آمریکا واشغال دموکراتیک افغانستان
میرحسین مهدوی
زمانی که قوت های اردوی سرخ شوروی ازهواوزمین وارد
افغانستان شدند ، این عمل با اعتراض و نا رضایتی همه مردم افغانستان مواجه شده
وهرکسی به شکلی دربرابرآن قیام نمودند. نتیجه این ایستادن های پراکنده، جهاد شد
وحاصل جهاد هم جریان های جهادی گردید. زمانی که بازار گروه های جهادی گرم شد پای
سازمان های جاسوسی هم درسرزمین ما بازگردید. درمیان این آمدن ها ونفوذ کردن ها
البته که آمریکا هم آمدن را ازدیگران خوب تربلد بود وهم زوربیشتر داشت. آمریکا که
آمد خیلی ها علم تعظیم را دربرابرش برداشتند. حتی آنانی که به ظاهر شعارمرگ
برآمریکا را سرلوحه زندگی سیاسی شان قرارداده بودند. این چنین پای آمریکا به سرزمین
ما بازشد. البته که این بازشدن پای آنگونه بود که خیلی ها، چشم های شان برآن بسته
بود و توجه همه به حضورنظامی سپاه سرخ متمرکزگردیده بود. هرکسی ، به شکلی می خواست
این اشغالگری خاتمه یابد . درگیروداراین خیرخواهی ها وجهاد ها ، عده ای بسیارآرام
وبی صدا پای اشغالگردیگری را به سرزمین ما بازمی کردند که به مراتب بیرون شدنش
دشوارترازاولی بود. وقتی که شوروی قصردارالامان را درآغوش گرفته بود، عده ای خواب
های رنگی درقصرسفید می دیدند.
چند پدیده سیاسی را درتاریخ جنگ های داخلی افغانستان کسی نمی تواند منکر شود.
1- قیام مسلحانه علیه قوای اشغالگرکاملا یک پدیده
مردمی بود. درساحات مختلف افغانستان ، مردم با دست های خالی دربرابرحکومت دست
نشانده به پا خاستند. بنابراین شروع جهاد، یک پدیده کاملا ملی ومردمی بوده وکاملا
پاک ومقدس بود ه است.
2- به فاصله زمانی بسیارکمی ازاین حادثه ، هوای حزب
سازی برسربسیاری ازسرها افتاد . این احزاب خردوکلان درهرساحه ای عنان قیام مسلحانه
مردم را به دست گرفتند. درآغاز کار، کارها بی نظم ونظام بود. هرحزبی، سازی برای خود
ساخته بود وبرای خدایی می نواخت. جنگ های حزبی هم درست به همین دلیل آغازشد وازکشته
ها پشته ساخت. کم کم پای ائتلاف ها پیش آمد واین ائتلاف ها اختلاف هارا عمیق
ترساخت. درتمامی این صحنه ها البته سکان داربسیاری ازجریان ها دیگران بودند. هم
هزینه ها را آنان می پرداختند وهم زینه هارا آنها می ساختند ومی تراشیدند. رهبران
تنها ازقامت زینه ای بالا می رفتند وسری نشان می دادند وگردنی.
3- اوج گرفتن اختلافات قومی درقالب احزاب جهادی سازتازه ای بود که به وسیله رهبران
اقوام نواخته شد. به ناگاه احزاب ، مظهرتبلوراقوام شدند. حزب اسلامی ، جمعیت اسلامی
، حزب وحدت اسلامی و جنبش ملی- اسلامی به شکل آگاهانه ویا ناخود آگاهانه
مظهرظهوراقوام چهارگانه ساکن افغانستان شدند. این اتفاق سیاسی بسیاربا واقعیت های
اجتماعی افغانستان دقیق وهم خوان طراحی شده بود. ازیک طرف همه این احزاب به وسیله
دوستان خارجی شان توانایی فعالیت های مقتدرانه نظامی یافته بودند، ازطرف دیگر زمینه
های اختلافات فراوانی بین این احزاب وجود داشت. درست به همین دلیل هرکدام ازاین
احزاب می توانستند به صورت لقمه های چربی برای دوستان خارجی باقی ماندند.
4- اسلام آباد ، تهران ، مسکو وواشنگتن پایتخت هایی
بودند که بخت واقبال مردم افغانستان درآن رقم می خورد. البته تخت وبخت برای عده ای
وبی بختی ومرگ برای عامه مردم .این پایتخت ها باهم گاهی رفاقت می کردند وزمانی
رقابت. گروههای جهادی هم گاهی رفاقت می کردند وگاهی رقابت . دراین رفاقت ها ورقابت
ها مردم عادی تنها می توانستند جنازه بردوش بکشند، ماتم را درآغوش بگیرند ومرگ را
برسرمرگ به تجربه بنشینند.
5- درتشکیل احزاب جهادی نقش شماره یک ازآن ایالات
متحده آمریکا بود. نقش های بعدی را به ترتیب دیگران گرفته بودند. امیدوارم منظور
سخنم روشن باشد. نه حمایت بلکه تاسیس بسیاری ازگروههای جهادی به همت دوستان
آمریکایی صورت گرفت.
6- زمانی که گروههای جهادی به ظرفیت بالایی
ازاقتداررسیدند ، خالی بودن جای یک ابرقدرت داخلی بیشتراحساس می شد.. گروههای جهادی
تقریبا به شکل متوازن رشد کرده بودند. به همین دلیل پنجه سایی آنان برای اول شدن
جزآخرشدن همه آنها نتیجه ای نداشت. چنین شد که گفتند گروهی ساخته شود با فی صد
اسلام گرایی بسیاربالا. آنان ملاهای فراوانی را پیدا کردند که قبله شان می توانست
گاهی جابه جا شود. می توانستند اگر ضرورت ایجاب کند به سمت وسو های دیگری هم
نمازبخوانند. البته برای آنان مهم خواندن نمازبود. چگونه وبه کدام سوخواندن درجه
دوم اهمیت را داشت.
اگرشما این شش بند را کنارهم بگذارید ویا اینکه این شش حادثه نامتوازن را پشت سرهم
استشمام کنید، دراین صورت به نتایج زیرخواهید رسید.
1- بررسی کارنامه گروههای جهادی هیچ نسبتی با تحلیل
قیام مسلحانه مردم علیه اشغالگران ندارد
2- گروههای جهادی عموما با هدایت وحمایت کشورهای
خارجی شکل گرفته وفعالیت های شان تداوم یافته است.
3- هیچ حزبی را نمی توان پیدا کرد به شکلی که به یکی
ازکشورهای خارجی وابسته نباشد.
4- گروههای عضوجبهه متحد احزابی اندکه شاخصه اصلی
آنان دفاع ازحقوق فارسی زبانان افغانستان می باشد. تاجیک تبارها درجمعیت اسلامی ،
هزاره ها درحزب وحدت وازبک ها درجنبش، علم هویت قومی شان را درکف گرفته بودند و
پشتون ها عموما درحزب اسلامی . همه این احزاب چهارگانه درپاکستان وایران شکل گرفته
وازهمان آدرس ها هم تغذیه وحمایه می شدند.
5- زمانی که حزب اسلامی نتوانست دربرابراحزابی که با
محوریت فارسی زبانان اقتدارسیاسی به کف آورده بودند ، نقش مناسبی بازی کند فورا
جایگزینی برایش درنظرگرفته شد. این جایگزین چیزی نبود جز طالبان.
6- طالبان درمدارس دینی پاکستان وبا طرح وسازمان دهی
سازمان سیا واجرای سازمان امنیتی پاکستان شکل گرفت.
7- طالبان به زودی وآسانی توانست ابتدا تمامی
سنگرهای حزب اسلامی را بدون خون ریزی بگیرد. پس ازآن یکی یکی تقریبا همه سنگر هارا.
شاید به این سئوال کسی تا هنوزپاسخ نگفته باشد که چرا حزب اسلامی هیچ مقاومتی
دربرابرطالبان نکرد.
8- طالبان سرانجام توانست تقریبا تمامی ساحاتی را که
توسط گروههای فارسی زبان کنترل می شد دردست بگیرد. سلطه طالبانی که البته با فاشیزم
قومی توام شده بود تقریبا درسراسرافغانستان توسعه یافت.
9- سرانجام طالبان وظیفه یافتند که نشان دهند نمی توانند ماموران خوبی باشند. این
باربرای ازمیدان خارج کردن آنها به اطاعت گری های جبهه متحد ضرورت بود.
10- جبهه متحد به سرکردگی شورای نظارتوانست این
بارعنایت آمریکارا دوباره به خود جلب کند.
11- سرانجام جبهه متحد توانست به آسانی جای طالبان را بگیرد. تنها یازدهم
سپتامبربرای اینکارکافی بود.
تمامی این حرف ها واحادیث نشان می دهد که آمریکا به آرامی وآسودگی توانست جای شوروی
را بگیرد . تنها با دوتفاوت .اولا: شوروی با توسل به قوت نظامی وازطریق خشونت آمیز
با مردم افغانستان سخن گفت ودرمقابل با خشم همگانی مردم افغانستان مواجه شد. اما
آمریکا با لحنی دوستانه ودلسوزانه وبدون توسل به زوروقوت های نظامی ازدریچه صلح
ومساعدت وبازگرداندن امینت ، با مردم افغانستان سخن گفت.
ثانیا: شوروی ابتدا لشکر کشی کرد وبعد خودش آمد اما آمریکا اول خودش آمد بعد لشکر
کشی کرد.
بازی قدرت درافغانستان به نفع آمریکا تمام شد. دلایل این توفیق هم کاملا روشن است.
یکی ازدلایل بسیارروشن آن، هم پیمانی آمریکا با بنیاد گرایان است. نه هم پیمانی
بلکه هم زادی . ازابتدای جنبش اسلامی درافغانستان ، صلایه داران جنبش های اسلامی ،
به هدایت وحمایت آمریکا زنده بوده اند وبالنده . برخلاف آنچه که درظاهرنماینده شده
است. حضوراشغالگرانه شوروی بسیارکوتاه بود. چون نتوانسته بودمشروعیت عامه را کسب
کند اما دولت آمریکا دقیقا به دلیل آنکه توانسته است پیش ازآمدنش کاملا مبانی مشروع
سازی اشغال را فراهم نماید ، می تواند با خیال آسوده برای ماندن طولانی مدت ویا
شاید هم همیشگی برنامه ریزی کند. آمریکا مشروعیت اشغالگری را تنها توانسته است به
کمک سردمداران حوادث دودهه اخیرکسب نماید.
اشغال ، اشغال است دوستان من! همانگونه که جنایت ، جنایت است. هیچ فرقی نمی کند که
اشغالگر که باشد ویا جنایت کارچه کسی؟ چگونه شد که مردم ما دربرابرقوای داس برکفان
با چنگ ودندان برخاستند اما برسرراه سربازان آمریکا گل ریختند؟ این چیزی نبود جز
عوام فریبی عنان داران جامعه ما ازیک طرف وحضورافراطی جنگ های داخلی ازطرف دیگر.
اینک آمریکا برای توجیه حضورش چندین کاررا به طورهمزمان پیش می برد:
1- دولتی مرکب ازافغان ملت ، وهابیون ، اخوانی ها ،
کمونیست ها وتکنوکرات ها ساخته است تا بتواند خواسته اکثریت گروهها را فراهم نماید.
البته تنها معجزه دلاروقدرت آمریکا می توانست این آب ها وآتش هارا کنارهم بگذارد.
بی آنکه همدیگر را نسوزانند، نکشند و...........
این ترکیب نامتوازن ونا همخوان ، دقیقا به این دلیل صورت گرفته است که ازیکطرف
حضورهرکدام به معنی عدول عضو دیگرازاصول حزبی خویش باشد وسیستم ، با زهروپادزهر
حرکت ایجاد کند وازطرف دیگر جامعه با یک تنش آرام وهمیشگی کنترل شود.
2- خریدن شورای علمای افغانستان برای آمریکا
کارچندان دشواری نیست. البته شورای های علمای افغانستان اززمان تشکیل خود تاکنون ،
شوراهای علمای حکومتی بوده اند. این شورا ها دراصل هیچ ربط ونسبتی با علمای بی طرف
وغیر سیاسی نداشته اند. شورای علمای فعلی ، ترکیبی است ازتفنگداران قبلی . به عبارت
دیگر اعضای این شورا کسانی اند که دارای رابطه طولانی مدت با سازمان استخباراتی
آمریکا بوده اند. آنان سالها ازاین سازمان معاش گرفته اند وسالها معاد را
درقمارقدرت باخته اند. با حمایت شورای علما از اشغال گر جدید عملا معابر ومنابر
دینی ، توجیه گر حضورآمریکا گردید ودرست به همین دلیل مشکل خاص اجتماعی متوجه
آمریکا نشده ونخواهد شد.
3-توسعه اقتصاد غیردولتی به وسیله سازمان های خصوصی
– N.G.O ها – می تواند ضریب کنترل دولت را
برتحرکات اقتصادی وامنیتی بخش بزرگی ازجامعه کم کند. این سازمان ها ، طبقه متوسط
اجتماعی را درسطح جامعه ایجاد وتوسعه داده اند. تولیدات اقتصادی آنان به منابع
خارجی وابسته بوده ودرنتیجه می تواند به آسانی مورد سوء استفاده های امینتی
قرارگیرند. بنا براین آمریکا یک پایگاه بدون علامت ونشان را درسطح جامعه خواهد داشت
که بخش بزرگی از مکتب رفته ها وتحصیل کرده ها درآن حضوردارند.ازآنجایی که تقریبا
تمام کمک های خارجی به افغانستان با هدایت وکنترل آمریکا صورت می گیرد، سازمان های
غیردولتی می توانند روی دیگر شورای علمای حکومت باشند. شورای علمای آمریکایی وتحصیل
کردگان آمریکایی. این تمام چیزهایی است که برای یک اشغال دایمی لازم وضروری اند.
4- آمریکا علاوه براینکه سعی داشته ودارد تا دولت را
پشتونیزه کند ، احزاب قوم محورغیرپشتون را درخارج ازدولت حمایت سیاسی واقتصادی می
نماید. نزاع سیاسی این دوجناح برای حفظ ویا کسب قدرت ، می تواند هردوی آنهارا به
مساعدت های آمریکا محتاج ترکند. افزایش درجه رقابت رابطه مستقیم با افزایش درجه
احتیاج دارد. به میزانی که هردوجناح سیاسی درخواست های شان ازدولت آمریکا زیاد
ترشود به همان میزان هم تقاضا های مشروع ونامشروع آمریکا ازآنان زیاد تر خواهد شد .
5- یک نیروی مسلح خارج ازحکومت وازنظر جغرافیایی
درمرزهای پاکستان ، همواره می تواند موجب تشویش دولت باشد. نام این نیرو ، جنبش
طالبان است . آمریکا این نیروها را همچنان درکنارخود دارد تا هرازگاهی ، آنان به
خاک افغانستان حمله کرده وچند نفررا کشته ومجروح نموده ودوباره به خاک پاکستان
برگردند. این حرکت ازنظرپالسی سیاسی آمریکا فایده دارد: یکی اینکه دولت افغانستان
برای تجهیزوتقویت خود دست یاری به سمت دوست بزرگ خود آمریکا دراز می کند ودیگر
اینکه دولت پاکستان می تواند مواجب ماهانه خودرا به بهانه مبارزه با تروریزم بین
الملل دریافت کند.
با این حرف ها واحادیث ، می توان دریافت که اشغال آمریکا تا چه پیمانه دارای مبانی
مشروع است وتا چه حد پایگاه اجتماعی ، سیاسی واقتصادی مستحکم دارد. شاید دیگر کسی
حتی باورنکند که اشغال ، اشغال است وجنایت ، جنایت وبه هرشکلی که باشد محکوم است.
شاید بعدازاین هر عملی که ازناحیه آمریکا وآمریکا زده ها سرزند ، زیبا جلوه کند .
شاید وصد ها شاید دیگر......
آفتاب