زندگی

برگهايي از خاطرا ت بيل کلينتون

بيل کلينتون و صلح اعراب و اسراييل

 

(بخش اول)

• کلينتون اين بار نيز سنت شکني کرده و در اوج فعاليت اجتماعي و سياسي دست به انتشار خاطراتش در قالب يک کتاب قطور تقريبأ  ۱۰۰۰ صفحه اي زده است. اين کتاب همانطور که پيش بيني مي شد با استقبال بي نظيري مواجه گشت و هم اکنون همه رکوردها را در اين زمينه پشت سرگذاشته است.

• توني لیک گفت او راهي مي داند که مي تواند در حاليکه با عرفات دست ميدهد اما از بوسيدن پرهيز کند. او روند آن را شرح داد و ما آن را تمرين کرديم. من نقش عرفات را بازي کردم واو نقش من را بازي کرد!

برگردان: تهمورس کيانی

  

مقدمه مترجم:  بيل کلينتون رييس جمهور سابق ايالات متحده همواره محل بحث و گفتگوهاي مختلف و گاه متضادي بوده است و بسياري او را از محبوبترين روساي جمهور اين کشور ميدانند . بهرحال او در دوران رياست جمهوري خود رويکردي متفاوت از همکاران پيشين خود در بسياري از مسايل جهاني و داخلي پيشه کرد. او که به جناح " مرکز " ( سنتريستها ) حزب دمکرات آمريکا متعلق است در دوران رياست جمهوري خود اصلاحات متعددي در بخش هاي آموزشي, تأمين اجتماعي و رفاه و امنيت اجتماعي داخل آمريکا و حمايت از حقوق اقليت هاي نژادي خاصه سياهان انجام داد تا جاييکه توني موريسون نويسنده سياه پوست آمريکايي گفت " او ( کلينتون ) تنها رييس جمهور سياه پوستي است که ما داشته ايم."  هم در زمان او با تلاشش براي متقاعد ساختن کنگره محافظه کار, ايالات متحده با دخالت نظامي در رواندا از ادامه کشتار و نسل کشي بي سابقه اي که پيشاپيش بيش از يک ميليون جان را گرفته بود جلوگيري کرد با ارايه کمکهاي غذايي و بهداشتي به مردم آن کشور از آمريکا که اغلب در سياست خارجي و دخالت نظامي خارجي با انتقادات جهاني روبرو بوده است و لکه دخالت نظامي در ويتنام و گرانادا و حمايت از کنترا ها در نيکاراگويه را بر پيشاني داشته است, چهره بهتري در انظار جهانيان ساخت. او بعدأ نيز در بوسني و بالکان اين سيايت را ادامه داد و مبارزه و مخالقت کنگره و محافظه کاران تندرو را ناديده گرفت و با رهبري کشورهاي اروپايي از جنايات صربهاي نژاد پرست و کشتار مسلمانان بوسنيايي ممانعت کرد. در اقدام بي سابقه اي با به جان خريدن قهر دولت محافظه کار وقت بريتانيا با آمدن جري آدامز رهبر شين فين به آمريکا موافقت کرد, به ويتنام سفر کرد و روابط با آن کشور را به حالت عادي در آورد, از ياسر عرفات بيشتر از هر رهبر خارجي ديگر در کاخ سفيد پذيرايي کرد, به فلسطين سفر کرد و در خانه عرفات مهمان او شد و در مجلس ملي فلسطين سخنراني کرد , از ايرانيان براي کودتاي ۲۸ مرداد عذرخواهي کرد و اولين وتا کنون تنها رييس جمهور آمريکا است که با کاسترو ديداري کوتاه داشته است , بگذاريد اين دو مورد ايران و کاسترو را از زبان خودش بشنويم , او در اين باره مي گويد: " بعد از سخنراني ( در مجمع عمومي سازمان ملل – مترجم )من به سالن رفتم تا به سخنران بعدي گوش دهم. رييس جمهور خاتمي از ايران , ايران چندين انتخابات در سالهاي اخير داشته است و در هر مورد اصلاح طلبان با بيش از هفتاد درصد آرا پيروز شده اند. مشکل قانون اساسي ايران است که بر طبق آن قدرت در دست شوراي نگهبان و رهبر کشور يعني ايت الله سيد علي خامنه اي است. ما کوشيده ايم تا با خاتمي ارتباط برقرار کنيم و ارتباط بيشتر مردم دو کشور را بيشتر کنيم . من همچنين گفته ام ايالات متحده اشتباه کرد که از سرنگوني دولت منتخب ايران در دهه پنجاه پشتيباني کرد. من اميد وارم اشارات من موجب بهبود روابط در دوره بعدي شود. پس از آن من و کوفي عنان بنا به سنت سازمان ملل ميزبان نهار بوديم.در پايان من ايستاده بودم تا با رهبران هنگام خروج آنان دست دهم. من فکر مي کردم  وقتي با يک مقام غول پيکر ناميبيايي دست مي دادم او آخرين نفر است. هنگاميکه او رد شد من آخرين نفر را ديدم.؛ فيدل کاسترو؛ کاسترو دست خود راپيش آورد و من آنرا گرفتم. اولين رييس جمهوري که در  طول چهل سال چنين مي کرد.او گفت او نمي خواست با اين کار دردسري براي من درست کند. اما مي خواسته است پيش از اينکه من دوره ام تمام مي شود اداي احترامي کرده باشد. من جواب دادم اميدوارم روزي دو کشور دوباره آشتي کنند. " کلينتون به دعوت ماندلا به کنفرانس آشتي بروندي رفت و به گفته خودش طبق دستور کاري که ماندلا  پيشنهاد کرد در آن نشست عمل کرد.   و بالاخره بر خلاف سنت پيشين آمريکا بجاي حمايت از کودتاي نظامي از دولت منتخب هاييتي در برابر کودتاي نظامي پشتيباني کرد و سند ايجاد دادگاه بين المللي را با وجود مخالفت شديد محافظه کاران کنگره امضاء کرد.... ؛  بيل کلينتون , همچنين از روساي جمهور اهل کتاب و هنر و کتابخوان فعالي بوده است تا جايي که گارسيا مارکز در جايي از اينکه در ملاقات با او در مي يابد کلينتون کتابهايش را خوانده و در مورد آنها نظر دارد اظهار شگفتي مي کند. بهرحال او رييس جمهور ايالات متحده بوده است با همه الزامات اين مسؤ ليت اما با رويکردي کاملأ جديد و متفاوت . کلينتون اين بار نيز سنت شکني کرده و در اوج فعاليت اجتماعي و سياسي دست به انتشار خاطراتش در قالب يک کتاب قطور تقريبأ  ۱۰۰۰ صفحه اي زده است . اين کتاب همانطور که پيش بيني مي شد با استقبال بي نظيري مواجه گشت و هم اکنون همه رکوردها را در اين زمينه پشت سرگذاشته است. من خود در کتابفروشي بزرگ و مشهور " اليوت بي Elliott bay " سياتل شاهد گرد آمدن انبوه مردم خاصه جوانان براي ديدار با کلينتون و صف دراز مردمي که با انتظار چند روزه با خريد اين کتاب منتظر بود ند تا آنرا به امضاي نويسنده کتاب برسانند بودم . اين کتاب به نام " زندگي من " به تفصيل همه دوره زندگي بيل کلينتون از چند سالگي تا دوران فعاليت سياسي و سرانجام دو دوره پر فراز ونشيب رياست جمهوري او را در برمي گيرد. در اين کتاب فصل ها و مطالب با ارزشي در مورد برخي از مهمترين مسايل سياسي و اجتماعي   جهان امروز  وجود دارد. اما در اين ميان من با انتخاب مطالبي که مربوط به صلح اعراب و اسراييل است آن را ترجمه کرده و در اختيار نشريه " اخبار روز " مي گذارم. البته اين مطالب در کتاب مزبور به هم پيوسته و در يک بخش نيست و مترجم آنها را به هم پيوند داده و برخي از مطالب بي ربط به موضوع را حذ ف کرده است. البته همه مطالب اين ترجمه عينأ و بي کم و کاست از کتاب مزبور آورده شده است. شايد اين اولين بار است که جزييات مذاکرات اعراب و اسراييل خاصه فلسطيني ها با اسراييليان با اين تفصيل مطرح مي شود از اين رو آگاهي از اين جزييات براي بررسي بهتر ودقيق تر مناقشات فلسطين و اسراييل مي تواند بسيار مفيد باشد.

* * *

     در روز ۹ سپتامبر( ۱۹۹۳ ), اسحاق رابين در تماسي تلفني به من گفت که اسراييل و سازمان آزادي بخش فلسطين به موافقت نامه صلحي دست يافته اند. آن در خلال گفتگوهاي سري بين دو طرف در اسلو انجام گرفته بود ومن کمي پيش از رياست جمهوري ام از آن با خبر شده بودم . در يکي دو موقعيت , آن هنگام که گفتگو ها با خطر از مسير خارج شدن مواجه گشته بود , وارن کريستوفر با مهارت سبب نگاهداشتن آنها در مسير گشته بود . گفتگوها سري و محرمانه برگزار مي شد تا مذاکره کنندگان را قادر سازد به صراحت و بي شيله پيله در مورد حساس ترين موضوعات بحث کرده و بر روي رشته اي از اصول که هر دو طرف مي توانستند بپذيرند, موافقت کنند.  بيشتر کارمان مي ماند براي آينده , يعني  وظيفه بسيار مشکل کمک  به حل وفصل موضوعات سخت , چکش کاري  و صيقل دادن شرايط اجراي موافقتنامه , و جمع آوري پول براي تأ مين هزينه هاي قرارداد از جمله  افزايش امنيت اسراييل و توسعه اقتصادي  و جابجايي و اسکان پناهندگان  و خسارت دادن به فلسطينيان. من پيشاپيش نشانه هاي  تشويق کننده اي از ديگر کشورها مبني بر حمايت مالي بدست آورده بودم. از جمله از عربستان سعودي , شاه فهد , اگرچه هنوز از حمايت عرفات از عراق در جنگ خليج ( فارس ) خشمگين بود , اما از فرايند صلح پشتيباني مي کرد.

     ما هنوز راه درازي تا رسيدن به يک حل وفصل جامع داشتيم ,  اما " اعلاميه اصول"  يک گام بسيار بزرگ به پيش بود. روز ۱۰ سپتامبر من اعلام کردم که رهبران فلسطيني و اسراييلي روز دوشنبه سيزدهم ,  موافقتنامه را در ضلع جنوبي چمن کاخ سفيد امضا خواهند کرد. و چون ساف خشونت را محکوم کرده و حق موجوديت اسراييل را به رسميت شناخته است ايالات متحده گفتگوهايش را با آنها از سر مي گيرد. يکي دوروز پيش از امضا, مطبوعات از من پرسيدند آيا عرفات در کاخ سفيد  مورد خوشامد گويي و اسفقبال قرار مي گيرد. من گفتم اين به دو طرف مذاکره کننده بستگي دارد تا نماينده خود را براي مراسم تعيين کنند . در واقع , من به شدت خواستار حضور عرفات و رابين براي حضور در مراسم بودم و به آنها اصرار کردم تا چنين کنند؛ اگر آنها شرکت نمي کردند, هيجکس در منطقه باور نمي کرد که آنها کاملأ به اجراي اصول موافقتنامه پايبند هستند, و اگر آنها چنين مي کردند يک ميليارد آدم از سراسر جهان آنها را در تلويزيون ميديدند و آنها سپس در حالي کاخ سفيد را ترک مي کردند که بيشتر از هنگام وارد شدن خود را به صلح متعهد مي ديدند. هنگاميکه عرفات گفت او مي آيد , من دوباره از رابين خواستم که بيايد . او پذيرفت , اگر چه او هنوز کمي مردد بود.

       با نگاهي به گذشته در مي يابيم  تصميم رهبران براي آمدن به نظر آسان مي آمد. در آن موقع قماري بود هم براي رابين  و هم عرفات, که مطمئن نبودند مردمشان چه واکنشي بروز خواهند داد. حتي اگر اکثريت موکلان و مردمشان آنها را حمايت مي کردند, افراطيون از دو طرف مصصم به شعله ور کردن خشم و نفرت خود بخاطر سازش هاي اساسي  نهادينه شده و ذاتي " اعلاميه اصول"بودند . رابين و عرفات هر دو دورانديشي و دليري خود را با راضي شدن به آمدن و سخن گفتن نشان دادند. موافقتنامه مي بايست بوسيله شيمون پرز وزيرخارجه و محمود عباس يا نام شناخته تر او ابومازن امضا گردد . هر دو آنها صميمانه درگير مذاکرات  ا سلو بوده اند . وزير خارجه کريستو فر و وزير خارجه روسيه آندري کوزيروف ناظر خواهند بود. 

      در صبح روز سيزدهم , فضاي پيرامون کاخ سفيد زنده و آميخته از هيجان و همينطور تنش بود. ما بيش از ۲۵۰۰ نفر را به مراسم دعوت کرده بوديم, رييس جمهور کارتر که پيمان کمپ ديويد را بين مصر و اسراييل مذاکره کرده بود جزو مهمانان بود, همينطور رييس جمهور بوش ( پدر- مترجم ) که به همراه گورباچف باني گفتگو هاي مادريد ۱۹۹۱ بين اسراييل , فلسطينيان و دولت هاي عربي بودند نيز حضور داشت . همه وزراي امور خارجه و مشاوران امنيت ملي پيشين که در خلال بيست سال گذشته براي صلح اعراب و اسراييل کوشيده بودند دعوت شدند. چلسي ( دختر کلينتون - مترجم ) و همينطور بچه هاي ال گور آن روز به مدرسه نمي رفتند. اين چيزي بود که آنها نمي خواستند از دست بدهند.

      شب پيش از دیدار عرفات و رابین, من ساعت ده به رختخواب رفتم. زود براي من, اما ساعت سه صبح بيدار شدم. نمي توانستم به خواب روم , انجيل را آوردم و تمام بخش جاشوا را خواندم . بيداري مرا وادار کرد تا بخشي از اظهارات خود را دوباره نويسي کنم و کراوات آبي را با  شيپور هاي طلايي بر آن براي پوشيدن برگزينم, که يادآور آن چيزهايي بود که  جاشوا به کار گرفته بود تا ديوارهاي  جريکو را خراب کند. اکنون شيپور ها با يد چاووشگر صلحي باشند که در راه است و جريکو را به فلسطينيان باز مي گرداند.

    صبح زود  ما با دو مشکل کوچک روبرو بوديم. هنگاميکه به من گفته شد که عرفات قصد دارد با لباس سنتي خود, يک چفيه و لباس نظامي زيتوني رنگ و هفت تيري که بر کمر مي بندد, در مراسم ظاهر شود. من مانع شد م و پيغام فرستادم که او نمي تواند با اسلحه حاضر شود. او اينجاست تا صلح کند؛ هفت تير پيام صلح نمي فرستد و او قطعأ بدون آن در اينجا امن خواهد بود. او پذيرفت بدون اسلحه بيايد. دوم اينکه, هنگاميکه فلسطينيان دريافتند در موافقتنامه  به عنوان " هيئت فلسطيني " از آنها نام برده شده نه ساف , آنها مخالفت کردند. اسراييل با تأ مين نظر آنها موافقت کرد .

      سپس اين پرسش مطرح گشت که آيا عرفات و رابين بايد دست بدهند. من مي دانستم عرفات خواهان آنست. پيش از ورود به واشينگتن, رابين گفته بود او اگر لازم باشد دست مي دهد اما من مي دانستم راضي نيست. هنگاميکه او وارد شد ما سؤال را مطرح کردیم. او متعهد نشد, او گفت چه بسيار اسراييليان جوان را او بخاطر عرفات در خاک کرده است. من به او گفتم اگر او واقعا متعهد به  صلح است, او مي بايد  با عرفات  دست دهد تا آن را ثابت کند. " تمام دنيا نگاه مي کنند و دست دادن چيزي است که آنها در طلب آنند " رابين با ناله اي اين را گفت و دوباره با صدايي عميق و خسته از دنيا اضافه کرد؛ " من مي گويم افراد با دوستان خود که صلح نمي کند ." من پرسيدم " پس آن را انجام مي دهي ؟" او تقريبأ با عتاب گفت " باشه, باشه. اما بدون روبوسي." رسم سنتي اعراب براي سلام بوسه اي بر چانه بود و او خواهان آن نبود.

    من مي دانستم عرفات يک نمايشگر بزرگ است و ممکن است بکوشد تا پس از دست دادن , رابين را ببوسد. ما تصميم گرفته بوديم که نخست من با هرکدام از آنها دست دهم و سپس به انها با هم اشاره کنم. من اطمينان داشتم اگر عرفات مرا نبوسد, نخواهد کوشيد تا رابين را ببوسد. درحاليکه من در اتاق کارم (Oval Office) ايستاده و در اين باره با هيلاري, توني ليک و مارتين اينديک گفتگو مي کردم؛ توني لیک گفت او راهي مي داند که مي تواند در حاليکه با عرفات دست ميدهد اما از بوسيدن پرهيز کند. او روند آن را شرح داد و ما آن را تمرين کرديم. من نقش عرفات را بازي کردم واو نقش من را بازي کرد و به من نشان داد چه بايد کرد. هنگاميکه من با او دست دادم و براي بوسيدن پيش رفتم اودست چپ خود را بر بازوي راست من درجاي آرنج آن گذاشت  و فشار داد؛ اينکار مرا خونسرد از حرکت باز داشت. سپس ما نقش ها را عوض کرده و من اينکاررا با او کردم. سپس ما اينکار را چند بار تمرين کرديم تا من اطمينان يافتم چانه رابين بوسيده نخواهد شد .ما همگي در آنباره خنديديم اما من مي دانستم اجتناب از بوسيدن براي رابين بطور مرگباري جدي است.

      درست پيش از مراسم , هر سه هييت نمايندگي در اتاق آبي بزرگ اووال در طبقه همکف کاخ سفيد جمع شدند. اسراييليها و فلسطينيها هنوز در ملا عام با هم گفتگو نمي کردند , بنابرين آمريکاييان بين آنها در رفت و آمد بودند . خوشبختانه طولي نکشيد. و ما پايين رفتيم تا مراسم را آغاز کنيم. همه کسان ديگر به اشاره من بيرون رفتند , من , عرفات و رابين را تنها گذاشتند. عرفات به رابين سلام کرد و دست خود را جلو برد. اسحاق دستان خود را محکم در پشت خود نگه داشته بود. او موجز و مختصر گفت , " بيرون از اتاق" , عرفات لبخندي زد و با تکان دادن سر نشان داد که منظور او را فهميده است . رابين سپس گفت ," شما مي دانيد که ما مي خواهيم سخت کار کنيم تا اين را به سرانجام برسانيم . " عرفات پاسخ داد, " من مي دانم, و من آماده ام تا سهم خود را انجام دهم. "

      آن روز, يک روز آفتابي آخر تابستان بود و ما به بيرون رفتيم. من مراسم را با گفتاري کوتاه از خوشامد گويي, سپاسگزاري, پشتيباني و تشويق رهبران براي تصميم آنها براي انجام يک " صلح شجاعانه " آغاز کردم. پرز و عباس با سخنان کوتاهي مراسم را ادامه داده و سپس نشتند تا موافقتنامه را امضا کنند. وارن کريستوفر و آندري کوزيرف شاهد بودند در حاليکه من وعرفات و رابين پشت سر آنان ايستاده بوديم. هنگاميکه امضا تمام شد همه چشمها به سوي رهبران خيره گشت. عرفات در سمت چپ من و رابين در سمت راست من بودند ومن با عرفات ضمن انجام مانور تمرين شده دست داده  و سپس برگشته با رابين هم دست دادم.پس از آن من گامي پس رفتم تا فضاي مابين آنها را خالي کرده و با دستانم شانه هاي آنها را گرفته و آنها را به هم نزديک کردم. عرفات دست خود را به سوي رابين هنوز مردد آورد و هنگاميکه رابين دست داد موج کف زدن و تشويق همه برخاست. همه جهان شادي مي کرد به جز افراطيون جان سخت حامي خشونت در خاورميانه و عده اي تظاهر کننده در جلوي کاخ سفيد که مدعي بودند ما امنيت اسراييل را به خطر انداخته بوديم.

     بعد از آن کريستوفر و کوزيرف سخنان کوتاهي گفتند. سپس رابين گويي روحاني پيري در حال وصيت ميکروفون را گرفت  و به انگليسي و مستقيمأ خطاب به فلسطينيان گفت:  اين تقدير است که ما با هم زندگي کنيم, بر روي يک خاک و  يک سرزمين يکسان. ما سربازاني هستیم که از يک نبرد آلوده به خون اينجا باز گشته ايم....., به شما امروز مي گوييم , با صداي رسا و روشن , اشک و خون کافي است . کافي است ... ما مثل شما مردميم – مردمي که مي خواهند خانه اي بسازند, درختي بکارند, که دوشادوش شما با احترام, دوستي و قرابت به مثابه انسان و آدميان آزاد زندگي کنند.- و سپس با نقلي از کتاب مقدس ادامه داد " براي هر چيزي و هر قصدي در روي زمين خدا زماني است . زماني براي بدنيا آمدن و مردن , زماني براي کشتن و زماني براي التيام دادن و آشتي , ....زماني براي جنگ و زماني براي صلح . زمان صلح فرارسيده است.  سخنان پر شکوهي بود و رابين آنرا بکار گرفت تا مخالفينش را تحت تأ ثير قرار دهد.

       هنگامي نوبت عرفات شد او رهيافت متفاوتي بکار گرفت. او پيشاپيش به اسراييليان با لبخندها , اشارات   دوستانه, و دست دادن مشتاقانه اش پيام خود را رسانده بود. اکنون با صدايي آهنگين و  موزون,  به عربي با مردمش سخن گفت. اميد هاي آنان را براي صلح برشمرد و بر مشروعيت آرمانشان  تأ کيد کرد. مانند رابين او صلح را ستود اما با اضافه کردن اين حاشيه : " مردم ما به حق خودمختاري به عنوان اهرمي براي ناديده گرفتن حق همسايه گانش يا شکستن امنيت آنان نگاه نمي کنند . بلکه تمايل به پايان دادن به قضاوت هاي غلط در مورد خود و رنج بردن از يک بي عدالتي تاريخي نيرومند ترين ضامن به انجام رساندن همزيستي و دوستي بين دو مردم همسايه و نسلهاي آينده شان خواهد بود. "

      عرفات اشارات کريمانه اي را براي سخن گفتن با اسراييليان و کلمات سختي را براي دوباره اطمينان دادن به مرددين در خانه خود, انتخاب کرده بود. رابين معکوس آنرا انجام داد. با فلسطينيان به مهرباني و صادقانه سخن گفت اما با ايماء و اشاره به مرددين در خانه اش پيام مي داد. در تمام وقتي که عرفات سخن مي گفت  رابين ناراحت و مشکوک خود را نشان مي داد. تاکتيک هاي مختلف آنها, در کنار هم, يک هماهنگي شگفت انگيز و خيره کننده را آشکار مي کرد. من در ذهنم يادداشتي نوشتم تا در مذاکرات بعدي با آنها آنرا بکار گيرم. اما من نبايد نگران باشم.  از مدتها پيش , رابين و عرفات يک روابط کاري قابل توجه اي را بر قرار کرده اند. سپاسي براي ملاحظه عرفات در مورد رابين و توانايي مرموز و سحر آميز رهبر اسراييلي که مي فهميد ذهن عرفات کجا کار مي کند.

      من مراسم را با درخواستي از از اولاد اسحاق و اسماعيل ؛ هر دو فرزندان ابراهيم ؛ خاتمه دادم : "شالوم, سلام, صلح" و به آنها اصرار کردم که مثل صلح سازان به پيش رويد. بعد از آن من نشستي خصوصي با عرفات و ناهاري با رابين داشتم . اسحاق از سفر هوايي دراز و هيجان حادثه آب رفته بود. اين يک چرخش حيرت انگيز در زندگي پرحادثه او که بيشتر آن در يونيفورم و جنگيدن با دشمنان اسراييل از جمله عرفات گذشته بود , محسوب مي شد. من از او پرسيدم چرا او تصميم گرفت از گفتگوهاي اسلو و موافقتنامه حاصله پشتيباني کند. او شرح داد  که او در يافته است که قلمرويي که اسراييل پس از جنگ ۱۹۶۷ اشغال کرد است ديگر براي امنيت آن لازم نيست. و,  در واقع , به منبعي ضد امنيتي تبديل شده است .  او گفت که خيزش ( انتفاضه ) مردم که سالي چند پيش آغاز شد نشان دادکه سرزمين اشغالي مملو از مردم خشمگين  موجب امنيت بيشتر اسراييل نخواهد شد. بلکه ان را در برابر حملات داخلي آسيب پذيرتر مي کند. سپس هنگاميکه در جنگ خليج ( فارس ) عراق با موشک به اسراييل حمله کرد او دريافت که ديگر وسعت سرزمين  يک پوشش و سپر امنيتي براي اسراييل در برابر سلاحهاي مدرن از خارج,  فراهم نمي کند.  و سرانجام اينکه اگر اسراييل قرار است سرزمين اشغالي را نگهداري کند بايد در مورد حق رأي اعراب در انتخابات اسراييل تصميم بگيرد , همچون آنانيکه در سرزمينهاي پيش از جنگ ۱۹۶۷ زندگي مي کنند و خق رأي دارند. اگر حق رأي آنها را ناديده بگيريم اسراييل ديگرنه دمو کراسي  که جدايي نژادي است و اگر به آنها حق رأي دهيم با توجه نرخ زاد و ولد بيشتر طي چند دهه اسراييل ديگر يک کشور يهودي نخواهد بود. سپس , او نتيجه گيري کرد , بايد سرزمين را پس داد اما تنها اگر اينکار صلح واقعي و روابط عادي با همسايگانش از جمله سوريه را به همراه آورد. رابين فکر مي کرد او مي تواند دير يا زود بعد از فرايند آشتي با فلسطينيان , با حافظ اسد رييس جمهور سوريه به توافق برسد .بر اساس گفتگوهاي خودم با اسد من نيز چنين فکر مي کردم.

      پس از سالها تحليل رابين از مفهوم ساحل غربي براي اسراييل بطور وسيعي در ميان اسراييليان هوادار آشتي پذيرفته شد , اما در سال ۱۹۹۳ يک ديدگاه بديع , دورانديشانه و شجاعانه بود. من رابين را حتي پيش از ديدن او در سال ۱۹۹۲ تحسين کرده بودم. اما آنروز , در حال تماشاي سخنراني او در مراسم و گوش دادن  به بحث او درباره آشتي , من شاهد بزرگي رهبري و روحيات او شدم. من هرگز کسي را کاملأ مثل او ملاقات نکردم و مصمم شدم تا به در به انجام رساندن رؤيايش براي صلح کردن ياري کنم.

پايان بخش اول

  بيل کلينتون و صلح اعراب و اسراييل  (بخش دوم)

برگهايی از خاطرا ت بيل کلينتون

• حافظ اسد مردی بيرحم اما تيز هوش و درخشان بود. مردی که زمانی تمام يک روستا را با خاک يکسان کرده و همه را نابود کرده بود تا به مخالفينش درسی داده باشد.

• رابين و من روابط بطور غير معمول نزديکی را توسعه داده بوديم که با صراحت و رک گويي, اعتماد, و يک تفاهم فوق العاده در مورد موقعيت سياسی و فرايند انديشه های هر کداممان مشخص می شد.

در راه بازگشت به آمريکا از روسيه, من به ژنو پرواز کردم تا نخستن ديدار خود را با رييس جمهور حافظ اسد از سوريه انجام دهم . او مردی بيرحم اما تيز هوش و درخشان بود. مردی که زمانی تمام يک روستا را با خاک يکسان کرده و همه را نابود کرده بود تا به مخالفينش درسی داده باشد. و حمايتش از گروههای تروريستی در لبنان اورا از ايالات متحده دورکرده بود. اسد به ندرت سوريه را ترک می کرد . هنگاميکه چنين می کرد , به ژنو می آمد تا با رهبران خارجی ديدار کند. در اين ديدار من تحت تأثير هوش و قدرت تقريبأ کامل او در يادآوری جزء به جزء حواد ث تا بيست سال قبل , قرار گرفتم. اسد شهرت داشت که به نشستهای دراز عادت دارد – برخی موقع او ميتوانست تا شش و هفت ساعت بدون توقف ادامه دهد. از سوی ديگر من خسته می شدم و به قهوه يا آب يا چای نياز داشتم تا بتوانم ادامه دهم.- خوشبختانه نشست دو سه ساعتی بيشتر نشد. گفتگوی ما به دوچيز که من می خواستم انجاميد: نخستين اظهار صريح اسد مبنی براينکه او خواهان آشتی با اسراييل و بنياد کردن روابط عادی با آن است, دوم تعهد سوريه برای فراخواندن نيروهای خود از لبنان واحترام به استقلال آن زمانيکه صلح جامعی در خاورميانه برقرار شد. اسد کمک اقتصادی بسياری از اتحاد شوروی پيشين دريافت می کرد ,  و آن اکنون از بين رفته بود .بنابراين او نياز داشت به غرب دسترسی يابد. و اگر او به توافقی با اسراييل دست می يابيد که بلنديهای جولان را که در جنگ ۱۹۶۷ باخته بود پس بگيرد, او به غرب نيز می رسيد.

     در پايان ماه , يکی از شبه نظاميان شهرک های اسکانی اسراييل , در حاليکه از برگرداندن ساحل غربی به فلسطينيها به خشم آمده بود , چندين تن از عبادت کنندگان را در مسجد ابراهيم در هبرون به رگبار بست. اين ضربه در هنگام ماه رمضان , ماه مقدس  مسلمانان و در جايگاهی بسيار عزيز برای  هم مسلمانان و هم يهوديان , وارد آمد. جايگاهی که به باور آنان محل دفن ابراهيم و همسرش سارا بوده است. آشکار بود که هدف او جرقه زدن به خرمن خشم و واکنش خشونت آميز فلسطينيان و از خط خارج کردن فرآيند آشتی بود. برای خاموش کردن آن من از وارن کريستوفر خواستم تا  با رابين و عرفات تماس گرفته و از آنها درخواست کند تا مذاکره کنندگان را هر چه زودتر به واشينگتن بفرستند و آنها در اينجا بمانند تا به توافقاتی برای مستحکم کردن و اجرای موافقتنامه صلحشان , دست يابند.

     در بيست و پنجم جولای شاه حسين و نخست وزير رابين به شهر آمدند تا " بيانيه واشينگتن " را مبنی  برپايان دادن به حالت " دولتهای در حال جنگ " که تا کنون رسمأ بر روابط دو دولت حاکم بود , امضاء کنند.  آنها به علاوه متعهد شدند تا به مذاکرات تا رسيدن به يک موافقتنامه کامل آشتی , ادامه دهند. آنها در نهان گفتگوهايی انجام داده بوده اند و وارن کريستوفر سخت کار کرده بود تا موجب تسهيل توافقات آنان گردد.روز بعد هر دو رهبر در نشست مشترک کنگره سخنرانی کردند و ما هر سه در يک گفتگوی مطبوعاتی بر تحکيم تعهداتمان برای رسيدن به يک آشتی جامع که در برگيرنده همه گروهها و کشورهای در گير منازعه خاورميانه باشد تأکيد کرديم.

     موافقتنامه اسراييل و اردن در جهت کاملأ مغاير حملات تروريستی اخير بر ضد مراکز يهوديان در بوئونس آيرس و ديگر مکانها در لندن و پاناما بود. حملاتی که باور بر اين بود که از سوی حزب الله انجام شده است. حزب الله با کمک ايران مسلح و با کمک سوريه عملياتی را بر ضد اسراييل در جنوب لبنان اجراء می کرد. نظر به اينکه فرايند آشتی بدون توافقی بين سوريه و اسراييل نمی توانست تکميل گردد. کارهای حزب الله مانعی بالقوه در سرراه صلح ايجاد می کرد. من به رييس جمهور اسد تلفن کردم تا درباره توافقنامه اردن و اسراييل با او گفتگو کنم و خواهان پشتيبانی از آن گردم. و هم چنين به او اطمينان دهم که اسراييل و ايالات متحده همچنان خود را متعهد به انجام مذاکرات آشتی موفقيت آميز با کشور او می دانند. رابين درِ گفتگو را با سوريه با گفتن اينکه سوريه می تواند اعمال حزب الله را محدود کند اما نمی تواند آن را پايان دهد , باز گذاشته بود .

      در هفدهم اکتبر, اسراييل و اردن اعلام کردند که آنان به موافقتنامه آشتی دست يافته اند. اسحاق رابين و شاه حسين از من دعوت کردند تا شاهد امضای قرارداد در بيست ششم اکتبر, در  وادی عربا که از دره بزرگ ريفت (Rift ) می گذرد , باشم. من با اين اميد که از سفر استفاده کنم تا فشار برای پيشرفت در ديگر جنبه ها ومسير های صلح خاور ميانه  را افزايش دهم , دعوت را پذيرفتم . من نخست در قاهره توقف کردم , در آنجا من و رييس جمهور مبارک با عرفات ديدار کرديم . ما او را تشويق کريم تا در مبارزه با تروريسم بيشتر کار کند. بويژه تروريسم حماس , و گفتم به حل اختلافات او با اسراييلها در مورد تخليه نواحی توافق شده که عقب افتاده, کمک خواهم کرد. روز بعد من شاهد مراسم بودم و از اردنی ها و اسراييلی ها برای شجاعت آنان در رهبری راه آشتی سپاسگزاری کردم. روز داغ و روشنی بود , و پس زمينه حيرت انگيز دره ريفت برای بزرگی مراسم کامل بود. اما خورشيد چنان خيره کننده و روشن بود که با انعکاس آن بر شن صحرا تقريبأ مرا کور کرد. من نزديک بود غش کنم و اگر نبود مأمور سرويس مخفی رياست جمهوري, آندرو فريندلي, که با عينکی آفتابی به نجاتم شتافت , ممکن بود با ضعف خود همه مراسم را ضايع کنم. بعد از مراسم من و هيلاری فاصله کوتاهی را با شاه حسين و ملکه نور تا خانه تفريحی آنها در عقبه رانندگی کرديم. آن روز روززاد هيلاری بود و آنها يک کيک با شمع های زياد برای او تهيه کرده بودند که او نتوانست آنرا با فوت کردن خاموش کند و من در اين کار به او کمک کردم. هم حسين و هم نور باهوش و دورانديش و آگاه بودند. نور , فارغ التحصيل پرينستون, از پدری متشخص آمريکايی عرب تبار و مادری سويسی بود. حسين مردی کوتاه اندام اما با تنی نيرومند و لبخندی سحر کننده بود. او در طول حکمرانی دراز خود چند بار از سوء قصد و ترور جان بدر برده بود. او به خوبی می دانست که "خطر کردن برای صلح" بس بيشتر از يک فراز و عبارت عالی است. در پايان آنروز من نحستين رييس جمهور آمريکايی بودم که در پارلمان اردن سخنرانی کرد. مقبولترين فرازهای آن سخنان خطاب به جهان عرب بطور عام بود : " آمريکا نمی پذيرد که تمدنهای ما با هم تصادم و تخاصم خواهند داشت . ما به اسلام احترام می گذاريم......ارزش های سنتی اسلام , فداکاری در راه ايمان , کار نيکو , و خانواده و جامعه در هماهنگی با بهترين آرمانهای آمريکايی است. بنابراين ما ميدانيم مردمان ما , عقايد ما, و فرهنگ ما می توانند در هماهنگی و همزيستی با هم به سر برند. "

      روز پس از آن من به دمشق , باستانی ترين شهر به لحاظ تداوم سکونت, پرواز کردم تا رييس جمهور اسد را ببينم. بخاطر پشتيبانی سوريه از تروريسم و سلطه جويی اش بر لبنان,  هيچ رييس جمهور آمريکايی در بيست سال گذشته به سوريه نرفته است.  من می خواستم که اسد بداند من به يک آشتی بين سوريه و اسراييل بر اساس قطعنامه های ۲۴۲ و ۳۳۸ سازمان ملل متعهد هستم. و اگر موافقتنامه ای به انجام برسد من سخت کار خواهم کرد تا روابط را با کشورش بهبود دهم. من عده ای را با رفتن خودم به سوريه بخاطر پشتيبانی سوريه از حزب الله و ساير گروههای خشونت کار ضد اسراييلی , به خشم آوردم , اما من می دانستم در آن منطقه هرگز بدون آشتی سوريه و اسراييل , امنيت و ثبات ايجاد نخواهد شد. ديدار من با اسد هيچ رهگشايی اساسی ايجاد نکرد اما او چند اشاره و نکته تشويق کننده مبنی بر اينکه چگونه ممکن است در اين مسير به پيش رويم داد. روشن بود که او خواهان آشتی است اما هنگاميکه من پيشنهاد کردم او می بايست به اسراييل برود و مانند انورسادات عقايد خود را در کنشت ( مجلس اسراييل – مترجم ) بيان کرده و با مردم اسراييل  سخن بگويد , می توانم بگويم به نظر می رسيد من به يک اسب مرده  لگد می زنم. اسد با هوش اما دگم و خشک مغز و به شدت محتاط بود . او از امنيت و آرامش در کاخ زيبای مرمر خود و برنامه روزانه اش در دمشق لذت می برد , و تصور خطر کردن پرواز به تل آويو برايش دشوار بود. به محض آنکه ديدار ما و کنفرانس مطبوعاتی مرسوم پايان گرفت من به اسراييل پرواز کردم تا با رابين در مورد اين ديدار گفتگو کنم.

      در يک سخنرانی در کنشت, پارلمان اسراييل, من از رابين سپاس گزاری و ستايش کردم وبه آنان اطمينان دادم ماداميکه اسراييل به سوی صلح گام برميدارد , ايالات متحده برای امنيت و پيشرفت اقتصادی آن ياری خواهد رساند. پيغامی به موقع بود زيرا اسراييل به تازگی از حمله تروريستی مر گبار ديگری رنج می برد. برخلاف موافقتنامه با فلسطينيان که مخالفت بسياری را در اسراييل برانگيخته بود , پيمان با اردن از پشتيبانی تقريبأ همه در پارلمان ,  از جمله بنجامين نتانياهو رهبر اپوسيزيون ليکود ,  برخوردار بود. اسراييليها شاه حسين را ستوده و به او اعتماد داشتند اما در مورد عرفات مردد باقی مانده بودند.

     درروز بيست و هشتم , پس از ديداری هيجان آميز از  ياد واشم ( Yad vashem  ) , موزه باشکوه اسراييل برای يادگار قربانيان نازيسم , من و هيلاری به اسحاق رابين و ليه رابين خدا نگهدار گفته و به کويت پرواز کردم تا با امير کويت و نيرو های خودمان که عراق را از کويت بيرون رانده بودند ديدار کنم. پس از کويت من برای چند ساعتی  به عربستان سعودی رقته تا با شاه فهد ديداری داشته باشم . من در اوايل سال ۱۹۹۳ تحت تأثير تلفن او قرار گرفته بودم که از من خواسته بود تا پاکسازی نژادی مسلمانان بوسنی را مانع شوم. 

     مانند بسياری از ماهها , ژانويه پر از اخبار خوب و بد بود. نرخ بيکاری با ايجاد پنج ميليون و ششصد هزار کار جديد به پنج و چهار دهم درصد رسيده است . در ميان اخبار بد از جمله کشتار تروريستی در اسراييل بود. دولت اسحاق رابين با اين حملات  که به قتل نوزده اسراييلی منجر شد, تضعيف گرديد. اين کار جلب پشتيبانی برای برنامه های آشتی او را دشوار می کند.

     پس از ماهها , سپتامبر ماه خوبی در سياست خارجی بود. اسحاق رابين و ياسر عرفات به کاخ سفيد آمدند تا گام بزرگ بعدی را در فرآيند آشتی بردارند. اين گام امضای پيمان  ساحل غربی  بود که بخش اساسی از سرزمين را به فلسطينيان واگذار می کرد.

    مهمترين رويداد اين نشست دور از دوربين های رسانه ها به وقوع پيوست.؛ مراسم امضاء برای نيمروز برنامه ريزی شده بود , اما نخست رابين و عرفات در اتاق کابينه ديدار کردند تا پيوست پيمان نامه را پاراف کنند.  سه نسخه که شامل بيست وشش نقشه مختلف بود. هر کدام مو به مو هزاران تصميم را که دو طرف در مورد  جاده ها, تقاطع ها , شهرک های اسکان نشين , و مکانهای مقدس گرفته بودند , منعکس می کرد. از من نيز خواسته شد تا به عنوان گواه اسناد را پاراف کنم. در نيمه راه مراسم هنگاميکه من برای جواب دادن به يک تلفن بيرون رفتم , رابين بيرون آمد و گفت: " ما مشکلی داريم " ؛  روی يکی از نقشه ها عرفات امتداد يک جاده را که در کنترل اسراييلها عنوان شده ,  نشان داده  و گفته است که او اطمينان دارد که دو طرف در مذاکرات موافقت کرده اند تا آن را به فلسطينيان تسليم کنند. رابين وعرفات از من خواستند تا به حل اين مشکل کمک کنم. من آنان را به اتاق خصوصی غذاخوری ام بردم و آنها آغاز به گفتگو کردند. در حاليکه رابين می گفت او می خواهد همسايه خوبی باشد و عرفات در جواب می گويد آنها بعنوان اولاد ابراهيم , در واقع عمو زاده هستند. وساطت ميان دو هماورد پيرو خصم پيشين  برای من خيره کننده و جذاب بود . بدون گفتن يک کلمه من برگشتم واز اتاق بيرون رفتم. آنها را تنها با هم , برای اولين بار در زندگی شان , ترک کردم. دير يا زود آنان بايد ارتباطی مستقيم را توسعه داده و برقرار سازند. و امروز به نظر می رسيد لحظه درست برای آغاز فرارسيده است.

      در عرض بيست دقيقه آنان به توافقی رسيدند که بر اساس آن مکان مورد مشاجره بايد به فلسطينيان واگذار گردد. چون جهان در انتظار مراسم بود و ما پيشاپيش دير کرده بوديم , زمانی برای تغيير نقشه باقی نبود. در عوض رابين و عرفات  با دست دادن با هم  ( قول شفاهی –مترجم) و سپس امضای نقشه ها توافق کردند تا بعدأ آن نقشه به خصوص را در مورد جاده مورد مناقشه ,  اصلاح کنند اين نمايشی از اعتماد شخصی بود که تا همين چندی پيش غير قابل تصور بود و البته برای رابين خطرساز . چند روز بعد هنگاميکه اسراييلها بالاخره در مورد ساحل غربی دو دسته شده بودند , رابين تنها با اختلاف يک رأی از يک رأی گيری برای " عدم اعتماد " در پارلمان جان بدر برد. ما هنوز برروی طنابی نازک راه می رفتيم , اما من خوشبين بودم. من می دانستم واگذاری آن جاده مورد مناقشه بر طبق دست دادن آنها عملی خواهد شد و شد.   دست دادن آنها بيشتراز امضای رسمی  مرا متقاعد ساخت که رابين و عرفات راهی پيدا خواهند کرد تا کار آشتی را به سرانجام برسانند.

      شنبه, چهارم نوامبر آغاز خوبی داشت. گفتگوهای آشتی بوسنی سه روز زودتر از موعد مقرر در ديتون ايالت اوهايو آغاز گشت . و ما تازه يک رأی گيری در کنگره را برای عقب راندن يک گروه ضد محيط زيست برنده شده بوديم و من بعد از ضبط نطق معمول صبح شنبه خود در راديو داشتم از يک روز نادرآرامش بخشی لذت می بردم. تا اينکه تونی ليک مرا به داخل فراخواند تا به من بگويد رابين در حاليکه يک راهپيمايی عظيم صلح را در تل آويو ترک می کرده است گلوله خورده است. ضارب او يک تروريست فلسطينی نبوده است بلکه يک دانشجوی جوان رشته حقوق و اسراييلی بوده است . او , ييگال امير , به شکل تند وتيزی با واگذار کردن ساحل غربی مشتمل بر سرزمينهايی که به وسيله اسکان نشينان اسراييلی اشغال شده است , به فلسطينيان مخالف بوده است . آنان سراسيمه وار رابين را به بيمارستان برده اند. اما برای چند ساعت ما نمی دانستيم تا چه ميزان او زخم برداشته است. من به هيلاری که در طبقه بالا مشغول کار بر روی کتابش بود زنگ زدم و به اوخبر را دادم .او پايين آمد و به من قوت قلب داد و ما درباره همين ديدار ده روز پيش من با اسحاق هنگاميکه او به ايالات متحده آمده بود تا جايزه يهوديان متحده را به من بدهد , گفتگو کرديم.    بعد از حدود بيست وپنج دقيقه , تونی دوباره زنگ زد تا بگويد حال رابين وخيم است اما او بيشتر از آن نمی داند. من گوشی راگذاشتم و به هيلاری گفتم می خواهم پايين به اتاق کارم بروم. بعد از گفتگو با کارکنان دفترم و چند دقيقه قدم زدن , می خواستم تنها باشم . من برای سلامتی اسحاق دعا کردم و بعدأ در حاليکه توپ تنيسی را به چنگ آورده بودم آنرا بی هدف به ديوار می زدم و انتظار می کشيدم. بعد از ده پانزده دقيقه من ديدم در اتاق کارم باز شد و به بالا نگاه کردم تا تونی ليک راببينم که از پله های سنگی به طرف من پايين می آمد. من می توانستم با نگاه به صورت او در يابم که اسحاق رابين مرده است. هنگاميکه او خبر را به من داد, من از او خواستم تا بازگردد و بيانيه ای برای من آماده کند تا بخوانم.

       در طی دوسال و نيم ما با هم کار کرده بوديم, رابين و من روابط بطور غير معمول نزديکی را توسعه داده بوديم که با صراحت و رک گويي, اعتماد, و يک تفاهم فوق العاده در مورد موقعيت سياسی و فرايند انديشه های هر کداممان مشخص می شد. ما دوستانی شده بوديم به همان طريق منحصر به فردی که مردم هنگاميکه در يک تلاش  بزرگ و نيک و مشترک هستند, دوست می شوند .   با هر برخوردی او بيشتر احترام مرا جلب می کرد. زمانی که او کشته شد من ديگر او را بسيار دوست می داشتم که به ندرت در مورد کس ديگراين احساس را داشته ام.  فکر می کنم در پس زمينه ذهنم همواره می دانستم او زندگی خود را به خطر انداخته بود اما نمی توانستم رفتن او را باور کنم. و نمی دانستم بدون او من درباره آشتی در خاورميانه چه می توانم و چه بايد بکنم.  در حاليکه غم مرا تسخير کرده بود به بالا رفتم تا ساعتی چند با هيلاری باشم.  فردای آن روز من و هيلاری به سفارت اسراييل رفته و دفتر يادبود رابين را امضاء کرديم و به  خانه بازگشته تا برای رفتن به اورشليم برای مراسم خاکسپاری رابين خود را آماده کنيم. 

      همراه ما روسای جمهور پيشين کارتر و بوش , رهبران کنگره و شماری ديگر از سناتورها و نمايندگان مجلس , ژنرال شاليکاشويلی , وزير خارجه  پيشين جرج شولتز و تنی چند از رهبران بخش تجاری آمدند. به محض ورود من و هيلاری به خانه رابين رفتيم تا با ليها ديدن کنيم . او با قلبی شکسته بود اما می کوشيد تا ظاهری شجاع و قوی از خود در نزد خويشان  و کشور نشان دهد.  شاه حسين  و ملکه نور , رييس جمهور مبارک , و شماری ديگر از رهبران جهانی شرکت داشتند. عرفات می خواست بيايد , اما از او خواسته شد که بخاطر ريسک بالا برای خودش و تأ ثير منفی حضور او در اسراييل در اين شرايط , نيايد . آن حتی برای مبارک که  پيشاپيش  از يک حمله تروريستی که قتل او را هدف قرار داده بود , رسته بود ,  ريسک بود . اما او ريسک را پذيرفته بود و شرکت کرد. حسين و نور بر اثر مرگ رابين در هم شکسته شده بودند. آنها به طور صادقانه ای در مورد رابين حساس بودند و به نقش مهم او درفرايند آشتی آگاه بودند. برای هر کدام از شرکای عربش , کشتن رابين , يادآور دردناک خطری بود که آنها نيز هنگام گام گذاردن در راه صلح  با آن روبرو بودند. حسين سخنان ستايش آميز باشکوهی انجام داد و خانم نوا بن آرتزی نوه رابين آنهنگام که با پدر بزرگش سخن گفت, حضار را تکان داد. " پدربزرگ تو ستون آتش برای اردوگاه بودی و اکنون ما اردوگاهی هستيم تنها مانده در تاريکی و ما بس سردمان است." من در سخنان خود کوشيدم تا از مردم بخواهم تا همچنان پيرو رهبر بر خاک افتاده شان بمانند , من گفتم ما بايد آخرين ميراث او را ( صلح ) پاس داشته و به آخر برسانيم. و سخنانم را با پيام " شالوم , چاور " ( shalom,chaver ) يعنی دوستی و خدانگهدار , به پايان بردم. پس از مراسم من چند ديدار با رهبران در هتل داوود شاه انجام داده و سپس به واشينگتن پرواز کردم.

 

 

رييس جمهور کلينتون و صلح اعراب و اسراييل (بخش سوم)

 برگهايی از خاطرا ت بيل کلينتون

 

 

 

 

• به عرفات و نتانياهو اصرار کردم تا به فکر باشند که چگونه می توانند به همديگر کمک کرده تا بر مخالفين داخلی خود غلبه کنند. آنها چهار روز تمام فکر و گفتگو کردند, اما در حاليکه از توان افتاده بودند نتوانستند به هيچ توافقی دست يابند.

• در نشست مطبوعاتی مشترک با پرز من اقرار کردم که فراهم کردن محافظت کامل برای مردم در برابر مردان جوانی که تفسيرهای کهنه و بنياد گرايانه از اسلام و سياست داشته که آنان را وادار می کند تا بمب به کمر خود بسته و با خودکشی خود کودکان بی گناه را نيز بکشند, بسيار مشکل است.

 

 

 

فرايند آشتی خاورميانه دوباره در هفته های اول مارس ضربه خورد. آنهنگام که در چند روز پياپی , دور جديدی از بمب گذاريهای حماس در اورشليم و تل آويو بيش از سی نفر راکشت و شماری بسيار بيشتری را زخمی کرد. در ميان کشته شدگان از جمله برخی کودک بوده , پرستاری فلسطينی که با دوستان يهودی اش زندگی و کار ميکرده , و دو زن جوان آمريکايی بودند. من با خانواده آنها در نيو جرسی ديدار کردم و عميقأ با ديدن تعهد سخت و استوار آنها به آشتی به مثابه تنها راه جلوگيری کردن از کشتار بيشتر کودکان در آينده , تکان خوردم.  در سخنرانی  تلويزيونی خطاب به مردم اسراييل , من گفتم که " کار تروريستها آشکارا نه تنها کشتن مردم بی گناه , که کشتن اميد روز افزون آشتی در خاور ميانه است "

    در دوازدهم مارس , حسين شاه اردن با من در پروازی با هواپيمای احتصاصی رييس جمهوری آمريکا (Air Force One.) برای سفر به نشست سران " صلح سازان " که به ميزبانی رييس جمهور مبارک در يک هتل و استراحتگاه زيبا در شرم الشيخ  برگزار می شد , آمد. حسين چند روز پيش از آن برای ديدن من و محکوم کردن بمب گذاری حماس به کاخ سفيد آمده بود . او مصمم بود تا جهان عرب را برای خاطر صلح سازمان دهی و تهييج کند. من براستيازهمراهی بااو در يک سفر دراز لذ ت بردم . ما همواره همراهان خوبی بوديم اما بعد از قتل رابين ما دوستان و متحدين نزديکتری گشته بوديم.

     رهبران بيست و نه کشور از جهان عرب , اروپا , آسيا و شمال آفريقا از جمله بوريس يلتسين و دبير کل سازمان ملل , پتروس غالی در شرم الشيخ به عرفات و شيمون پرز پيوستند. رييس جمهور مبارک و من رييس مشيترک نشست بوديم. من و کارکنان دولتمان شب وروز کار کرده بوديم تا اطمينان يابيم که ما از کنفرانس با برنامه وتعهدی روشن و مستحکم برای نبرد با ترور و تداوم فرايند آشتی بيرون خواهيم آمد. برای نحستين بار جهان عرب با اسراييل در محکوم کردن ترور همراه شدند و قول مبارزه با آن را دادند. اين جبهه متحد لازم بود تا به پرز پشتيبانی لازم را داده تا بتواند فرايند آشتی را همچنان به پيش برده و غزه را دوباره بازگشايی کند تا هزاران فلسطينی که در آنجا زندگی می کنند اما کارشان در اسراييل است بتوانند به کارشان باز گردند. همچنان لازم بود تا به عرفات پشتيبانی لازم داده شود تا او با تمام نيرو در برابر تروريستها مبارزه کند که بدون آن پشتيبانی اسراييلی ها از آشتی فروريخته و از بين می رود. در روز سيزدهم من به تل آويو پرواز کردم تا در مورد گامهای مشخصی که ايالات متحده می تواند بردارد تا به ارتش و پليس اسراييل کمک کند , گفتگو کنيم. در نشستی با نخست وزير پرز و کابينه او من قول يکصد ميليون دلار را برای کمک بدين منظور دادم و از وارن کريستوفر و مدير کل سيا خواستم  آنجا مانده تا بکار گرفتن تلاشهای مشترکمان را تسريع کنند. در نشست مطبوعاتی مشترک با پرز من اقرار کردم که فراهم کردن محافظت کامل برای مردم در برابر مردان جوانی که تفسيرهای کهنه و بنياد گرايانه از اسلام و سياست داشته که آنان را وادار می کند تا بمب به کمر خود بسته و با خودکشی خود کودکان بی گناه را نيز بکشند , بسيار مشکل است . اما , من گفتم , ما می توانيم توان خود را در پيشگيری از اين کارها و تلاش برای درهم شکستن شبکه های مالی و حمايتهای ملی از آنها را که آنان را توانا به کار می کند , بهبود داده و افزايش دهيم . من همچنين از اين فرصت استفاده کردم تا به کنگره اصرار کنم تا لايحه ضد تروريسم را که اکنون يکسال است بلا تکليف مانده است تصويب کنند.  بعد از نشست پرسش . پاسخی با گروهی از دانشجويان حوان اسراييلی در تل آويو, من با رهبر حزب ليکود , بنجامين نتانياهو , ديدار کردم. بمب گذاريهای حماس پيروزی ليکود را در انتخابات آتی محتملتر کرده بود. من می خواستم نتانياهو بداند اگر او برنده انتخابات گردد , من همکار او در مبارزه با ترور خواهم بود اما در عين حال می خواهم که به فرايند آشتی پايبند بماند. من نمی توانستم به خانه برگردم بدون آنکه سفری به کوه هرتضل برای ديدن آرامگاه رابين داشته باشم. من به آنجا رفتم, زانو زدم , دعايی گفتم و بر طبق رسم يهوديان سنگ کوچکی بر مزار گذاشتم و سنگ کوچکی هم با خود برداشته تا ياد آورنده ای برای دوست از دست رفته ام و کاری که برای من بر جای نهاد تا انجام دهم باشد.

       در حاليکه من با دردسر خاورميانه مشغول بودم چين با پرتاب چند موشک به ساحل تايوان برای تحت تأثير قرار دادن استقلال خواهان در انتخابات , بحرانی ايجاد کرد...........به نظرم می رسيد که تايوان و خاورميانه دو قطب متضاد از مشکلات سياست خارجی بودند. در خاورميانه اگر کاری بدست رهبران سياسی انجام نگيرد , همه چيز به سوی بدتر شدن پيش خواهد رفت , در برابر آن , من فکر می کنم اگر سياست مداران در چين و تايوان کار احمقانه ای انجام ندهند , مشکل در سير زمان به خودی خود حل خواهد شد.

       در ميانه فوريه , نخست وزير نتانياهو به اينجا آمد تا وضعيت جاری فرايند آشتی را مورد گفتگو قرار دهيم. و ياسر عرفات نيز در اوايل مارس اينکار را کرد . نتانياهو به لحاظ سياسی در مورد اينکه چه می توانست فراتر از قرارداد هبرون انجام دهد محدوديت و مانع داشت. اسراييليها تازه روش انتخاب مستقيم نخست وزير خود شان را آغاز کرده بودند , بنابراين نتانيا هو يک دوره چهار ساله داشت , اما او هنوز مجبور بود که يک ايتلا ف اکثريتی را در پارلمان سازمان دهد. اگر او تشکيل ايتلاف با راست را ببازد , او می توانست حکومتی وحدت ملی با پرز و حزب کارگر تشکيل دهد , اما نمی خواست چنين کند. تندروها در ايتلاف او اين را می دانستند و لذا با مخالفت با باز گشايی فرودگاه غزه وحتی بازگشت همه فلسطينيان به سر کارشان در اسراييل ,   پيشروی در مسير آشتيو صلح را برای او سخت می کردند. به لحاظ روانشناسانه , نتانياهو با همان چالشی که رابين داشت روبرو بود: اسراييل مجبور بود تا چيز  ملموس و مشخصی  را تسليم کند – سرزمين , دسترسی ها وگذرگاهها, شغل و يک فرودگاه – در عوض چيزی کمتر ملموس و مجسم يعنی بهترين تلاش ساف برای جلوگيری از حملات تروريستی را بدست آورد.

 

     من متقاعد شده بودم که نتانياهو می خواهد کاری بکند , و نگران است که اگر نتواند بيشتر از اين انجام دهد , برای  عرفات نيز سخت خواهد شد تا خشونت را مهار کند. و چيزی که موضوع را برای او پيچيده تر می کرد , اين بود که هر موقع فرايند آشتی کند می شد , يا اسراييليها يک حمله تروريستی را تلافی می کردند يا ساختمان سازی شهرکی را در ساحل غربی آغاز می کردند , اين احتمال موجود بود که شورای امنيت سازمان ملل اسراييل را برای تداوم سرپيچی از قطعنامه های سازمان ملل محکوم کند. و اين کار را با پيشنهاداتی در مورد نحوه مذاکرات در باره شهرکها انجام می داد. اسراييليها روی وتوی ايالات متحده بر ضد اين اقدامات حساب می کردند که ما نيز معمولأ چنين می کرديم . اين ما را قادر می کرد تا نفوذ خود را بر آنها حقظ کنيم , اما ادعای ما را در مورد اينکه يک ميانجی صادق و بی طرف هستيم , سست می کرد. من بايد به عرفات يادآوری می کردم که من به فرايند آشتی پايبند هستم و تنها ايالات متحده است که می تواند صلح را  ممکن سازد . چون اسراييليها به ايالات متحده برای تأمين امنيتشان اعتماد دادند نه به اتحاديه اروپا و نه به روسيه.

        انگاميکه عرفات به ديدن من آمد , من کوشيدم تا گامهای بعدی فرايند را با او بحث و گفتگو کنم. شگف انگيز نبود که او به چيزها نگاهی متفاوت از نتانياهو داشت , او فکر می کرد او قرار است از همه خشونت ها ممانعت کرده و در همان حال منتظر مانده تا سياستهای نتانياهو اسراييل را وادار کند تا تعهداتش را برطبق موافقتنامه آشتی محترم شمرده و اجرا کند. من تا آن موقع يک رابطه کاری راحت با هر دو رهبر را برقرار ساخته و تصميم گرفته بودم که تنها جايگزين واقعبينانه برای ممانعت از فروريختن فرايند آشتی , همانا تماس پيوسته و کارها را دوباره سر جای خود گذاردن در هنگاميکه روند از هم گسيخته می گردد ,  و زنده نگهداشتن سير و شتاب , حتی با گامهای آهسته و تی تی راه رفتن , می باشد. 

     در آوريل من در تلاشی برای حفظ فرآيند آشتی از انزوا , با نخست وزير نتانياهو و شاه حسين ديدار کردم.   بخاطر تصميم اسراييل برای ساختن خانه های جديد در هارهما و ساختمان يک شهرک اسکان نشين در دامنه های شرقی اورشليم , خشونت دوباره گسترده شده بود. هرگاه نتانياهو گامی به جلو در جهت همراهی با موافقتنامه هبرون برمی داشت, ايتلاف حکومتی اش او را وادار به کاری می کرد که ديوار و مانع جديدی بين خود و فلسطينيان ايجاد سازد. در همين اوان يک سرباز اردنی عنان اختيار از کف داده و هفت دانش آموز اسراييلی را کشت. شاه حسين فورأ به اسراييل رفت و پوزش خواست. اينکار تنش بين اسراييل و اردن را خاموش کرد , اما عرفات با درخواست پيوسته اش از ايالات متحده و اسراييل مبنی براينکه در حاليکه او به سرکوب ترور دست زده اما با پروژه ای مثل هار هما روبرو است , به حال خود رها گشت. پروژه ای که او احساس می کرد انجامش نقض تعهد اسراييل مبنی بر تغيير ندادن مناطق و زمينهای مورد مذاکره است. هنگاميکه شاه حسين به ديدن من آمد , او نگران بود که فرايند آشتی که در زمان رابين آنهمه روی آن کار شده بود اکنون به خاطر محدوديت های سياسی نتانياهو نمی تواند پيش برود. نتانياهو نيز در اين باره نگران بود؛ او نوعی علاقمندی در تلاش برای شتاب دادن به فرايند با حرکت سريع به بحث در مورد موضوعات مشکل و نهايی از خود نشان داده بود. حسين فکر می کرد اگر اين کار شدنی است ما بايد تلاش خود را بکنيم. هنگاميکه نتانياهو چند روز بعد به کاخ سفيد آمد , من به او گفتم من از اين رهيافت پشتيبانی می کنم , اما برای وادار کردن عرفات به موافقت , نتانياهو بايد راهی بيابد تا به قولهايی که قبلأ به فلسطينيها داده شده است عمل شود , از جمله بازگشايی فرودگاه غزه , گذرگاه امن بين غزه و مناطق فلسطينی در ساحل غربی و کمکهای اقتصادي.

       در روز سيزدهم ( ژانويه ۱۹۹۸ – مترجم) , دردسر دوباره در عراق آغاز شد, هنگاميکه حکومت صدام يک تيم بازرسی سازمان ملل را که آمريکاييان رهبری می کردند , از انجام دادن کارشان بازداشت. آغاز يک تلاش کشدارو دراز بدست صدام تا سازمان ملل را وادار به برداشتن تحريمهايی کند که بخاطر تلاش او در دستيابی به سلاحهای کشتار جمعی بر کشورش تحميل گشته بود. در همان روز خاورميانه به سوی بحران پيش رفت آنهنگام که حکومت نتانياهو , که هنوز فرودگاه غزه – که از تاريخ مقرر آن گذشته بود- را باز نکرده و گذرگاه امن بين غزه و ساحل غربی را نيز فراهم نکرده بود , فرايند آشتی رابا رأی دادن به نگهداری و حفظ ساحل غربی تا وقت نامعين ,  کاملأ به خطر انداخت .  

      درحاليکه همه اين کارها می گذشت , من می بايست کار خود را ادامه دهم. در روز بيستم من با نخست وزير نتانياهو برای بحث در مورد  برنامه او در مورد يک عقب نشينی مرحله ای از ساحل غربی , در کاخ سفيد ديدار کردم. نتانياهو تصميم گرفته بود تا فرايند آشتی را به جلو ببرد ماداميکه او " آشتی با امنيت " داشت. اين يک حرکت جسورانه بود زيرا ايتلاف حکومتی او شکننده بود ,  اما او می دانست که اگر او کاری نيز نکند , وضعيت به سرعت از کنترل خارج خواهد شد. روز بعد عرفات به کاخ سفيد آمد . من گزارشی دلگرم کننده از ديدارم با نتانياهو دادم , به او اطمينان دادم که من به نخست وزير فشار آوردم تا تعهدات اسراييل را بر طبق فرايند آشتی کاملأ انجام دهد , و به مشکلات سياسی رهبران اسراييلی را يادآوری کردم , و گفتم , همچنانکه هميشه می گفتم , او بايد همچنان به نبرد با ترور ادامه دهد اگر می خواهد که اسراييل در مسير  آشتی پيش رود.

      من چند کار سياسی در آغاز اکتبر انجام دادم.  بيشتر آنها نزديک واشينگتن , کارهای بسياری برای انجام دادن بود , و مهمترين آنها مربوط به خاور ميانه بود. مادلين آلبرايت و دنيس راس ماهها بود کار می کرده اند تا فرايند آشتی را به مسير خود بازگردانند . و مادلين سرانجام عرفات و نتانياهو را هنگاميکه آنها برای اجلاس عمومی سازمان ملل در نيويورک بودند , گرد هم آورد. هيچکدام از آنها آماده برداشتن گام بعدی نبودند . و هيچکدام نمی خواستند تا در چشم همکارانشان بسيار سازشکار جلوه کنند , اما هردو نگران بودند که اوضاع وخيم می تواند به آسانی از دست خارج گردد, بويژه اگر حماس دور نوينی از بمب گذاری ها را بياغازد.

        روز بعد , هردو رهبر برای ديدار با من به واشينگتن آمدند. و من برنامه ای را برای آوردن آنها به ايالات متحده در ماه بعد , برای تهيه دقيق و چکش کاری يک موافقتنامه , اعلام کردم. در ميانه آن , مادلين به منطقه رفت تا با آنان ديدار کند. آنها در مرز فلسطين و اسراييل ديدار کردند و عرفات آنان را برای ناهار به مهمانسرای خود برد. و با اينکار نتانياهوی تندرو را اولين نخست وزيری ساخت که از غزه فلسطينی ديدن کرده است. ماهها کار برای آمادگی نشست سران انجام شده بود. هردو طرف از ايالات متحده می خواستند تا با آنها بر روی تصميمات سخت کار کند. و براين باور بودند نمايش باشکوه و هيجان بالا ی اين کار می تواند به آنها در متقاعد کردن مردمشان در خانه کمک کند. البته در هر نشست سرانی هميشه اين خطر وجود داد که ممکن است دو طرف به توافقنامه نرسند و اين تلاش بسيار شلوغ و پرصدا , در اين صورت , می تواند به همه آنانيکه در گير هستد آسيب زند. تيم امنيت ملی من نگران شکست احتمالی نشست و عواقب بعدی آن بودند. هم عرفات و هم نتانياهو در آشکار سرسختی نشان داده بودند و نتانياهو با انتخاب آريل شارون , تندروترين رهبران ليکود , به وزارت خارجه اش ,  لفاظی و سخنان آتشين خود را در عمل تقويت کرده بود.   شارون از موافقتنامه آشتی ۱۹۹۳ به نام " خودکشی ملی " برای اسراييل ياد کرده بود. برايم ممکن نبود دريابم آيا نتانياهو به شارون وزارت داده است تا کسی راداشته باشد که در صورت شکست نشست سران او را مقصر جلوه دهد يا اين کار را کرده بود تا در صورت موفقيت در برابر راست پوششی برای خود فراهم کرده باشد. من معتقد بودم نشست سران ايده خوبی است و مشتاق برگزاری آن بودم. به نظرم می رسيد ما چيز زيادی نداريم تا ببازيم , و من هميشه شکست در يک تلاش ارزشمند را بر کاری نکردن از ترس شکست, ترجيح داده ام.

      در روز پانزدهم , ما در کاخ سفيد کليد آغاز کار را  زديم  , سپس هييت های مذاکره کننده به مرکز کنفرانس ويی ريوردر مريلند (Wye River  ) رفتند. آنجا از همه نظربرای اين کار مناسب بود , جای مناسب برای نشست های علنی , مکان راحت غذا خوری , و محل و جای آسوده برای اقامت گروهها در شمار کامل هييت شان برای هر گروه جدا از ديگری وجود داشت.

      ما نخست برای يک نشست سران که چهار رور به درازا بکشد برنامه ريزی کزده بوديم؛ يعنی قرار بود دو روز پيش از  زمانی که نتانياهو بايد برای افتتاح اجلاس جديد کنست در اسراييل باشد. ما بر روی قواعد معمول توافق کرديم : هيچکدام از طرفين مقيد به موافقتنامه های کوتاه مدت بر روی مسايل مشخص تا زمان رسيدن به يک موافقتنامه کامل نبودند , و ايالات متحده موافقتنامه نهايی را پيش نويس و آماده خواهد کرد. من به انها گفتم من تا آنجا که بتوانم در آنجا خواهم بود , اما شبها هرچقدر هم دير با چرخبال به کاخ سفيد باز خواهم گشت , زيرا در اين صورت من می توانستم بامداد روز بعدش در دفترم بوده و لايجه ها را امضاء کرده و به مذاکراتم با کنگره در مورد بودجه برسم. کارکنان چرخبال رييس جمهوری مانند هميشه و بس بهتر در اين دوره  با بيدار ماندن تا ساعت دو يا سه بامداد و بازگرداندن من ,کار خود را به نحو احسن انجام دادند.

        در اولين مراسم شام من به عرفات و نتانياهو اصرار کردم تا به فکر اين باشند که چگونه می توانند به همديگر کمک کرده تا بر مخالفين داخلی خود غلبه کنند. آنها چهارروز تمام فکر کردند گفتگو کردند , اما در حاليکه از توان افتاده بودند نتوانستند به هيچ توافقی دست يابند. نتانياهو به من گفت ما نتوانستيم به توافق بر روی همه چيز برسيم و پيشنهاد  توافق بر روی بخشی از مسايل را داد : اسراييل از سيزده درصد ساحل غربی عقب نشينی خواهد کرد و فلسطينيان به شکل اساسی همکاری در امور امنيتی را بهتر خواهند کرد. اين همکاری دنباله برنامه ای بود که با کمک مدير کل سيا جورج تنت که از اعتماد هر دوطرف برخوردار بود, تهيه شده بود.

پايان بخش سوم

 

  

رييس جمهور کلينتون و صلح اعراب و اسراييل (بخش چهارم)

 برگهايی از خاطرا ت بيل کلينتون

• با آريل شارون برای اولين بار ديدار کردم. او در ميان اعراب منفور است نه تنها بخاطر دشمنی او با برنامه " زمين در برابر آشتی ", بلکه همچنين بخاطر نقش او در تجاوز سال ۱۹۸۲ اسراييل به لبنان, که در آن شمار بسياری از فلسطينيان غير مسلح بدست شبه نظاميان لبنانی متحد اسراييل کشتار شدند.

• مدام به نتانياهو فشار می آوردم تا به عرفات امتيازات آشتی را بدهد – زمين , فرودگاه , گذرگاه امن بين غزه و ساحل غربی , بندری در غزه -  تا او به اندازه کافی توانا باشد تا با ترور بجنگد.

برگردان: تهمورس کيانی

 

در پايان آن شب من با آريل شارون برای اولين بار ديدار کردم. ژنرال پيشين و  هفتاد ساله بخشی از تاريخ پيدايش اسراييل و همه جنگهای متعاقب آن بوده است. او در ميان اعراب منفور است نه تنها بخاطر دشمنی او با برنامه " زمين در برابر آشتی " , بلکه همچنين بخاطر نقش او در تجاوز سال ۱۹۸۲ اسراييل به لبنان , که در آن شمار بسياری از فلسطينيان غير مسلح بدست شبه نظاميان لبنانی متحد اسراييل کشتار شدند. در طول ديدارمان که دوساعت به درازا کشيد , من بيشتر پرسش کردم و گوش فرادادم. شارون  فاقد همدلی با پيمان آشتی با فلسطينيها نبود. اومی خواست به آنها به لحاظ اقتصادی کمک کند , اما باور نداشت که پس دادن ساحل غربی به نفع امنيت اسراييل است و به عرفات برای نبرد با ترور اعتمادی نداشت. او تنها عضو هييت اسراييلی بود که با عرفات دست نداد. من از شنيدن سخنان شارون در باره ديدگاهها و زندگی اش لذت می بردم , و هنگاميکه ما تقريبأ در ساعت سه بامداد تمام کرديم , من درک و فهم بهتری از چگونگی افکار او داشتم. يک چيز که مرا شگفت زده کرد اين بود که او چقدر سخت به من برای بخشش جاناتان پولارد , يک تحليلگر پيشين نيروی دريايی ايالات متحده که در سال ۱۹۸۶ محکوم به جاسوسی برای اسراييل شده بود , فشار وارد کرد. رابين و نتانياهو پيشاپيش خواستار آزادی پولارد شده بودند. آشکار بود که اين به يک موضوع سياسی در داخل اسراييل تبديل شده بود و مردم اسراييل فکر نمی کردند که ايالات متحده بايد پولارد را اين چنين سخت مجازات می کرد چون او به يک متحد ,  اطلاعات بسيار حساس را فروخته بود. اين مشکل دوباره پيش از اينکه ما کار مذاکرات اين دوره را تمام کنيم , مطرح خواهد شد. در همين حال من به کار کردن با رهبران ادامه دادم. من همچنين با تيم مذاکراتی آنها از جمله مردخای وزير دفاع اسراييل و مشاوران ارشد عرفات ابو علا ( نخست وزير فعلی فلسطين-مترجم ) و ابو مازن که هردو بعدأ نخست وزير شدند , صايب عريقات رييس تيم مذاکره کننده , محمد دهلان , رييس سی وهفت ساله امنيت غزه , گفتگو کردم. هم اسراييليان و هم فلسطينيان گوناگون و جورواجور و گروههای تأثير گذار بودند. من کوشيدم تا با همه آنها وقت صرف کنم و هيچکدام از آنها در مورد اينکه چه کس ممکن است يک تصميم تعيين کننده در مورد آشتی بگيرد در هنگاميکه تنها بودند , سخن نگفتند.

     هنگاميکه ما تا يکشنبه شب  به  اتفاق آريی نرسيديم , دو طرف پذيرفتند تا گفتگو ها را تمديد کنند. و ال گور به من پيوست تا نيروی اقناعی و ترغيب کننده اش را به گروه ما , اضافه کند.  هر روز آنها به نوبت با همتاهای اسراييلی و فلسطينی خود در مورد مسايل گوناگون کار می کردند و همواره به دنبال آن روشنايی و جرقه ای بودند که بسا ابرها را بشکافد. جمال هلال , مترجم وزارت خارجه ما نيز نقشی بسزا در اين مذاکرات و ديگر گفتگوها ايفا کرد. اعضای هر دو هييت به زبان انگليسی گفتگو می کردند اما عرفات در امور کاری به عربی گفتگو می کرد. جمال تنها فرد حاضر در گفتگوهای دو نفره من با عرفات بود. جمال خاورميانه را به خوبی می شناخت و نقش هر کدام از اعضای هييت فلسطينی را در گروه آنها به خوبی می دانست و عرفات نيز او را دوست داشت. او بعدأ  مشاور تيم من شد و روشنی و بصيرت او و ارتباط شخصی اش با عرفات در برخی مواقع بسيار ارزشمند از آب در امد.

      روز دوشنبه من احساس کردم ما دوباره به پيش می رويم . من مدام به نتانياهو فشار می آوردم تا به عرفات امتيازات آشتی را بدهد – زمين , فرودگاه , گذرگاه امن بين غزه و ساحل غربی , بندری در غزه -  تا او به اندازه کافی توانا باشد تا با ترور بجنگد. و به عرفات اصرار می کردم تا نه فقط تلاشهای خود را برای امور امنيتی افزايش داده بلکه شورای ملی فلسطينيان را فرا خواند تا با تغيير ميثاق فلسطينيان , رسمأ آن بندی را که خواهان نابودی اسراييل است حذف کند. کمته اجرايی ساف قبلأ آن بند را مردود اعلام کرده بود اما نتانياهو فکر می کرد شهروندان اسراييلی هرگز باور نخواهند کرد که ساف شريکی برای آشتی است مگر شورای ملی منتخب آنها به حذف آن بند وزبان توهين آميز آن رأی دهد. عرفات نمی خواست که شورا را به نشست فراخواند چون او می ترسيد  نتواند پيآمد و حاصل آنرا کنترل کند. فلسطينيان سراسر جهان می توانستند در رأی گيری انتخاب اعضای اين شورا شرکت کنند. بسياری از فلسطينيان مهاجر به اندازه ساکنان غزه و ساحل غربی پشتيبان توافقات جاری مورد گفتگو در فرآيند آشتی کنونی نبودند.

      در روز بيستم , شاه حسين و ملکه نور به ما پيوستند. حسين در ايالات متحده بود تا به معالجه بيماری سرطان خود در در مانگاه مايو بپردازد. من او را بطور موجز در جريان پيشرفتهای گفتگو و مشکلات آن گذاشته بودم . اگر چه او به سبب بيماری و شيمی در مانی رنجور و ناتوان گشته بود اما گفت اگر من وجود او را مفيد می دانم او به کمک خواهد آمد. بعد از گفتگو با نور که مرا مطمين ساخت او می خواهد بيايد , و اينکه آنها در هر مهمانسرايی که در دسترس باشد راحت خواهند بود , بنا براين من به حسين گفتم مااز هر کمکی   که در دسترس باشد استفاده می کنيم. مشکل است که تأثيری را که حضور حسين بر گفتگوها  گذاشت شرح داده يا در آنباره مبالغه کرد . او بسيار لاغر گشته و شيمی درمانی موهای او حتی ابرو های اورا از بين برده بود. اما مغز و روحش هنوز نيرومند مانده بودند . او بسيار مفيد بود , با هر دو طرف درباره مفاهيم و علايق مشترک گفتگو کرد .

      در روز بيست و يکم , ما  تنها در مورد موضوع امنيتی به توافق رسيديم . و به نظر می رسيد نتانياهو با يد چهل و نهمين سالگشت خود را با ترگ گفتگوهای شکست خورده جشن بگيرد. روز بعد من بازگشتم تا برای مدتی همانجا بمانم. بعد از اينکه دو طرف برای دو ساعت به تنهايی  گفتگو کردند , آنها به ابتکاری مبنی بر فراخواندن فلسطينيان برای رأی دادن به تغيير منشور خود , رسيدند و:  من بايد به همراه عرفات به غزه    روم تادر نشست اعضای شورای ملی فلسطينيان سخنرانی کنم. بعدأ از آنها خواهان پشتيبانی از تغيير منشور گردم. ساندی برگر که همواره پشتيبان اين فرآيند و برنامه بود , به من هشدار داد که اين کاری است خطرناک و پر ريسک برای من. اين حقيقت داشت ,  اما ما داشتيم از فلسطينيان و اسراييليان می خواستيم تا دست به ريسکهای بس بزرگتری بزنند. لذا , من با انجام آن موافقت کردم.

      شب آن روز ما هنوز درگير درخواست عرفات برای آزادی هزار تن از زندانيان فلسطينی از زندانهای اسراييل بوديم. نتانياهو می گفت او نمی تواند اعضای حماس و آن کسان با " دستان به خون آلود " را آزاد کند و او به آزادی پانصد نفر نظرداشت. من می دانستم ما در نقطه ای شکننده از گفتگوها هستيم و از حسين خواستم تا به اتاق بزرگ جايی که ما در حال شام خوردن با هييت ها گفتگو می کرديم بيايد. هنگاميکه او به اتاق وارد شد , حالت شاهانه , چشمان درخشان و فصاحت ساده اش با توجه به تحليل رفتن بدن , باشکوه و خيره کننده بود.با صدای عميق و پر طنين اوگفت که تاريخ در باره همه ما قضاوت خواهد کرد , که  تفاوتهای باقی مانده بين دوطرف در برابر امتيازات و سودمنديهای آشتی , بسيار ناچيز و بيقدر است و اينکه آنها بايد آنرا بخاطر فرزندان خود انجام دهند. پيام نهفته در سخنان او اين بود : من وقت زيادی برای زنده بودن ندارم ؛ و اين با شماست که نگذاريد فرآيند آشتی بميرد.

      پس از رفتن حسين ما به کار ادامه داديم , همه در اتاق غذاخوری مانده و با  نشستن به گرد ميزهای متفاوت به کار کردن روی موضوعات مختلف پرداختيم. من به گروه خود گفتم ما وقت کمی داريم و من برای خواب نمی روم. استراتژی من برای موفقيت اکنون در استقامت و طاقت خلاصه شده بود ؛ من مصمم بودم تا آخرين فردی باشم که می ماند. آنها و گروههای کاری شان با ما در آن شب دراز ماندند. بالاخره حدود ساعت سه بامداد من توافقی را در مورد زندانيان بين عرفات و نتانياهو بدست آوردم , و ما فقط با کوشش و تقلا به پيش رفتن ادامه داديم تا کار را تمام کرديم. تقريبأ ساعت هفت بامداد بود . يک مانع ديگر وجود داشت : نتانياهو تهديد کرد که تمام کار و توافقات را خراب می کند اگر من پولارد را آزاد نکنم. او گفت من در نشستی که شب پيش با او داشته ام به او قول اين کار را داده ام و به همين دليل او در مورد موضوعات ديگر موافقت کرده بوده است. در حقيقت من به نخست وزير گفته بودم اگر صلح و آشتی ايجاب کند من به اين کار مايل هستم , اما من بايد با همکاران خود آن را بررسی کنم.

       با تمام همدلی که پولارد در اسراييل بدست آورده بود , در ايالات متحده يک پرونده مشکل و سخت داشت ؛ او اسرار امنيتی ما را برای پول , نه اعتقاد ,  فروخته بود. و برای سالها هيچ پشيمانی بروز نداده بود. هنگاميکه من با ساندی برگر و جورج تنت گفتگو کردم , آنان به اتفاق سرسختانه با آزاد کردن او مخالف بودند, و مادلين آلبرايت نيز همين نظر را داشت. جورج گفت بعد از آسيبی که پرونده آلدريخ ايمز به سيا زده است , او مجبور خواهد بود استعفا دهد اگر من پولارد را مورد بخشش قرار دهم. من نمی خواستم آنرا انجام دهم. تفسير تنت در را بست.  تعهدات امنيتی بوسيله فلسطينی ها و اسراييليها در مورد کار مشترک در برابر ترور در مرکز توافقات بود . تنت به طرفين کمک کرده بود تا در مورد جزييات به توافق رسند وموافقت کرده بود تا سيا از اجرای آن پشتيبانی کند. اگر او ما را ترک کند , شانس واقعی  اينکه عرفات در مسير پيش برود وجود نداشت. من همچنين به وجود جورج در نبرد با القاعده نياز داشتم. من به نتانياهو گفتم که من پرونده را بررسی دوباره می کنم و می کوشم تا در مورد آن بعد از مشورت با تنت و تيم امنيت ملی مان راهی بيابيم , اما نتانياهو بهتر است به يک توافقنامه امنيتی که بتواند روی آن حساب کند کار کند  و آنرا به آزادی پولارد مربوط نسازد.

     بالاخره , پس از اينکه ما گفتگوی درازی انجام داديم , نتانياهو پذيرفت تا به موافقتنامه پايبند بماند , اما به شرطی که او بتواند ترکيب زندانيانی را که قرار است آزاد شوند تغييردهد . چنانکه او بتواند بيشتر زندانيان معمولی و با جرايم کوچک جنايی را آزاد کند . کمتر افرادبا جرايم امنيتی را.  اين يک مشکل برای عرفات بود, که آزادی افرادی را که او مبارزان راه آزادی ميدانست , می خواست.دنيس راس و مادلين آلبرايت به کابين او رفتند تا او را متقاعد سازند اين بهترين کاری بود که من می توانستم انجام دهم . سپس من به ديدن او رفتم تا از او تشکر کنم ؛ نرمش دقيقه آخر او روزما را نجات داد. موافقتنامه به فلسطينيان زمين بيشتری در ساحل غربی , فرودگاه , آزادی بخشی از زندانيان , گذرگاه امن بين غزه و ساحل غربی و کمک های اقتصادی داد. در عوض , اسراييل همکاری بی سابقه آنها را در نبرد با تروريسم و خشونت , و در زندان نگهداشتن فلسطينيان معينی را که اسراييل به عنوان منبع خشونت متداوم و قتل ميدانست , تغيير منشور فلسطينيان و يک آغاز سريع در مورد گفتگوهای نهايی را بدست آورد. ايالات متحده به اسراييل در مورد برآورده کردن هزينه های آرايش مجدد نيروهايش کمک کرده و به فلسطينيان برای توسعه اقتصادی کمک خواهد کرد , و نقشی مرکزی در استحکام همکاری امنيتی بی سابقه ای که دو طرف به انجام آن توافق کرده بودند بازی خواهد کرد.

       به محض آنکه ما بالاخره روی توافقات به هم دست داديم , ما بايد به سرعت به کاخ سفيد برمی گشتيم تا آنرا اعلام کنيم.  بيشتر ما برای تقريبأ چهل ساعت پشت سر هم کار کرده بوده وتنها چرتی زده يا دوشی گرفته بوديم , اما بعد از ظهر روز جمعه بود و ما می بايست مراسم را پيش از غروب آفتاب و آغاز صبت ( jewish Sabbath  ) يهوديان پايان بريم. مراسم در ساعت چهار بعد از ظهر در اتاق شرقی آغاز گشت. پس از آنکه مادلين آلبرايت و الگور سخن گفتند , من نکات ويژه موافقتنامه را بيان کرده و از دوطرف سپاسگزاری کردم. سپس نتانياهو وعرفات بيانات مهربانانه و تذکرات خوب و خوشبينانه ای گفتند. نتانياهو بسيار دولتمرد مانند عمل کرد وعرفات خشونت را در سخنان بی سابقه ای مردود اعلام کرد. حسين  هشدار داد که دشمنان آشتی خوهند کوشيد تا توافقنامه را با خشونت از بين ببرند و به مردم اصرار کرد تا در پشت سر رهبران خود بايستند , و خواهان جايگزين کردن تخريب و مرگ با آينده مشترک برای فرزندان ابراهيم شد." آنها لايق آن در زير درخشندگی خورشيد هستند."

       در ژشتی برای نشان دادن دوستی با من  و نشان دادن درک انچه جمهوريخواهان در کنگره می خواستند انجام دهند , حسين  گفت او با نه تا از رييس جمهوران  دوست بوده است , " اما د رموضوع آشتی وصلح ......هرگز- با همه علاقه ای  که من به رؤسای جمهور پيش از تو دارم – من کسی رابا فداکاری تو , روشن ضميری و فکر باز تو , تمرکز,  و عزم و تصميم تو , نمی شناسم . .... و ما اميدواريم شما با ما خواهيد بود آنهنگام که ما پيروزی های بزرگتر را خواهيم ديد و آنهنگام که ما به برادرانمان کمک می کنيم تا به سوی آينده بهتری  پيش روند. "

       سپس نتانياهو و عرفات توافقنامه را امضاء کردند , درست پيش از آنکه خورشيد غروب کند و صبت آغاز گردد. فرآيند آشتی خاور ميانه هنوز زنده بود.

رييس جمهور کلينتون و صلح اعراب و اسراييل (بخش پنجم)

 برگهايی از خاطرا ت بيل کلينتون

• اسحاق رابين پيش از اينکه کشته شود, تعهدي به من داده بود که اسراييل, مادامي که نگراني هايش برطرف گردد, از جولان پس نشسته و به مرزهاي پيش از چهارم ژوئن ۱۹۶۷ بازگردد

• روز يک شنبه در مهماني ناهاري براي اهود و نوا باراک در مزرعه مادلين آلبرايت, مادلين و دنيس آخرين حرف را با باراک زدند. سوريه در مورد آنچه اسراييلي ها خواسته بودند انعطاف نشان داده بود و نيازهاي آنها را برآورده کرده بود

برگردان: تهمورس کيانی

 

 

بعد از يک رأي گيري در کميته اي در سنا در مورد مسايل اخير, من و هيلاري به خاورميانه پرواز کرديم. ما نشستي و مراسم شامي با نخست وزير نتانياهو وبازديدي از آرامگاه رابين داشتيم. روز بعد مادلين آ لبرايت , سندي برگر, دنيس راس, هيلاري ومن با چرخبا ل به غزهء پرجمعيت و شلوغ رفتيم تابا بريدن نوا ر,  فرودگاه جديد آنجا را بگشاييم و سپس در هتلي مشرف بر ساحل دراز و زيباي مديترانه با عرفات ناها ربخوريم . آنروز من براي شوراي ملي فلسطينيان , همانطور که عهد کرده بودم, سخنراني کردم . درست پيش از آنکه من براي سخن گفتن به پا خيزم ؛ تقريبأ همه گروههاي نماينده با بالا بردن دست ا ز حذ ف بند مربوط به نابودي اسراييل در منشور فلسطين پشتيباني کردند. آ ن لحظه اي بود که تمام سفر را باارزش کرد. تو حتي مي توانستي آه هاي آسودگي را ا ز اسراييل بشنوي ؛ شايد اسراييلها و فلسطينيها بعد از اين همه سال بتوانند در زمين و آينده با هم شريک و سهيم گردند. من از گروههاي نماينده سپاسگزاري کردم , به آنها گفتم من مي خواهم تا مردمشان از مزايا و منافع آشتي بطور عيني وواقعي بهره مند گردند و از آنها خواستم تا همچنان با فرآيند آشتي پايدار بمانند.

     آ ن درخواست بيهوده اي نبود . کمتر از دو ماه پس از جشن شادي و پيروزي در وي ريور ( مکان امضاي موافقتنامه- مترجم ) مذاکرات دوباره به دردسر افتاده بود. اگرچه کابينه نتانياهو با اختلاف رأي بسيارباريکي موافقتنامه را تصويب کرده بود , ايتلاف او به طور واقعي طرفدار آن نبود , و در عمل همراهي و وفاي به عهد را براي او در مورد آرايش دوباره نيروهاي اسراييل و آزا د سازي زندانيان غير ممکن مي ساخت . همينطور بود در مورد پيشرفت در مورد موضوعات تعيين وضعيت نهايي , از جمله مسأله کشور شدن فلسطين و اينکه بخش شرقي بيت المقدس بايد پايتخت فلسطين باشد. اصلاح منشور فلسطين در روز پيش به نتانياهو درجلب نطرافکار عمومي مردم اسراييل کمک کرد , اما ايتلاف او گروه کوچک اما بسيار جان سخت تري بودند تا متقاعد شوند. به نظر ميرسيد او مجبور است تا دست به تشکيل دولتي وحدت ملي با پايگاه گسترده تر زند يا خواهان برگزاري انتخابات گردد.

     بامداد روز پس از سخنراني من براي فلسطينيان , نتانياهو,عرفات و من در عرض يک تقاطع مرزي ديدار کرديم تا اجراي مفاد وي ريور را تقويت کرده و در باره چگونگي پيش رفتن به سوي موضوع تعيين وضعيت نهايي تصميم بگيريم . پس از آن عرفات هيلاري و من را به بيت اللحم برد . او از اينکه نگهداري از يک جايگاه بسيار مقدس براي مسيحيان را برعهده دارد بسيار مغرور بود و مي دانست براي ما بازديد از آن جايگاه در روزهاي نزديک به کريسمس بسيار ارزشمند است.

      پس از اينکه ما عرفات را ترک کرديم,  به همراه نخست وزير نتانياهو به ديدن مسادا Masada) رفتيم . من از آنهمه کاري که پس از نخستين ديدار من و هيلاري در سال ۱۹۸۱ از آنجا ,  انجام گشته تا بقاياي دژ نظامي, جاييکه يهوديان تا پاي مرگ در راه باورهاي خود جنگيده بودند , کشف شود ,  تحت تأثير قرار گرفتم . نتانياهو به نوعي افسرده و تحقير شده به نظر مي رسيد. او در وي ريور فراتر ا ز محدوده امن سياسي خود گام گذارده بود , و آينده او نا مشخص بود. به هيچ روي نمي شد دانست فرصتهايي که ا و بکارگرفت و گامهايي که برداشت اسراييل را به آشتي نهايي نزديکتر خواهد کرد يا دولت خودش را به پايان عمرش نزديکتر مي کند. ما به  نخست وزيرخدانگهدار گفتيم و به خانه بازگشتيم تا با بحراني ديگر روبرو گرديم .

    بيشتر سپتامبر به سياست خارجي اختصاص يافت .  در نخستين روزهاي ماه مادلين آلبرايت ودنيس راس در غزه بودند تا به ياسر عرفات و اهود باراک که موافقت کرده بودند تا گام بعدي توافق وي ريور را اجرا کنند , کمک کنند. ( در انتخابات اسراييل حزب کارگر پيروز شده و اهود باراک نخست وزير شده بود ) اين گام شامل دادن بندري به فلسطينيان , جاده اي که ساحل غربي را به غزه مرتبط سازد , تحويل يازده درصد ديگر از ساحل غربي و آزادي سيصد و پنجاه تن از زندانيان فلسطيني بود . آ لبرايت و راس سپس به دمشق رفتند تا به حافط اسد اصرار کنند تا به درخواست باراک براي آشتي با سوريه , هرچه زودتر پاسخ دهد.

    من ماه نوامبر را با رفتن به اسلو , جاييکه نخستين مذاکرات آشتي بين اسراييليها و فلسطينيان آغاز گشته بود , براي  شرکت در چهارمين سالگرد قتل رابين و تجليل ياد او وپيوستن به گروههاي مذاکره کننده براي دوباره خود را وقف فرآيند آشتي کردن , آغاز کردم. باندوويک نخست وزير نروژ تصميم گرفته بود که برگزاري يک نشست در اسلو مي تواند فرايند آشتي را به پيش براند . سفير ما ديويد هرملين , مردي مقاومت ناپذير از يهوديان نروژي تبار , کوشيد تا با پذيرا يي از عرفات و باراک با هات داگ حلال به سهم خود در اين فرآيند بکوشد. شيمون پرز و ليا رابين نيز آنجا بودند .  مراسم و اجلاس تأثير مورد نظر را داشت , اگرچه من متقاعد شده بودم که باراک و عرفات پيشاپيش خواستار اجراي فرآيند آشتي هستند و در سال دو هزار آنرا کامل و اجرا خواهند کرد.

     در سوم ژانويه , من به شپيرداستون در ويرجينياي غربي رفتم تا گفتگوهاي آشتي را بين سوريه و اسراييل بگشايم . اهود باراک به من فشار زيادي آورده بود تا گفتگوها را در اوايل سال آغاز کنيم. او داشت در باره فرآيند آشتي با عرفات ناشکيبايي نشان مي داد و مطمين نبود که اختلافات آنها برروي اورشليم مي تواند حل و فصل گردد . در برابر او ماهها پيش به من گفته بود که او آماده است بلنديهاي جولان را به سوريه باز پس دهد به شرطي که نگرانيهاي اسراييل در مورد ايستگاه " هشدار سريع " اش در جولان و وابستگي اش به درياچه تايبرياس ( ( Tiberias يا به ديگر نام درياي جليله در مورد يک سوم از فراوردهاي آبي خود , برطرف گردد. در ياي جليله واحدي منحصر به فرد از آب است : بخش زيرين آن نمکين است که با چشمه هاي زير زميني تغذيه مي شود و لايه بالايي آن آب تازه است . چون آب تازه سبکتر ا ست , بايد چنان  مواظبتي از اين دريا شود که آب آن در هيچ سالي آنقدر پايين نرود که لايه بالايي آب تازه چنان سبک و نازک گردد که نتواند لايه زيرين را نگهدارد. اگر لايه آب تازه به زير ميزان معيني سقوط کند , آب شور به سوي بالا هجوم آورده و با آب شيرين مخلوط مي شود. و بدين سان فرآورده آبي که براي اسراييل حياتي است از بين مي رود.

     اسحاق رابين پيش از اينکه کشته شود, تعهدي به من داده بود که اسراييل, مادامي که نگراني هايش برطرف گردد, از جولان پس نشسته و به مرزهاي پيش از چهارم ژوئن ۱۹۶۷ بازگردد  . اين تعهد به شرط پنهان ماندن در جيب من تا هنگاميکه بتواند رسمأ در چهارچوب يک  راه حل جامع به سوريه پيشنهاد گردد , به من داده شد. پس از مرگ رابين شيمون پرز اين تعهد را دوباره تصديق کرد , وبر اين اساس  ما گفتگوها بين اسراييل وسوريه را دروي ريور در سال ۱۹۹۶ پشتيباني وآغاز کرديم . پرز از من درخواست کرد تا اگر اسراييل جولان را به سوريه پس داد , پيماني امنيتي با اسراييل امضاء کنم . ايده اي که بعدأ از طرف نتانياهو نيز طرح شد و دوباره اکنون از طرف باراک پي گيري خواهد شد. من به آنها گفتم من به انجام آن تمايل دارم. دنيس راس و تيم ما در حال پيشرفت در فرآيند آشتي بودند تا آنهنگام که نتانياهو در انتخابات  با شعار و هدف مبارزه با تروريسمي که بي پروا دوباره فعال شده بود , پيروز گشت. پس از آن مذاکرات با سوريه دچار وقفه گشت.  اکنون بارا ک خواستار آغاز دوباره آن بود , اگر چه تا کنون او از تصديق کلمات صريح و روشن تعهد رابين  خوداري کرده بود .

     بارا ک مجبور بود در يک حوزه انتخاباتي با رأي دهندگاني کاملأ متفاوت از دوره رابين به رقابت بپردازد. مهاجرين بسيار بيشتر شده بودند و مهاجرين روسي بويژه با پس دادن جولان مخالف بودند. ناتان شارانسکي ,  که در دوره زندان درا ز مدت خود در اتحاد شوروي  به قهرماني در غرب بدل گشته بود وبه همراه نتانياهو در سال ۱۹۹۸ به وي ريور آمده بود , طرز تلقي يهوديان روسي را براي من شرح داد . ا و گفت آنها از پهناورترين کشور دنيا به کوجک ترين آنها کوچيده اند , و معتقد نيستند اسراييل را با دادن جولان باز هم کوچکتر سازند. آنها در صلح نمي زيستند اما در جنگ نيز نبودند. اگر سوريه به اسراييل حمله کند , اسراييل به آساني برنده خواهد شد. پس چرا جولان را تسليم کند ؟  بارا ک در حاليکه با اين نظر توافق نداشت , اما مجبور بود با آن رقابت کند. معهذا او خواستار آشتي با سوريه بود و اطمينان داشت که اين موضوع مي تواند حل گردد و خواستار آن بود که من برپايي مذاکرات را هر چه زودتر ترتيب دهم . تا آ ن ژانويه , من براي بيشتر از سه ماه در حال کار کردن با وزير خارجه سوريه فاروق الشرع , و با تلفن با رييس جمهور اسد بوده ام تا زمينه وسطح گفتگوها را مهيا سازيم. اسد به لحاظ سلامتي در وضع مناسب و خوبي نبود و مي خواست جولان را پيش از مردن دوباره بدست آورد, اما او مي بايست محتاطانه عمل کند. ا و مي خواست پسرش بشار جانشين او گردد, و جدا از باور خودش مبني بر اينکه سوريه بايد همه سرزميني را که پيش از چهارم ژوين ۱۹۶۷ داشت , باز پس گيرد ؛ ا و مي بايست موافقتنامه اي را بپذيرد که هدف حمله و انتقاد نيروهاي داخلي سوريه که او محتاج پشتيباني آنها از جانشيني پسرش مي باشد , قرار نگيرد.

     ضعف اسد و سکته وزير خارجه فاروق الشرع در پاييز ۱۹۹۹, احساس اضطرار باراک را بالا برد.  بنا به درخواست او من نامه اي براي اسد نوشتم و به او گفتم که من فکر مي کنم باراک آ ماده است تا به معامله اي با او دست زند اگر ما بتوانيم مسايل تعيين مرزها , کنترل  آ ب و ايستگاه هشدار سريع را حل و فصل کنيم. و اگر آنها به موافقتنامه اي برسند ايالات متحده روابط دوجانبه اي را با سوريه ايجاد خواهد کرد. اقدامي که باراک اصرار بر آن کرده بود. آ ن گام بسيار بزرگي براي ما بود , با توجه به پشتيباني گذشته سوريه از تروريسم.  البته, اسد مجبور خواهد بود دست از پشتيباني از تروريسم بردارد تا به روابط طبيعي با ايالات متحده ادامه دهد..., اما اگر او جولان را پس بگيرد, انگيزه پشتيباني از تروريستهاي حزب الله که از لبنان به اسراييل حمله مي کنند از بين خواهد رفت .

     باراک خواهان آشتي با لبنان نيز بود. زيرا او متعهد گشته بود که نيروهاي اسراييلي را از لبنان تا پايان سال بيرون بکشد. و يک آشتي با لبنان, اسراييل را در برابر حملات حزب الله در درازاي مرزها امن تر خواهد کرد , و موجب نخواهد شد تا تصور گردد اسراييل بخاطر حملات بيرون رفت.  همچنان که او به خوبي ميدانست, هيچ موافقتنامه اي با لبنان بدون درگير شدن و توافق سوريه بدست نمي آمد.

      اسد يک ماه بعد در نامه اي که به نظر مي رسيد از موضع پيشينش عقب نشسته است , پاسخ داد. شايد به خاطر نامعلومي وضعيت در سوريه که به سبب سلامتي اوو فاروق الشرع پديد آمده بود. بهر حال , چند هفته بعد که مادلين آلبرايت و دنيس راس به ديدار اسد و الشرع رفتند , اسد به آنان گفت او خواهان از سرگيري گفتگوها و آماده آشتي است زيرا براين باور است که بارا ک جدي است . او حتي پذيرفت تا الشرع را براي گفتگوها برگزيند , ماداميکه بارا ک خود گفتگوها را از سوي اسراييل اداره مي کند , چيزي که پيشتر, از سوي او بي سابقه بود.

         بارا ک مشتاقانه پذيرفت و خواستار از سرگيري فوري گفتگو ها شد. من شرح دادم که ما نمي توانيم آنرا در خلال تعطيلات کريسمس انجام دهيم و او با جدول زماني ما موافقت کرد :  گفتگوهاي مقدماتي در واشينگتن در ميانه دسامبر , سپس در روزهاي آغازين سال با شرکت من از سرگرفته شود و بدون وقفه تا رسيدن به موافقتنامه ادامه يابد . گفتگوهاي واشينگتن کمي دچار ايست و آغاز سختي شد آنهنگام که الشرع يک بيانيه تند و تيز علني بيرون داد. معهذا , در گفتگوهاي خصوصي , هنگاميکه الشرع پيشنهاد داد ما بايد از همان نقطه اي که گفتگوها در ۱۹۹۶ رها شدند , آغاز کنيم , يعني همان تعهد " جيبي " رابين مبني بر بازگشت به مرزهاي پيش از چهارم ژوين و برآورده کردن نيازهاي اسراييل , بارا ک پاسخ داد او هيچ تعهدي در مورد قلمروو سرزمين نداده است اما " ما تاريخ را پاک ومحو نخواهيم کرد." دو مرد سپس موافقت کردند که من مي توانم در مورد طريق و روشي  که در آن موضوعات – از جمله مرزها , امنيت , آب , و آشتي -  بايد مورد گفتگو قرار گيرند تصميم بگيرم . باراک خواستار آن بود که گفتگوها بدون ايست ادامه يابد ؛ که مستلزم آن بود که سوريها تا پايان رمضان يعني هفتم ژانويه کار کرده و براي جشن سنتي روزه يعني عيد فطر به خانه نروند . الشرع موافقت کرد , و دو گروه به کشورشان رفتند تا براي گفتگوها آماده گردند.

      اگرچه بارا ک سخت براي زود گفتگو کردن فشار آورده بود, اما او بزودي نگراني خود را در مورد پي آمدهاي تسليم جولان بدون آماده کردن افکار عمومي اسراييل در اين مورد, نشان داد. او خواستار پوشش هايي در اين مورد شد: ازسرگيري گفتگوها  در باره لبنان که سوريه آنرا با مشورت با لبناني ها مديريت کند, ارتقاء رابطه حدا قل يک کشور عرب با اسراييل , امتيازات امنيتي روشن از طرف ايالات متحده  ؛ و يک ناحيه تجاري آزاد در جولان. من موافقت کردم تا از تمام اين در خواستها پشتيباني کنم و امر گفتگو را يک گام به پيش برم, در نوزدهم دسامبر به اسد تلفن کردم و از درخواست کردم تا گفتگوي در مورد لبنان را نيز همزمان با سوريه از سر گيرند و به بازگشت بقاياي اجساد سه اسراييلي که هنوز جزو فهرست گمشدگان جنگ با لبنان در بيست سال پيش هستند, کمک کند. اسد درخواست دوم را پذيرفت و ما تيمي براي تشخيص کالبد و تعيين هويت به سوريه فرستاديم, اما متاسفانه اجساد آنجا که اسراييليها فکر مي کردند بايد باشد نبودند. در باره درخواست نخست من اسد تاکتيک ديگري به کار گرفت, او گفت گفتگوهاي لبنان بايد هنگامي از سرگرفته شوند که در گفتگوها در مورد سوريه پيشرفت هاي اساسي انجام شده باشد.

       شيپرداستون محلي روستايي و کمي بيش از يک ساعت رانندگي از واشينگتن دور است؛ بارا ک بر جايي پرت و در گوشه پافشاري کرده بود تا خطر درز کردن گفتگوها را به حداقل برساند , و سوري ها نمي خواستند به کمپ ديويد يا وي ريور بروند چون ديگر گفتگوهاي عالي و بالنسبه موفق در باره خاورميانه آنجا برگزار شده بودند. اين محل براي من بسيار خوب بود؛ تسهيلات کنفرانس در شيپرداستون راحت بودند, و من مي توانستم با چرخبال در بيست دقيقه به آنجا برسم .

      بزودي روشن شد که دو طرف در باره موضوع اختلاف زيادي با هم ندارند. سوريها خواهان پس گرفتن تمام جولان بودند اما مي پذيرفتند تا نوار باريکي از زمين را براي اسراييليها بگذارند, ده متر ( سي وسه فوت ) پهنا در درازاي مرز درياچه ؛ اسراييل خواستار نوار پهن تري از زمين بود. سوريه خواهان پس رفتن اسراييل در هيجده ماه بود ؛ بارا ک خواهان سه سال وقت بود.  اسراييل مي خواست در ايستگاه هشدار سريع بماند؛ سوريه خواهان آن بود که اين ايستگاه با افراد سازمان ملل يا شايد ايالات متحده اداره شود. اسراييل خواستار تضمين در مورد اندازه و چگونگي آبي که از جولان به درياچه سرازير مي شود بود ؛ سوريه موافقت مي کرد به شرطي که آنها نيز تضمين مشابهي را در مورد آبي که از ترکيه بسوي آنها جاري است دريافت کنند. اسراييل خواهان روبط ديپلماتيک کامل به محض آغاز بيرون رفتن نيروهايش بود؛ سوريه خواستار چيزي کمتر تا زمانيکه عقب نشيني کامل گردد, بود.

       سوريها به شيپردا ستون با چهارچوب ذهني منعطف و مثبتي آمده بودند , مشتاق براي انجام يک موافقتنامه . در برابر بارا ک , که سخت براي آغاز گفتگوها فشار آورده بود , تصميم گرفت , آشکارا بر اساس نظرسنجي هاي رأي گيري , که او نيازمند آهسته گام برداشتن در روزهاي نخستين است تا مردم اسراييل را متقاعد سازد او مذاکره کننده سرسختي است. او از من درخواست کرد تا از رابطه خوبم با اسد و الشرع استفاده کنم تا هر چقدر کم نيز امکان دارد سوريها را در دوره کوتاه انتظاري که او خود بر خود تحميل کرده بود ,  راضي نگهدارم.

     من – اگر بخواهم نرم برخورد کنم -  سرخورده و نا اميد گشتم . اگر بارا ک پيشاپيش با سوريها در اين مورد توافقي کرده بود يا اگر به ما زودتر هشداري داده بود  ,  اداره و از عهده بر آمدن در اين مورد شدني بود . شايد , به عنوان يک رهبري که بطور دموکراتيک برگزيده شده است او بيشتر از اسد مي بايد به افکار عمومي توجه کند , اما اسد نيز مشکلات سياسي خاص خود را داشت. او بر تنفر مشهور خود در مورد گفتگو در سطح بالا با اسراييل بدليل اعتمادي که به من و باوري که به تضمين بارا ک کرده بود , غلبه کرده و با گفتگوها موافقت کرد .

    بارا ک زمان زيادي در سياست نبوده است ومن فکر کردم او برخي مشورتهاي بسيار بدي در باره موضوع داشته بوده است . در امور سياست خارجي آراء اغلب بي فايده اند ؛ مردم رهبران را به کار مي گيرند تا براي آنها پيروزي آورند , و نتيجه است که اهميت دارد . بسياري از مهمترين تصميمات سياست خارجي من در آغاز محبوب نبوده اند . اگر بارا ک به يک آشتي واقعي با سوريه رسيده بود , او موقعيت خود را در اسراييل و جهان بالا مي برد , و شانس موفقيت در آشتي با فلسطيني ها را افزايش مي داد . اگر او شکست بخورد , آراء خوب چند روزه در باد ( زمان ) محو خواهد شد . هر چقدر سخت کوشيدم , نتوانستم ذهن باراک را تغيير دهم. او از من مي خواست تا ا لشرع را در پشت ميز نگهدارم , در حاليکه  خودش صبر پيشه کند , و تازه آنرا در اين محل پرت و منزوي شيپردا ستون انجام دهم , جاييکه برخي آشفتگي ها از کار در دست انجام وجود داشت.

     مادلين آلبرا يت و دنيس راس کوشيدند تا در باره راههاي خلاق و سازنده  از جمله روشن کردن تعهد بارا ک به تعهد " جيبي " رابين فکر کرده و از جمله راهي از پشت بين مادلين آلبرايت و بوسنيا شابان تنها زن عضو گروه سوري بگشايند. بوسنيا زني اثرگذار و زباندان بود که همواره در ديدارهايي که من با اسد داشتم , مترجم او بود . او سالها با اسد کار کرده بود , و من اطمينان داشتم او در شيپردا ستون بود تا به رييس جمهورش  نسخه اي اصلي و بدون رنگ و لعاب از آنچه در گفتگوها مي گذشت بدهد.

      در روز جمعه , روز پنجم , ما پيش نويس موافقتنامه صلحي را با در پرانتز گذاشتن اختلافات دو طرف ,  حاضر کرديم. سوريها در شنبه شب جواب مثبت دادند , و ما گفتگوها را در مورد مسايل امنيتي و مرزها آغاز کرديم . دوباره , سوريها در باره هردو موضوع انعطاف نشان دادند , مي گفتند انها تعديل نوار مرزي جليله را تا حد پنجاه متر ( ۱۶۴ فوت) مي پذيرند و اسراييل پذيرفت تا خط چهارم ژوين بعنوان پايه گفتگوها باشد. البته  اين به لحاظ سياسي اعتبار خوبي داشت ؛ ظاهرأ درياچه از نظر اندازه در سي سال گذشته کوچکتر گشته بود. من خوشحال و تشويق شدم , اما بزودي روشن شد بارا ک هنوز هيچکدام از اعضاي گروهش را براي پذيرفتن خط چهارم ژوين مجاز نکرده است ,  ظاهرأ در نظر او مهم نبود سوريها چه پيشنهادي داده اند.

      روز يک شنبه در مهماني ناهاري براي اهود و نوا باراک در مزرعه مادلين آلبرايت, مادلين و دنيس آخرين حرف را با باراک زدند. سوريه در مورد آنچه اسراييلي ها خواسته بودند انعطاف نشان داده بود و نيازهاي آنها را برآورده کرده بود. اسراييل به خوبي و درستي پاسخ نداده بود. به کجا مي روي و به چه بهايي؟  بارا ک گفته بود او خواهان ازسرگيري گفتگوهاي لبنان است. و اگر نه, او خواهان تنفسي چندين روزه است و سپس باز مي گردد.

      الشرع در حالتي نبود که حتي اين را بشنود. او گفت شيپردا ستون يک شکست بود , که بارا ک صادق نبوده است , و اينکه او چيزهاي زيادي بايد به رييس جمهور اسد بگويد. در آخرين شام , من کوشيدم تا بارا ک را وادار کنم تا چيز مثبتي بگويد که ا لشرع بتواند با خود به سوريه ببرد .  او نپذيرفت , بجاي آن او خصوصي به من گفت من مي توانم پس از آنکه همه شيپردا ستون را ترک کرديم , به اسد زنگ بزنم و به او بگويم بارا ک خط چهارم ژوين را خواهد پذيرفت آنهنگام که گفتگوهاي لبنان از سر گرفته شود يا نزديک به از سر گرفتن شدن باشد. اين بدان معني بود که ا لشرع بايد از مذاکرا ت با دست خالي به خانه رود , مذاکراتي که به او گفته شده بود چنان تعيين کننده و جدي است که سوريها حتي تا پايان رمضان و عيد ( فطر)  براي انجام آن ماندند.

      براي باز هم بدتر کردن قضايا , آخرين متن پرانتز شده پيمان و توافقنامه ما به مطبوعات اسراييل درز کرد . گزارشات آنها امتيازاتي را که سوريها پيشنهاد کرده بودند بدون آنکه چيزي بدست آورند نشان ميدادند. ا لشرع هدف انتقادات سخت در داخل سوريه قرار گرفت .  آن بطور قابل فهمي براي او و اسد خجالت آ ور بود. حتي حکومت هاي اقتدار گرا در برابر عقايد پسند مردم و گروههاي ذي تفوذ داراي علايق خاص , ايمن و مصون نيستند.

      هنگاميکه من به اسد زنگ زدم تا پيشنهاد آخرين , بارا ک را در مورد معتبر دانستن تعهد رابين و تعيين کردن مرزها بر آن اساس ماداميکه گفتگوهاي لبنان نيز آغاز گردد,  به او بگويم, او به من بدون هيچ تفسيري تنها گوش داد.  چند روز بعد الشرع به مادلين البرايت زنگ زد و پيشنهاد باراک را رد کرد و گفت سوريها گفتگوهاي لبنان را تنها زماني خواهند گشود که در مورد تعيين مرزها به توافق رسيده باشند.  آنها يکبار بخاطر منعطف بودن و سريع بودن داغ شده بودند و ديگر متمايل به تکرار همان اشتباه نبودند.

      در آن زمان و براي آن وقت ما گير افتاده بوديم , اما من فکر مي کردم ما بايد همچنان بکوشيم. بارا ک هنوز به نظر مي رسيد خواهان آشتي با سوريه است , و اين نيز حقيقت داشت که افکار عمومي اسراييل هنوز براي آنچه  اين آشتي لازم داشت آمادگي نداشت . آشتي کردن , و زود هم , همچنين به نفع سوريه نيز بود . اسد بيمار بود و مي بايد راه را براي جانشيني پسرش هموار مي کرد . در همين حال , هنوز بيشتر از آنچه بايد, در بخش فلسطيني گفتگوها کار براي انجام دادن مانده بود. من از ساندي , ماد لين و دنيس خواستم تا مشخص سازند ما گام بعدي را بايد چگونه برداريم و خود به موضوعات ديگر پرداختم.

 

پايان بخش پنجم

 

رييس جمهور کلينتون و صلح اعراب و اسراييل (بخش ششم)

 برگهايي از خاطرا ت بيل کلينتون

هفدهم جولاي, ما نزديک بود باراک را از دست دهيم. او در حال خوردن و کار کردن بوده است که ناگهان در حال خوردن بادام زميني حالت خفگي به او دست داده و تقريبأ براي چهل ثانيه از تنفس باز مي ماند.

• در پاکستان من در سخناني تلويزيوني از مردم خواستم با رويگرداني از تروريست ها و سلاحهاي اتمي, به گفتگو با هند در باره کشمير و سرمايه گذاري در امر آموزش روي آورند. من گفتم به عنوان دوست مسلمانان به کشورشان آمده ام.

برگردان: تهمورس کياني

 

 

در امور خارجي , ما با بسياري از دردسرها برخورد کرديم. روز هفتم فوريه , ياسر عرفات گفتگوهاي آ شتي خود را با اسرائيل معلق کرد. او متقاعد شده بود که اسرائيليها موضوع فلسطينيان را به خاطر پي گيري آشتي با سوريه , در درجه دوم اهميت قرار داده است .  در ا ين عنصري از حقيقت نهفته بود , و در آنزمان , افکار عمومي اسراييل بيشتر خواستار آشتي کردن با فلسطينيان بود , با همه مشکلاتي که در بر داشت , تا تسليم کردن بلنديهاي جولان و گفتگو با فلسطيني ها را به خطر انداختن . ما باقي مانده ماه را صرف آن کرديم تا همه چيز را دوباره در مسير نگه داريم.

      در مارس, باراک و عرفات موافقت کردند تا گفتگوهاي خود را از سر گيرند. در اين ميان من سفري به هندوستان و بنگلادش و پاکستان کردم . سرويس مخفي به شدت با سفر به پاکستان به سبب محتمل دانستن خطر ترور مخالف بودند اما من نپذيرفتم. در پاکستان من در سخناني تلويزيوني از مردم خواستم از با رويگرداني از تروريست ها و سلاحهاي اتمي , به گفتگو با هند در باره کشمير و سرمايه گذاري در امر آموزش روي آورند. من گفتم به عنوان دوست مسلمانان به کشورشان آمده ام . دوستي که در برابر کشتار مسلمانان در بوسنيا و کوزوو ايستاده , در مجلس ملي فلسطيني ها سخنراني کرده , با عزاداران در تشييع جنازه شاه حسن و حسين شرکت کرده و پايان رمضان را در کاخ سفيد با مسلمانان آمريکايي جشن گرفته . نکته اي که من کوشيدم بگويم اين بود که دنياي ما بخاطر دين نبايد تقسيم گردد بلکه اختلاف و تقسيم بين آنهايي است که مي خواهند با دردهاي گذشته زندگي کرده و آنهايي که آينده پر اميد را برمي گزينند.

     در راه بازگشت به خانه , بعد از ايست در عمان براي ديدار با سلطان قابوس و گرد اوردن همه هييت همراه در هواپيماي رياست جمهوري , من به ژنو پرواز کردم تا با رييس جمهور اسد ديدار کنم . گروه ما کوشيده بودند تا بارا ک را وادار کنند تا پيشنهادي براي دادن به سوريها داشته باشد تا من آنرا مطرح سازم. من مي دانستم آن آخرين پيشنهاد نخواهد بود و سوريها نيز اين را مي دانستند . اما من فکر مي کردم اگر اسرائيل بالاخره با همان انعطافي که سوريها در شيپردا ستون از خود نشان دادند پاسخ دهند , ما هنوز قادر بوديم  پيماني بين آنها ببنديم . اما اين کار نشد .

    هنگاميکه من با اسد ديدار کردم او دوستانه برخورد کرد , من به او کراواتي آبي با نقشي قرمز از يک شير  , معني انگليسي نام او, دادم . ديدار کوتاهي بود : وزير خارجه الشرع و بوسينا شابا همراه اسد بودند ؛ ماد لين آ لبرا يت و دنيس راس نيز مرا همراهي مي کردند , و را ب مالي از شوراي امنيت ملي که ياداشت برداري از نشست مي کرد. بعد از کمي خوش و بش کردن من از دنيس خواستم تا نقشه هايي را که من آنها را به دقت مطالعه کرده بودم تا براي نشست آماده شوم , بگستراند . در مقايسه با موضع او در شيپرداستون , بارا ک اکنون مايل بود تا زمين کمتري را در اطراف درياچه بپذيرد , اگر چه او هنوز مقدار زيادي مي خواست – چهار صد متر – افراد کمتري را در ايستگاه استراق سمع نگه دارد و عقب نشيني سريع تري را انجام دهد. اسد حتي نخواست تا پيشنهاد ها را من به پايان ببرم. او سراسيمه شد و موضع سوريه در شيپرد استون را تکذ يب کرد و گفت او هرگز هيچ زميني را واگذار نخواهد کرد و مي خواهد قادر باشد بر ساحل درياچه بنشيند و پايش را در آب بگذارد . ما بيش از دوساعت کوشيديم تا با سوريها به تفاهمي برسيم اما همه کوشش ما بي فايده بود. اکراه اسرائيليها در شيپرد ا ستون و درز کردن اسناد کاري گفتگوها در رسانه هاي اسرائيلي , اسد را شرمسار و اعتماد شکننده ا و را ويران کرده بودند. بارا ک پيشنهاد قابل مذاکره اي داده بود , اگر اين پيشنهاد در شيپردا ستون داده شده بود ما به موافقتنامه اي رسيده بوديم . اکنون , نخستين اولويت اسد جانشيني پسرش بود , و او به اين تصميم رسيده بود که هر گونه دور نويني از گفتگوها – صرف نظر از نتيجه آن – ميتواند آن موضوع را به خطر اندازد. کمتر از چهار سال , من شاهد آن بوده ام که دورنماي آشتي بين سوريه و اسراييل سه بار در خشيد و سپس ناپديد گشت : با ترورهاي داخل اسراييل و شکست پرز در انتخابات متعاقب آن در 1996, با خودبيني و اکراه اسرائيليها درباره پيشنهادات سوريها , و با احتياط هاي اسد و بيماري مرگبار او. پس از اينکه ما در ژنو جدا شديم من هرگز دوباره اسد را نديدم .

     در يازدهم جولاي , من نشست سران را با ياسرعرفات و اهود باراک در کمپ ديويد گشودم . کوششي بود براي حل موا نع باقي مانده در راه آشتي , ويا دست کم باريک تر و کوچک تر کردن اختلاف هايشان براي رسيدن به پايان کار پيش از آنکه من رياست جمهوري ام را به پايان ببرم . نتيجه و هدفي که هر دو رهبر گفتند آنان نيز خواستار آنند.

     آنها با روحيات و طرزتلقي متفاوتي به نشست سران آمده بودند. بارا ک براي اين نشست فشار آورده بود زيرا رهيافت تدريجي و اندک اندک موافقتنامه 1993 و پيمان وي ريور براي او کاري نکرده و نتيجه اي نداشته بودند. يکصد و هشتاد هزار اسکان نشين در سا حل غربي و غزه نيرويي سازمان يافته بودند. هر گونه موافقتنامه اسرائيلي که در پايان دادن به ترور و دستيابي به يک شناسايي رسمي فلسطينيان در مورد پايان برخورد و تخاصم ناتوان باشد , در بين مردم پذيرفتني نبوده و پيشاپيش مرده بود. بارا ک تازه به سختي و تنها با دو رأي اختلاف از يک رأي گيري " عدم اطمينان " در پارلمان جان بدر برده بود. او همچنان مشتاق بود براي رسيدن به معامله اي پيش از سپتامبر , زمانيکه عرفات تهديد کرده بود يک جانبه دست به اعلام يک دولت خواهد زد. بارا ک بر ا ين باور بود که اگر بتواند برنامه اي جامع براي آشتي به شهروندان اسرائيلي پيشنهاد کند , ماداميکه علايق اساسي اسرائيل را برآورده سازد , مردم به آن رأي خواهند داد : امنيت , پاسداري از دين  و اماکن فرهنگي او در " پرستشگاه " ( Temple Mount)  يا به تعبير اعراب حرم الشريف , و پايان دادن به خواسته فلسطينيان براي حق نامحدود بازگشت به اسرائيل , و بيانيه اي درباره پايان تخاصم و برخوردها , عمده نگراني اسراييليها بودند.

    از ديگر سو , عرفات , دست کم هنوز نمي خواست به کمپ ديويد بيايد . او احساس مي کرد اسرائيليان آنهنگام که به سوي گفتگو با سوريها رفتند , او را رها کرده بودند , و از اينکه بارا ک با زير پا گذاشتن تعهد خود, اندازه بيشتري از ساحل غربي  شامل روستا هايي نزديک اورشليم را واگذار نکرده بود , خشمگين بود. در چشم عرفات , عقب نشيني يک جا نبه  بارا ک از لبنان و پيشنهادش براي واگذاري جولان به سوريه , او را تضعيف کرده بودند. درحاليکه عرفات صبورانه فرآيند آشتي را پي مي گرفت , لبنان و سوريه از گرفتن مواضع سرسختانه سود مي بردند . عرفات همچنين گفت او به دو هفته ديگر نياز دارد تا پيشنهادهاي خود را آماده سازد. او تقريبأ صد در صد ساحل غربي و غزه را مي خواست  ؛ قيموميت کامل بر  پرستشگاه

   و شرق اورشليم , به جز محلات يهودي آن ؛ و راه حلي براي مشکل پناهندگان که خواستار تسليم کردن حق اصولي بازگشت آنان نباشد , جزو خواسته هاي او بودند.

    مطابق معمول , هر کدام از رهبران موقعيت خود را روشن تر از ديدن موقعيت ديگري مي ديد .  موفقيت چنداني براي نشست انتظار نمي رفت . من صرفأ بدان سبب خواهان برپايي آن شده بودم , چون باور داشتم همه فرآيند آشتي فروخواهد   ريخت اگر چنين نکنم.

     در نخستين روز , من کوشيدم به عرفات کمک کرده و او را وادارم تا با برگذشتن از آزردگي و احساس سرخوردگي ,  بر کار و برنامه در پيش رو تمرکز کرده و بارا ک را وادارم تا بر چگونگي عبور از اين مسائل مواقفت کند ؛ بويژه مهمترين آنها شامل سرزمين ,شهرک هاي اسکان نشين , پناهندگان , امنيت و اورشليم .  همچون در شيپردا ستون , بارا ک مي خواست براي يکي دوروز کارها را آهسته انجام دهد . اين بار اين موضوع زياد مهم نبود – عرفات با رشته اي از نکات مورد مذاکره به آنجا نيامده بود – اينها همه يک قلمرو غريب براي او بودند. در گفتگوهاي پيشين او تنها براي دستيابي به بهترين پيشنهاد ي که او مي توانست از اسراييل بدست آورد , صبر پيشه کرده بود. بهترين پيشنهاد ها روي موضوعاتي نظير سرزمين , يک فرودگاه , جاده هاي مرتبط کننده , و آزاد سازي زندانيان , وسپس تعهد داد تا بهترين کوشش خود را در مورد مسايل امنيتي بکار بندد. اکنون اگر ما مي خواستيم اين را انجام دهيم  او نيز مي بايست در برخي موارد اساسي امتيازاتي بدهد : او نمي توانست صددرصد ساحل غربي يا حق نا محدود بازگشت پناهندگان به اسرائيل بسيار کوچکتر شده را بدست آورد. او همچنين بايد برخي از نگرانيهاي امنيتي اسرائيل را درباره دشمنان محتمل در شرق رود اردن را برآورده سازد.

     من چند روز نخست را صرف  قرار دادن بارا ک و عرفات در چهار چوب ذهني درست , کردم . در حاليکه مادلين آلبرايت , ساندي , دنيس , جمال هلال , جان پودستا , و ساير افراد گروه ما آغاز به کار با همتايان اسراييلي و فلسطيني خود کردند. من بسيار تحت تأثير توانايي و کيفيت افراد دو گروه قرار گرفتم. آنها همگي ميهن دوست و فداکار, تيز هوش , پرتلاش بوده و بطرز صادقانه اي علاقه مند به دستيابي به يک موافقتنامه به نظر مي رسيدند. بيشتر آنها همديگر و همتايان خود را از ديگر سو براي سالها بود که مي شناختند , و همگوني و برآيند بين دو گروه  کاملأ خوب بود.

     ما کوشيديم تا فضايي راحت و غير رسمي براي اسرائيليها و فلسطينيان ايجاد کنيم. علاوه بر گروه معمول کاري خاورميانه ما , من از دستيار هيلاري , هما عابدين , خواستم تا به ما بپيوندد . يک مسلمان آمريکايي عربي دان که در عربستان سعودي بزرگ شده , هما زني جوان و تأثير گذار بود که خاورميانه را بخوبي مي شناخت و بويژه کمک کرد تا هيئت هاي اسرائيلي وفلسطيني احساس در خانه بودن و راحتي  کنند. کاپريشيا مارشال , دبير امور اجتماعي کاخ سفيد , ترتيب آمدن پيشخدمتها , اشپزان و اعضاي پارکينگ داري کاخ سفيد به کمپ ديويد را داده بود تا مطمئن گردد که غذا ها و همه چيز لذت بخش خواهد بود. و چلسي ( دختر کلينتون – م ) همه روزها با من بود تا از بودن با مهمانان لذت برده و به من در برخورد با ساعت هاي بي پايان کار پر تنش کمک کند.

    بيشتر شبها همه ما شام را با هم در لارول , کابين بزرگ اجتماعات در کمپ ديويد , مي خورديم . اين کابين داراي تسهيلات غذاخوري , تراس بزرگ , اتاق جلسه و يک دفتر خصوصي براي من بود. صبحانه و ناهار بيشتر غير ر سمي بود و اسرائيلها و فلسطيني ها اغلب در گروههاي کوچک پخش شده و با هم سخن مي گفتند. گاهي درباره کار و بيشتر به طنز و گفتن شوخي و گفتگو درباره موضوعات وداستانهاي مرتبط خانوادگي . ابو مازن و ابو علا سالمند ترين و قديميترين مشاوران عرفات بودند.     اسرائيليها و آمريکايي ها با ابو علا در باره خانواده اش شوخي بسياري کردند  . پدر او چنان بارور و پر حاصل بوده است که او در حاليکه شصت و سه ساله است داراي برادري هشت ساله نيز مي باشد ؛ پسرک از برخي نوه هاي خود ابوعلا  خرد سالتر است. اِلي رابينشتاين , وکيل اسرائيلي بيشتر از من شوخي و مطايبه مي دانست و بهتر از من آنها را بازگو کرد.

    در حاليکه فضا و برآيند بين دو گروه خوب بود , همين را در باره بارا ک و عرفات نمي شد گفت. من آنها را در اتاق هاي نزديک اتاق خودم قرار داده بودم و هرروز نشست هاي دراز با هر دو داشتم. اما آنها با هم ديدار نمي کردند . عرفات همچنان احساس آزردگي داشت . باراک نمي خواست به تنهايي با عرفات ديدار کند ؛ او بيم آن داشت که دوباره به همان الگوي سابق بغلتد , که بارا ک همه چيز داده بود و عرفات پاسخي به ِمهر نداده بود. اهود بيشتر وقت روز در اتاقش بود و بيشتر آنرا در حال گفتگو ي تلفني با اسرائيل بوده و مي کوشيد ائتلاف حکومتي اش را با هم نگهدارد.

    تا آن هنگام , من داشتم بارا ک را بهتر درک مي کردم . او درخشان و تيز هوش و شجاع بود , و مايل بود در مورد اورشليم و سرزمين تا آخر برود . اما او وضع سختي داشت تا به افرادي که اوضاع را آنطور که او ميديد , نمي ديدند گوش بسپارد . و شيوه او براي انجام دادن چيزها کاملأ با آداب و سنن افتخاري و پر جلال اعرابي که من با آنها کار کرده بودم در تضاد بود. بارا ک از ديگران مي خواست تا صبر کنند تا زمانيکه او تصميم بگيرد زمان درستي است , سپس , هنگاميکه او بهترين پيشنهاد خود را داد, او انتظار داشت پذيرفته شود گويي خود بخود آشکار است که معامله خوبي است. مذاکره کنند گان طرف او آداب و احترام اعتماد ساز و گفتگو وبحث و مقدار زيادي چانه زني و کم و زياد کردن پيشنهادات را مي خواستند.

    برخورد و اختلاف فرهنگي کار گروه من را سخت تر کرد. آنان راهبردهاي  گونه گوني را به کار بستند تا بن بست را بشکنند , و پس از آنکه هيئت ها به گروههاي مختلف تقسيم شدند نا هر کدام به موضوع  معيني بپردازند , اندکي پيشرفت حاصل گشت. اما هيچکدام از گروهها اجازه آنرا که فرا تر از نقاط معيني روند , نداشتند .

      در روز ششم , شلامو بن اِ مي و گيلاد شِر , با اجازه بارا ک , به خوبي فراتر از مواضع پيشيني که اسرائيلي ها اعلام کرده بودند , رفتند . آنها به اميد وادار کردن کمي تحرک از سوي صائب عريقات و محمد دهلان , اعضاي جوانتر گروه عرفات که همه ما باور داشتيم خواهان توافق هستند ,  دست به اينکار زدند. هنگاميکه فلسطينيان به بارا ک هيچ چيز در پاسخ به حرکت او در مورد اورشليم و زمين , پيشنهاد نکردند , من به ديدن عرفات رفتم , من هلال را براي ترجمه و مالي را براي ياداشت برداري با خود بردم. ديدار سختي بود , و من با گفتن اينکه اگر او چيزي به من براي پيشنهاد دادن به بارا ک ندهد , من گفتگوها را پايان داده و خواهم گفت عرفات مذاکرات را رد کرد , ديدار را پايان دادم. من گفتم بارا ک اکنون  بلا تکليف مانده زيرا بن اِمي و شر تا آنجا که مي توانسته اند پيش رفته , اما چيزي بدست نياورده اند. پس از مدت کوتاهي عرفات نامه اي به من داد که به نظر مي رسيد مي گويد اگر او در مورد اورشليم راضي گردد , من مي توانم فراخوان نهايي را درباره مقدار زميني که اسرائيل مي تواند براي شهرک ها نگه دارد و چگونگي تعويض و تاخت زدن زمين , انجام دهم. من نامه را براي بارا ک بردم و وقت زيادي براي صحبت کردن با او گذاشتم , اغلب به تنهايي و برخي مواقع با ياداشت بردارم , بالاخره بارا ک پذيرفت که نامه عرفات ممکن است داراي چيزي باشد .

    در روز هفتم , هفدهم جولاي , ما نزديک بود باراک را از دست دهيم. او در حال خوردن و کار کردن بوده است که ناگهان در حال خوردن بادام زميني حالت خفگي به او دست داده و تقريبأ براي چهل ثانيه از تنفس باز مي ماند, تا اينکه گيد گرنشتاين , جوانترين عضو هيئت او , با به پشت او زدن و مانور هاي ديگر اورا نجات ميدهد. بارا ک انسان سرسختي بود , او پس از باز يافتن تنفس , او گويي چيزي رخ نداده است به کار بازگشت.  براي بقيه ما چيزي  رخ نداده بود . بارا ک همه هيئت خود را در تمام روز و پس از آن در شب به کار با خودش نگهداشت .

     در هر فرآيندي نظير اين , همواره زماني براي گسست و کندي هست , هنگاميکه برخي افراد کار مي کنند و برخي نه . شما بايد براي شکست تنش و افسردگي , دست به کاري بزني , من چند ساعتي را از اوقات خستگي و گسست  خود را به بازي با ورق با جو لوکهارت, جان پودستا و داگ باند مي گذراندم .

    پس از نيمه شب بود که بارا ک بالاخره با پيشنهاداتش به نزد من آمد. آنها کمتر از چيزي بودند که بن امي و شر پيشاپيش به فلسطينيان پيشنهاد داده بودند . اهود از من مي خواست تا من آنها را به عنوان پيشنهادات ايالات متحده , به عرفات پيشنهاد کنم. من عجز و ناکامي و عصبيت ا و را در باره عرفات مي فهميدم , اما من نمي توانستم آن را انجام دهم ؛ اگر انجام مي دادم يک مصيبت و فاجعه بود و اين را به او گفتم. ما تا ساعت دو نيم بامداد صحبت کرديم . در ساعت سه و پانزده دقيقه بامداد او دوباره بازگشت , و ما ساعتي ديگر به تنهايي در تراس اتاق من صحبت کرديم . او به طور اصولي به من اجازه پيش رفتن داد تا اگر مي توانم معامله و توافقي را درباره اورشليم و ساحل غربي که بارا ک بتواند با آن کنار آمده و جان بدر برد و در عين حال مشابه پيشنهاد بن امي و شر که آنرا با همتا يان فلسطيني خود بحث کزده بودند باشد , بررسي کرده و آماده سازم. اين چيزي بود که من پذيرفتم و ارزش تمام شب بيدار ماندن را داشت .

  در بامداد روز هشتم , من هم احساس بي تابي و اضطراب داشته و هم اميد وار بودم. مضطرب بودم زيرا من از پيش برنامه تر ک کردن کمپ ديويد براي شرکت در نشست سران هشت کشور صنعتي در اوکيناوا را داشتم , که من مجبور بودم تا به دلايل چندي در آن شرکت کنم . و اميد وار بودم , زيرا  احساس و غريزه زمان سنجي بارا ک و اشتياق بسيار او تازه شکفته بود.  من عزيمت به ا وکيناوا را يک روز به تأخير انداختم تا با عرفات ديدار کنم . من به او گفتم که فکر مي کنم او مي تواند نود و يک درصد از ساحل غربي  به اضافه حداقل يک تاخت زدن و تعويض نمادين زمين نزديک غزه و ساحل غربي ؛ يک پايتخت در اورشليم شرقي ؛ قيموميت بر جايگاههاي  و بخش هاي مسيحي و مسلمان در " شهر قديمي " ( Old City) و نواحي بيروني اورشليم  شرقي ؛ برنامه ريزي , ناحيه بندي و حق تقسيمات شهري ,  و قدرت قانون گذاري و اجراي قانون و پليس بر بقيه بخش شرقي شهر و نگهداري و در اختيار داشتن اما نه قيموميت بر " پرستشگاه "  که براي اعراب به نام حرم الشريف مشهور بود ,  را بدست آورد . عرفات از اينکه قيموميت بر تمام اورشليم شرقي از جمله حرم الشريف را بدست نياورد , اظهار نارضايتي کرده و پيشنهاد را رد کرد. من از او خواستم تا در باره آن فکر کند. در حاليکه او مي سوخت و آزرده بود و بارا ک خشمگين بود و دود از کله اش بلند بود من به رهبران عربي زنگ زدم تا پشتيباني آنها را جلب کنم. بيشتر آنها , از ترس دور زدن و تضعيف عرفات , چيز زيادي نگفتند .

     در روز نهم , من دوباره بهترين توا ن و رسايي خود را در باره عرفات به کار بردم . ا و دوباره  گفت نه . اسرائيل بسيار دورتر از او رفته بود , و او حتي حرکت آنها را تحسين نکرده و به عنوان پايه اي براي گفتگوي بيشتر , نپذيرفته بود. من دوباره به چند تن از رهبران عرب براي کمک زنگ زدم. عبد الله , شاه اردن , و رييس جمهور بن علي از تونس , کوشيدند تا عرفات را تشويق کنند. آنها به من گفتند او از سازش و نزديک کردن مواضع خود , ترسان است. به نظر مي رسيد گفتگوها مرده است و آنهم در يک شرايط  مصيبت بار. هردو طرف به روشني خواستار معامله و توافقي بودند , بنابراين من از آنها خواستم , درحاليکه من در اوکيناوا هستم , بمانند و به کار ادامه دهند . آنها پذيرفتند , اگرچه پس از آنکه من آنجا را ترک کردم , فلسطينيان هنوز گفتگو بر اساس ايده هايي را که من پيشاپيش داده بودم  رد مي کردند , آنها مي گفتند آنان اين پيشنهاد ها را قبلأ رد کرده اند. سپس نوبت توقف و موضع گرفتن اسرائيلي ها شد . بخشي از آن من مقصر بودم . ظاهرأ من به اندازه کافي براي عرفات در مورد شرايط ماندن براي ادامه مذاکره به روشني  که فکر مي کردم , صحبت نکرده بودم.

      من مادلين آلبرايت و بقيه گروه مان را با يک اوضاع کاملأ آشفته, ترک کردم. او عرفات را به مزرعه اش و بارا ک را به صحنه مشهور نبرد جنگ داخلي در آن نزديکي در گيتسبورگ برد. آنها حظ برده و خوشحال شدند, اما چيزي بين آنها رخ نداد . شا لمو بن امي و امنون شاهاک , يک ژنرا ل پيشين , گفتگوهاي خوبي با محمد دهلان و محمد رشيد داشتند , اما آنها همگي منعطف ترين و نرمخو ترين افراد گروههاي محترم خودشان بودند ؛ و حتي اگر روي همه چيز توافق مي کردند , محتملأ نمي توانستند رهبران خود را از دوسو به پذيرش آن وادارند.

     من در روز سيزدهم  گفتگوها باز گشتم , و ما تمام شب  , بيشتر روي مسائل امنيتي , کار کرديم . سپس ما آنرا در روز چهاردهم   و تا ساعت سه بامداد روزپس از آن ادامه داديم . و هنوز کنترل مؤ ثر و عملي بر حرم الشريف و تمام اورشليم بدون به کاربردن کلمه " قيموميت " براي عرفات کافي نبود . در يکي از تلاشهاي دقيق آخر من کوشيدم  تا او پيشنهادي مبني بر قيموميت کامل بر نواحي بيروني اورشليم , قيموميت محدود بر بخش دروني و قيموميت " نگهداري کننده و در اختيار دارنده " بر حرم , به باراک بدهد . او دوباره به من نه گفت. من گفتگوها را  پايان دادم . آن آزرده کننده و بسيار غمگينانه بود. اختلاف بسيار اندکي بين دوطرف  در مورد چگونگي اداره اورشليم وجود داشت  ؛ همه آن درباره آن بود که چه کسي بايد ادعاي قيموميت کند.

    من بيانيه اي منتشر کردم و در آن گفتم که ما به اين نتيجه رسيده ايم که دو طرف گفتگو کننده با توجه به ابعاد   تاريخي , ديني , سياسي و عاطفي – احساسي برخورد و درگيري , نتوانستند در اين مرحله به موافقت نامه اي دست يابند. براي آنکه به بارا ک پوشش و سپري براي داخل اسرائيل داده باشم و بگويم چه در اينجه رخ داده بود , من گفتم در حاليکه عرفات روشن ساخت او خواهان ماندن و ادامه راه آشتي است , باراک نيز دور انديشي و شجاعت ويژه اي در فهم و درک اهميت تاريخي اين مذاکرات از خود نشان داد.

     من گفتم که هر دو هيئت  احترام صادقانه اي براي همديگر نشان دادند و تفاهم و صداقت آنها در تمام هشت سالي که من در اطراف دنيا به گفتگوهاي صلح و آشتي مشغول بوده ام , منحصر به فرد بوده است . و اضافه کردم آنها براي نخستين بار حساس ترين امور مورد مشاجره را مورد گفتگو قرار دادند. ما اکنون شناخت بهتري از خط قرمز هر کدام داشته و من هنوز بر اين باورم که ما فرصت آن را که به موافقت نامه اي جامع تا پيش از پايان سال برسيم , داريم.

     عرفات خواستار ادامه گفتگوها بود , و در چند مورد گفت که او مي داند نامحتمل است در آينده حکومت اسرائيلي يا گروه آمريکايي اينچنين متعهد به صلح بدست آورد. دانستن و درک به چه سبب او آنقدر آهسته حرکت کرد بسيار سخت بود. شايد گروه او واقعأ براي انجام سازشها و تعديل ها ي سخت کارنکرده بودند ؛ شايد آنها به جلسه و نشستهايي نياز داشتند تا ببينند چقدر مي توانند با چلاندن اسرائيلي ها پيش از آنکه دست خود را رو کنند , بدست آورند. به هر سببي بود , آنها بارا ک را در موقعيت ناپايدار و خطرناک سياسي قرار دادند . براي هيچ نبود که او  بهترين و ممتاز ترين سرباز تاريخ اسرائيل به شمار مي رفت. با همه خشن و سرسخت و کله شق بودن , او به خطر و قمار بزرگي در گفتگوها دست زد تا آينده امن تري براي اسرائيل بدست آورد. در گفتگويم با مطبوعات من به مردم اسرائيل اطمينان دادم که بارا ک دست به هيچ کاري که امنيت  آنها را به خطر اندازد , نزده است و آنها بايد به او بسيار افتخار کنند.

     عرفات براي ماندن تا آخرين دقيقه براي تصميم گيري , يا همانطور که ما عادت داشتيم بگوييم " پنج دقيقه تا نيمه شب " , مشهور بود . من تنها شش ماه ديگر داشتم تا رييس جمهور باشم . من قطعأ دعا کردم که ساعت عرفات وقت را خوب نشان دهد.

 

پايان بخش ششم .

 

رييس جمهور کلينتون و صلح اعراب و اسراييل (بخش هفتم و پاياني)

 برگهايی از خاطرا ت بيل کلينتون

• به عرفات گفتم من هر کاری می توانسته ام انجام داده ام تا برای فلسطينی ها کشوری در ساحل غربی و غزه به دست آورم, در حالی که  امنيت اسرائيل نيز حفظ گردد.

• در مورد اورشليم, من توصيه کردم که مناطق عربی در اختيار فلسطين و مناطق يهودی در اختيار اسرائيل باشند و فلسطينيان بايد بر "پرستشگاه" قيموميت داشته باشند و قيموميت اسرائيل بر "ديوار غربي" بدون حق هيچ گونه حفاری باقی بماند

• رد پيشنهاد های من از سوی عرفات, پس از آن که باراک آنها را پذيرفته بود, يک خطای تاريخی بود. بهرحال, بسياری از فلسطينی ها و اسرائيلی ها, هنوز به صلح متعهد هستند.  روزی صلح فرا خواهد رسيد

برگردان: تهمورس کيانی

 

             در روز بيست و پنجم سپتامبر , پس از هفته ها تلاش به وسيله گروه ما برای بازگرداندن گفتگوهای آشتی به مسير خود , بارا ک , عرفات را برای شام به خانه خود دعوت کرد. نزديک به پايان شام , من زنگ زدم و با هردو گفتگوی خوبی داشتم . روز بعد هر دو طرف مذاکره کنندگان را به  واشينگتن فرستادند تا از جاييکه گفتگوها را رها کرده بودند , آنرا از سر گيرند. روز بيست و هشتم ,  آنهنگام که آريل شارون به مثابه اولين سياست مدار عمده اسرائيلی , که از سال 1967 که اسرائيل حرم الشريف را تصرف کرده است , قدم به داخل آن گذاشته است  ,  همه چيز دگرگون گشت . در زمان تصرف , موشه دايان گفته بود که جايگاههای مذهبی مسلمانان , محترم خواهند ماند و از آن پس حرم به دست مسلمانان اداره و نظارت می شد.

          عرفات گفت او از بارا ک خواسته بود تا از رفتن شارون به آنجا , که آشکارا با قصد تحکيم قيموميت اسرائيل بر جايگاه  و از اين رهگذر تقويت جناح شارون برای به دست آوردن رهبری ليکود از دست نتانياهو- که اکنون تندروتر از شارون می نمود- صورت می گيرد , جلوگيری کند. من نيز اميدوار بودم تا باراک از فرار آتش افروزانه شارون , جلوگيری می کرد , اما بارا ک به من گفت او نمی توانست. در عوض از ورود شارون به " گنبد "  (Dome of Rock ) و مسجد الاقصی ممانعت کرد و او به وسيله شمار زيادی پليس کاملأ مسلح همراهی شد.

           من و ديگر افراد گروهمان به عرفات اصرار کرديم تا از خشونت ممانعت کند. آن فرصت بسيار بزرگی برای فلسطينيان بود تا , برای يک مورد مهم , از اينکه تحريک شوند , خوداری ورزند. من فکر کردم می بايست کودکان فلسطينی با گل از شارون استقبال کنند و به او بگويند هنگاميکه حرم در اختيار فلسطينی ها قرار بگيرد او هر وقت بخواهد از آن ديدن کند , مورد خوشامد قرار خواهد گرفت. اما همچنانکه آبه ابان سالها پيش گفت ؛ فلسطينيها هرگز فرصت را برای از دست دادن فرصت از دست نمی دهند. روز بعد تظاهرات بزرگی نزديک ديوار غربی رخ داد. پليس اسرائيل با گلوله های لاستيکی به سنگ اندازان فلسطينی تظاهرات کننده و ديگران , پاسخ داد. دست کم پنج نفر کشته  و صدها تن زخمی گشتند . با گسترش يافتن و ادامه خشونت , دو تصوير روشن و آشکار از دردناک بودن و بيهوده بودن خشونت , برجسته شد ؛ يک پسر دوازده ساله فلسطينی در مبادله آتش گلوله خورد و در دستان پدرش مرد و دو سرباز اسرائيلی از ساختمانی بيرون کشيده شدند و تا حد مرگ کتک خوردند و سپس اجساد بی جانشان در خيابانها کشيده شدند و يکی از حمله کنندگان دستان خون آلود خود را  با غرور, از طريق دوربين به جهانيان روی صحفه تلويزيون نشان داد.

         درحاليکه فرآيند آشتی در خاورميانه از بين می رفت , وضع بالکان داشت بهتر می شد. پس از چند توقف در کلرادو برای انتخابات , من به شرم الشيخ مصر پرواز کردم تا در نشست سران درباره خشونت در خاورميانه با شرکت رئيس جمهور مبارک , ملک عبدلله , کوفی عنان و خاوير سولانا دبير کل اتحاديه اروپا , حضور يابم. همه آنها خواستار پايان دادن به خشونت ها بودند. بارا ک و عرفات نيز حاضر بودند , اما دو موضع کاملأ متفاوت  با هم داشتند .   بارا ک خواستار توقف خشونت بود ؛ عرفات خواستار يک تحقيق در باره استفاده شديد از نيروی  زور به وسيله ارتش و پليس  اسرائيل بود. جرج تنت برنامه امنيتی را با هر دو طرف مهيا کرد , و من می بايد بارا ک و عرفات را به پذيرفتن آن متقاعد سازم  , و بيانيه ای آماده کنم تا در پايان نشست خوانده شود.

          من به عرفات گفتم که درباره پيشنهاد هايی برای حل موضوعات مهم فکر کرده و چيزهايی آماده کرده ام اما نمی توانم آنها را مطرح کنم , مگر اينکه او با برنامه تأمين امنيت , موافقت کند. بدون تعطيل کردن و توقف خشونت , صلحی نمی تواند باشد. عرفات با برنامه موافقت کرد. ما سپس تا بامداد روی بيانيه ای برای من , که قرار بود از سوی دوطرف منتشر کنم , کار کرديم.  بيانيه شامل سه بخش بود : تعهدی برای پايان دادن به خشونت ؛ تأسيس کميته ای حقيقت ياب برای بررسی عللی که سبب قيام و گسترش  آن از سوی دو طرف شده بود ,  تعيين اعضای کميته از سوی  ايالات متحده و اسرائيلی ها و فلسطينی ها با مشورت  کوفی عنان  ؛ و تعهدی برای پيش رفتن در مسير گفتگوهای آشتی . آن به نظر ساده می رسيد اما اينطور نبود . عرفات خواستار يک کميته از سوی سازمان ملل  و از سرگيری فوری گفتگوها بود . بارا ک خواستار کميته ای از سوی ايالات متحده و وقت کافی برای   فروکش کردن خشونت بود. مبارک و من بالاخره به تنهايی با عرفات ديدار کرديم  او را مايل به پذيرفتن بيانيه کرديم. من بدون کمک حسنی آنرا نمی توانستم انجام دهم . من فکر می کردم او اغلب در برابر درگير شدن عميق در فرآيند آشتی مقاومت می کند , اما آنشب او قوی , صريح و مؤثر بود.

          چند روز بعد , در حاليکه هنوز نمی دانستم جانشين من که خواهد بود , من عرفات را در اتاق کارم ديدم . خشونت داشت فروکش می کرد و من فکر کردم او می بايد در باره آشتی جدی باشد. من به او گفتم من تنها ده هفته وقت دارم تا موافقتنامه را بين آنها عملی کنم . در يک لحظه خصوصی من در حاليکه بازوی او را گرفته بودم , راست به چشمان او زل زدم و به او گفتم , من همچنين اين شانس را داشتم تا به موافقتنامه ای با کره شمالی برای پايان دادن به توليد موشکهای دوربرد آن , برسم , اما من می بايست به آنجا روم تا آنرا انجام دهم . تمام سفر يک هفته يا کمی بيشتر با محاسبه وقت توقف های الزامی در ژاپن , کره جنوبی و چين , زمان می برد .

           اگر قرار است صلحی در خاورميانه ايجاد گردد , من می دانم که من بايد معامله و موافقت نامه را به پايان نزديک کرده و عملی کنم . من به عرفات گفتم من هر چيزی می توانسته ام انجام داده ام تا برای فلسطينی ها کشوری در ساحل غربی و غزه بدست آورم , در حاليکه  امنيت اسرائيل نيز حفظ گردد. بعد از اين همه تلاش من , اگر عرفات قرار نيست صلح کند , او مديون است که دست کم به من بگويد , چنانکه من بتوانم به کره شمالی روم تا به بحران امنيتی ديگری پايان دهم . او از من خواهش کرد تا بمانم , می گفت ما بايد به صلح برسيم و اينکه اگر پيش از پايان دوره رئيس جمهوری من آنرا انجام ندهيم , دست کم پنج سال ديگر نياز است تا دوباره اينقدر به آشتی نزديک گرديم .

           بقيه ماه نوامبر به ماجرای خاورميانه و فلوريدا گذشت . ال گور به انتخابات فلوريدا در دادگاه اعتراض کرد. در همان زمان بارا ک و عرفات دوباره در خاورميانه ديدار کردند . برای من روشن نبود که ما در حال باختن يا بردن نبرد در فلوريدا يا تقلا و تلاش برای صلح خاورميانه هستيم . 

            در حاليکه من  با شيراک و پرودی ديدار می کردم , گروههای خاورميانه ای گفتگوها را در پايگاه نيروی هوايی بولينگ در واشينگتن , آغاز کردند. روز بعد رئيس جمهور منتخب ,  بوش ,  برای ديداری که من نيز هنگام آغاز دوره رياست جمهوری ام با پدرش داشتم , به کاخ سفيد آمد. ما درباره انتخابات  , کارکرد و چرخش امور در کاخ سفيد و امنيت ملی صحبت کرديم . او گروهی باتجربه از جمهوريخواهان کابينه های گذشته را کنار هم گذاشته بود که معتقد بودند مهمترين مسئله امنيتی , نياز به سيستم دفاع موشکی و موضوع عراق است . من به او گفتم بر اساس تجربه هشت سال گذشته , من فکر می کنم بزرگترين مسائل امنيتی او  به ترتيب اهميت ؛ اسامه بن لادن و القاعده , فقدان صلح در خاورميانه , رقابت و تخاصم بين قدرتهای اتمی پاکستان و هند , ارتباطات بين پاکستان و القاعده و طالبان , کره شمالی و عراق هستند. من گفتم بزرگترين ناکامی و يأس من بدست نياوردن بن لادن بوده و اينکه هنوز شايد بتوانم به توافقی برای خاورميانه برسيم و ما تقريبأ معامله و توافقی را با کره شمالی , برای پايان دادن به برنامه موشکی اش , آماده کرده ايم , اما او محتملأ بايد به آنجا رود تا قرارداد امضاء شود. او بدون تفسيرزيادی به آنچه من گفتم گوش داد و سپس موضوع را عوض کرد.

          روز بيست و سوم دسامبر برای فرآيند آشتی خاورميانه روزی سرنوشت ساز بود . پس ازگفتگوی  چندين روزه آنها در پايگاه هوايی بولينگ , من و گروه کاری مان  متقاعد شديم که مگر ما دامنه بحث ها را باريک و محدود سازيم تا با نزديک کردن مواضع دو گروه , به سازشی برسند  ,  در غير اين    صورت هرگز توافقنامه ای حاصل نخواهد شد . عرفات از مورد انتقاد واقع شدن از سوی ديگر رهبران عرب ترسان بود ؛ بارا ک داشت زمينه و پايگاه را به شارون می باخت . بنابراين من اسرائيليها و فلسطينی ها را به اتاق کابينه آوردم و برای آنها " پارامتر" های خود را از پيشرفت و فرآيند کار خواندم . آنان را من پس از ديدارهای خصوصی زياد و طولانی و جداگانه با هر دوطرف پس از کمپ ديويد , جمع بندی و آماده کرده بودم . اگر آنها پس از چهار روز پارامتر ها را می پذيرفتند , ما ادامه داده و پيش می رفتيم , در غير اينصورت , ما ازخير آن می گذشتيم .

          من به آهستگی  و بطرزی که دوطرف بتوانند يادداشت های دقيق بردارند , " پارامتر " ها را خواندم . در مورد قلمرو , من توصيه کردم نودوچهار درصد تا نودو شش درصد از ساحل غربی برای فلسطينی ها به اضافه تعويضی يک تا سه درصدی از زمين از سوی اسرائيل برای آنها و درک اينکه زمينی که اسرائيل حفظ خواهد کرد بايد شامل هشتاد درصد شهرک نشينان باشد. در امور امنيتی , من گفتم نيروهای اسرائيل بايد در يک دوره سه ساله , و در حاليکه يک نيروی بين المللی به آرامی ايجاد می شود , عقب نشينی کنند , با درک اينکه يک شمار کوچکی از نيروهای اسرائيل در دره اردن می توانند برای يک دوره سه ساله ديگر, زير فرماندهی نيروهای بين المللی , باقی بمانند.اسرائيلی همچنين بايد بتوانند ايستگاه هشدار سريع خود را در ساحل غربی با حضور لژيونی از فلسطينی ها , نگهداری کنند . در صورت " يک تهديد آشکاربرای امنيت اسرائيل " بايد شرايط و امکانات ارسال اضطراری نيرو وجود داشته باشد. دولت جديد فلسطين بايد " غير نظامی " بوده اما يک نيروی پر قدرت امنيتی , قيموميت بر هوا و فضای خود – با ترتيبات ويژه برای برآورده کردن نيازهای آموزشی و عملياتی اسرائيل – و يک نيروی بين المللی برای امنيت و حفظ مرزها , داشته باشد .

          در مورد اورشليم , من توصيه کردم که مناطق عربی در اختيار فلسطين و مناطق يهودی در اختيار اسرائيل باشد , و فلسطينيان بايد بر " پرستشگاه "  ( حرم ) قيموميت داشته باشند و قيموميت اسرائيل بر " ديوار غربی " بدون حق هيچ گونه حفاری در اطراف ديوار يا در زير حرم , - حداقل بدون جلب زضايت طرف مقابل -  باقی بماند. در مورد پناهندگان , من گفتم دولت جديد فلسطين بايد وطن پناهندگانی باشد که درجنگ 1948 و پس از آن جابجا شده اند , بدون مردود دانستن اينکه اسرائيل ممکن است برخی از آنها را مطابق قوانين خود بپذيرد . و پناهندگان مقيم لبنان دراين باره  مقدم هستند. من توصيه کردم بايد نوعی تلاش بين المللی برای دادن خسارت به پناهندگان و ياری دادن به آنها برای يافتن خانه و اقامت گزيدن در کشور جديد فلسطين , در زمينهايی که قرار است با فلسطينيان از سوی اسرائيل تاخت زده شود , در کشورهای فعلی محل اقامت آنها , در ديگر کشورهای مايل به پذيرفتن آنها يا در اسرائيل , صورت گيرد. هردو طرف بايد بپذيرند که اين راه حل می بايد قطعنامه يکصد و نود و چهار شورای امنيت سازمان ملل را برآورده کند.

          و در آخرين مرحله , موافقتنامه بايد به روشنی پايان درگيری و تخاصم را اعلام کرده و نقطه پايانی به همه نوع خشونت باشد. من توصيه کردم تا قطعنامه ای جديد از سوی شورای امنيت سازمان ملل صادر گردد و همراه با آزادی نهايی فلسطينيان زندانی اعلا م کند که اين موافقتنامه , خواسته های مندرج در قطعنامه های دويست و چهل و دو و سيصد و سی و هشت را برآورده می کند.

         من گفتم اين پارامترها غير قابل مذاکره اند و بهترين کاری است که من می توانستم انجام دهم و خواهان آن هستم که دو طرف مذاکره ای را برای توافق به يک وضعيت نهايی در چهارچوب آنها , انجام دهند. پس از آنکه من محل را ترک کردم , دنيس راس و ديگر اعضای گروه ما باقی ماندند تا هر گونه سوء تفاهمی در مورد توصيه های من را روشن کنند , اما هرگونه شکايتی را ناشنيده گيرند.  من ميدانستم که اين برنامه برای هر دو طرف سخت است , اما وقت آن بود – وقتی که گذشته بود – که  دست به کاری زد و سازش کرد يا خفه شد و هر گونه گفتگويی را برچيد .  فلسطينيان بايد حق مطلق بازگشت پناهندگان را رها کنند – آنها همواره می دانسته اند که بايد اين کار را کنند – اما آنها هرگز نخواسته اند آنرا بپذيرند. اسرائيلی ها بايد اورشليم شرقی و بخشی از " شهر باستانی " را تسليم کنند , اما دين آنها و فرهنگ آنها محفوظ بماند, در چند مورد روشن شده است آنها برای دستيابی به آشتی ,   مجبورند اينکار را کنند. اسرائيلی ها  همچنين بايد کمی بيشتر از ساحل غربی را پس دهند و زمين بيشتری را در عوض بخشی که نگه می دارند به فلسطينی ها بدهند , بيشتر از آخرين پيشنهاد باراک . اما آنها لا اقل هشتاد درصد از شهرک ها را بجای آن نگاه می دارند. و به آشتی و پايان رسمی در گيری ها و تخاصم , دست می يابند .  معامله سخت و دشواری بود , اما اگر آنها خواهان آشتی اند , من فکر می کنم آن برای هر دوسو منصفانه بود.

           عرفات  بی درنگ دو پهلو گويی و بازی با کلمات را آغاز کرد و خواستار " صراحت و روشنی " شد . اما پارامترها روشن بودند ؛ آيا او می خواست در چهارچوب آنها گفتگو کند يا نه؟ . بسان هميشه او برای بدست آوردن وقت بيشتر , بازی می کرد.  من به مبارک زنگ زدم و برای او نکات را خواندم . او گفت آنها تاريخی اند و او می تواند عرفات را به پذيرفتن آنها تشويق کند.

           در روز بيست و هفتم , کابينه بارا ک  پارامترها را با شروطی تصويب کرد  , اما همه شروط آنها در چهارچوب پارامتر ها بودند و در هرحال هدف گفتگو بودند. يک لحظه  تاريخی بود : يک حکومت اسرائيلی گفته بود برای بدست آوردن صلح , بايد يک دولت فلسطينی در نود و هفت درصد از ساحل غربی , به اضافه تعويض و تاخت زمين از سوی اسرائيل در جايی ديگر , ودر همه غزه که آنها شهرک هم  داشتند , تشکيل شود . توپ در زمين عرفات بود.

            من  هرروز به ديگر رهبران عرب زنگ می زدم تا اصرار کنم تا به عرفات فشار آورده تا بگويد بلی . همه تحت تأثير پذيرش اسرائيل قرار گرفته بودند و می گفتند آنها بر اين باورند که عرفات بايد معامله را بپذيرد.  من هيچ راهی برای دانستن اينکه آنها به عرفات  چه می گفتند  ندارم , اگرچه سفير سعودی , شاهزاده بندر , بعدأ به من گفت او و وليعهد شاهزاده عبدلله بطور غريزی احساس می کردند که عرفات پارامترها را می پذيرد.

           در روز بيست ونهم , دنيس راس با ابوعلا , که مورد احترام همه ما بود , ديدار کرد تا مطمئن  گردد که عرفات عواقب رد برنامه را می فهمد . من ديگر رئيس جمهور نخواهم بود , راس نيز خواهد رفت , بارا ک انتخابات آينده نزديک را به شارون می بازد , بوش پس از اينکه من آنهمه تلاش کرده و در کار سرمايه گذاری کرده  و شکست خورده ام , فورأ به وسط ميدان نخواهد آمد.  من هنوز باور نمی کردم عرفات مرتکب چنين اشتباه بسيار بزرگی گردد . روز پيش از آن من گفته بودم که به کره شمالی برای بستن يک پيمان برای پايان دادن توليد موشک های دور بردش , نمی روم و فکر می کردم کابينه بعدی براساس کاری که ما کرده بوديم , کار را پايان می دهند . من از اينکه کار پايان دادن به برنامه توليد موشکی کره شمالی را رها کنيم , متنفر بودم . ما کار توليد پلوتونيوم آنها و آزمايشات موشکی آنها را متوقف کرديم  , و کار روی موضوعات ديگر با آنها را بدون درگير کردن کره جنوبی , رد کرده بوديم . زيرا ما می خواستيم صحنه را برای " سياست خورشيد تابان " کيم دا جون رئيس جمهور کره جنوبی که به تازگی جايزه صلح نوبل را برای سياست آشتی بی سابقه اش با کره شمالی برده بود , اماده کنيم . مادلين آ لبرا يت سفری به کره شمالی  کرده بود و متقاعد شده بود که اگر من به آنجا روم , ما به موافقت نامه موشکی خواهيم رسيد . من اگر چه می خواستم گام بعدی را بردارم , اما نمی توانستم , هنگاميکه اينقدر به صلح خاور ميانه نزديک شده بوديم - و بخصوص پس از اينکه عرفات به من اطمينان داد که او مشتاق رسيدن به توافق است و به من التماس کرد که نروم – خطرکنم و دور دنيا  برای کار ديگر بگردم .

          سال نو رسيد و ما آخرين مراسم سال نو را در کمپ ديويد سپری کرديم . من هنوز چيزی از عرفات نشنيده بودم . در روز سال نو من او را برای روز بعد به کاخ سفيد دعوت کردم . پيش از اينکه بيايد او شاهزاده بندر و سفير مصر را در هتل خود به حضور پذيرفت  . يکی از دستياران جوان عرفات به ما گفت آنها به او برای پذيرفتن برنامه , فشار آورده بودند . هنگاميکه عرفات به ديدن من آمد او پرسش های بسياری در مورد پيشنهاد های من کرد. او می خواست اسرائيل  " ديوار ندبه " را برای اهميت دينی اش برای  خود داشته باشد , اما اظهار کرد که پنجاه فوت باقی مانده از " ديوار غربی " بايد برای فلسطينيان باشد . من به او گفتم او بر خطا است , که اسرائيل بايد همه ديوار را داشته باشد تا بتواند خود را در برابر کسی که از مدخل تونل ,  که از زير ديوار می گذرد , برای آسيب زدن به بقايای حرم استفاده می کند , حفظ کند. شهر باستانی , چهار بخش است : يهود , مسلم , مسيحی و ارمنی . قرار شده بود که فلسطينی ها بخشهای مسلمان و مسيحی را بدست آوردند و اسرائيل دوبخش ديگر را . عرفات اصرار کرد او بايد چند بلاک از بخش ارمنی را بخاطر وجود کليسا های مسيحی در آنجا , داشته باشد . من نمی توانستم باور کنم او در باره اين مسائل با من بحث می کند.

           عرفات همچنين می کوشيد تا حق بازگشت را تکانکی بدهد . او می دانست او بايد آنرا بپذيرد اما از انتقاداتی که ممکن است در پی داشته باشد , ترسان بود. من به او يادآور شدم که اسرائيلی ها پذيرفتند تا به برخی از پناهندگان که اکنون در لبنان هستند و خانواده های آنها صدها سال است در بخش شمالی اسرائيل هستند  , اجازه بازگشت دهد. اما هيچ رهبر اسرائيلی هرگز به آنهمه پناهنده که با بازگشت آنها ترکيب جمعيتی يهودی اسرائيل پس از چند دهه – با توجه به نرخ زاد و ولد بيشتر آنها – به هم بخورد , موافقت نخواهد کرد. قرار نيست دو کشور با اکثريت عربی در سرزمين مقدس تشکيل شود ؛ عرفات با امضای موافقتنامه صلح سال 1993   تشکيل دو کشور مختلف را شناسايی کرده بود . علاوه بر اين هر موافقتنامه ای بايد در رفراندم از سوی شهروند ان اسرائيل , پذيرفته شود . حق بازگشت يک عامل بر هم زدن هر نوع معامله و پيمانی بود . من حتی به اينکه از شهروندان اسرائيلی در اين مورد پرسش شود , فکر نمی کنم . از سوی ديگر من فکر می کنم اسرائيلی ها به موافقتنامه ای در چهارچوب پارامترها , رأی خواهند داد . اگر موافقتنامه ای صورت پذيرد , من حتی فکر می کنم بارا ک بازگسته و انتخابات را می برد , اگر چه او اکنون  در انتخاباتی , که با انتفاضه و امتناع عرفات از پذيرفتن آشتی , در جوی از ترس , صورت می گيرد ,  از شارون عقب تر است .

           در برخی مواقع عرفات به نظر آشفته و گيج به نظر می رسيد , گويی  فرماندهی ذهن خود را در درک همه حقايق نداشت . من برخی وقتها فکر می کردم , او ممکن است  پس از اين همه سال و گذراندن هر شب در مکانهای مختلف از ترس به قتل رسيدن , تمام آنهمه ساعات بی پايان در هواپيما , پس از آنهمه گفتگوهای بی پايان پر تنش , ديگر در رأس و فرمانده بازی خود نيست . شايد او به سادگی نمی تواند از انقلابی بودن به وضعيت دولتمرد بودن بپرد . او با عادت پرواز از جايی به جايی ديگر , دادن مرواريد های درجه يک کار هنرمندان فلسطينی به رهبران جهان و ظاهر شدن با آنها در تلويزيون , بزرگ گشته بود . اگر پايان خشونت سبب گردد تا فلسطين ديگر تيتر اول اخبار نباشد و او در عوض نگران تأمين کار و مدرسه و خدمات اساسی برای مردمش باشد , اوضاع دگرگون و متفاوت خواهد بود . بيشتر مردان جوان در گروه عرفات از او می خواستند که معامله را بپذيرد , من معتقد هستم که ابوعلا و ابو مازن نيز خواهان آن بودند , اما نمی خواستند  تضاد ی را با عرفات نشان دهند .

           هنگاميکه من نشست را ترک کردم هنوز نمی دانستم عرفات چه می خواهد انجام دهد. حرکات بدن يا " ادا و اطوار بدنی " او می گفت " نه " . اما معامله آنقدر خوب بود که من نمی توانستم باور کنم کسی آنقدر احمق باشد که آنرا بی پاسخ رها کند. بارا ک از من خواست تا به منطقه روم , اما من می خواستم که نخست  عرفات به اسرائيلی ها در مورد موضوعات اساسی  مندرج در پارامترهای من , بلی بگويد . در دسامبر دوگروه در پايگاه هوايی بولينگ برای گفتگو ديدار کردند اما  به سبب اينکه عرفات پارامترها را که برايش سخت بودند نپذيرفت ,  کاری صورت نگرفت. 

          بالاخره عرفات پذيرفت تا شيمون پرز را در روز سيزدهم , پس از اينکه پرز نخست با صائب عريقات ديدار کرد , ببيند . اما هيچ چيز از آن بيرون نيامد . اسرائيلی ها با کمی عقبگرد , کوشيدند تا نامه ای نوشته و تا سرحد ممکن با پارامترها موافقت کنند , آنها با فرض کردن اينکه بارا ک در انتخابات می بازد , می خواستند دو طرف را به نحوی مقيد و مو ظف به مسيری کنند که به موافقتنامه  منجر گردد . عرفات حتی اينکار را نيز نکرد , زيرا نمی خواست به عنوان کسی که چيزی را می دهد , ديده شود. دوطرف با گفتگوها در تابا در مصر ادامه دادند. آنها نزديک شدند اما موفق نگشتند . عرفات هرگز " نه " نگفت ؛ او تنها نمی توانست   " بلی "  بگويد . افتخار و غرور پيش از افتادن و سقوط .

           درست پيش از آنکه من رياست جمهوری ام را ترک کنم , در يکی از آخرين گفتگوهای ما , عرفات از من برای همه تلاشهايی که بکار برده بودم , سپاسگزاری کرده و گفت که رئيس جمهور بزرگ و خوبی من بودم .  من جواب دادم : " آقای رئيس (Chairman ) من يک مرد بزرگ نيستم , من فردی شکست خورده هستم , و شما موجب شديد من فردی شکست خورده باشم ."  من به او هشدار دادم که او با دستان خود به تنهايی دارد شارون را به نخست وزيری انتخاب می کند و  او خود توفان درو خواهد کرد .

          در فوريه دوهزار و يک در يک دگرگونی ناگهانی افکار عمومی , شارون انتخاب شد . اسرائيلی تصميم گرفته بودند اگر عرفات پيشنهادات مرا قابل مذاکره نديد , او هيچ چيز را نخواهد پذيرفت , و اگر آنها شريکی  برای صلح ندارند , بهتر است به دست يکی از متجاوز ترين  و سختگيرترين رهبران  در دسترس خود , رهبری شوند. شارون برخورد بسيار سختی با عرفات خواهد کرد و در اين راه از پشتيبانی بارا ک و دولت بعدی آمريکا برخوردار خواهد بود.  تقريبأ يک سال پس از  اينکه من کاخ سفيد را ترک کردم , عرفات گفت او آماده است تا براساس پارامترهای من گفتگو کند , ظاهرأ عرفات فکرکرده بود وقت تصميم گيری , پنج دقيقه تا نيمه شب ,  بالاخره  سررسيده بود.  ساعت او مدتها بود شکسته شده بود.

           رد پيشنهاد های من از سوی عرفات , پس از آنکه بارا ک آنها را پذيرفته بود , يک خطای تاريخی بود . بهرحال , بسياری از فلسطينی ها و اسرائيلی ها , هنوز به صلح متعهد هستند .  روزی صلح فرا خواهد رسيد , و هنگاميکه آمد , موافقتنامه نهايی شباهت بسياری با پيشنهادهايی خواهد داشت که از کمپ ديويد و شش ماه گفتگوی پس از آن بيرون آمدند , خواهد داشت .

             

پايان

 

 برگشت

زندگی