شکست طرح امپراطوري
در
ايالات
متحده : از اجماع تا ترديد
نوشته
Philip S. GOLUB
ترجمه : س
ورشکستگي بديهي طرح امپراطوري در عراق،
حاکميت ايالات
متحده
را با بحران مشروعيت مواجه ساخته است. اعتراض عليه سياست
جورج دبليو بوش شدت
گرفته و
مقامات بالاي دولت را در برمي گيرد. کولين پاول آشکارا از
اين سياست فاصله
گرفته و
افسران فعال مي دانند که ايالات متحده به سوي شکست ميرود.
يکي از اين
افسران
، آينده را چنين مي بيند : « ما نميتوانيم زمان زيادي اين
راه را ادامه
دهيم.
مردم آمريکا آنرا نخواهند پذيرفت.»
در اوت ١٩٦٤، واشنگتن وارد جنگي فاجعه بار
و بيهوده
در آسيا
شد که به بهاي جان هزاران آمريکائي و ميليون ها ويتنامي
تمام شد. آنچه
ادامه
جنگ ويتنام را ترغيب ميکرد، عمدتا احساس بيم « ازدست دادن
اعتبارو وجهه»
ايالات
متحده بود تا تهديد «سرايت» کمونيستي در آسياي خاوري («
پيامدهاي زنجيره
اي»).
جنگ ويتنام نزديک ده سال طول کشيد و با شکاف برداشتن
جامعهء آمريکا پايان
يافت.
درحاليکه اذهان روشن درون دولت از همان سال ١٩٦٧ مي
دانستند که جنگ را از پيش
باخته
اند، لازم بود تا ١٩٧٣ صبر کرد تا آقاي ريچارد نيکسون که
در ١٩٦٨ انتخاب شده
بود
وچون رئيس جمهوري قبلي ، ليندون جانسون براين باور بود که
« نبايد اولين رئيس
جمهوري
آمريکا باشد که جنگ را مي بازد »، سرانجام تصميم به عقب
نشيني گرفته و دولت
سايگون
را به حال خود رها کرد. اما او با روحيهء انتقام جويش
ميخواست که « با له
کردن
اين کشور کثافت، ويتنام شمالي [ زير بمب ها] ، نشانه اي از
خود بگذارد. همچنان
که
استانلي کارنوو مي نويسد، جنگ « زياده روي ، کوته بيني و
دوروئي » رهبران نخبه
را نشان
داد.(١) چهل سال بعد، شبح ويتنام دوباره بر فراز ايالات
متحده سنگيني
ميکند.
جناح راست تندروي دولت بوش در سال ٢٠٠٠ به قول ريچارد پرل
با اين فکر و خيال
برسر
کار آمد که « ارادهء پيروزي را مستقر» کرده و « سندرم
[عارضه] ويتنام » را
براي
هميشه به خاک سپارد. اما آنان کشور را در جنگي تجربي که به
يک بحران عميق
حقانيت
ختم ميشود، گير انداخته اند. ظاهرا تاريخ تکرار ميشود: در
اواخر سال هاي
١٩٦٠،
بخش مهمي از جمعيت آمريکا احساس داشت که « هيئت حاکمه عقل
خود را ازدست داده
»
است.
(٢) يک سال پس از تجاوز به عراق، جامعه آمريکا مجددا بصورت
عميقي پراکنده
است و
کشور در حال ترديد بسر ميبرد. افکار عمومي در حال تغيير
است : افشاي اعمال
شکنجه
در زندان هاي عراق به طرز فجيعي بر حيثيت دولت ضربه زده و
اين امر بر واقعيت
مورد
قبول اکثريت مردم يعني که جنگ به جاي کاهش خطر تروريسم آن
را افزايش داده ،
اضافه
شده است.(٣)
در سطح نهاد ها، همانطوري که دو بررسي جديد
نشان
ميدهد،
در درون نيروي زميني که اجبارا ادارهء اشغال عراق بر عهده
اوست، تشويش به
ميزان
حادي رسيده است. بررسي نخست که توسط خود ارتش انجام شده ،
نشان دهنده کاهش
روحيه
در واحدهاي مستقر در عراق است. بيش از پنجاه درصد سربازان
اعتراف مي کنند که
«
روحيهء ضعيفي » دارند.(٤)
بررسي دوم حاکي است از آشفتگي خانواده هاي
نظاميان در
برابر
چشم انداز طولاني شدن جنگ و يا در برابر گسترش حوزهء کشمکش
که بتواند بر روند
تعويض
نيروها اثر منفي بگذارد. چنين نتيجه گيري اي کمتر مايه ء
تعجب است زيرا که
فقط
اقليت کوچکي از سربازان حرفه اي به خاطر عشق سربازي ، وارد
ارتش ميشوند. اکثريت
آنان به
دلايل ديگر بويژه به خاطر بهره گيري از دوره هاي آموزشي و
امتيازات حرفه
اي-
اجتماعي غيرقابل اغماض به ارتش مي پيوندند. (٥) دورنماي
کاهش تعدادنظاميان موجه
جلوه
ميکند و موجب ميشود که بيشتر کارشناسان به اين نتيجه برسند
که، ارتش فوق
العاده
پراکنده بوده و به يک « بحران نهادي» نزديک ميگردد.
در ميان درجات بالاي نظامي حتا اساس و
سرانجام جنگ
مورد
سؤال است. جفري رکورد، استاددانشگاه جنگ ايالات متحده، با
انعکاس انتقادهاي
گزنده
.افسران ارشد در گفتگوهاي خصوصي، چنين مي نويسد (٦) : «
ملقمه اي که [کاخ
سفيد]
ميان القاعده و عراق زمان صدام حسين ايجاد کرد،اشتباه
استراتژيکي بسيار بزرگي
بود.
(...) نتيجهء آن يک جنگ بازدارندهء انتخابي عليه [ کشوري]
است که ميشد از طريق
تقاعد و
انصراف جلوش را گرفت.(...)و نيز ايجاد جبهه جديدي براي
تروريسم اسلامي در
خاورميانه و پخش شدن امکانات [آمريکائي] است.». به اعتقاد
نويسنده،هدف هاي
استراتژيک اعلام شده « جنگ همه جانبه عليه تروريسم » « غير
واقع بينانه » بوده و
«
ايالات
متحده را به جستجوي نوميدانه ء امنيتي مطلق محکوم مي کند.»
آقاي رکورد با
يادآوري
گزارش دروني نيروي زميني که پيش از تهاجم تهيه شده و
مشکلات وخيمي را
درعراق
در حالت اشغال طولاني بدون پشتيباني بين المللي پيش بيني
مي کرد، حدس مي زند
که
وضعيت مالي اسف بار دولت و نبود پشتيباني مردمي ، بزودي
ايالات متحده را ناگزير
خواهد
ساخت که « انتظارات خود را در عراق کاهش دهد. » (٧)
هزينه هاي بيش ازبيش
فاحش
اين انتقادات « واقع بينانه» زماني برجسته
ميگردند که
آنها را
از ابتدا تا پايان با انتقادات کارمندان عاليرتبه دستگاه
اطلاعاتي کنارهم
بگذاريم. براي مثال، از نظر ريچارد کلارک با سي سال تجربه،
« رئيس جمهوري ايالات
متحده
با تجاوز به عراق، تيشه به ريشه جنگ برضد تروريسم زده است.
(٨) همچنين ميلت
بييردن
افسرارشد سابق سيا، ميگويد که ايالات متحده ، نه تنها «
دشمني را که خوب نمي
شناخت،
ضعيف ارزيابي کرد »(٩) بلکه در عراق با وضعيتي مشابه با
اوضاع نيروهاي شوروي
در
افغانستان مواجه شده است. رئيس پيشين سيا در عربستان ، ري
کلوز حتي فراترميرود
: «
استراتژي کلي آمريکا در عراق،که بر پايه پيش بيني ها و
توصيه هاي نومحافظه کاران
دسيسه
باز واشنگتن بنا شده است،سرانجام به فاجعه اي تبديل شد که
ناظرين آگاه آنرا
از پيش
محتمل مي دانستند.» (١٠) در ميان ديگر نشانه هاي گوياي
اختلافات نهادي
حکومتي
، به جابجائي روساي سيا در بغداد اشاره کنيم : در طول يک
سال، سه نفر مختلف
به اين
مسئوليت منصوب گشته اند و گويا دومي را به خاطر واقع بيني
در گزارش قدرت
شورشيان
تغيير داده اند.
اما در مورد وزارت خارجه که در پي تغييرات
حاصل در
نهادهاي
حکومتي پس از ١١ سپتامبر ٢٠٠١،به نفع پنتاگون به حاشيه
رانده شده است، بايد
گفت که
کارکنان آن ميان افسردگي، بهت و خشم سرگردانند. از اتفاقات
نادر ، اعلام
علني
اين خشم همگاني از سوي لاري ويلکرسون رئيس دفتر وزيرخارجه،
کولين پاول است. او
اين خشم
را با افشاي « خيالبافان [ نظير ريچارد پرل يا پل ولفويتز]
که هرگز هيچ
جنگي را
نديده و مردان و زنان را گستاخانه به آغوش مرگ ميفرستند»
بيان کرد.
(١١)
هزينه انساني و مالي بي اندازه بيش از
انتظار اشغال
عراق که
خود مسئله ساز است به اضافه برملاشدن ارزيابي افراطي تهديد
عراق ، موجب
انتقاد
گرديده است. آنتوني کوردسمن از مرکز مطالعات استراتژيک و
بين المللي(
(S ICS)
١٢)
معتقد
است که « ائتلاف و ايالات متحده به طورآگاهانه و گسترده
تصميم گرفتند که
بهاي
واقعي انساني نبردهارا کمترارزيابي کنند» و از اين طريق
تلفات ائتلاف را ناچيز
جلوه
داده و« بطور عمدي، تلفات عراقي ها را يه حساب نياورند.»
آمار تلفات در تاريخ
١٧
آوريل
٢٠٠٤، هزاران زخمي وخيم (٢٤٤٩ نفر برطبق آمار رسمي ٣١
مارس) و ٧٠٠ کشته
آمريکائي اعلام شد. اما ، اين امار تعداد زخمي ها را کمتر
از واقعيت حساب کرده
است.زيرا ، طبق گفته سرهنگ آلن دي لين، مسئول پايگاه
آندروز که زخمي ها ابتدا به
آنجا
انتقال مي يابند ( مصاحبه با راديوي دولتي ان پي آرNPR
در ٢٨
ژوئيه ٢٠٠٣)
: « من
نمي توانم رقم صحيحي به شما بدهم زيرا جزو اطلاعات سري
است، ولي ميتوانم بگويم
که از
آغاز جنگ بيش از ٤٠٠٠ [ زخمي ] در آندروز اقامت کرده اند و
اگر افرادي را که
از طريق
اينجا به مکان هاي ديگر ازجمله بيمارستان هاي والتر رير و
بتسدا اعزام مي
گردند،
به حساب آوريم ، اين رقم دوبرابر ميشود. ازقربانيان غير
نظامي عراق که بين٩
تا ١١
هزار کشته تخمين زده ميشوند، هرگز نامي برده نميشود. آنچه
به هزينهء مالي جنگ
مربوط
ميشود، آقاي کوردسمن رقم پنجاه تا صد ميليارد دلار را که
رسما از سوي ادارهء
بودجه
کنگره براي مقطع ٢٠٠٧ – ٢٠٠٤ پيش بيني شده بود، نادرست
ميداند. اين ارقام با
«
رقمي که
هزينه واقعي ايجاد اقتصادي جديد که پاسخگوي نيازهاي انساني
باشد.» فاصله
بسيار
دارد. حتي با فرض اينکه « جنگ و خرابکاري به بار سنگين
نيافزايد، بازهم رقم
تخميني
بدون ترديد از سطح مالي مورد نياز کمتر است. بودجه بازسازي
و به راه اندازي
دولت
ممکن است به ٩٤ تا ١٦٠ ميليارد دلار براي مقطع زماني فوق
برسد. درحالي که
درآمد
نفتي کشور ميان ٤٤ و ٨٨ ميليارد تخمين زده ميشود و بدون
ترديد کمتر از ٧٠
ميليارد
خواهد بود.»
رويهمرفته، شاهد فروريختن برتري
ايدئولوژيکي دروني
دولت
هستيم. کاخ سفيد اگر فرمول گاري فيليپس (نويسنده) را بکار
ببريم، براي به
سرانجام
رساندن سياست تغيير استراتژيک خود و تضمين پيروزي انتخابات
در ٢٠٠٤ ، بر
روي «
شورجنگي آمريکائي ها» حساب ميکرد. کاخ سفيد همچنين بر روي
هراس ناشي از
«
سپتامبر
٢٠٠١»
و خشم ناشي از اين ترس براي بسيج جامعه حول وضعيت امنيت
ملي و تضمين
يکپارچگي نخبگان جامعه و هموار کردن تضادهاي دموکراسي
آمريکائي حساب ميکرد. به اين
علت با
تحميل قرائتي ثنويت گرا و سفيد يا سياه ديدن و عالم گير
کردن چالش تروريستي،
دولت
بوش در صدد متحد ساختن کشور در پشت رياست جمهوري که پيش از
آن در اقليت و
شديدا
مورد ترديد بود، بر آمد که در آغازبا موفقيت هائي نيز
همراه بود.
جنب و جوش ناشي از شبح انهدام اتمي مايهء
ترسي شد که
راه را
به سوي تمرکز فوق العاده قدرت اجرائي، به حاشيه راندن ضد-
قدرت ها، به
خودکامگي دولتي و به کرات به نقض حمايت هاي اوليه پيش بيني
شده در قانون اساسي باز
کرد.اين
هراس سريعا به خشم ملي گرايانه تبديل گشت و خود خشم نيز
توسط قوه مجريه
تقويت
شده و عليه همه کساني که در داخل چون در خارج، جرئت مخالفت
با دولت داشتند،
مورد
استفاده قرار گرفت.
به عقيده آناتول لييوان از بنياد کارنگي،
اين «هيستري
وطن
خواهانه افراطي» مشابه روحيه حاکم بر اروپائيان پيش از سال
١٩١٤، به تمايلات
رياست
جمهوري امپراطورمآب خدمت کرده است. حاکميت پشت ديوار ضخيمي
از اسرار پناه
گرفته و
مخالفت ها را به سکوت واداشته و افکار عمومي آمريکائي را
براي جنگ آماده
ساخته
است. حاکميت در کارزار جعل اخبار عليه بازرسان سازمان ملل
متحد وارد شده و به
شايعه
پردازي تدارک شده توسط رهبري غيرنظامي پنتاگون اعتبار
بخشيد و مدعي شد که بين
صدام
حسين و حوادث ١١ سپتامبر ارتباط وجود دارد. دولت آمريکا با
تأييد آمريکائيان
تحت
تأثير سوءقصدها ( نزديک به دوسوم جمعيت امريکا از مداخله
در عراق پشتيباني
کردند.)
موفق به سرهم کردن يک اجماع ملي شد.
اين اجماع در حال خرد شدن بر سر شهرهاي
عراق و کوهستان
هاي
افغانستان است.همچنانکه جرمي شاپيرو از انستيتو بروکلين
معتقداست، جنگ عراق
«
طرح
امپراطوري» را بر باد داده است. اتحادملي بر توان دولت در
حفظ جامعه در شرايط
بسيج
دائمي تکيه داشت. به هنگام جنگ سرد، وجود دشمني فراگير
امکان داده بود که توان
هاي
مختلف جامعه را در تلاشي همگاني و طولاني مدت نسبتا منسجم
هدايت کند. به
استثناي
ويتنام، ايثار خواسته شده ضعيف بود: حکومت اقتصادي ازنوع
کينزkeynesien
* به
مردم هم چماق و هم نان قندي عرضه ميکرد. در دورهء پس از
جنگ سرد، « به استثناي
تراشيدن
يک دشمن خارجي نيرومند در يک شکل فرهنگي جديد به منظور هدف
هاي سياسي» (١٣)
بسيج
دائمي بسيار مشکل آفرين گشته است. اما، اگر در مقياس مشخصي
اسلام گرائي
راديکال، جايگزين شوروي به عنوان دشمن عمده در اذهان عمومي
شده است، چشم انداز يک
جنگ بي
نتيجه و با هزينه هاي نجومي، موجب قطبي شدن عميق جامعه
گشته است.
يک سال پيش، ائتلاف جمهوري خواهان که در
جنوب و ايالات
غربي
پايه دارد، تقويت شد. و کسي نميتوانست فرضيهء شکست جورج
دبليو بوش را در
انتخابات ٢٠٠٤ پيش بکشد. حزب دموکرات که درگير کشمکش هاي
دروني بود و به خاطر تأييد
گستردهء
جنگ از سوي رهبرانش سکوت اختيار کرده بود، بيرو ن از بازي
تلقي ميشد. اکنون
با بهره
گيري از رهاشدن خشم خفته در پايه هاي حزب، پايه اي که در
اثر اجراي مقررات
عقب
مانده مربوط به قانون اساسي از پيروزي محروم شد ( رأي گيري
غيرمستقيم از طريق
رأي
دهندگان بزرگ ايالتي)، وضع تغيير کرده است.
ايالات متحده ميان جهش دموکراتيک و سير
قهقرائي
خودکامه
طولاني در نوسان است. وسوسه امپراطوري به شدت ضعيف شده ،
ولي از ميان نرفته
است. در
روز١٤ ژانويه ٢٠٠٤، معاون رئيس جمهوري ديک چني، با غرور به
« شوراي امور
جهاني
لوس آنجلس»
LAWAC
ميگفت که « تغييرات اساسي و مؤثري که در ساختار نيروهاي
نظامي
ما، در استراتژي امنيت جهاني ما بوجودآمده و نيز تغييرات
حاصل در روش هاي
استفاده
ما از نيروهاي نظامي مان از جنگ جهاني دوم به بعد ، همگي
بخشي ازميراث اين
دولت
بشمار خواهندرفت.». و براي ريچارد پرل (١٤) راه روشن است:
« [ رژيم هاي ايران
و کره
شمالي] خطر غيرقابل تحملي براي امنيت آمريکا به شمار
ميروند. ما بايد به سختي
عليه آن
ها و تمام حاميان مالي تروريسم ، سوريه، ليبي و عربستان
سعودي وارد عمل
شويم .
و ما وقت زيادي نداريم.»
*
سياست توسعه
توليد و اشتغال از طريق دخالت کنترل
سرمايه
گذاري و غيره : برداشت اقتصادي منسوب به جان مينارد کينز(
اقتصاددان
انگليسي- ١٩٤٦-١٨٨٣)
John Maynard Keynes
پاورقي ها:
Stanley Karnow, “
Lost Inside the Machine ”, Time Magazine, 7 mai 2001.
٢
Selon les termes de John Mc Naughton, secrétaire d’Etat
au ministère de la défense, cité par Stanley Karnow,
Vietnam, a History, Penguin Books, 1986, New York, p.
506. گفته
جان مک ناوتون، وزير مشاور در وزارت
دفاع که
استانلي کارنو در کتاب تاريخ ويتنام آورده است (١٩٨٦)
٣
On assiste à une baisse tendancielle régulière des
opinons favorables à la guerre. Selon une enquête
d’opinion de CBS du 17 janvier 2004, 51% des sondés
estiment que “ la guerre n’en valait pas la peine ”.
شاهد
کاهش جهت
دار و منظم افکارعمومي موافق با جنگ هستيم. بزطبق نظرسنجي
تلويزيون سي بي
اس در ١٧
ژانويه ٢٠٠٤، ٥١ درصد مخاطبين معتقدند که « جنگ به زحمتش
نمي ارزيد.»
٤Lire
Thomas E. Ricks, “ In Army Survey, Troops in Iraq Report
Low Morale ”, Washington Post, 26 mars, 2004.
٥
Voir “ Military Family Survey ”, The Washington
Post/Kaiser Family Foundation/Harvard University, 2004.
Selon l’étude, une minorité importante des époux (30%)
veulent que leur conjoint quitte l’armée.
بر طبق بررسي
فوق، اقليت بااهميتي از همسران نظاميان
(سي در
صد)، خواهان ترک ارتش از سوي همسران شان هستند.
٦
Jeffrey Record, “ Bounding the Global War on Terrorism
”, Strategic Studies Institute, US Army War College,
Carlyle Barracks, Pennsylvanie, Etats-Unis, décembre
2003.
٧
Jeffrey Record, op.cit.
٨
Témoignage devant la Commission d’investigation sur les
évènements du 11 septembre, 24 mars 2003.
شهادت در برابر
کميسيون تحقيقات
دربارهء
حوادث ١١ سپتامبر ، به تاريخ 24 مارس 2004
٩
Milt Bearden, “ Iraqi Insurgents Take a Page From the
Afghan ’Freedom Fighters’ ”, New York Times, 9 novembre,
2003.
١٠
Ray Close, “ The Real Meaning of Falluja ”, Guest
Commentary sur le site web de Juan Cole, 30 avril 2004.
١١
Cité par By Wil S. Hylton dans “ Casualty of War ”, à
paraître dans le numéro de juin 2004 issue de GQ
,London- New York, juin 2004.
١٢
Nation Building In Iraq, a Status Report, CSIS,
Washington, 31 mars 2004.
١٣Voir
Peter J. Katzenstein (sous la direction de), The Culture
of National Security, Norms and Identity in World
Politics, Columbia University Press, New York, 1996, p.
536..
١٤
Cité par Thomas Powers, “ Tommorrow the World ”, New
York Review of Books, 11 mars 2004.
ا
|