زندگی

پارلمان آينده؛ جايگاه و نقش تاريخی آن در افغانستان

قسيم اخگر
تحليلگر افغان

 

جدا از اين که پارلمان آينده چگونه شکل خواهد گرفت و ترکيب آن چگونه خواهد بود يا جريانات سياسی و اجتماعی گوناگون در آن دارای چه جايگاه و مقامی خواهند بود، تشکيل پارلمان آينده در حيات آينده مردم افغانستان نقطه عطفی موثر و تاريخی به حساب می آيد.

نهايت امر اين که اگر اين پارلمان با معيارها و ضوابط پذيرفته شده دموکراتيک شکل بگيرد و بصورت نسبی بتواند نمايندگان مردم را پذيرا شود، اثرات و پی آمدهای آن از جنبه مثبت و هرگاه برعکس باشد از جنبه منفی برجسته و اثرگذار است.

اين پارلمان قبل از همه ظرفيت و توانمندی مردم افغانستان را در انظار و افکار جهانيان در ابعاد گوناگون به نمايش می گذارد و اين مسئله از اهميت خاصی برخوردار است. زيرا در شرايط و اوضاعی که عوامل جهانی به اعتبار نقش اقتصادی و نظامی که در افغانستان دارند، هم بر تصميم گيری ها و برنامه ريزی و اجرآت جاری وسيعا اثرگذار هستند و هم در تامين امنيت و ايجاد شرايط بهتر برای تحقق برنامه های آينده.

در همين رابطه ماهيت و چگونگی پارلمان آينده هم بر قضاوت هم بر نحوه عملکرد و حساسيت های مطرح در آن چون آيينه قدنمايی خواهد کرد که سيمای مردم افغانستان با تمامی خطوط و برجستگی های قوی يا ضعيف آن در آن منعکس می شود و مبنايی برای قضاوت و داوری آنان می شود؛ تا بر اساس آن روابط آينده خويش را با ما عيار کنند.

در عين حال تشکيل پارلمان آينده بر مردم نيز از همين ناحيه تاثير ويژه ای برجای می گذارد. به اين معنا که يا مردم افغانستان با داشتن پارلمان آگاه و آزاد، توانمند و مدافع ارزش های انسانی و مدنی و عدالت خواه به اراده بالفعل و سازنده شان باور خواهند يافت و اميدوار خواهند شد که می توانند و حق دارند در امر تعيين سرنوشت شان نقشی داشته باشند و باور خواهند کرد که دوران تازه ای آغاز شده است و اين بار فريبی در کار نيست.

يا اين که مايوس و نا اميد و سرشکسته، با اعتماد به اين که عاجز از اداره امور خويش هستند و نمی توانند خود رقم زننده تقدير خويش باشند، به خود و به ارزش های دموکراتيک شک خواهند کرد و ترجيح خواهند داد با رضا دادن به قضا، بی تفاوتی و دم غنيمتی پيشه کرده امور خود را به دست حاکمان و امرای خود منتصب بسپارند و در صورت لزوم به عوامل و دستياران همان امرا بدل شوند تا حداقل مجالی برای زندگی کردن داشته باشند.

در اين صورت معلوم و مسلم است که دموکراسی و جمهوری و پارلمان و ... جز پوششی برای کتمان رجعت به گذشته چيز ديگری نخواهد بود.

انتخابات؛ درسی برای مردم

در اين مقال اگر از پارلمان سخن می گويم، نه فقط شواری ملی را مد نظر دارم که بيشتر از آن پروسه انتخابات را نيز مشمول آن می دانم و حتی فکر می کنم اين پروسه اگر به صورت دموکراتيک و نه قيموميت طلبانه چنانکه در کشور ما رايج است و ادامه دارد هدايت و سازماندهی گردد، اهميتی بيش از پارلمان دارد؛ زيرا عرصه ای است که مردم با شرکت در آن می توانند خود را آموزش دهند و تجديد تربيت کنند.

فهم من اين است که دموکراسی قبل از آنکه به شکل يک نظام سياسی ظاهر شود بايد به مثابه رفتار اجتماعی و اخلاقی مجال ظهور يابد و مردم امکان آن را بيابند که آن را در عمل بياموزند زيرا رفتار را با رفتن می توان ياد گرفت.

ترس از سياسی شدن

به نظر می رسد آنچه را حکام و اکابر سياست و دولت مداران افغانستان نپذيرفته اند و اگر می اين است که دموکراسی و يکی از مظاهر آن يعنی انتخابات، صرفا حرکات شکلی نيست تا با اجرای مکانيکی آن از استقرار يک نظام دموکراتيک مطمئن شد.

در واقعيت امر آنچه مهمتر از اين حرکات شکلی و نمايشی است مشارکت با انگيزه و شعوری مردم در اين نمايش است.

دموکراسی نه اوراد و اذکار مذهبی است و نه اجرای مراسم سنتی. دموکراسی عمليست که به مردم امکان می دهد با شرکت در آن به عنوان شهروندان سياسی سرنوشت خود را تغيير دهند و بر همين اساس در تغيير جامعه خويش به ايفای نقش بپردازند.

از آنجا که شايد اغلب حاکمان ما از سياسی شدن مردم می ترسند و حضور شعوری و آگاهانه مردم را در تعارض با موقعيت هايشان می دانند، کوشش بر آن دارند که آن را برای هميشه در پشت درهای بسته نگه دارند.

اين ترس تا آنجا جدی است که يک کوشش ناموفق برای غير سياسی کردن حکومت و تشکيل دولت غير سياسی را در دستور کار قرار دادند و نفهميدند که دولت در ذات خود پديده ايست سياسی. حتی کابينه و حکومت کاملا تکنوکرات باز هم حکومت سياسی است.

اين گريز از سياست و ترس از آن اگر از يک سو درک و فهم قبايلی را بازنمايی می کند، در جانب ديگر فرار از آن تعهدات و عمل به وعده ها و شعارهايی را نشان می دهد که نه از روی اعتقاد بلکه به خاطر مصلحت های مقطعی ضرورت داشت.

پارلمان آينده؛ يا اين يا آن

پارلمان آينده می تواند محلی برای آموزش و همبستگی باشد و امکان همزيستی و با هم بودن و ضرورت آن را نمايش دهد، در عين حالی که می تواند با احيای خصومتهای کهن و نزاع های پارينه بحران گذشته را ادامه دهد و با ايجاد و برجسته کردن مسايل غير عمده از پرداختن به اولويت ها و فوريت ها طفره رود و از طرح مبرم ترين مسايل مردم ابا ورزد و امکان با هم بودن و با هم رفتن را غير عملی نشان دهد.

در هر دو صورت و در هر يک از حالات فوق عواقب و پی آمدهای به بار می آيد که آثار و علايم آن بر زندگی مردم تا ساليان درازی باقی خواهد ماند.

همه می دانند که برخلاف ادعای بلند پروازانه دولت سازان و ملت سازان که برای ملت نيز ارزش زيادی قايل نيستند، ملت محصول يک تعامل تاريخی است و با تصميم تاريخی مردم شکل گيری خود را آغاز می کند؛ نه با فرمان اين يا آن والانشان.

در اين راستا نيز پارلمان می تواند کانون و مرکزی و دست کم يکی از نقاطی باشد که ملت شدن، نه ملت ساختن، از آنجا آغاز می شود و البته نه تنها مرکز.

انتخابات آينده و پارلمان منبعث از آن، پس از يک ربع قرن آشفتگی و نابسامانی و تجربه الگوهای گوناگون و رژيم های رنگارنگ، نمونه رفتار تازه را پيش روی مردم افغانستان قرار می دهد.

پس از شکست حکومت های ايديولوژيک کمونيستی و اسلامی که به شکلی از اشکال وارث حکومت های استبدادی قبل از خودشان بودند، اکنون تجربه تازه مورد عمل قرار می گيرد که قرار است با عبرت گيری از گذشته، نه فقط عوارض شوم حاکميت های سابق را از ميان بردارد بلکه راه و رسمی تازه را برای زيستن انسانی و شرافتمندانه و مدنی باز کند.

انتخابات امروز برای فردا

اين تجربه هرچه که باشد مطمئنا برای نسل های آينده ما منبع و مرجع با اعتباری برای تعريف دموکراسی و ارزش های باشد که در دموکراسی تمثيل می شود.

جايی که اين تعامل بيشتر از هرجای ديگری می تواند نمود يابد پارلمان خواهد بود. بسته به اين که اين اولين تجربه در چه حدی از سلامت و دقت می تواند ظاهر شود يا در جهت مثبت و يا در جهت منفی اثرات ماندگاری از خود برجا می گذارد.

مردم افغانستان دموکراسی و جمهوريت را در آيينه رفتار متوليان امور و دست اندرکاران امور سياست و زعامت قرائت می کنند و در مورد آن قضاوت می کنند، نه در اوراق کتاب و شنيدن سخنرانی های پر طمطراق سخن سرايان.

بنا برآن، آنچه در اين اولين روزهای اين دوران جديد بنام دموکراسی و جمهوريت و مشارکت و نقش مردم و... نظاير آنان جريان می يابد اولين و آخرين تعريف و روايت از مقولات فوق است.

معلوم است که اين روايت تنها روايت معتبر از دموکراسی خواهد ماند. همچنانکه سوسياليسم و کمونيسم در روايت "حزب دموکراتيک خلق" و اسلام در روايت احزاب و سازمان های حکومتگر به اصطلاح اسلامی.

موانع و چالش ها سر راه انتخابات

در هر حال آنچه مسلم است اين است که پارلمان ايجاد خواهد شد و انتخابات به هر صورت برگزار خواهد گرديد. موانع و چالش های اگر هست در کيفيت برگذاری و ايجاد آن است.

تلاش حاکمان و آمران، وقف صرفا برگزاری انتخابات و داشتن چيزی بنام پارلمان است در همان سطحی که بصورت اسمی و شکلی و تشکيلاتی بتوانند مدعی موجوديت آن شوند، نه بيشتر.

در اين سطح مطمئنا چالش ها قابل حل است و مشکل جدی وجود ندارد، برعکس موانع اصلی و مشکلات حقيقی در برابر چگونگی و کيفيت انتخابات و پارلمان است. اين موانع و مشکلات، مشکلاتی نيستند که ناديده گرفته شوند و به حساب نياند، زيرا موجوديت آنها کل پروسه را ضربه پذير می سازد.

اصلی ترين مانع در اين رابطه نه فقط نا آگاهی عمومی بلکه نا آگاه نگه داشتن مردم از نقش پارلمان و ضرورت آن، کيفيت سهم گيری مردم در انتخابات و حقوق شان و مسئوليت تاريخی ای که در اين رابطه دارند می باشد.

هم اکنون بسيار مردم افغانستان از مفهوم سری بودن انتخابات تصوری ندارند و نمی دانند رای مستقيم چه معنا و ارزشی دارد. آنچه بنام آگاهی عامه در ساحات محدودی وجود دارد شامل مسايل تکنيکی مثلا تاکردن ورق رای دهی و رنگ کردن انگشت و نظاير آن می شود که در قدم اول اهميت قرار ندارند.

علت ديگر عبارت است از موجوديت انگيزه های ناسالم و ضد دموکراتيک نظير تبارگرايی و عشيره پرستی و سمت و سو گرايی که موجب می شود عدم صلاحيت و حتی سابقه آلودگی خيلی ها ناديده گرفته شود.

در اين رابطه القاهای منظم در زمينه مساعدی که اقدامات دولت خواسته و يا ناخواسته ايجاد کرده است و می کند خود به خود اثر گذار است.

"هم مانع، هم مانع آفرین"

يکی ديگر از مسايل در اين رابطه نبود حداقل شرايط و ضوابط قانونی و قضايی برای نامزدها است.

با اين وضع ترغيب و برانگيختن و حمايت از افراد بدسابقه و يا احيانا بی کار، موجبی برای ائتلاف آرای مردم و از اين طريق تشديد اختلات منطقه ای و محلی و امثال آن از موارديست که هم مانع هستند و هم مانع آفرين.

اين درحالی است که مهاجران و پناهندگان خارج از کشور، عملا از حق رای دادن محروم اند.

مواردی هم هستند که به صورت طبيعی وجود دارند که اگر موجبات و عوامل سازمان يافته و عمدی موجب ادامه آنها نباشد به آسانی از ميان برداشته می شوند که بدبختانه سوء استفاده از اين موارد طبيعی به صورت سيستماتيک وجود دارد.

سوء استفاده از باورهای مذهبی

مورد ديگری که با تاکيد بايد به آن اشاره کرد، آزادی در سوء استفاده از معتقدات مذهبی مردم برای منزوی ساختن و تجريد کردن رقبای انتخاباتی است که سخت کارساز است.

اين عمل نه فقط اهانت به مقدسات مردم است که بدتر از آن می تواند سنت شوم سوء استفاده از مذهب و تقليل معنويات اعتقادی مردم را تا سرحد چماق از نو احيا و قانونی سازد.

نبايد اجازه داد دستها و دامن ها و چهره های که داغ خون بيگناهان را نشانی دارند، از مذهب به عنوان نقاب و پوشش بهره برند.

اميد مردم ما اين است که اين انتخابات گامی باشد در راستای نجات شان از ادبار و فلاکت و فقر و اسارتی که تا حال دامنگير آنان بوده است؛ نه دامی که تداوم آن همه درد و رنج و بی چارگی آنان را با آرايش و عنوان و مهر و نشان تازه ای تضمين و تداوم بخشد.