زندگی


فـصل آخــر

کجا رويم که سرمنزلی به دست آريم
چو خط دايره انجام ما هم آغاز است


"فصل آخر" نام کتابی است از اسماعيل اکبر نويسنده و تحليلگر افغان که اين روزها در کابل منتشر شده است.

اين کتاب حاوی يادداشتهای اين نويسنده 53 ساله افغان درباره وقايع دو و نيم سال اخير در اين کشور است.

اسماعيل اکبر در اين کتاب هنگام سخن گفتن از هر واقعه ای به پيش زمينه ها و نيز نتايج آن واقعه نيز نظر کرده است


 

اسماعيل اکبر که سابقه فعاليت های سياسی نيز دارد در سالهای اخير به عنوان يکی از منتقدان اوضاع افغانستان عمل کرده و چندين بار هم اقدام به ايجاد نشريه هايی برای بيان افکار خود و همراهان خود کرده است.

فصل آخر در واقع گزارش مفصلی است از تمامی رخدادهای بعد از يازدهم سپتامبر (2001) در افغانستان؛ اما بيان اين رخدادها با تحليل هايی نيز همراه است.

نويسنده کوشيده است تا با اتکا به برداشتهای جامعه شناسانه خود و نيز جايگاهی که هر واقعيتی در بستر تاريخ افغانستان داشته است، به بيان آنها بپردازد.

زبان در اين کتاب نقش برجسته ای دارد، نثری يک دست با الفاظی ساده از ويژگی های فصل آخر است.

اسماعيل اکبر در اين کتاب هنگام سخن گفتن از هر واقعه ای تلاش کرده به پيش زمينه ها و نيز نتايج آن واقعه نيز نظر بيندازد.

خواننده فصل آخر ابتدا تصور خواهد کرد که آقای اکبر صرفاً به شرح احوال خود و آنچه در پيرامونش اتفاق می افتاده پرداخته است اما ذکر اتفاقات فردی در فصل آخر با هدف به تصوير کشيدن يک واقعيت کلی بوده است که در هرجای جامعه افغانستان می توان به سادگی آن را ديد و اين ويژگی قبل از هر چيزی به درک حقايقی که از آن سخن گفته شده کمک خواهد کرد.

يکي ديگر از ويژگی های کتاب به کارگيری ابياتی از شاعران بزرگ زبان فارسی در لابلای مطالب آن است.

حتی در قسمت بالايی جلد اين کتاب اين بيت از ميرزا بيدل آمده است:



کجا رويم که سرمنزلی به دست آريم
چو خط دايره انجام ما هم آغاز است



به نظر می رسد نويسنده با آوردن اين بيت به نوعی سرخوردگی که روشنفکران هم نسل او با آن دچار شده اند اشاره کرده است.

با توجه به اين امر که يازدهم سپتامبر نقطه آغاز ديگری در تحولات سياسی، اجتماعی و اقتصادی در افغانستان دانسته می شود، ذکر اين بيت بيدل می تواند گويای خيلی از ناگفته های ديگری در اين مورد نيز باشد.

چرا فصل آخر؟

اسماعيل اکبر نويسنده کتاب، دليل انتخاب عنوان کتاب را اينگونه شرح می دهد: "در نظر داشتم تمامی يادداشت های چهل سال اخير زندگی خود را به صورت مفصل در چندين جلد چاپ کنم اما در حدود دو هزار صفحه از يادداشت های من در جريان درگيری های کابل در سالهای گذشته نابود شد و ناگزير شدم نکاتی درباره رويدادهای بعد از يازدهم سپتامبر را که ذکر شان در وضعيت حاضر ضروری می نمود در اين کتاب بگنجانم. اين کتاب در واقع آخرين مجلد از رشته کتابهايی خواهد بود که درباره چهل سال اخير زندگی خود خواهم نوشت."

چند نکته برای طرح يک سياست اعتدالی ملی عنوان مطلبی در اين کتاب است که در آن تحليلی از رويدادهای صد سال اخير به صورت فشرده ای آمده است.

نويسنده در اين مطلب خلاصه ای از ديدگاه های خود درباره لزوم شکل گيری يک جنبش نيرومند ملی را که با درنظرداشت وضعيت کنونی جهان و سياست های بزرگ بين المللی عمل کند، مطرح کرده است

 

مادر این جاآغازین بخش این کتاب ارزشمند را که بجای مقدمه تحریر یافته نقل میکنیم:

تا آبرونریزی از خانه کم برون آ

بیدل

بجای مقدمه

مصرع بالا را بعد از حادثه ١١ سپتامبر زمانیکه می خواستم بوطن برگردم.از دکتور عبد الغنی برزین مهر،استاد وپژوهشگر ادبیات شنیدم وبخاطر سپردم.چون برای باز گشت بسیار عجله داشتم وامکان دیدار وخداحافظی با همه دوستان میسر نبود،با استاد برزین مهر تیلفونی صحبت کردم واز تصمیمم به او اطلاع دادم.استاد با نکته دانی ونکته سنجی که دارد فورأ مصرع بالا را گفت وحالا دوسال چند ماه از آن وقت گذشته است ومن با تأمل به معنی این مصرع مردد ونگرانم که مبادا با تلاش بی ثمرم مصداق محتوی آن قرار نگرفته باشم.مصرع ازحضرت ابو المعانی بیدل است.حضرت بیدل همیشه در باره عرض که اکثرأ ناشی از شهرت طلبی است هشدار میدهند:

به اظهار هستی مشو داغ خجلت

همان به که این عیب پوشیده باشد

ویا:

بنیاد اظهار برنگ چیدیم

خود را بصد رنگ کردیم رسوا

اما درگیری ها ومسایلی که محصول گذشته من است.حوصله وامکان عزلت وتامل برایم باقی نمانده است وخواسته ونه خواسته همیشه در گرداب مسایل اجتماعی وسیاسی افگنده شده ودست وپا زده ام.اگر چه آن تلاش ها حاصلی بجز خسران و ندامت نداشته باشد.

وحالا خوشبختانه اطمینان نسبی به شکل گیری روند مسالمت آمیز جر یان حیات سیاسی واجتماعی ما پدید آمد است وبنابر این در نظر دارم تا حد ممکن وعده های مکرری را که در ارائه برداشت ها وتجارب زنده گی خود ونسل خود به دوستان علی الخصوص جوانان داده ام،عملی سازم.در گذشته دوبار نوشته ها ویادداشتهای تهیه شده من در اثر حوادث نابود شدند وحالا که به طرح مجدد آن اندیشیدم.دیدم که بسیار مفصل خواهد بود وقت زیاد میخواهد وبرای اینکه از سهمگیری در حوادث جاری برکنار نمانم،کار را از آخر شروع کردم.یعنی اول به حوادث بعد از یازده سپتامبر در افغانستان پرداختم وبه این سبب نام آنرا فصل آخر گذاشتم.از احوال زنده گی شخصی آن واقعاتی را آورده ام که به مسایل سیاسی واجتماعی پیوند داشته وبه روشن شدن موضوعات عمومی کمک میکند.در نظر دارم که کار را ادامه دهم.جریانات این چهل سال اخیر کشور راکه به نحوی از انحا درآن ها حضور داشته ام وتاملات ناشی از آنها را بنویسم وبه این ترتیب میان عزلت وخدمت اجتماعی نسبت ورابطه را نگاه دارم اگر چه امر دشوار استوبگفته خواجه رندان حافظ شیرازی :

مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار

ورنه مستوری ومستی همه کس نتواند

در نوشته حاضر علاوه بر سیر شتاب زده در جریان حوادث بطرح اندیشه ها ونظریات نیز پرداخته ام که امیدوارم خواننده گان فاضل آنرا فضولی نپندارند.

متأسفانه من تصور روشنی از بیطرفی ندارم،بنابر این کوشیده ام مسایل را از دیدگاه خود تحلیل وتفسیر کنم.گمان میکنم که حب وبغض نیز برکنار نمانده باشم.اما کوشیده ام که حوادث را آنطور که شاهد بوده ام شرح دهم نه به حدس وگمان.محورهای اندیشگی من آزادی،عدالت،ترقی وقانونمندی مبتنی بر اخلاق ومعنویت بوده اند.خواسته ام رشد آزادانه واعتدالی ملی را در پرتو مسایل تاریخی عموم بشری در نظر گیرم.

در این رساله کمبود های جدی که خود بر آنها واقفم موجود است که متأسفانه نسبت کم حوصله گی وبیماری ویاتنبلی علاج ناپذیر نتوانسته ام با مرور مجدد آنها را تصحیح نمایم.این کمبود ها عبارت اند از تکرار مکرربرخی مطالب،توضیح واضحات- که شاید ناشی از خمود ورکود ذهنی است.شتاب زده گی که همیشه همراه زنده گی من بوده است وغیره.آرزو دارم که بی احترامی به خواننده تلقی نگردد.

از دوست متواضع،صمیمی وهنر مندم منیر احمد فقیری وهمراه دلسوزم مسعود که شرایط مناسب وفراغت لازم را برای تهیه این نوشته مساعد ساختند کمال تشکر وامتنان را دارم وبرای نور چشمی هایم شهرزاد وزبیده که خط ناخوانا وکج ومعوج مرا بازحمت ومرارت آماده چاپ ساختند،طول عمرومؤفقیت آرزو میکنم.همچنان از دوست ارجمندم ورقه فهیم دوکتور حقوق وعلوم سیاسی که مصارف چاپ این رساله را تهیه کرده ومانند همیشه بر من منت گذاشتند تشکر میکنم.

                                                                                                      با احترم

                                                                                                                                   ٢٥حوت١٣٨٢