زندگی

درخشش آنروز ها و تاریکی روزگار ما

 

ستاره ى افتخار ملت ها بر افق استقلال شان مىدرخشد. گهگاه ابرهاى تيره ى تجاوز اين درخشش را بيرنگ ساخته، مقدرات كشور ها را به تيرگى مي‌كشانند.

ملتي كه تن به استعمار مى دهد نه تنها از كوچكترين مزاياى انسانى برخوردار نبوده كه خونش بوسيله‌ي زالوهاى استعمارگر مكيده مىشود. احساسات و فرهنگش در سايه‌ى شوم استيلاگرى به اسكليت هاى يخزده و بيجانى مبدل ميگردد.

رژيم هاى سركوبگر هرگز قادر به حفظ استقلال خود نيستند. آنان  دموكراسى را به منزله ى مرگ خود دانسته جهت بقاى خود در داخل به فاشيزم و خفقان توسل مي‌جويند. بدون دموكراسى و تامين عدالت، استقلال ناقص و معيوب است.

تاريخ ما مملو از جنگ و كشمكش هاست. استعمارگران هميشه از معبر افغانستان به سرزمين زرخيز هندوستان لغزيده اند. سه صد سال حاكميت انگليس بر شبه قاره‌ى هند، كشور ما را به منطقه‌ى حايلى با تزارهاى روس بيشتر تثبيت نمود. بدين خاطر انگليس ها يا با تجاوز مستقيم و يا با گماردن "اميران" وطنفروش به معيت عده‌اى از روحانيون خود فروخته استقلال كشور ما را بطور مداوم نابود ميكردند.  سه جنگ كبير ميهنى كه زمين را زير پاى امپراتورى انگليس لرزاند نمونه‌اى از روحيه‌ى سلحشورى و آزادمنشى ملت ماست. مردم ما بدون تبعيض هاى مليتى، مذهبى، سمتى، لسانى و جنسى چون سد واحدى بر دژ استعمار يورش ميبردند. ازبك  و پشتون، هزاره و تاجك، نورستانى و بلوچ، زن ومرد، پير و جوان در يك سنگر چون دو فدايى همدل مي‌جنگيدند. رهبران ملى بنمايندگى از تمام مليت ها پهلوى هم نشسته برادروار جنگ را رهبرى ميكردند. نه تنها دامن زدن به اين تبعيض ها را خاينانه مى ديدند كه در صورت بروز، آنرا با درايت و از خود گذرى بگونه ى شايسته اى حل مى كردند. زنانرا بعنوان يك نيروى مو ثر در حصول استقلال به مبارزه سهم داده، بكارشان ارج مى نهادند. چنانچه خانم اكرم خان گرشكى بعد از شهادت شوهرش بر اسپ نشست و در ميدان جنگ فرماندهىكرد. در مصاف آسمايى از چهار صد زن فداكار هشتاد و سه تن شان قهرمانانه جان باختند. 

جنگ اول و دوم با قهرمانى هاى امين الله خان لوگرى، مير مسجدى خان كوهستانى، عبدالله خان اچكزايى، امام ويردى، اكرم خان و خانم مبارزش، محمد جان خان وردكى، ملا مشك عالم، مير بچه خان كوهدامنى، محمد ايوب خان، ملالى قهرمان، غلام حيدر خان چرخى، غلام قادر خان....و دهها قهرمان ديگر همراه بود. اينان پاكبازانى بودند كه نه بدنبال جاه و مقام و نه بفكر اندوختن زر و ثروت بوده فقط در پاى بيرق استقلال افغانستان ميثاق خون بستند و بى هيچ ادعايى در راه رهايى ميهن شمشير زدند. ولى "اميران" جبون و بزدلى چون امير دوست محمد خان و امير عبدالرحمن خان ملت سلحشور ما را باتمام قهرمانى هايش از پشت خنجر زده، پيروزى هاى جان نثاران ملى را به لجن وابستگى و تسليم مى كشيدند. اين وطنفروشان با لميدن در سايه ى استعمار، انگليس هاى شكست خورده را دوباره بر سرنوشت مردم ما حاكم و استقلال كشور را بباد فنا مىدادند.

اما سومين جنگ، آخرين مصاف افغانها با انگليس ها در ٢٨ اسد ١٢٩٨ به قيادت قهرمان ملى كشور  غازى امان الله خان  اين آزادىخواه بزرگ بود كه حتى پدرش را بخاطر حصول اين هدف كبير قربانى نمود تا پرچم آزادى و استقلال را بر بلند صخره هاى شرف و افتخار بر افرازد. چيزيكه تاريخ آنرا با خط زرين بر سينه ى سپيد خود تا جاودان حفظ خواهد كرد.

غازى امان الله خان با همراهان قهرمان خود به وضاحت مى ديد كه آفتاب در امپراتورى انگليس غروب نمى كند و دستگاه جاسوسى آن از طريق اميران، اميرزادگان وعده ا ى از روحانيون خاين فعال است اما  بى هراس برتمامى انديشه هاى خود استوار بايستاد. معامله نكرد، دستاورد هاى جنگ استقلال را بر مردم ديده نهاد، پاك زيست و پست نگشت.

دولت نوپاى امانى بخاطر حفظ و استحكام استقلال، دموكراسى را بر خرابه هاى دكتاتورى هموار ساخت و تا توان داشت در جهت تامين عدالت اجتماعى گام برداشت. با پافشارى روى اين سه اصل كه يكى مكمل ديگرى است، بنياد دولتى را نهاد كه  باتمام كمبودهايش مردم افغانستان هرگز چنان دولتى نديده بودند. لذا از دل و جان آنرا دوست مى داشتند.

برنامه هاى اين شاه وطندوست هنوز به بار ننشسته بود كه  دست استعمار انگليس از آستين سران و عده‌ى روحانيون جاسوس برآمد و اين نهال سبز شده را از بن بركند و بار ديگر كشورما را در دكتاتورى سياهى غوطه ور ساخــت.

ما در بيش از دو دهه ى اخير شاهد تكرار حوادث گذشته ى كشور خود بگونه ى مشابهى هستيم. با تجاوز شش جدى، روسها در پى يك مقاومت دليرانه ى مردم ما كه دران قهرمانان بسيارى جان باختند، شكست خورد. اين "اميران" بودند كه بار ديگر جام رهايى را با قدرت طلبي هاى خود در خون مردم غوطه كرده  و بر فرق ملت شكستند. آنان جهت برآوردن اميال گروهى و لبيك گفتن به خواست بيگانگان تنور تضادهاى مليتى، مذهبى، لسانى، سمتى و جنسى را تا توانستند داغ نگهداشتند. با تكه تكه كردن وحدت ملى خون هاى ريخته شده را بپاى اجانب هديه كردند.

با سقوط دولت نجيب، نواز شريف كه عده اى از تنطيم ها را عساكر خود مي پنداشت مانند فاتحى به سرزمين "مفتوحه"‌ى افغانستان قدم گذاشت و در پل خشتى نماز خواند. نام اين مسجد به اسم "ضياء الحق"  سردمدار نظامى پاكستان كه از عوامل جدى بربادى ملك ما بحساب ميرفت و مثل هر تجاوزگرى چشم طمع به كشور ما دوخته بود، مهر زده شد. چيزيكه مردم ما ازان ننگ و نفرت داشتند و هرگز آنرا بر زبان نياوردند.

سران  با براه انداختن حمام خون، كابل و ولايات را ويران كردند. آيا اين تانكهاى بيگانگان نيست كه درجاده هاى كابل بعنوان "خلاص گيران" شب و روز پرسه مي زنند تا بارديگر اينان گلوى يكديگر را ندرند و ده ها  هزار نفر را قربانى اميال شوم خود نسازند؟ آيا وجود نيروهاى بيگانه در كشورما بيانگر بى كفايتى و بى عرضه گى اين "رهبران" نيست كه ملت رشيد ما را با تمام پاكبازى هايش در جهان سر افگنده ساخته اند؟

٢٨ اسد فرخنده روزيست كه با نام امان الله خان وديگر دلاور زنان و مردانِ همراهش گره خورده است. مردم ما حرمت اين قهرمان و قهرمانان ملى مثل محمود طرزى، ملكه ثريا، ولي محمد خان، غلام نبى خان چرخى و هزاران قهرمان گمنام ديگر  راپاس داشته، روز خجسته ى استقلال كشور را با شور و شعف جشن ميگيرند.