلسوف فوق يعني: فيشته، شلينگ، هگل، انسان هميشه درجستجوي ايده
مطلق وعقل كل بوده.به اين دليل تا آخر عمر ناآرام و هراسناك و وحشتزده به پرسش و
جستجو ميپردازد. فيشته براساس تكيه بر نظرات كانت،يك ايده آليسم ذهني ديالكتيكي را
پايه گذاشت.
او ميگفت، ذات و ماهيت انسان در آزادي او قرار دارد. فيشته با تكيه برنظرات روسو و
آگاهي هاي ناشي از انقلاب فرانسه مينويسد، وظيفه هردولتي است كه در درازمدت وجود
دولتها را در آينده غيرضروري نمايد تاانسان به آزادي دلخواه برسد. طبق تعريف او،
جامعه جايي است كه انسانها رابطه اي خردمندانه با يكديگر داشته باشند. امروزه
مورخين فلسفه، فيشته را يكي از نمايندگان مهم ايده آليسم و فلسفه كلاسيك آلمان
ميدانند. فيشته تاثير مهمي روي دوفيلسوف ديگر يعني شلينگ و هگل بجا گذاشت. فلسفه
ذهني هگل و نظريه تربيت انسان نوين و طراز اول ماركس رانيز ناشي از آثار فيشته
ميدانند. او مينويسد، اساس فلسفه يا برپايه دگماتيسم يا براساس ايده آليسم است و او
به جانبداري از ايده آليسم موضعگيري نمود.اهل نظر، شكايت و اعلان جرم عليه فيشته در
آنزمان را مانند شكايت از سقراط در دوره باستان، شكايت از فلسفه بطور عموم ميدانند.
صعود و سقوط فيشته را ميتوان به اين دليل دانست كه او بعد از اخراج ازدانشگاه و
اتهام آته ايستي بودن،محافظه كار گرديد و بعضي از نظراتش را پس گرفت. او كه با
تئوري عملگرايي و آزادي فرد شروع كرده بود، در پايان عمر خواهان محدوديت آزادي
انسان شد و بجاي آن، ايمان بخدا را توصيه ميكرد و نظراتش پيرامون انقلاب فرانسه
رانيز تغيير داد و به جستجوي سعادت در وجود خدا پرداخت.
پيرامون ترقيخواهي سياسي او در جواني بايد اشاره نمود كه فيشته براي نخستين بار
خواهان يك قانون اساسي برپايه خواست و اراده مردم شد كه صلح راتضمين كند وبه اشغال
نظامي فرانسه درآلمان پايان دهد. فيشته درسال 1808 نيز در خطابه مشهور ? پيام به
خلق آلمان ? به حضور ناپلئوني ارتش اشغالگر فرانسه درآلمان اعتراض نمود.
پيرامون مرگ زودرس او در سن 52 سالگي بايد اشاره نمود كه تب واگيري كه همسر سويسي و
پرستارش از ميدانهاي جنگ به خانه انتقال داده بود، سبب سرايت آن به فيلسوف شد و
اورا از پاي درآورد.