اندیشههای علی شریعتی در محک زمان
١. مقدمه
به ضرص قاطع میتوان گفت که مرحوم دکتر علی شریعتی تاثیر گذارترین اندیشمند زمان
دوران حیات خویش و حتا سالها پس از مماتش بود. از این روی همواره باید به روان آن
اندیشمند برجسته درود فرستاد که موجب سربلندی ایران و ایرانی است.
اما باید بدین نکتهی مهم نیز اشاره داشت که تراوشات فکری هر اندیشمند را باید در
چارچوب زمانی و مکانی خویش تجزیه و تحلیل نمود و این امکان را برای وی فراهم ساخت
تا از آنچه مطرح ساخته دفاع نماید. البته غنای علمی هر نظریه با میزان تاثیرپذیری
از شرایط زمانی و مکانی رابطهایی مستقیم و غیر قابل انکار دارد. به بیان دیگر
نظریهی علمی باید بر مبانی استوار باشد که هر چه کمتر از اوضاع و احوال خارجی
تاثیر پذیرفته باشد. به یقین میتوان گفت که با پیشینهای که از وی سراغ داریم، در
صورت ادامهی حیاتش، بسیاری از نظریههای وی دستخوش دگرگونی میشدند. اما متاسفانه
دست اجل این فرصت را از ما ستاند و تنها میراث فکریاش را در زمان حیات، بی آنکه
فرصتی برای تامل در آنها داشته باشد، باید به محک آزمود.
یکی از مناقشههای دیرین، رویکرد شریعتی به مدرنیته و بالمعال غرب است. برخی او را
غربزده و برخی غرب ستیز پنداشتهاند. در این راستا بر آن هستیم تا ضمن تحلیل مبانی
و دستاوردهای آموزههای مرحوم دکتر شریعتی در این زمینه به میراث وی برای نسل امروز
نیز بپردازیم.
محمدرضا ویژه
٢. مبانی اندیشهی
دکتر شریعتی
در این مقوله بنای آن داریم تا قسمتی از تحلیلهای اجتماعی شریعتی را در مواجهه با
غرب و ریشه یابی مشکلات اجتماعی بکاویم. در این زمینه دکتر شریعتی به مقولاتی
میپردازد که از دیدگاه وی مشکلات نسل او هستند. شریعتی پرسشهایی را مطرح نمود که
به راستی در جامعه تحول ایجاد کردند. راهی را که شریعتی با طرح پرسشهای خود گشود
مجال کافی را برای ارائهی تفسیرهای دیگر فراهم نمود، گو اینکه ممکن است تفسیر خود
وی واجد ایراداتی باشد. تحلیل این مشکلات و ارائهی راه حل بر اساس مبانی انجام
میپذیرد که باید بدانها پرداخت و اندکی نیز به زمان کسب آنها توجه نمود. برخورد
دکتر شریعتی با این مبانی و نیز گزینش آنها تاثیر مهمی در این فرآیند دارد. دکتر
شریعتی روحی انقلابی داشت و این روح انقلابی در گزینش مقولاتی که بدان میپرداخت،
بسیار هویدا است. باید اذعان داشت که این روحیهی مبارزه جویانه در گزینش مبانی
فکری وی تاثیر بسیار داشته است. به همین جهت از آثار فرانتس فانون بسیار تاثیر
پذیرفت. دکتر شریعتی زمانی برای ادامهی تحصیل به اروپا عزیمت نمود که موج مبارزه
با استعمار سراسر این قاره و به ویژه فرانسه را درنوردیده بود. در این عصر،
مستعمرات با غرب، به عنوان استعمارگر، به مبارزه برخاسته بودند و غرب دشمن محسوب
میشد. در این میان، مبارزهی انقلابیون الجزایری با اشغالگران یا افراطیهای
فرانسوی در این کشور نمونهی منحصر به فردی را در این مقوله به دست میداد. به همین
جهت ادبیات مبارزه با استعمار جایگاه خاصی در این فرآیند یافته بود که بی گمان توجه
بیش از حد شریعتی بدان، با توجه بدانچه که یادآور شدیم، شگفت آور نیست.
٣. تحلیل و نقد مبانی نظری
دکتر شریعتی
هدف ما در این قسمت آن است که غوری دراندیشههای شریعتی در مورد غرب و مدرنیته
داشته باشیم. بی تردید غرب برابر با مدرنیته نیست ولی نمیتوان کتمان نمود که موضع
گیری در برابر غرب به گونهایی عمیق بر موضع در برابر مدرنیته نیز تاثیر مینهد.
بنابراین این دو مقوله در عین افتراق، کاملاً به یکدیگر مربوط هستند.
در بخش پیشین یادآور شدیم که ادبیات مبارزه با استعمار در اندیشهی شریعتی تاثیری
شگرفت نهاد. اما پرسش اساسی این است که چرا شریعتی در بسیاری از این مقولات تغییری
پدید نیاورد و یکسره آن را گرته برداری کرد و به جامعهی ایران منتقل نمود؟ آیا
تمسک به دیدگاههای ضد استعماری نظیر دیدگاه فانون، در جامعهی ایران که هیچ گاه
مستعمره نبوده است و لاجرم ویژگیهای یک مستعمره یا مستعمرهی پیشین را دارا نیست،
عملی ثواب بوده است؟
به یقین پاسخ منفی است. در این که کشور ما نیز مانند سایر کشورها در معرض هجوم
بسیاری از آفات فرهنگی قرار دارد، شکی نیست ولی هجوم فرهنگ استعماری به فرهنگ و سنن
یک مستعمره و مشکلات پس از رهایی از استعمار در این خصوص با وضعیت جوامعی مانند
ایران بسیار متفاوت است. باید بر این نکته نیز تاکید نماییم که به کارگیری ادبیات
انقلابی با منظور خاص در جامعهای که سنخیتی با آن ادبیات ندارد، ولو در پوشش مورد
توجه جامعه، آثار زیانباری را در پی خواهد داشت. بر سر آن نیستیم که جامعهی ایران
در وضعیت انقلابی به سر نمیبرد، که بخشی از جذابیت و مقبولیت شریعتی در برههی
زمانی مورد نظر ناشی از همین نیاز بود، ولی نوع ادبیات انقلابی نیز در این رهگذر
نقشی مهم را داراست.
به کارگیری این ادبیات هنگامی که در کنار اندیشههای مرحوم فردید و آل احمد قرار
میگرفت، در عین تمایز ماهوی با آنها ، در چارچوب زمانی و مکانی سالهای ٤٠ و ٥٠
ضدیت کور با غرب و بالمعال مدرنیته را دامن میزد.
نمونهایی از تجلی این فرهنگ اقتباسی را در برخورد دوگانهی مرحوم شریعتی با
روشنفکران میتوان دید. مرحوم دکتر شریعتی همواره دغدغهی مسئولیت روشنفکران در
جامعه را داشت و گاه آنها را پیشروان جامعه تلقی میکرد ولی در بسیاری از موارد
اعتماد کافی را به این قشر نداشت و بر این اعتقاد بود که اکثریت روشنفکران از
آواهای موجود در غرب تقلید میکنند.
به هر تقدیر با غور در آثار دکتر شریعتی میتوان به سهولت دریافت که وی اندیشمندی
بنیادگرا و بیاعتنا به مظاهر مدرنیته و غرب و یا معارض آنها نبود. به نظر میرسد
نوع ادبیات وام گرفته شده توسط شریعتی که از آن سخن راندیم در ایجاد این شبهه تاثیر
نهاده است. اما در اینکه دکتر شریعتی اندیشمندی سنت گرا بود یا خیر اندکی دچار
ابهام میشویم. شریعتی در آثار خویش از تقلید محض از غرب پرهیز کرده و بر حفظ اصالت
تاکید نموده است. تا اینجا شریعتی مخالف و معاند با غرب و مدرنیته نیست، بلکه بر
لزوم استفادهی صحیح از مدرنیته و حفظ هویت در برابر غرب اصرار میورزد. اما در
مورد سنت گرایی شریعتی به نظر میرسد که وی مفاهیمی را ارائه داد که در ظاهر سنتی
به نظر میرسیدند ولی به هیچ روی ماهیتی سنتی نداشتند بلکه از ایدئولوژیها و
اندیشههای دیگر وام گرفته شده و به ظرافت با محیط کاربردی خود سازگاری یافته
بودند. البته این که کالای او فاقد نقص بود یا گاه در چنبرهی تناقضها گرفتار
میآمد، مقولهی دیگری است. او به فراست تعارض مدرنیته با سنتهای اجتماعی را دریافت
و راه حل خویش را نیز برای آن ارائه داد : بازگشت به خویشتن. در این رویکرد شریعتی
از اندیشههای فانون فاصله گرفت و بر خلاف وی که دست شستن از دین را برای کشورهای
جهان سوم در مبارزه با استعمار ضروری میشمرد، شریعتی بازگشت به خویشتن را گام نخست
میپنداشت. اما ماهیت این خویشتن چه بود و بر چه مبانی استوار بود؟ آیا خویشتنی که
مرحوم دکتر شریعتی در بازگشت به خویشتن آن را توصیه مینمود، با خویشتنی که مورد
نظر برخی از اندیشمندان آن عصر (مانند آل احمد) بود، یکسان است؟ چنین به نظر
نمیرسد زیرا آل احمد در مواجهه با غربزدگی مورد ادعای خویش به نوعی سنت گرایی روی
آورد ولی دکتر شریعتی به هیچ روی قالبی سنت گرایانه ارائه نداد بلکه الگوهای مورد
نظر وی مورد مخالفت سنت گرایان نیز واقع شدند. به ضرص قاطع میتوان گفت که خویشتن
مورد نظر شریعتی صبغهای دینی داشت زیرا وی در ادبیات اجتماعی و انقلابی خویش
بسیاری از مفاهیم را در بستر دینی به کار میگرفت. از سوی دیگر مفاهیم دینی مورد
استفادهی وی نیز با تلقی سنتی به کار گرفته نمیشدند.
اما باید اذعان داشت که به رغم تاکید شریعتی بر عدم تعارض
« خویشتن»
مورد نظرش با مفاهیم یا حداقل ظواهر زندگی مدرن، این مفهوم چارچوب مشخصی ندارد و
بسیار قابل انتقاد نیز به نظر میرسد، چه آمیزه ایی از مفاهیم آرمانی است که بسیار
انعطاف پذیر و در عین حال مبهم هستند.
٤. میراث دکتر شریعتی فراروی
نسل امروز
امروز نیز میراث شریعتی در نحوهی مواجهه با غرب و نیز مدرنیته فراروی ما قرار
دارد. پرسش این است که این میراث ، در رویارویی با مشکلات ناشی از تعارض سنت و
مدرنیته و تعامل با غرب، تا چه اندازه به کار ما میآید؟ آیا این خویشتن در عصر
جهانی شدن قابل تمسک است؟ آیا میتوان خویشتن مورد نظر او در آن عصر را با تلقی
نسبی مورد نیاز در عصر جهانی شدن یکسان انگاشت؟ پاسخ بی تردید منفی است. فارغ از
بحثهای نظری در مورد حسن یا قبح جهانی شدن، این پدیدهی نیرومند، با تمامی نقاط ضعف
و قوتش، فراروی جوامع جهان سوم قرار دارد. بازنگری در مفاهیم نظری گذشته از منظری
پراگماتیک و به ویژه تلقی نسبی نسبت به این مفاهیم، مهمترین حربهی روشنفکران در
یافتن جایگاه مناسب برای این جوامع در فرآیند جهانی شدن است. در این عرصه پای فشردن
بر اندیشههایی که در بستر زمانی خویش متولد شدهاند و تبلور یافته اند، به همان
شکل پیشین، کاری عبث خواهد بود.
بنابراین پرسشهایی که شریعتی در زمان خویش در مورد مسائل اجتماعی مطرح نمود،
هنوز هم قابل اتکا هستند، چه در بسیاری موارد همان مشکلات موجود هستند ولی
در به کارگیری امروزین پاسخهای وی باید اندکی تامل روا داشت. این پاسخها تا حد
زیادی متاثر از جو انقلابی حاکم بر فضای آن زمان بودند و بیش از منطق نیرومند بر
آرمانها استوار بودند. به نظر میرسد که این مبانی، پاسخها را واجد تناقضهایی
مینمود که خارج از ظرف زمانی حیات شریعتی قابل استناد و اتکا نیستند. اگر مراد
حقیقت مطلب باشد باید گفت که در پاسخهای شریعتی تا حد زیادی آرمان و ایدئولوژی
جایگزین منطق علمی شده بودند، آرمان و ایدئولوژی که خود بسیار متاثر از شرایط زمانی
و مکانی خویش بود، و همین نکته از قابلیت استناد به پاسخهای وی در ادوار طولانی و
مکانهای متفاوت میکاهد. میتوان گفت میراث شریعتی باید به مثابه مبنایی استوار
برای ایجاد هویت و «خویشتنی» قرار گیرد تا در این رهگذر تکیه گاه نسل حاضر قرار
گیرد. در واقع میراث وی یکی از مصالحی است که در صورت فایده باید به عنوان گوشه ایی
از سنت روشنفکری ما مورد استفاده قرار گیرد، ولی بی گمان این میراث، به تنهایی و به
گونه ایی مجرد، قابل استناد نخواهد بود.
به عبارت دیگر
الگوی دفاع در برابر هجوم
باید جای خویش را به الگوی تبادل تجربیات و تعامل با دیگر فرهنگها بدهد. در این
راستا آموزههای متبلور در بستر الگوی پیشین نیز به کار الگوی نوین نمیآیند.
---------
عنوان اصلی مقاله « اندیشههای دکتر علی شریعتی در مقولهی غرب و مدرنیته در محک
زمان » بود.