چرا سرمايهداری در غرب پيروز است و در هرجای ديگر ناكام
معمای سرمايه
اثر هرناندو د سوتو / برگردان: علیم. ط
فصل اول از كتاب معمای سرمايه اثر هرناندو د سوتو (١)
زندگی نامهی هرناندو د سوتو (از
موسسهی كاتو):
بسيار نادر است يافتن آن اقتصاددانی كه هدف تلاشهايی برای بمب گذاری و سوء قصد
تروريستی قرار گرفته باشد، اما هرناندو د سوتو يك اقتصاددان معمولی نيست. وی در
ابتدا كار خود را در كشورش پرو و با تحقيقات بر تصوری انقلابی آغاز نمود كه در
سراسر جهان فقير بدون عكس العمل نماند: فقدان حقوق رسمی و قانونی مالكيت به عنوان
منبع فقر در كشورهای فقير. دهها سال فعاليت پيشگام او برای شخصيتهای برجستهی
سياسی كشورها از يك طرف و آنچه وی از طرف ديگر شخصاً در خيابانها به نمايندگی از
حقوق مالكيت برای مردم فقير انجام داد، باعث تحسين جهانی و شناسايی او گرديد.
در ١٩٩٩ نشريهی تايم د سوتو را به عنوان يكی از پنج نفر نوآور اصلی آمريكای لاتين
در قرن ٢٠ انتخاب نمود. نشريهی Fobes او را به عنوان يكی از ١٥ مبتكر برجسته و «
كسی كه آيندهی شما را به كلی عوض میكند » تعين نمود. نيويورك تايمز در بارهی او
نوشت كه « رهبران كشورهای فقير، يكی از اميدوار كننده ترين چيزهايی كه در اين سالها
شنيدهاند همين اصول اقتصادی د سوتو است ». نشريهی اكونوميست موسسهای كه وی با
نام « آزادی و دموكراسی » (ILD) ايجاد كرده بود را به عنوان يكی از دو موسسهی
طرازاول جهان در مشاوره شناخت.
د سوتو ابتدا در كشور خودش پرو بود كه كار اصلی خود را آغاز نمود. در ١٩٧٩ وی كه
اكنون ٣٨ سال داشت پس از موفقيت در پيشهی تجارت در اروپا به كشورش پرو كه از فقر
شديد و سالهای طولانی حكومت نظامی در رنج بود بازگشت. او كه اكنون به انداز كافی
برای بازنشستگی خود امكانات مالی تهيه كرده بود تصميم گرفت كه زندگی اش را وقف حل
معمای توسعه در كشورهای فقير كند: چرا بعضی از كشورها ثروتمند هستند و بقيه فقير؟
وی میدانست كه مردم پرو از جهت انرژی لازم برای تجارت و كسب و پيشه كمبودی ندارند.
اقتصاد پر جنب و جوش و غير رسمی شهر ليما خود گواه بر اين نظر بود. مشكل فقدان خود
ملك و دارايی هم نبود. از روستاها گرفته تا حلبی آبادها، مالكيت زير سيطرهی نظامی
از حقوق مالكيت قرار داشت كه از راههای غير رسمی شكل گرفته و مورد تصديق و تاييد
همگان بود. اما همانگونه كه د سوتو در كتاب خود « راه ديگر » (منتشره در ١٩٨٦)
توضيح میدهد، اين مالكين دوفاكتو (بالفعل) از اقتصاد رسمی و قانونی محروم بودند ـ
و اين همان ريشهی معضل اصلی است. به گفتهی وی در كتاب ديگرش معمای سرمايه « آنها
خانه داشتند اما فاقد حقوق مالكيت بودند، محصول زراعی داشتند اما سند نداشتند،
تجارت میكردند، اما در شركتهايی بدون حقوق قانون تجارت ».
در ١٩٨٠ د سوتو موسسهی آزادی و دموكراسی را ايجاد نمود. او و همكاران محققش هر
چقدر بيشتر به تحقيق میپرداختند، بيشتر متوجه اين قضيه میشدند كه به دست آوردن
تاييد قانونی حقوق مالكيت فردی از طريق درآويختن با حكومت پرو اگر غير ممكن نيست
ليكن حقيقتاً كاری بسيار كلافه كننده است.
د سوتو به عنوان يك فعال و سپس مشاور پرزيدنت آلبرتو فوجی موری در اوايل سالهای
دولت او، حركتی را آغاز نمود تا به اين ترتيب روستائيان فقير كشورش از اقتصاد سايه
بيروت آمده و استعداد و توانايی آنها شكوفا شود به طوری كه بتوانند در نهايت به
ايجاد ثروت بپردازند، يعنی طرحی كه امروز نيز همچنان ادامه دارد.
پس از فعاليت اوليه در ميهنش پرو، اكنون د سوتو را میتوان ديد كه در سرتاسر جهان
به مسافرت میپردازد و با سران فعلی و آيندهی سياسی كشورها ملاقات میكند. ويسنته
فوكس رئيس جمهور مكزيك هنگامی كه فرماندار ايالات گواناجواتو بود د سوتو را به
همكاری دعوت نمود و هنوز هم اين كار مشترك برای ايجاد اصلاحاتی در قوانين مالكيت
ادامه دارد. فرزند رئيس جمهور مصر جمال مبارك از جمله جويندگان مشورتهای د سوتو
است و اكنون در مصر طرحی مبتنی بر نظرات د سوتو برای حقوق مالكيت در حال پياده شدن
است. رئيس جمهوران فيليپين ژوزف استرادا و گلوريا آرويا د سوتو را برای كمك به كشور
خود فراخواده بودند. نيويورك تايمز گزارش میكند كه روسای جمهور كشورهای آفريقايی
مرتب در حال ايجاد ارتباط از راه دور با وی هستند.
د سوتو به سران اين كشورها میگويد كه مشكل شهروندان فقير آنها فقدان حقوق مالكيت
قانونی برای دارايیهايی است ك در اختيار آنها میباشد، از همين رو آنها نمیتوانند
آن دارايیها را به عنوان وثيقه مورد استفاده قرار داده و از بانكها وام دريافت
كنند تا به اين ترتيب بتوانند كار و كسب خود را توسعه دهند يا وضعيت ملك و دارايی
خود را بهبود بخشند. او و دستايارنش مقدار « سرمايهی مرده » در دارايیهای بدون
سند را كه در اختيار مردم فقير جهان است برآورد كردهاند « حد اقل ٣/٩ تريليون دلار
» ـ مبلغی چنان زياد كه مقدار كمكهای خارجی كه به كشورهای در حال توسعه از ١٩٤٥
اختصاص يافته را ناچيز جلوه میدهد.
هرناندو د سوتو به واقع درك ما را از علل ايجاد ثروت و دارايی شديداً دگرگون كرده
است. در حالی كه بسياری از محققين به اهميت حقوق مالكيت در بالابردن استاندارهای
زندگی مردم اشاره كرده و آن را تشريح كردهاند، اما د سوتو اين پرسش دشوار را مطرح
ساخته است كه آن چه چيزی است كه باعث میشود حكومت حقوق مالكيت و نقش آن در جوامع
مردم فقير را مورد تاييد قرار دهد. آيا آنها میتوانند نظارت صرفاً فيزيكی « فراتر
از قانون » بر ملك و دارايی را به سرمايه تغير ماهيت دهند، يعنی همان كليد توسعهی
پايدار اقتصادي؟
د سوتو تصريح میكند كه آنها میتوانند به موقعيت قانونی نائل شده و رهنمونهايی را
برای « فرآيند سرمايه سازی » برای كشورهای فقير توسعه دهند. هرناندو د سوتو چه در
عملكردها و چه در كتابهايش « راه ديگر » و « معمای سرمايه » بسيار بيشتر از آن كه
فقط درسهای اقتصادی در بارهی مسائل قديمی داده باشد انجام داده است. او هم
پرسشهای جديدی مطرح ساخته و هم درك نو و اميد تازهای برای تبديل فقر به ثروت
فراهم آورده است.
د سوتو نه فقط در كشورهای فقير محبوب است كه مورد حمايت و تاييد بسياری از مراكز با
نفوذ غربی میباشد ـ از ليبرالهای چپ تا محافظه كاران. رئيس جمهور سابق آمريكا بيل
كلينتون، سناتور بيل برادلی، برندهی جايزهی نوبل اقتصادی ميلتون فريدمن و نخست
وزير سابق انگلستان مارگارت تاچر همگی وی را مورد ستايش و تمجيد قرار دادهاند.
رئيس بانك جهانی جيمز ولفن سون وی را همراه خود به سفری به روسيه برد كه متعاقب آن
د سوتو با رئيس جمهور روسيه ملاقات نمود.
د سوتو كار خود را به جهان روشنفكری محدود نساخته است. او را میتوان ديد كه به طور
خستگی ناپذير در ميان خيابانهای شلوغ و دهكدههای فقيرهائيتی، پرو، مصر و بالی در
حال فعاليت است، در شرايطی كه وی با گارگران مزرعه، فروشندگان بازار سياه،
فروشندههای دوره گرد، پيشه وران محلی و كارگران كارخانهها در حال صحبت میباشد.
فعاليت وی در ILD دولتهای كشورهای در حال توسعه را به سوی ساده سازی و كارآمد تر
ساختن فرآيند اعطای حقوق مالگيت راهنمايی میكند.
بخاطر تلاشهای او، گروه تروريستی ماركسيستی پروئی « راه درخشان » وی را هدف
ترورهای خود قرار داده است. دفتر موسسه وی با بمب منفجر گرديده و اتوموبيلش به
رگبار بسته شد. اما امروز راه درخشان در شرف نابودی است، و د سوتو همچنان زنده و
همواره مدافعی پرشور. تسليم حقوق رسمی مالكيت به مردم فقير میتواند آنها را از
تاثير عوام فريبها نجات داده و به درون نظم گسترده اقتصاد مدرن جهان وارد سازد.
چالش د سوتو و هنر اصلی زندگی او را میتوان در اين گفتهی وی خلاصه كرد: « آيا
میتوانيم سرمايهداری را فراگير ساخته و به انحصار مردم فقير توسط چپها خاتمه
داده و نشان دهيم كه اين نظام اقتصادی نيز میتواند با (منافع) مردم فقير منطبق
گردد؟ ».
زمان بزرگترين پيروزی سرمايهداری در عين حال همان زمان بحرانهايش است. سقوط ديوار
برلين به بيش از يك قرن از رقابت سياسی ميان سرمايهداری و كمونيسم خاتمه داد.
سرمايهداری به عنوان تنها راه ممكن برای ايجاد سازمان عاقلانهی يك اقتصاد مدرن
بدون رقيب ماند. در اين لحظه از تاريخ هر كشور متعهد انتخاب ديگری ندارد. در نتيجه
كشورهای جهان سوم و كشورهای كمونيستی سابق هر كدام با درجات متفاوتی از اشتياق،
بودجههای خود را متعادل ساخته، يارانهها را قطع نموده، سرمايه گذاری خارجی را
خوشامد گفته و موانع مربوط به عوارض گمركی خود را كاهش دادند.
اما تلاشهای آنها با نوميدی زهرآگينی پاسخ داده شد. از روسيه تا ونزوئلا، در
نيمهی دوم دهه گذشته، همه جا دورهای از فلاكت اقتصادی، درآمدهای شديداً تنزل
يافته و اضطراب و انزجار بود. در سخنان نيشدار نخست وزير مالزی ماهاتير محمد اين «
دورهای از گرسنگی، شورش و تاراج » بود. روزنامهی نيويورك تايمز همين دوره را در
مقالهای اين گونه توصيف میكند: « در شفق پيروزی در جنگ سرد برای بيشتر بخشهای
جهان، بازار كه توسط غرب هميشه مورد تمجيد و ستايش قرار میگيرد، جايش را نگرانی در
برابر سرمايهداری و خطرات بی ثباتی و قساوت بازارها گرفته است ». پيروزی
سرمايهداری فقط در غرب است كه میتواند نسخهای برای مقابله با فاجعهی اقتصادی و
سياسی در ساير نقاط جهان باشد.
برای آمريكايیهايی كه هم از صلح و هم رونق اقتصادی برخوردار هستند، بی اعتنايی به
ناآرامیها در نقاط ديگر جهان پيوسته كاری بس ساده بوده است. هنگامی كه ميانگين
شاخص صنايع
Dow Jones
سريع تر از شاخص Sir Edmund Hillary بالا
میرود، چگونه میتوان ادعا نمود كه سرمايهداری دچار دردسر شده است؟ آمريكايیها
به كشورهای ديگر نگاه میكنند و همه جا را در پيشرفت میبينند، حتی اگر رشد آن كند
و ناهوار باشد. آيا شما نمیتوانيد در مسكو يك بيگ مگ نوش جان كنيد، در شانگهای يك
نوار ويدئويی از فيلمی پرفروش را قرض بگيريد و در كاراكاس از نعمت اينترنت برخوردار
شويد؟
هرچند كه حتی در جايی چون ايالات متحده آمريكا نگرانیها را نمیتوان به طور كامل
ناديده گرفت. آمريكايیها مشاهده میكنند كه كلميبا در آستانهی يك جنگ داخلی ويران
گر قرار دارد، كه يك طرف آن چريكهايی كه حرفه شان قاچاق مواد مخدر است قرار دارد و
در طرف ديگر شبه نظاميان سركوبگر. در جنوب مكزيك يك شورش غير قابل كنترل در حال
زبانه كشيدن است، و بخش مهمی از رشد اقتصادی آسيا كه زوركی پابرجا نگاه داشته شده
بود در حال تحليل رفتن به ميان فساد و هرج و مرج است. در آمريكای لاتين توافق نظر
با بازار آزاد در حال كاهش است: حمايت از خصوصی سازی از ٤٦ درصد جمعيت در ١٩٩٨ به
٣٦ درصد در می٢٠٠٠ سقوط كرده است و آنچه باز هم تهديد آميز تر است اين كه در
كشورهای كمونيستی سابق مردم از سرمايهداری مايوس شده و وابستگان رژيمهای كمونيستی
سابق آماده برای دستيابی مجدد به قدرت هستند. همانگونه كه بعضی از آمريكايیها به
خوبی آگاه هستند، يكی از علتهای شكوفايی اقتصادی آنها در دهههای گذشته اين است كه
هرچقدر وضعيت اقتصادی در ساير نقاط جهان مخاطره آميزتر و متزلزل تر باشد، سهام و
اوراق بهادار آمريكايی تبديل به پناهگاه امنی برای پول بين المللی خواهد بود.
در جامعهی اقتصادی غرب در اين باره كه ناكامی در بيشتر بقيهی نقاط جهان در تحقق
سرمايهداری احتمالاً نظام اقتصادی ثروتمند غرب را به ركود و كسادی میكشاند نگرانی
فزايندهای وجود دارد. همانگونه كه ميليونها سرمايه گذار به طور اسف انگيزی از
نابود شدن سرمايه گذایهايشان در بازارهای تازه شكل گرفته آموختند، جهانی سازی به
هيچ وجه يك خيابان يك طرفه نيست: اگر جهان سوم و كشورهای كمونيستی سابق نمیتوانند
از نفوذ غرب گريخته و جان به در برند غرب نيز نمیتواند سرنوشت خودش را از آنها جدا
كند. بنابراين عكس العملهای مخالف و نامطلوب در برابر سرمايهداری در درون خود
كشورهای ثروتمند نيز به شدت افزايش يافته است. شورش و ناآرامی در سياتل در نشست
سازمان تجارت جهانی در دسامبر ١٩٩٩ و چند ماه پس از آن در نشست صندوق بين المللی
پول و بانك جهانی در واشنگتن، بدون توجه به تنوع نارضايتی و شكايتها، خشمی را
برجسته میسازد كه سرمايهداری در حال گسترش الهام بخش آن است. اكنون بسياری از
مردم هشدارهای تاريخ نگار علم اقتصاد كارل پولانی را به خاطر میآورند كه گفته بود
بازار آزاد میتواند با جامعه تصادم نموده و به فاشيسم بينجامد. ژاپن در حال دست و
پنجه نرم كردن در طولانی ترين دورهی كساد تجاری خود از زمان بحران اقتصادی بزرگ
است. مردم اروپای غربی به سياستمدارانی رای میدهند كه به آنها قول يك « راه سوم »
را بدهند، راهی كه بازگشت از مسيری است كه كتابی پرفروش از فرانسه آن را « وحشت
اقتصاد » ناميده بود.
اين نجواهای هشدار دهنده هرچقدر هم كه نگران كننده است، با اين حال تا كنون رهبران
آمريكا و اروپا را ترغيب نموده كه برای بقيه جهان نيز همان موعظههای ملال آور را
تكرار كنند: كاری كنيد كه نظام پولی شما ثبات پيدا كند، ناآرامیهای ناشی از كمبود
مواد غذايی را ناديده بگيريد و با حوصله در انتظار بازگشت سرمايه گذاران خارجی
باشيد.
البته سرمايه گذاریهای خارجی چيز بسيار خوبی است. هرچقدر بيشتر بهتر. نظامهای
پولی باثبات نيز چيز خوبی است، دقيقاً به همان ترتيب كه تجارت آزاد و شيوههای شفاف
بانكداری و خصوصی سازی صنايع دولتی و بسيار تدبيرهای ديگر از گنجهی دارويی غرب
همگی چيزهای خوبی هستند. با اين وجود ما پيوسته فراموش میكنيم كه جهانی سازی در
سراسر جهان قبلاً نيز آزمايش شده است. برای مثال در آمريكای لاتين اصلاحاتی كه
هدفشان ايجاد نظامهای سرمايهداری بود حداقل از زمان استقلال از اسپانيا در دههی
١٨٢٠ تا امروز ٤ بار انجام گرديده است. هربار پس از وجود وجد اوليه، مردم آمريكای
لاتين از سرمايهداری و خط و مشیهای اقتصاد بازار آزاد روی گرداندند. اين تدبيرها
به وضوح كافی نبودند. در واقع آنها تا به آنجا كم آوردند كه ديگر نمیتوانند نقش
مثبتی بازی كنند.
هنگامی كه اين راه چارهها به جايی نمیرسد، غربیها تقريباً هميشه نه با زير سوال
بردن كفايت آن راه علاجها بلكه با سرزنش مردم جهان سوم از جهت فقدان روح پيشه وری
يا از جهت آشنايی آنها با نظام بازار واكنش نشان میدهند. اگر آنها علی رغم تمامی
آن توصيههای عالی از رونق اقتصادی ناكام ماندهاند، علتش اين است كه يك جای كار
آنها میلنگد: مشكل آنها ناكافی بودن اصلاحات پروتستانی است، يا علت اين زمين گير
شدن آنها ميراث اروپای استعماری است يا اين كه ضريب هوشی آنها خيلی پائين است. اما
اين اظهار نظر كه اين فرهنگ است كه موفقيت چنين مكانهای گوناگونی مانند ژاپن،
سوئيس و كاليفرنيا را توضيح میدهد و باز هم فرهنگ است كه فقر نسبی مكانهای
گوناگونی مانند چين، استونی و باجاكاليفرنيا را تبيين میكند نه تنها كنايه آميز و
غير انسانی كه غير قابل قبول نيز هست. نابرابری ثروت ميان غرب و ساير نقاط جهان
بزرگتر از آن است كه بتواند صرفاً با فرهنگ بيان شود. اغلب انسانها شديداً مشتاق
رسيدن به ثمرههای رفاه سرمايهداری غرباند و اين علاقه تا به آن حد است كه از
كودكان سانچز گرفته تا فرزندان نيكيتا خروشچف همگی در حال مهاجرت به غرباند.
شهرهای جهان سوم و كشورهای كمونيستی سابق از كارفرماها و پيشه وران انباشته شده
است. غير ممكن است كه شما از ميان يك بازار خاورميانه بگذريد، از دهكدهای در
آمريكای لاتين عبور كنيد يا در مسكو سوار يك تاكسی شويد اما كسی با شما وارد يك
معاملهی تجاری نشود. ساكنان اين كشورها دارای استعداد، اشتياق و يك توانايی حيرت
انگيز در به دست آوردن سود از هر چيز كم ارزش هستند. آنها میتوانند فن آوریهای
جديد را درك كرده و مورد استفادهی مطلوب قرار دهند. اگر چنين نبود تجار آمريكايی
زحمتی به خود برای محدود ساختن و كنترل استفادهی غير مجاز از حقوق انحصاری (patent)
در خارج از كشور خود نمیدادند و البته دولت ايالات متحده نيز چنين از فرط استيصال
برای جلوگيری از رسيدن فن آوریهای مدرن تسليحاتی به دست مردم كشورهای جهان سوم
تقلا نمیكرد. بازارها يك سنت بسيار كهن و همه جايی هستند: مسيح ٢٠٠٠ سال پيش از
اين صرافها و تجار را از معابد بيرون میكرد و مردم مكزيك بسيار قبل از آن كه
كريستف كلمب پايش به آمريكا برسد توليدات خود را به بازارها میبردند.
ليكن اگر مردم در كشورهايی كه در حال گذار به سرمايهداری هستند نه از گدايان رقت
انگيز تشكيل میشوند و نه از كسانی كه از روی درماندگی در شيوههای منسوخ
گيرافتادهاند و نه از زندانيانی چشم بسته در فرهنگ ضد نوآوری و تجدد، پس آن چيست
كه مانع از آن میشود كه سرمايهداری نمیتواند همان ثروتی را كه برای غرب به
ارمغان آورد برای آنها نيز فراهم آورد؟ چرا سرمايهداری فقط در غرب بود كه به
شكوفايی رسيد، به نحوی كه گويی در يك پوشش محافظ محصور شده بود.
در اين كتاب قصد من ثابت كردن اين واقعيت است كه آن مانع اصلی كه منتفع شدن بقيه
جهان از سرمايهداری را غير ممكن میسازد در واقع ناتوانی در توليد سرمايه است.
سرمايه قدرتی است كه بهره وری و بازدهی كار را افزايش میدهد و باعث ايجاد ثروت ملل
میگردد. سرمايه رگ حياتی نظام سرمايهداری است، مبنايی برای پيشرفت است و آن چيزی
كه كشورهای فقير جهان نمیتوانند با توسل به نيروی خودی آن را توليد كنند، حال
هرچقدر هم كه آنها با شدت و حرارت در تمامی آن فعاليتهايی مشغول شوند كه معرف يك
اقتصاد سرمايهداری است.
من همچنين میخواهم نشان دهم كه به كمك دادهها و اعدادی كه تيم تحقيقاتی من و خودم
مزرعه به مزرعه و خانه به خانه جمع آوری نموده ايم ـ در آسيا، آفريقا، خاورميانه و
آمريكای لاتين ـ اغلب مردم فقير اين كشورها حتی همين حالا دارايیهايی را در اختيار
دارند كه اگر قرار باشد سرمايهداری در اين كشورها به موفقيتی رسد میتوانند روی
آنها حساب باز كنند. حتی در فقير ترين كشورها، مستمندان پس انداز میكنند. ارزش پس
اندازهای فقرا زياد است ـ ٤٠ برابر كمكهای خارجی كه از ١٩٤٥ از سراسر جهان به اين
كشورها سرازير شده است. برای مثال در مصر، ثروتی كه مردم فقير جمع آوری نمودهاند
ارزشش ٥٥ برابر بيشتر است از مجموع سرمايه گذاریهای مستقيم خارجی كه هرگز در آنجا
ثبت شده است، به انضمام كانال سوئز و سد اسوان. درهائيتی يعنی فقيرترين كشور
آمريكای لاتين مجموع دارايی مردم فقير بيش از ١٥٠ برابر بيشتر است از تمامی سرمايه
گذاریهای خارجی كه از زمان استقلالهائيتی از فرانسه در ١٨٠٤ دريافت شده است. اگر
ايالات متحده بودجه كمكهای خارجی اش را به سطحی كه توسط سازمان ملل متحد توصيه شده
است افزايش دهد ـ ٧/٠ درصد درآمد ملی ـ برای ثروتمندترين كشور جهان بيش از ١٥٠ سال
زمان نياز است كه برای مردم فقير جهان كمكهايی جمع آوری شود كه معادل است با
دارايیهای موجود در همان كشورها.
اما موضوع اينجاست كه آنها اين منابع را در شكلهای معيوب نگهداری و استفاده
میكنند: خانههايی كه بر روی زمينی ساخته شدهاند كه حقوق مالكيتش به شكل درستی به
ثبت نرسيده است، شركتهای تجاری به ثبت نرسيده با تعهدات نامشخص، صنايعی كه در نقاط
پرتی قرار گرفتهاند كه متخصصين مالی و سرمايه گذارها از وجود آنها بی خبرند. از
آنجا كه حقوق دارندگان نسبت به اين مالكيتها به نحو درستی به ثبت نرسيده است، اين
اموال نمیتوانند به سهولت تبديل به سرمايه شوند، نمیتوانند خارج از ميدانهای
محدود محلی، يعنی جايی كه مردم همديگر را میشناسند و به يكديگر اعتماد دارند وارد
داد و ستد شوند، يا آنها نمیتوانند به عنوان وثيقه برای وام مورد مصرف قرار گيرند
و نمیتوانند به عنوان پرداخت سهم در مقابل سرمايه گذاری كه انجام شده به كارآيند.
برعكس، در غرب هرتكه زمين، هر ساختمان، هر دستگاه يا موجودی انبار در يك سند مالكيت
دقيقاً اظهار میشود كه نشانهی آشكاری است از يك جريان وسيع نهفته كه تمامی
دارايیها را به بقيهی اقتصاد جامعه پيوند میزند. به يمن اين فرآيند بازنمودی (representational)
، ملك و دارايی در وضعيتی قرار میگيرد كه میتواند در كنار وجود مادی خود يك زندگی
موازی نامرئی داشته باشد. مثلاً میتواند به عنوان وثيقه برای وام مورد استفاده
قرار گيرد. در ايالات متحده تنها چيزی كه مهمترين منبع برای سرمايه در جهت داد و
ستد و تجارت است رهن گذاری خانهی شخصی است. اين ملك و دارايیها همچنين میتوانند
رشتهی ارتباطی به پيشينهی وام مالك ايجاد كنند، يعنی نشانهای قابل اعتماد و
پاسخگو برای جمع آوری بدهیها و مالياتها، يا مبنايی برای ايجاد خدمات رفاهی عمومی
و قابل اعتماد عموم و شالودهای برای ايجاد اوراق بهادار و ضمانتها (مانند اوراق
قرضه) كه میتواند بعداً در يك بازار ثانی فروخته شوند. به كمك همين فرآيند است كه
غرب به ملك و دارايی زندگی حركت میبخشد و باعث میشود كه آنها ايجاد سرمايه كنند.
كشورهای جهان سوم و كمونيستی سابق فاقد اين فرآيند بازنمودی (يا نمايندگی) هستند.
در نتيجه در اكثر آنها سرمايه گذاری به طور ناكافی انجام میشود، يعنی مثلاً به
همان ترتيبی كه در مورد يك شركت يا كارخانه میتوان گفت كه در آن به طور ناكافی
سرمايه گذاری شده است هنگامی كه اوراق بهادار كمتری از آنچه عايدیها و ارزش
دارايیهايش میتوانست موجه جلوه دهد صادر میكند. كار و كسب و تجارت مردم فقير اين
كشورها شباهت بسياری دارد به شركتهايی سهامی كه نمیتوانند برای دريافت سرمايه
گذاری جديد و تامين بودجه، سهام يا اوراق قرضهی بيشتر صادر كنند. بدون داشتن اين
خاصيت نمايندگی، ملك و دارايی آنها در واقع در حكم سرمايهی مرده است.
مردم فقير اين كشورها ـ يعنی اكثريت قاطع آنها ـ البته مالك بسيار چيزها هستند،
اما فاقد فرآيندی هستند كه بتواند نماينده يا معرف دارايیهايشان باشد و آنها را به
سرمايه تبديل كند. آنها خانه دارند، اما حق مالكيت ندارند، محصول دارند اما فاقد
اسناد مالكيت هستند، تجارت خانه دارند اما مقررات تشكيل شركت ندارند. فقدان اين
فرآيند نمايندگی و معرف بودن بسيار ضروری است كه توضيح میدهد چرا مردمی كه هر
ابداع و اختراع غربی را برگزيندهاند ـ از گيره و سنجاق كاغذ گرفته تا رآكتور هسته
ـ هنوز نتوانستهاند سرمايه كافی توليد كنند تا سرمايهداری محلی آنها بتواند كار
كند.
اين همان معمای سرمايه است. حل آن مستلزم درك اين نكته است كه چگونه غربیها، در
حالی كه ملك و دارايی را با حق مالكيت بازنمود میدهند قادر هستند كه در آنها
سرمايه را تشخيص داده و از آنها سرمايه استخراج كنند. يكی از چالشهای ذهن انسان در
اين قضيه خلاصه میشود كه چگونه چيزهايی را كه میدانيم وجود دارند، ليكن
نمیتوانيم به طور مستقيم آنها را مشاهده كنيم به طريقی ادارك نموده و راه ورود و
دستيابی به آنها را پيدا كنيم. همهی چيزهايی كه واقعیاند و برای ما مفيد هستند
ملموس و قابل مشاهده نمیباشند. برای مثال زمان موردی واقعی است، اما فقط هنگامی
میتوان آن را به طور نتيجه بخش مهار نموده و مورد استفاده قرار داد كه توسط شييء
به نام ساعت يا تقويم بازنمود بايد (يا نشان داده شود). در سراسر تاريخ، انسانها
نظام بازنمودی و تصويری (representational) را
ابداع نمودند ـ مثلاً خط، دستگاه علائم موسيقيايی، دفترداری دوبل ـ تا به اين ترتيب
به كمك ذهن خود آنچه را كه دستهايشان هرگز نمیتوانست لمس كند به چنگ آورند. در
شيوهای مشابه، تجربه گرايان بزرگ سرمايه داری، از پديدآورندگان نظامهای انسجام
يافته دارايی و سهام شركتها گرفته تا بورس باز معروف مايكل ميلكن توانستند كه
سرمايه را آشكار ساخته و آن را در جايی استخراج كنند كه ديگران فقط آت و آشغال و
خرت و پرت را میديدند و آن هم به توسط ايجاد شيوههای جديد در بازنمايی آن توان
بالقوهی نامرئی كه در ملك و دارايی كه مردم میاندوزند پنهان مانده بود.
در همين لحظه كه مشغول خواندن اين خطوط هستيد، توسط امواج تلويزيونهای اوكراين،
چين و برزيل احاطه شده ايد، اما نمیتوانيد آنها را ببينيد. شما همچنين توسط ملك و
دارايیهايی احاطه شده ايد كه به شكل غير قابل رويتی سرمايه را در خود پنهان
ساختهاند. به همان نحوی كه امواج تلويزيون اوكراين آنقدر ضعيف است كه شما
نمیتوانيد آنها را به طور مستقيم احساس كنيد، اما میتوانيد آنها را به كمك يك
دستگاه تلويزيون رمزگشايی و مشاهده نمائيد و صدايش را بشنويد، سرمايه را نيز
میتوان از دارايی و ملك استخراج نمود و عمل آورد. اما موضوع اينجاست كه اين فقط
غرب است كه فرآيند تبديلی را در اختيار دارد كه لازمهی تغيير شكل نامرئی به مرئی
است. اين همان تفاوتی است كه توضيح میدهد چرا كشورهای غربی به ايجاد سرمايه
میپردازند اما كشورهای جهان سوم و كمونيستی سابق از آن عاجزند.
چگونه موضوعی به اين مهمی از ذهن ما گريخته بود؟ اصولاً اين چيز غريبی نيست هنگامی
كه نمیدانيم يك دستگاه چگونه كار میكند اما با اين حال میتوانيم آن را به نفع
خود به كار گيريم. دريانوردان بسيار قبل از آن كه نظريهای رضايت بخش در بارهی
مگنتيزم وجود داشته باشد از خاصيت آهن ربايی قطب نما برای جهت يابی خود استفاده
میكردند. اصلاح كنندگان نژاد حيوانات اهلی بسيار قيل از آن كه گرگور مندل اصول
ژنتيك را كشف كند دارای دانش تجربی در علم ژنتيك بودند. حتی هنگامی كه غرب به كمك
سرمايهی فراوان در حال شكوفايی و رونق اقتصادی است، آيا مردم اين كشورها چيزی در
بارهی منشاء سرمايه میدانند؟ اگر نمیدانند پس اين احتمال وجود دارد كه غرب به
منبع قدرت خودش صدمه رساند. اما چنانچه غرب از سرچشمهی سرمايه اطلاع دارد، پس اين
توان را هم خواهد داشت كه خود و بقيه جهان را محافظت كند، همين كه دوباره پيشرفت و
رونق اقتصادی فعلی به بحرانی ختم شود كه يقيناً خواهد آمد. زيرا اين پرسش كه هميشه
در بحرانهای بين المللی مطرح میشود دوباره شنيده خواهد شد: پول چه كسی برای حل
معضل مصرف خواهد شد؟
تا كنون اغلب كشورهای غربی از اين جهت كه نظام خود در توليد سرمايه را بديهی فرض
كرده و در ثبت تاريخ آن كوششی به خرج ندادهاند راضی بودهاند. اما آن تاريخ بايد
برای بار ديگر كشف شود و اين كتاب من تلاشی است برای بازگشايی تحقيق و جستجو در
منشاء سرمايه و به اين ترتيب اين كتاب توضيح میدهد كه چگونه بايد ناكامیهای
اقتصادی كشورهای فقير را اصلاح نمود. اين ناكامیها البته ارتباطی با نارسايیها و
ضعفهای ميراث فرهنگی يا ژنتيكی آنها ندارد. آيا كسی هرگز حاضر است ادعا كند كه
ميان مردم آمريكای لاتين و مردم روسيه شباهتها و نقاط اشتراك فرهنگی وجود دارد؟ و
با اين حال در دهه گذشته، از زمانی كه هردوی اين مناطق به ايجاد سرمايهداری بدون
سرمايه آغاز نمودند، آنها با معضلات سياسی، اجتماعی و اقتصادی مشتركی دست به گريبان
بودند: نابرابریهای فاحش، اقتصادهای زيرزمينی، مافيای فراگير، بی ثباتی سياسی،
فرار سرمايه، ناديده گرفتن آشكار قانون. منشاء اين دشواریها در صومعههای كليسای
ارتدكس يا در راستای كوره راههای اينكاها قرار ندارد.
اما اين فقط كشورهای كمونيستی سابق يا جهان سوم نيستند كه دچار اين گرفتاریها
شدهاند. در ١٧٨٣ همين معضلات در ايالات متحده وجود داشت. هنگامی كه رئيس جمهور
جورج واشنكتن شكوه میكرد كه: « راهزنهايی كه به هزينهی بسياری ديگر بهترين
ثروتهای اين كشور را برای خود بر میدارند » اين « راهزنها » در واقع تصرف
كنندهها و سرمايه داران كوچك غير قانونی بودند كه زمينهايی را به تصرف خود در
میآوردند كه به آنها متعلق نبود. برای يك صد سال بعدی، اين قبيل متصرفان عدوانی
برای حقوق قانونی در زمينهای خود و همزمان معدن داران برای ادعاهای مالكيت خود به
نبرد پرداختند، زيرا قوانين مالكيت از شهری به شهر ديگر و از يك اردوگاه به
اردوگاهی ديگر متفاوت بود. تقويت و تحكيم حقوق مالكيت در سرتاسر ايالات متحده منجر
به ايجاد ابعاد عظيمی از ناآرامی و روياروئیهای اجتماعی گرديد و باعث شدكه رئيس
ديوان عالی كشور ژوزف استوری در ١٨٢٠ متعجب شود از اين كه آيا هرگز حقوقدانها قادر
خواهند بود كه از پس آنها برآمده و آنها را در نهايت حل و فصل كنند.
متصرفان عدوانی، راهزنها و بی اعتنايی آشكار به قانون آيا سخنان آشنايی نيستند؟
آمريكايیها و اروپايیها پيوسته به كشورهای ديگر جهان اعلام نمودهاند كه « شما هم
بايد مثل ما بشويد ». در واقع آنها به ايالات متحدهی يك قرن پيش بسيار شباهت
دارند، هنگامی كه آمريكا نيز در حكم كشوری جهان سومی بود. سياستمداران غربی زمانی
با همان چالشهای تعين كننده روبرو بودند كه رهبران كشورهای در حال توسعه و
كمونيستی سابق در روزگار خود ما با آنها مواجه هستند. اما جانشينهای آنها ارتباط
خود را با آن روزهايی از دست دادند كه پيشگامانی كه غرب آمريكا را گشودند هنوز دچار
سرمايه گذاری اندك بودند زيرا آنها به ندرت دارای حقوق قانونی بر مالكيت نسبت به
زمينهايی بودند كه در آنها سكنا گزيده بودند ـ و همينطور نسبت به كالاهايی كه
مالكشان بودند. و اين روزهايی بود كه آدام اسميت خريدهای خود را از بازار سياه
انجام میداد، و بچههای خيابانی ولگرد به پول خردهايی چنگ میانداختند كه
توريستهای شاد و خندان آنها را به درون كنارههای گل آلود ساحل تايمز پرتاب كرده
میكردند، و زمانی كه فن سالاران ژان بابتيست كولبر شانزده هزار پيشه ور كوچك را به
جرم نغض قوانين تجاری فرانسه اعدام كردند، پيشه ورانی كه تنها جرمشان توليد و وارد
كردن لباسهای پنبهای به فرانسه بود.
اين گذشته در واقع زمان حال بسياری از كشورها است. كشورهای غربی چنان با موفقيت
فقرای خود را در اقتصادهايشان ادغام نمودند كه حتی خاطرههايشان از اين كه چنين
عملی چگونه انجام شده بود را نيز از دست دادند، يعنی اين كه چگونه آفرينش سرمايه
آغاز گرديد، در آن هنگام كه تاريخ نگار آمريكايی گوردون وود نوشت كه « چيزی بسيار
مهم در جامعه و در فرهنگ آمريكا كه قبلاً هرگز نظيرش در اين كشور مشاهده نشده بود
در حال رخ دادن بود كه به كمك آن آرمانها و انرژیهای مردم معمولی رهايی میيافت
». آن چيز بسيار مهم اين بود كه آمريكايیها و اروپايیها درآستانهی تاسيس قوانين
گستردهی رسمی برای دارايی و ملك بودند تا به كمك آنها فرآيند تبديلی را ابداع كنند
كه به وجود آوردن سرمايه را مقدور میساخت. اين همان لحظهای بود كه غرب از مرز
متمايز كنندهای عبور كرد كه به سرمايهداری موفقيت آميز منتهی گرديد ـ هنگامی كه
سرمايهداری به بودن يك باشگاه خصوصی خاتمه داد و به يك فرهنگ عمومی تبديل گشت،
همان هنگام كه راهزنهای مخوف جرج واشنگتن به پيشاهنگان محبوب تغير شكل دادند،
پيشاهنگانی كه امروزه فرهنگ آمريكايی آنها را حرمت بسيار مینهد.
تعارض همانقدر روشن است كه نگران كننده نيز میباشد: سرمايه يعنی مهمترين جزء ضروری
برای پيشرفت اقتصادی غرب، همان بخشی است كه كمترين توجه را دريافت نموده است. اين
بی توجهی باعث گرديد كه سرمايه درهالهای از معما پوشيده شود ـ در واقع در
مجموعهای از معماها شامل:
معمای دادههای مفقوده:
سازمانهای خيره فلاكت و درماندگی مردم فقير جهان را چنان مورد تاكيد قرار دادهاند
كه هيچكس به طور شايسته به فكر ثبت توان و ظرفيت آنها در انباشت مال و دارايی
نيفتاده است. در طی ٥ سال گذشته، من و يكصد نفر از همكارانم از شش كشور مختلف
كتابهايمان را بسته و چشمهای خود را گشوديم: ما به خيابانها و نواحی روستايی در ٤
قارهی متفاوت رفتين تا ارزيابی كنيم كه بخش فقير جامعه چه مقدار پس انداز میكند.
يافتههای ما حكايت از آن دارد كه اين مقداری بسيار عظيم است. ليكن بيشتر آن را
سرمايهی مرده تشكيل میدهد.
معمای سرمايه:
اين همان معمای كليدی است و موضوع اصلی اين كتاب. سرمايه موضوعی است كه در سه قرن
گذشته انديشمندان را مجذوب خود ساخته است. ماركس معتقد بود كه بايد فراتر از فيزيك
رفت تا بتوان به « مرغی كه تخمهای طلايی میگذارد » دست يافت. آدام اسميت احساس
میكرد كه بايد « نوعی رد گاری از ميان هوا » را ايجاد كرد تا بتوان به همان مرغ
رسيد. اما هيچكس نگفت كه آن مرغ اصلاً كجا مخفی شده است، يا سرمايه چيست و چگونه به
وجود میآيد و رابطهی آن با پول چيست؟
معمای آگاهی سياسی:
اگر اين اندازه سرمايهی مرده در جهان وجود دارد و در دستان بسياری از مردم فقير
قرار گرفته، چرا دولتها تلاشی نكردهاند تا از چنين ثروت موجود و بالقوه بهره
برداری كنند؟ علت آن بسيار ساده است: اين وضعيت در اين چهل سال آخر در درسترس قرار
گرفته است، يعنی هنگامی كه ميلياردها انسان در سراسر جهان از نوعی زندگی در مقياس
كوچك به زندگی در مقياس وسيع تغير مسير دادهاند. مهاجرت وسيع به شهرها ايجاد يك
تقسيم كار سريع كرده و در كشورهای فقير يك انقلاب عظيم صنعتی ـ تجاری را بوجود
آورد، انقلابی كه به طور شگفت آوری با بی اعتنايی مواجه گرديد.
درسهای گمشده از تاريخ ايالات متحده آمريكا:
آنچه در جهان سوم و كشورهای كمونيستی سابق روی میدهد پيش از اين نيز در اروپا و
آمريكای شمالی اتفاق افتاده است. متاسفانه شديداً مسحور ناكامی آن بسيار مردم در آن
كشورها در انتقال به سرمايهداری شديم و به اين ترتيب فراموش كرديم كه كشورهای
سرمايهداری موفق خودشان اين مرحله را چگونه پشت سر گذاردهاند. برای سالها من فن
سالاران و سياستمداران را در كشورهای پيشرفته، از آلاسكا گرفته تا توكيو، ملاقات
میكردم و از آنها در اين باره میپرسيدم، اما هيچكس پاسخی نداشت. اين يك معما بود.
من در نهايت پاسخ خود را در كتابهای تاريخ آنها يافتم، كه البته مناسب ترين
نمونهی آنها تاريخ ايالات متحدهی آمريكا بود.
معمای ناكامی در اقدامات حقوقی:
چرا قوانين مالكيت در خارج از جهان غرب به درستی كار نمیكند؟ از قرن ١٩ تمامی
كشورهای ديگر در حال كپی كردن چنين قوانينی هستند تا به شهروندان خود قالبی را برای
توليد ثروت ارائه كنند. آنها هنوز هم به كپی كردن چنين قوانينی ادامه میدهند، و آن
گونه كه پيداست اين قوانيم فاقد كارايیهای لازم بوده است. بيشتر شهروندان اين
كشورها هنوز هم نمیتوانند از قوانين خود برای تبديل پس اندازهايشان به سرمايه
استفاده كنند. اين كه چرا چنين است و آن چه چيزی است كه برای آن كه اين قوانين
بتوانند به درستی كار كنند خود هنوز هم يك معما باقی مانده است.
راه حل هركدام از اين معماها موضوع اصلی فصلهای اين كتاب است.
اكنون ديگر وقت آن رسيده است كه اين معضل كه « چرا سرمايهداری در غرب پيروز بود و
در هر جای ديگر عملاً ناكام » حل شود. از آنجا كه تمامی جايگزينهای موجه و
پذيرفتنی برای سرمايهداری اكنون زايل شدهاند، ما ديگر در وضعيتی قرا گرفتهايم كه
سرمايه را به طور منصفانه و به دقت مورد بررسی قرار دهيم.
1: The Mystery of Capital by Hernando de Soto