ارتداد در اسلام
علی محقق نسب
مسألهی ارتداد، از مسايل مهمی است که در علوم مختلف مانند تفسير، کلام و تاريخ
مورد گفت و گو قرار گرفته و کرانههای متفاوتی يافته و ابعاد خطرناکی پيدا کرده
است. اين مسأله از جانب فقيهان شيعه با توسل به روايات نقل شده از امامان، تحت
عناوين فقهی مطرح شده و در اکثر کتب فقهی مذکر گشته است. ارتداد به عنوان يک حربهی
سياسی_مذهبی و وسيلهی سرکوب و خشونت در اختيار حاکمان ستم پيشه قرار گرفته از يک
سو مانع ترقی و تکامل علمی جامعه گرديده و از سوی ديگر نخبگانی را از جامعهی
مسلمان گرفته است. مسألهی ارتداد، در طول تاريخ اسلام به عنوان شمشير برنده در
اختيار قدرتهای استبدادی بوده که بر عليه دانشمندان، اصلاح طلبان و منتقدان نظام
حاکم به کار رفته و نابهنجاریهای اجتماعی، سياسی، مذهبی و فجايع داخلی را به وجود
آورده است.
درباره ی ارتداد وآثار و پيامدهای آن، سوالهای جدی و اساسی مطرح است که تاکنون به
صورت صحيح و منطقی پاسخ نگرفته است. برخی از آن سوالهای عبارتند از:
- ارتداد چيست؟ آيا ارتداد جنبهی فکری واعتقادی دارد يا جنبهی سياسی واجتماعی؟
- عنوان ارتداد با آيات قرآن مقدس، نظير«لا اکراه فیالدين»، «لکم دينکم ولی دين» و
«من شأن فلیؤمن و من شأ فليکفر» و «انا هديناه النجدين اما شاکراً و اما کفوراً»
چگونه سازگار است؟
- احکام ارتداد، با تکليف مالايطاق همسويی دارد و قابل جمع است؟
- احکام ارتداد با مسلمات اصول ومبانی دينی اسلام سازگار است؟
- احکام ارتداد با يافتههای عقلی نظير آزادی فکر، آزادی بيان چه نسبتی دارد؟
- آيا احکام ارتداد و آثار آن با قواعد حقوقی و اسناد الزامآور بينالمللی و حقوق
بشر سازگار است؟
- آيا در زمان حيات رسول خدا، مجازات ارتداد به معنای مصطلح فقهی آن «ارتداد فکری و
عقيدتی» اجرا شده و رسول گرامی اسلام، کسی را به جرم ارتداد عقيدتی مجازات کرده
است؟
- احکام ارتداد با مواد قوانين اساسی کشورهای اسلامی که آزادی بيان و آزادی عقيده
را شعار میدهند سازگاری دارد؟
- آيا دستگاه قضايی و يا عالمان مذهبی حق دارند که شخصی را به جرم ارتداد تحت تعقيب
قرار دهند؟
- آيا ارتداد، اصولاً جرم است؟ آيا عناصر جرم، در عنوان ارتداد موجود است؟ و ...؟
از آن جا که عنوان ارتداد، در تاريخ اسلام همچون حربهای در اختيار سلاطين، زور
مداران و تزويرگران بوده و مورد سؤ استفاده قرار گرفته وباعث سرکوب متفکران و حقيقت
جويان گشته است، جامعهی جوان و تحصيل کردهی ما، نياز شديد به شناخت اين حربهی
کهنه و فرسوده دارد تا ديگر بار در قرن بيست و يکم گرفتار آن نگردد و سود جويان
مذهبی و سياسی نتوانند از اين وسيلهی خشونت و سرکوب استفاده نمايند.
مطالعه و تحقيق در ابعاد وجودی و آثار فقهی و تبعات سياسی ارتداد و مستندات دينی آن
میتواند مفيد و کارساز باشد و جامعه را با خصوصيات آن آشناگرداند و در نهايت راه
سؤ استفاده از اين عنوان فقهی را مسدود نمايد.
مقالهی حاضر میکوشد که «ارتداد» يا «مرتدشدن» و يا «بیدين شدن» را معرفی نموده
تا جايی که مجلهی حقوق زن گنجايش دارد و فرصت تحقيق و بررسی مسير میشود،
ناگفتههايش را بازگويد و ناصواب گفتههايش را بنماياند و سؤ استفادهها و سؤ
فتواها و سؤ عنوانهايش را برملاکند. باشد که جامعهی در حال رشد و تعالی ما، با
اسلام آزادی بخش، مترقی، پيشرو، انسانساز، انسان دوست، صلح طلب، تمدن پذير و منطق
گرا، آشنا شوند و بدانند که اسلام واقعی غير از اسلام واعظ و مجاهد است!
دريابند و لمس کنند که
روضهخوانهای زنانه و تفنگسالاران بیسواد، دين را مطابق با افکار محلی و منافع
شخصی خود تفسير میکنند و مردم عوام از سرناچاری و ناآگاهی در پی روضهخوانها و
واعظها و ملاهای متحجر روانند و اسلامی را میآموزند که از قعر چاه جهل و بیخردی
بدر آمده و از عقب مانده ترين و ارتجاعی ترين انديشهها تغذيه میکند و در نهايت
دست آوردی جز ارتجاع، فقر، بیسوادی، تبعيض و فساد ندارد.
در تاريخ اسلامی، عنوان ارتداد، مورد سؤ استفاده قرار گرفته و عالمان و فرزانگان
بیشماری از سوی برخی عالم نماها به ارتداد متهم شدهاند. حتا برخی از فرق اسلامی
يکديگر را مرتد شمردهاند. پيروان يک مکتب نيز گاهی يکديگر را به ارتداد متهم
کردهاند نمونهای از اين تکفيرها را میتوانيد در کتاب طهارت، مبحث نجاست کفار و
سنيان ناصبی بخوانيد که چگونه عالمان سودجوی شيعه، پيروان مکتب اهل سنت را به عنوان
ناصبی، کافر و نجس دانستهاند و يا تکفيرهايی که توسط جمعی از عالمان کوته نظر اهل
سنت نسبت به جامعهی شيعه صورت گرفته است.
اينک جملاتی از دونفر از فقيهان اهل سنت در مورد تکفير پيروان مکتب تشيع را مطالعه
نموده قضاوت کنيد: «قال فی جواب من سأله عن السبب فی وجوب مقاتلة الشيعة و جواز
قتلهم: اعلم اسعدکالله ان هؤلاء الکفرة و البغاة الفجرة جمعوا بين اصناف الکفر
والبغی و العناد و انواع الفسق والزندقة و الالحاد و من توقف فی کفرهم و الحادهم و
وجوب قتالهم و جواز قتلهم فهو کافر مثلهم. و سبب وجوب قتالهم و جواز قتلهم البغی
والکفر معاً، اما البغی فانهم خرجوا عن طاعة الامام خلدالله ملکه الی يوم القيامة
و قد قال الله تعالی: «فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء الی امرالله» و الامر للوجوب
فينبغی للمسلمين اذا دعاهم الامام الی قتال هؤلاء الباغين الملعونين علی لسان سيد
المرسلين ان لايتأخروا عنه بل يجب عليهم ان يعينوه و يقاتلوهم معه، فيجب قتل هؤلاء
الاشرار الکفار تابوا اولم يتوبوا ثم حکم باسترقاق نسائهم و ذراريهم.»۱اين عالمان
اهل سنت میگويند: اين شيعيان کافر و متمرد فاسق در خود جمع کردهاند انواع کفر و
تمرد و کينه توزی و فسق و زندقه و الحاد را. کسی که در کفر شيعيان و الحاد شان و
وجوب قتال با آنان و جواز قتلشان ترديد نمايد او نيز مانند شيعيان کافر است. علت
وجوب قتال با آنان و جواز قتلشان، سرکشی و کفر باهم است. اما سرکشی و بغی به اين
جهت که آنان از اطاعت امام خارج شدهاند. خداوند فرمايد: «با آنان جنگ کنيد تا به
امر خدا گردن بگذارند» و صيغهی امر مذکور در آيت شريفه برای وجوب است پس برای
مسلمانان سزاوار است که هرگاه امام آنان را به جنگ شيعيان متمرد و لعن شده به زبان
رسول خدا دعوت کند تأخير نکنند، بلکه بر آنان واجب است که امام و سلطان را ياری
نمايند و به همراه امام با شيعيان بجنگند... پس واجب است قتل اين کفار شرور، فرقی
ندارد که توبه بکنند يا نکنند سپس حکم به اسارت زنان وفرزندانشان میشود.
ارتدادمسلهی ارتداد، در کتب فقهی، عمدتاً در کتابهای طهارت، حدود و زکات مورد
گفتوگو قرار گرفته است. در بحث ارتداد، توجه به مطالب آتی راه گشا و هدايت گر
است:مطلب اول: مبحث ارتداد از مباحث دشوار فقه است و هيچ يک از فقيهان شيعه و سنی
بر آن اتفاق نظر ندارند. يعنی، مبحث ارتداد، هم در ميان فقيهان شيعه مورد اختلاف
است و هم درميان فقيهان اهل سنت.مطلب دوم: اشکالات و شبهات گوناگون فقهی، کلامی و
حقوقی بر آن وارد آمده است.مطلب سوم: عالمان و فقيهان مسلمان، در حين برشمردن فرق
اسلامی، مرتدان را از فرق اسلامی به شمار آوردهاند، مانند شهرستانی در «ملل ونحل»
فرقههای مجسمه، مشبهه و خوارج را با آن که محکوم به ارتداد هستند، در شمار
فرقههای اسلامی مذکور داشته است.
مطلب چهارم: ارتداد احکام متفاوتی دارد. در بعضی موارد توبهی شخص مرتد پذيرفته
میشود و در بعضی موارد توبهی او پذيرفته نمیشود. نجاست بدن، محروميت از ارث،
جدايی از همسر و مصادرهی اموال مرتد از ديگر احکام ارتداد است. اين احکام متفاوت
از کجا آمده و از کدام دليل و برهان استفاده شده است؟مطلب پنجم: اصل اولی در باب
ارتداد، برائت است، يعنی اصل حرمت ترتب آثار ارتداد، میباشد و هيچ کس يا هيچ
مقامی حق ندارد شخصی را متهم به ارتداد نموده آثار ارتداد را جاری نمايد. الا ماخرج
بالدليل.اينک مبحث ارتداد را تحت عناوين زير طبقه بندی نموده مورد کند و کار قرار
میدهيم:
تعريف ارتداد:
ارتداد از ديدگاه قرآن
ارتداد از ديدگاه روايات
ارتداد از ديدگاه فقيهان
تقاضای قانونی شدن ارتداد
تعريف ارتداد راغب اصفهانی درکتاب: «المفردات فی ا لفاظ القرآن» میگويد: «الارتداد
و الرده الرجوع فیالطريق الذی جاء منه لکن الرده تختص بالکفر و الارتداد يستعمل
فيه و فی غيره قال الله تعالی: «ان الذين ارتدوا علی ادبارهم» و قال: «يا ايهالذين
آمنوا من يرتد منکم عن دينه» و هوالرجوع من الاسلام الی الکفر و کذلک، من يرتدد
منکم عن دينه فيمت و هو کافر» راغب اصفهانی معتقد است که منظور از ارتداد و بازگشت
به عقب، برگشت از اسلام به کفر است.
احمد بن محمد المقری در «المصباح المنير» میگويد: «ارتدالشخص رد نفسه الی الکفر
والاسم الرّدة» طريحی در مجمع البيان گفته است: «المرتد من ارتد عن الاسلام الی
الکفر و هو نوعان فطری وملی.. و الردة بالکسروالتشديد اسم من الارتداد، و اصحاب
الردة علی ما نقل کانوا علی صنفين: صنف ارتدوا عن الدين و کانو طائفتين احدهما
اصحاب مسيلمة والاخری ارتدوا عن الاسلام و عادوا الی ماکانوا عليه فیالجاهلیة... و
النصف الثانی لم يرتد واعن الايمان و لکن انکروا فرض الزکوة وزعموا ان «خذ من
امالهم» خطاب خاص بزمانه(ص)»
مرتد کسی است که از اسلام به کفر برگشته باشد. مرتد بر دو قسم است: مرتد فطری و
مرتد ملی... و کلمه رِدَّه با کسر و تشديد اسم ارتداد است. اصحاب رده بر اساس آنچه
که نقل شده بر دو قسم بودهاند: گروهی که از دين برگشتهاند آنان دو
طايفهبودهاند. طايفهی اول اصحاب مسيلمهی کذاب بودند و طايفهی دوم کسانی
بودهاند که از اسلام برگشته و به رفتار زمان جاهليت خود پيوستهاند. گروه دوم
کسانی که از دين وايمان برنگشته بودند اما وجوب زکات را منکر شده بودند و اعتقاد
داشتند که خطاب قرآن «خذ من اموالهم صدقة» اختصاص به زمان رسول خدا داشته است.
ارتداد در قرآنآيتالله موسوی اردبيلی میگويت: «به نظرما «ارتداد در قرآن» با
«ارتداد در روايات» متفاوت است. ارتداد در زمان پيامبر که آيات قرآن ناظر به آْن
است، با ارتداد در زمان امام باقر و صادق و رضا(ع) که روايات ناظر به آن است، تفاوت
دارد.
ارتداد در صدر اسلام، ارتداد و بازگشت از دين بود، شخص مسلمانی پس از گرايش به
اسلام، مشرک يا مسيحی يا يهودی میشد، در اين دوره ارتداد فکری مطرح نبود. ارتدادها
معمولاً با انگيزهی سياسی يا اقتصادی يا قومی همراه بود؛ مثلاً برخی از اشخاص در
برابر وجوب زکات مقاومت کرده و برای آن که زکات نپردازند، از اسلام برمیگشتند
(نظير برگشت از گروه يا حزب يا اتحاديه و ...) يا به خاطر خلافی که مرتکب شده
بودند؛ بايد قصاص میشدند، برای آن که از حکم قصاص بگريزند، از دين خارج میشدند.
يا رئيس قوم و قبيلهای به يکی از دو انگيزهی فوق يا انگيزهی ديگری از اسلام خارج
میشد، همهی افراد قبيله به تبعيت از او از اسلام روگردان میشدن. قبايل بنو
حنفيه، بنو مدلج، و بنو اسد به خاطر خروج رئيس قبيله از دين، همگی از دايرهی اسلام
خارج شدند.۲
ابو حمار رئيس بنو مدلج پس از آن که مسلمان شد، ادعای نبوت کرد و از اسلام خارج شد
و افراد قبيله به پيروی از او مرتد شدند. مسيلمهی کذاب رئيس بنو حنفيه با ادعای
نبوت از دين خارج شد و همهی افراد قبيله به تبعيت از او مرتد شدند. بعضی از افراد
هم برای فرار از جهاد مرتد میشدند. به عنوان نمونه پيامبر اکرم، عبدالله بن جحش را
به فرماندهی گروهی برای سريهای اعزام کرد، ولی به او دستور داد حکم مأموريت را در
فلان نقطه مطالعه کن و به هر آن چه در آن نامه آمده عمل کن. عبدالله به مکان مورد
نظر نامه را بازکرد، مأمورشده بود که به اطراف مکه برود، اما اطرافيان خود را برای
رفتن مجبور نسازد، هرکه مايل بود با او برود و هرکه مايل نبود بازگردد. عبدالله
اعلام کرد که هرکس آمادهی شهادت است همراه من حرکت کند. از هفت يا نه يا دوازده
نفری که همراهش بودند، جز دو نفر به نامهای سعد بن ابی وقاص و ربيعه که بازگشتند،
بقيه او را همراهی نمودند.۳ وقتی آن دو بازگشتند، آيت مبارک سورهی بقره نازل شد که
در بخش آيات مذکور خواهد شد.
در زمان ابوبکر نيز هفت طايفه زکات ندادند و مرتد شدند.يک طايفه هم در زمان عمر
مرتد شدند. جريان از اين قرار بود که شخصی به نام «جبله» از اعيان و اشراف، لباس
احرامی نفيسی خريداری کرد و به مسجدالحرام آمد. پس از طواف که در گوشهای از مسجد
نشسته بود، عربی بيابانی هنگام عبور از کنار او بی توجهی کرد و لباس او را آلوده و
کثيف نمود. جبله، ناراحت شد و با چوب دستی که در دستش بود، چند ضربه به او زد. عرب
بيابانی چيزی نگفت و رفت ولی پس از طواف با خليفه عمر بن خطاب رو به رو شد و به او
شکايت کرد. خليف جبله را احضار کرد و ماجرا را جويا شد و او اقرار کرد که باچوب
دستیاش چند ضربه به او وارد کرده است. مرد عرب خواستار قصاص شد و هرچه جبله از او
خواست که از قصاص صرف نظر کند و در مقابل پولی از او دريافت کند، نپذيرفت. خليفه
نيز حاضر نشد از قصاص صرف نظر کند مگر آن که مرد عرب رضات دهد و از اجرای قصاص چشم
بپوشد. جبله که به سختی ناراحت بود از مرد عرب برای اجرای قصاص چند روز مهلت گرفت،
از اين مهلت استفاده کرد و برای گريز از حکم قصاص، به شامات رفت و گفت: «من دينی را
که درآن مرد عرب بيابان گردی جز به قصاص من راضی نمیشود، نمیخواهم» بدين وسيله از
اسلام روگردان شد.
نمونهی ديگر، روزی پيامبر اکرم(ص) هنگام موعظهی مردم، از منافقی نام برد. شخصی
پشت سر پيامبر گفت: اگر سخن پيامبر صحيح باشد، من از خر پستترم. مردی به نام عامر
اين سخن را شنيد و به او گفت: سخن پيامبر درست است و تو واقعاً از خر پستتری.
عامر نزد پيامبر آمده ماجرا را تعريف کرد. پيامبر او را خواست و از او نيز ماجرا را
سوال کرد ولی آن شخص گفتهی عامر را انکار کرد. پيامبر از آنان خواست بر سخن خويش
سوگند ياد کنند. آن مرد به دروغ قسم ياد کرد که من پشت سر پيامبر چنين سخنی
نگفتهام. عامر برای سوگند برخواست و پس از آن دعا کرد که پروردگارا! اگر او چنين
سخنی را بر زبان رانده مرا تأييد کن. پيامبر و اصحاب آمين گفتند. جبرييل آمد آيهای
نازل شد و عامر را تأييد کرد و کذب آن شخص برملا شد. پس از رسوا شدن، اقرار کرد ولی
توبه نمود و پيامبر توبهاش را پذيرفت.۵
خلاصهی سخن آن که ارتداد در صدر اسلام، مواردی از اين قبيل بوده است. در هيچ يک از
آيات ارتداد، احکام ارتداد بيان نشده و تنها سخن از وعيد عذاب آخرت است. بنابراين
در پاسخ به پرسش کسانی که میگويند: احکام ارتداد که در فقه مطرح است، از کدام يک
از آيات استفاده میشود؟ میگوييم: احکام ارتداد از روايات استفاده میشود نه از
آيات قرآن. و سرّ اين که احکام ارتداد در قرآن بيان نشده، ظاهراً همان نکتهای است
که يادآورد شديم که ارتداد در قرآن غير از ارتداد در روايات است. ارتداد در صدر
اسلام، ارتداد فکری نبوده، بکله ارتداد سياسی، اقتصادی يا قومی و قبيلهای بوده
است.»۶از گفتار آيتالله موسوی اردبيلی چندنکته قابل دريافت است:
نکتهی اول آن که: احکام ارتداد از قرآن مقدس استفاده نمیشود؛ بلکه از روايات بهره
میشود. گو اين که مسلمانان دو نوع دين يا دو گونه متن دينی دارند.
نکتهی دوم آنکه: ارتدادی که در قرآن مطرح شده عنوان سياسی، اقتصادی و اجتماعی
داشته است نه اعتقادی و فکری. بنابراين سازندگان روايت از مشابهت لفظی استفاده
نموده احکام جديدهی را در مفهوم واژهی ارتداد جای دادهاند و به منظور رفع حاجات
خود بدان متوسل شده مخالفان خود را سرکوب کردهاند و الا معنا و مفهوم ارتداد در
روايات غير از مفهوم آن در آيات قرآن است.نکتهی سوم آنکه: ارتداد مذکور در قرآن
آثار سياسی و اجتماعی داشته و مخل به نظم جامعه بوده است در عين حال، به عنوان عمل
مجرمانه تلقی نشده و کسی به اتهام ارتداد به مجازاتهای سخت و خشن و خود ساختهی
راويان محکوم نشده است.مطاله و بررسی آيات
در قرآن مقدس، هفت آيت از مسألهی ارتداد گفت و گو نموده و احکامی را مقرر داشته و
هوشدارهای لازم را دادهاند. آيات شريفه را با دقت مورد مطاله قرار میدهيم و
ديدگاه قرآن مقدس را در بارهی ارتداد به دست میآوريم. آيات شريف عبارتند از:۱_
آيت ۲۱۷، سورهی بقره: «و لا يزالون يقاتلونکم حتی يردو کم عن دينکم ان استطاعوا و
من يرتدد منکم عن دينه فيمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فیالدنيا والاخرة و
اولئکه اصحابالنار هم فيها خالدون.» هماره با شما در حال جنگ خواهند بود تا شما را
از دين تان بازگردانند و کسی که از شما مسلمانان از دين خويش بازگردد و بميرد کافر
است. چنين اشخاصی اعمالشان در دنيا و آخرت باطل میشود. آنان اصحاب آتش و هميشه در
آن جای خواهند داشت.
میگويند: شأن نزول اين آيت، ماجرای عبدالله جحش است که به سريهای در اطراف مکه
اعزام شد. پس موضع آيت شريفه ارتباطی با ارتداد فکری و عقيدتی ندارد.۲_ آيت ۲۱
سورهی مائده: «يا قوم ادخلوا الارض المقدسة التی کتب الله لکم و لا تردوا علی
ادبارکم فتنقلبوا خاسرين» ای بنی اسرائيل به سرزمين مقدس که خداوند برای شما قرار
داده است وارد شويد و به سرزمين مصر برنگرديد که گرفتار خسران میشويد.
اين آيت مبارک مربوط به قوم موسی است وقتی که دستور ورود به سرزمين مقدس به آنان
داده شد آنان تمرد کردند. آيت مبارک آنان را از بازگشت به وطن سابقشان برحذر
میدارد. بنابراين اين معنای ارتداد اصلاً ارتباطی به بازگشت از ايمان و عقيده
ندارد؛ بلکه سخن از بازگشت به وطن و سرزمين آبا و اجدادی است.
۳_ آيت ۵۴ سورهی مائده: «يا ايهاالذين آمنوا من يرتد منکم عن دينه فسوف یأتیالله
بقوم يحبهم و يحبونه اذلة علی المؤمنين اعزة علی الکافرين يجاهدون فیسبيلالله و
لا يخافون لومة لانهم ذلک فضلالله یؤتيه من يشأ ولااله واسععليم.» در اين آيت نيز
سخن از ارتداد فکری و عقيدتی نيست؛ بلکه منظور اين است که اگر شما از جامعهی
مسلمانان خارج شويد خداوند مردمانی را میآورد که خدا را دوست بدارند و در راه خدا
جهاد و مبارزه نمايند و از هيچ سرزنشی نترسند...
۴_ آيت ۱۰۶ سوره نحل: «من کفر بالله من بعد ايمانه الا من اکره و قلبه مطمئن
بالايمان و لاکن من شرح بالکفر صدراً فقليهم غضب من الله و لهم عذاب عظيم.» آيت
شريف در بارهی ياسر، سميه، عمار و بعضی ديگر از اصحاب و ياران پيامبر است که پس از
هجرت آن حضرت به مدينه، از جانب مشرکان مکه دستگير شده مورد آزار و شکنجه قرار
گرفتند. عمار نتوانست در برابر شکنجهها تحمل کند و به خواست شکنجهگران که سب رسول
خدا و ستايش از بتهای مشرکان بود، تن داد. وقتی که آزاد شد به مدينه خدمت رسول خدا
رسيد و ماجرا را تعريف کرد. حضرت پرسيد: زمانی که دشنام دادی در قلبت چه گذشت؟ عرض
کرد: قلباً ناراحت بودم. آيت شريفه نازل شد و او را تبرئه کرد. اين آيت هم مربوط به
ارتداد فکری و عقيدتی نيست. يعنی اگر کسی نسبت به بعضی از عقايد اسلامی شک کند و يا
اعتقاد غير اسلامی پيدا کند، آيت مورد نظر شامل موضوع نمیشود.
۵_ آيت ۸۶ سورهی آل عمران: «کيف يهدی الله قوماً کفروا بعد ايمانهم و شهدوا ان
الرسول حق جائهم البيتات والله لا يهدی القوم الظالمين.» چگونه خداوند قومی را
هدايت کند که بعد از ايمان آوردن و شهات دادن به حقانيت رسول و اين که رسول خدا با
دلايل و بينات به سوی آنان آمده، کفرورزند. خداوند مردمان ظالم را هدايت نمیکند.
۶_ آيت ۱۳۷ سورهی نسأ: «ان الذين آمنوا ثم کفروا هم آمنوا ثم کفروا ثمازدادوا
کفراً لم يکن الله ليغفرلهم و لا ليهديهم سبيلا شرالمنافقين بان لهم عذاباً اليما.»
مقصود از آيت شريفه اين است که جمعی مسلمانی را بازيچه قرار دادهاند و با تشکيل
حزب، گروه و دسته، روزی مسلمان میشوند، فردا کافر میگردند، دوباره مسلمان
میشوند، بار ديگر کفر میورزند. چنين رفتاری ارتداد سياسی است نه فکری و
اعتقادی.۷_ آيت ۷۴ سورهی توبه: «يحلفون بالله ماقالوا و لقد قالوا کلمة الکفر و
کفروا و بعد اسلامهم و هموا بمالم ينالوا و مانقموا الا ان اغنيهم الله و رسوله من
فضله فان يتوبوا بک خيراً لهم وان يتوبوا بيعذبهم الله عذاباً اليماً فیالدنيا
والآخرة و مالهم فیالارض من ولی و لايضر.» آيت مبارک مربوط به ماجرای عامر و شخصی
است که پشت سر رسول خدا بدگويی کرده بود و سرانجام با نزول اين آيت دروغش آشکار گشت
و خود نيز اعتراف نمود، که قبلاً توضيح داده شد.
از مطالعهی آيات شريفهی قرآن مطالب زير قابل استناط است:۱_ در قران مقدس آيتی که
به طور اجمال يا تفصيل احکام ارتداد و حد ارتداد را بياان کند وجود ندارد؛ بلکه
ارتدادها در صدر اسلام و هنگام نزول قرآن، معمولاً دارای انگيزهی سياسی، مادی يا
فرقهای بوده که به صورت دسته جمعی صورت میگرفته است. ارتداد در آن ايام حالت
اجتماعی، حزبی و گروهی داشته که از لحاظ نظم اجتماعی و اخلاقی تشکيلاتی شکننده و
خطرناک بوده، لذا چنين حرکاتی ممنوع اعلام شده و حرام تلقی گشته است.
۲_ ارتدادهای صدر اسلام نوعاً به منظورتضعيف دين يا فرار از مجازات و يا نپرداختن
ماليات و زکات و مانند اينها صورت میگرفته است؛ لذا ارتداد فکری و عقيدتی و اين
که صرفاً حالت انديشه و عقيده داشته باشد و شخصی بدون انگيزهی بيرونی و تنها به
منظور اقناع ذهن از دين منصرف شده باشد، در قرآن مورد توجه قرار نگرفته و احکامی در
اين مورد صادر نگشته است.
۳_ در تاريخ صدر اسلام کسی را سراغ نداريم که حد ارتداد بر او جاری شده باشد.
۴_ در صدر اسلام، تمامی انواع ارتداد قابل استتابه بوده و مرتد به طور مطلق قابل
عفو و بخشش بوده است. گرچه برخی احتمال داده اندکه در صدر اسلام،؛ عنوان مرتد فطری
متصور نبوده چرا که همهی مرتدان آن روز، سابقهی کفر داشتهاند.
به هر حال، اگر ما باشيم و آيات قرآن مقدس، چنين استنباط میشود که قرآن آزادی
عقيده وانديشه را به عنوان يک اصل پذيرفته و خود را پرچمدار آزادی فکری و اعتقادی
معرفی نموده و همواره تفکر و تقل را سرلوحه کار خود قرار داده ومردم را دعوت به
تفکر و تعقل نموده است.قرآن مقدس در يک آيت، خطاب به مشرکان و کفار قريش میگويد:
«لکم دينک ولی دين» و در جای ديگر میگويد: «لا اکراه فیالدين» و در آيت ديگر مقرر
میدارد: «من شا فلیؤمن ومن شأ فليکفر» و در آيت ديگر مقرر میدارد: «انا هديناه
النجدين اما شاکراً و اما کفوراً» اين آيات مبارک آزادی عقيده، ايمان، فکر و انديشه
را تضمين نموده و بارها اعلام داشته است. بر اين اساس اگر آيات ا رتداد شامل ارتداد
فکری و عقيدتی شوند و يا بيانگر حد ارتداد باشند، در متن قرآن تناقض پديدار میشود.
درست است که ارتداد از ديدگاه قرآن حرام است، ولی جرم نيست قابل مجازات و اجبار و
اکراه و تهديد نيست. مانند کذب يا ربا يا خودکشی که حرام تلقی میشوند اما جرم
محسوب نمیشوند فیالمثل اگر کسی دروغ گفت قابل تعقيب قضايی نيست، مگر در موارد خاص
مانند شهادت دروغ يا قسم دروغ که از موضع بحث خارج است.در نهايت میتوان گفت که اگر
آيات مبارک قرآن شامل ارتداد فکری و عقيدتی شوند و برای چنين ارتدادی نيز وعدهی
عذاب در آخرت بدهند، بازهم از ديدگاه قرآن ارتداد فکری و عقيدتی جرم تلقی نمیشود و
قابل مجازات دنيوی نيست.
ارتداد از ديدگاه رواياتدر بخش اول، تعريف ارتداد و ديدگاه قرآن مقدس را در مورد آن
مطالعه و بررسی نموديم. اينک بايد ارتداد را با عينک روايات بنگريم و اقسام آن را
شناسايی نماييم. در فقه اماميه که بر آمده از روايات است، مرتد را بر دوگروه طبقه
بندی نمودهاند، مرتد فطری و مرتد ملی، و هرکدام را دارای احکام جداگانه قلمداد
کردهاند؛ ولی در فقه اهل سنت تفاوتی بين مرتد ملی و مرتد فطری، از لحاظ حکم و آثار
جزايی قايل نگشتهاند.واژههای: مرتد فطری و مرتد ملی، نه از آيات قرآن و نه از
روايات مستفاد گشته بلکه از اختراعات و صناعات عالمان فقه است. آثاری که بر اصطلاح
مرتد فطری و مرتد ملی مترتب ساختهاند نيز فاقد دليل معتبر بوده از صحت و اتقاق
کافی برخوردار نيست.
مرتد فطری و مرتدملیدر تعريف واژههای فقهی ارتداد و تعيين مصداق آنها اختلافات
بسيار وجود دارد؛ برخی گفتهاند: هرکس پدر و مادرش و يا يکی ازآنان هنگام انعقاد
نطفهی او مسلمان باشند و اين فرزند متولد شود و بعداً از اسلام روبگرداند «مرتد
فطری» است، و هرکس پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفهی وی کافر باشند و او متولد شود،
سپس مسلمان شده دوباره کافر شود «مرتد ملی» است.برخی ديگر اسلام والدين را در حين
تولد فرزند ملاک قرار داده و گفتهاند: اگر شخصی در خانوادهی مسلمان متولد شود و
سپس از اسلام برگردد، چنين شخصی «مرتد فطری» است، و مسلمان بودن پدر و مادر در حين
انعقاد نطفه به تنهايی کفايت نمیکند. برخی ديگر مسلمان بودن شخص را در هنگام بلوغ
شرط دانستهاند و گفتهاند: مرتد فطری کسی است که تا زمان بلوغ مسلمان باشد و بعد
از بلوغ از اسلام برگردد، ولی اگر قبل از بلوغ کافر شود وکفرش تازمان بلوغ ادامه
پيدا کند، سپس مسلمان شود و بار ديگر کافر گردد، مرتد فطری نيست.جمعی گفتهاند که
مسلمان آماری بودن پدر و مادر کفايت نمیکند؛ بلکه پدر و مادر میبايست از حين
انعقاد نطفهی فرزند مسلمان باشند و مسلمان بودنشان تا زمان بلوغ فرزند ادامه داشته
باشد و نيز پدر و مادر عارف به احکام دين و عامل به آنها باشند و در محيط اسلامی
نيز سکونت داشتهباشند. در اين صورت اگر فرزندشان بعد از رسيدن به سن بلوغ کافر
گردد، مصداق «مرتد فطری» قرار خواهد گرفت؛ ولی درصورتی که شرايط بالا جمع نباشد
ارتداد فطری تحقق پيدا نمیکند. فقيهان شيعه در تعريف مرتد و اقسام و انواع آن
گفتوگوهای بسيار نمودهاند؛ ولی آنچه معروف و مشهور و در عين حال روشن است، دو
گروه از مرتدان میباشند که از لحاظ موضوع و مصداق قابل درک و فهم و اطمينان
میباشند:۱_ کسی که پدر و مادر او هنگام انعقاد نطفهی وی، مسلمان باشند و تازمان
بلوغ او مسلمان باقی بمانند و فرزند نيز تا زمان بلوغ مسلمان باشد و سپس از اسلام
برگردد، به اتفاق همهی عالمان شيعه مرتد فطری است.۲_ کسی که از پدر و مادر غير
مسلمان متولد گردد و تا زمان بلوغ به کفر خود باقی بماند و پدر و مادرش نيز تا آن
هنگام کافر باشند. اگر پس از سن بلوغ مسلمان شود و دوباره کافر گردد به اتفاق همهی
علماء مرتد ملی میباشد.با اين همه ازديدگاه اين قلم تفاوتی بين مرتد فطری و ملی
وجود ندارد و تفاوتهای مذکور در کتب فقهی فاقد دليل معتبر است. معذلک، مسألهی
مزبور را مورد گفتوگو قرار میدهيم تا نتيجهی حاصله را گزارش نماييم.روايات باب
ارتداددرباب ارتداد، روايات زيادی مذکور گشته که اکثر آنها ناظر به ارتداد فطری و
پيامدها و مجازاتهای آنست. برخی از فقيهان حدود يازده روايت را در باب ارتداد
مورد بحث قرار داده و برخی ديگر به ذکر هشت روايت بسنده کردهاند. در بين اين
روايات تنها يک روايت صحيحه و يک روايت موثقه وجود دارد، اما بقيهی روايات يا ضعيف
و يا مجعول هستند. اينک به تعدادی از اين روايات توجه نماييد.روايت اول:«محمد بن
الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد قال: قرأت بخط رجل الی ابیالحسن الرضاء:رجل ولد
علی الاسلام ثم کفروا شرک و خرج عن الاسلام، هل يستتاب او يقتل ولايستتاب؟ فکتب(ع)
يقتل.»۹حسين بن سعيد میگويد: در مکتوبی خواندم که به امام رضا نوشتهشده بود: مردی
در خانوادهی مسلمان متولد شده سپس کافر شده و مشرک گرديده و از اسلام خارج گرديده
آيا توبه داده میشود يا کشته میشود؟ پس امام رضا نوشت: کشته میشود.در ادامهی
روايت آمده: «فاماالمرأة اذا ارتدت فانهالا تقتل علی کل حال، بل تخلّد فیالسجن ان
لم تتب.» زن مرتد به هيچ حال کشته نمیشود، بلکه محکوم به زندان ابد میگردد، در
صورتی که توبه نکند. اين روايت از لحاظ سند صحيح است و از عمده ترين دلايل باب
ارتاد میباشد.فقيهان گفتهاند: برای به دست آوردن ملاک و معيار «مرتد فطری» بايد
به جملهی «ولد علی الاسلام» توجه نمود.
گرچه فقيهان شيعه در مورد اين جمله و مصادق آن گفتوگو و جدال بسيار کردهاند، ولی
قدر متقين از مصداق اين جمله کسی است که در خانوادهی مسلمان و در محيط اسلامی به
وجود آمده باشد و پس از رسيدن به بلوغ اظهار کفر و بازگشت از اسلام نموده باشد؛
بنابراين کسانی که صراحتاً اظهار کفر نکرده و يا از عقيدهی الحادی خود تبليغ نکرده
و اقرار جدی و صريح بر ارتداد خود نکرده باشد مصداق مرتد واقع نمیشود و هيچ کس حق
ندارد به او افترای کفر و الحاد وارد کند. کلماتی همچون «کفر و اشرک و خرج عن
الاسلام» بيانگر تصميم جدی، صريح و قاطع است. شخص مرتد بايد بدون ترديد و حتا بدون
توجيه عقيدهی اسلامی خود را از دست داده باشد؛ زيرا عقيده يک امر باطنی است و کسی
جز خود شخص نمیداند. کسی که شهادت را بر زبان جاری نموده تا وقتی که اظهار بازگشت
از اسلام نکند ما وظيفه داريم او را مسلمان بدانيم حتا اگر در دل خود ترديدهايی
داشته باشد و يا مطالبی را بر زبان بياورد که به نظر ما صحيح نباشد؛ بلکه جايز نيست
که از او سوال شود که به اسلام يا فلان مسألهی اسلامی عقيده دارد يا خير. قرآن
کريم میگويد: «ولال تقولوا لمن القی اليکم السلام، لست مومناً»۱۰ به کسی که به شما
سلام میکند نگوييد که مسلمان نيستی.بنا به مراتب، از روايت مورد نظر بهره میشود
کسی که حداقل واجد دو شرط باشد مرتد فطری محسوب میشود:اولاً، در خانوادهی مسلمان
به وجود آمده باشد. علی هذا مسلمان بودن يکی از والدين کفايت نمیکند.ثانياً، علاوه
بر بی اعتقادی، آن را صراحتاً ابراز و اعلام نموده باشد.
هرچند، اين روايت از لحاظ سند بیاشکال است، ولی مفاد روايت به سه علت مردود
است:علت اول آن که، اين روايت برخلاف قرآن است؛ زيرا در قرآن برای ارتداد مجازاتی
مقرر نگشته و تفاوتی بين مجازات زن و مرد نيز قايل نشده است.
علت دوم آن که، حکم قتل مرتد فطری يا عدم استيتابهی او، که در خانوادهی مسلمان به
وجود آمده، يک حکم جبری است و عين تکليف به مالايطاق میباشد؛ چرا که متولد شدن در
خانوادهی مسلمان، يک امر اختياری نيست، پس چگونه مجازاتی را تحمل کند و يا تشديد
مجازاتی را بپذيرد که از قدرت و توانش خارج باشد؟ عليت سوم آنکه، مفاد اين رواست
مغاير با سيرهی رسول خداست؛ زيرا رسول اعظم اسلام هيچ مرتدی را مجازات يا اعدام
نکرده است.روايت دوم:عمار ساباتی از امام صادق نقل میکند: «ن کهسمعت ابا
عبدالله(ع) يقول: کل مسلم بين مسلمين ارتد عن الاسلام و جحد محمد(ع) نبوّته و
کذّبه، فان دمه مباح لمن سمع ذلک منه و امرأته باينة منه و يقسم ماله علی ورثته و
تعتدامراته عدة المتوفی عنها زوجها و علی الامام ان يقتله ولايستتيبه»۱۱ از امام
صادق شنيدم که گفت: هر مسلمانی در ميان دو مسلمان (پدر و مادر) يا جامعهی اسلامی،
متولد شود و از اسلام مرتد شود و نبوت نبی را انکار نمايد و تکذيبش کند، پس هرآينه
خون او مباح است برای کسی که از او بشنود و از روزی که مرتد میشود همسرش از او جدا
میگردد و به وی نزديک نمیشود، و مالش بر ورثهاش تقسيم میگردد و زوجهاش عدهی
وفات نگه میدارد و بر امام است که او را به قتل برساند و توبهاش ندهد.در اين
روايت چند مطلب قابل توجه و دقت است: ۱_ آيا واژه «بين مسلمين» با صيغهی جمع قرائت
شود يا تشنيه؟۲_ آيا واژهی «مسلمين» بدون «ال» صحيح است يا غلط؟۳_ آيا منظور از
جمله: «حجد و کذب» شک و ترديد است يا به طور يقين اعتقاداتش را از دست بدهد؟۴_
جملهی: «فان دمه مباح لمن سمع ذلک منه» يعنی هرکسی که مستقيماً ارتداد شخص را
بشنود میتواند او را بکشد، يک نوع بیاحتياطی در برابر جان مردم است. اين جمله
برخلاف قاعدهی نظم است. اين جمله مغاير با عقل، تجربه و تمدن بشری است. اين جمله
برخلاف حقوق بشر است. اين جمله مغاير با حقوق اوليهی متهم که دفاع از خود در يک
محکمه صالحه باشد نيز میباشد.۵_ صدر و ذيل اَن روايت متناقض است؛ زيرا در صدر آن
آمد که هرکس میتواند مرتد را بکشد و در ذيل آن آمد که امام بايد او را بکشد و
توبهاش ندهد.۶_ اين روايت برخلاف قرآن مقدس میباشد و دارای احکام من در آوردی از
قبيل کشتن مرتد، جدايی همسرش، تقسيم اموالش و ... که تمام اين احکام جعلی و غير
دينی میباشد.۷_ سند اين روايت هم ضعيف است؛ علی هذا قابل استناد نيست.روايت
سوم:«عن اميرالمؤمنين(ع) امر بقتل المرتد و قال: من ولد علی الاسلام فبدل دينه قتل
و لم يستتب.»۱۲ امام علی دستور به قتل مرتد داد و فرمود: هرکس مسلمان متولد شود،
سپس دين خود را تبديل کند کشته میشود و توبه داده نمیشود.اين روايت نيز بر خلاف
قرآن است. مرسل است. ضعيفالسند و از کتاب ضعيف دعائمالاسلام نقل شده است. شايد
ناظر به اوضاع سياسی زمان امام علی باشد که مرتدان خوارج مشکلاتی را برای جامعهی
اسلامی و حکومت امام علی پديد آورده بودند.
روايت چهارم«عن فضيل بن يسار، عن ابی عبدالله(۱۴) ان رجلاً من المسلمين تنصر، فأتی
به اميرالمؤمنين، فاستتابه فابی عليه، فقبض علی شعره ثم قال: طئوا يا عباد الله
فوطیء حتی مات (فوطئوا حتی مات).»۱۳ فضيل بن يسار از امام صادق نقل میکند که
فرمود: مردی از مسلمانها نصرانی شد. پس او را نزد اميرالمؤمنين آوردند آنگاه
توبهاش داد. ولی او از قبول توبه امتناع ورزيد. پس مويش را گرفته گفت: ای بندهگان
خدا لگد کوبش کنيد! پس اورا لگد کوب کردند تا مرد.اين روايت برخلاف فتوای مشهور و
روايات سابق الذکر است که توبهی مرتد فطری پذيرفته میشود يا او را توبه دادند ولی
اتو توبه نکرد.اين روايت برخلاف قرآن است که مرتد را محکوم به قتل دانسته است. اين
روايت قتل غير متعارف (بالگد کوب) و همراه با شکنجه را به امام علی(ع) نسبت داده که
افترا و بدعت است. اين روايت ضعيفالسند نيز میباشد. بنابراين قابل استناد
نيست.روايت پنجم:«عن ابی عبدالله: فی الصبی يختارالشرک و هو بين ابويه، قال: لايترک
و ذاک اذا کان احد ابويه نصرانيا.» از امام صادق(ع) در مورد کودکی که با پدر و
مادرش زندگی میکرد و شرک را اختيار کرده بود سوال شد: حضرت فرمود: رها نمیشود و
اين زمانی است که يکی از والدينش نصرانی و ديگری مسلمان باشد.دراين روايت علاوه بر
مخالفت با قرآن چند نکتهی ديگر نيز قابل ذکر است:۱_ مجازات قتل يا رها نشدن در
مورد شخص نابالغ بر خلاف عدالت و مسلمات دين است.۲_ اين روايت از لحاظ سند به جهت
قاسم بن سليمان مجهول، ضعيف است.۳_ اين که فرزند تابع اشرف والدين است، يک سخن
مشهور و بی اساس است به علاوه آن که برخلاف قواعد حقوق جزای اسلامی است، زيرا قانون
جزا بايد به نفع متهم تفسير شود و يا تفسيری پذيرفته شود که مجازات را تخفيف میدهد
و نه اين که تشديد کند، علی هذا در موضوع روايت فوق، فرزند تابع پدر يا مادر مسلمان
دانسته شده و اين تفسير مجازات را تشديد میکند، لذا صحيح نيست.۴_ اين روايت برخلاف
قاعدهی مشهور و مسلم مجازات اسلامی است که میگويد: «تدرءالحدود بالشبهات» يعنی
حدود و مجازاتها با اندک شبهای منتفی میشود. علی هذا در موضوع روايت، فرزند بايد
تابع پدر يا مادر غير مسلمان محسوب شود تا از قتل نفس جلوگيری شود.روايت ششم:«عن
علی بن جعفر عن اخيهالیالحسن قال: سألته عن مسلم تنصر، قال: يقتل ولا يستتاب.
قلت: فنصرانی اسلم ثم ارتد. قال: يستتاب فان رجع و الا قتل.»۱۵ علی بن جعفر از
برادرش ابوالحسن نقل میکند که از او در مورد مسلمانی که مسيحی شده است سوال نمودم.
فرمود: کشته میشود و توبه داده نمیشود. گفتم: پس مسيحی اگر مسلمان شود و سپس از
اسلام برگردد؟ گفت: توبه داده میشود اگر توبه کرد و به اسلام بازگشت که هيچ و اگر
توبه نکرد کشته میشود.اين روايت از لحاظ سند بیاشکال است و در بردارندهی حکم
مرتد فطری و ملی نيز هست که اين تفاوت، خود محل نقد و نظر میباشد.در باب ارتداد،
روايات متعددی را نقل کردهاند که مهمترين آنها همين چند روايت است که از باب
نمونه ذکر شد.
اينک نگاه کلی به مفاد تمامی روايات میکنيم و عقيدهی خود را مذکور میسازيم. نقد
و نظردر بارهی روايات باب ارتداد، علاوه بر آن چه که در ذيل هر روايت گفته آمد
مطالبی ديگر را نيز میتوان فهرستوار بيان داشت:۱_ اين روايات مخالف قرآن و مخالف
سيرهی رسول خدا میباشند؛ لذا قابل استناد و اعتماد نمیباشند.۲_ اين روايات از
لحاظ سند ومنبع صدور مورد ترديد جدی هستند.۳_ اين روايات بر خلاف عقل و قواعد حقوق
بشر در مورد آزادی عقيده میباشند.۴_ اين روايات بر خلاف قوانين اساسی کشورهای
اسلامی هستند که آزادی عقيده را ثبت نموده و شعار میدهند.۵_ اين روايات برخلاف
صريح آيات قرآن در مورد آزادی مذهبی است که میگويد: «لا اکراه فیالدين» و «من شأن
فليئومن و من شأ فليکفر» و «و ما علی الرسول الا البلاغ» و «انت مذکر لست عليهم
بمصيطر» و «الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه».۶_ اين روايات درمورد مرتد فطری،
دارای حکم جبری هستند؛ چرا که مجازات قتل و عدم استتابه را به امری مترتب ساخته که
در اختيار متهم يا مجرم نيست. (تولد در خانوادهی مسلمان)۷_ ارتداد در صدر اسلام و
زمان رسول خدا، با اين که جنبهی اجتماعی، سياسی و بینظمی داشته و مرتدان تعمد
داشتند که با ارتداد خود شکست و ضعف را به جامعهی اسلامی تحميل کنند و همين امر
باعث مجرمانه شدن عملشان میگشته است و معنای جرم جز اخلال به نظم چيز ديگر نيست،
مع ذلک رسول عظيمالشأن اسلام آن را جرم ندانسته مجازاتی را بر عليه مرتدان اعمال
نکرده است و قرآن مقدس نيز مجرمانه بودن ارتداد را مقرر نداشته است. پس علمای اعلام
اين احکام شديد و غلاظ را از کجا استنباط کردهاند؟۸_ دينداری يک مسئوليتی فردی و
شخصی است، لذا پاسخگويی آن نيز برعهدهی خود فرد در برابر خداوند می باشد، بدين
لحاظ نفياً و اثباتاً به ديگران مربوط نمیشود. ۹_ اگر ارتداد در زمانهای قديم
آثار سياسی و اجتماعی داشته و میتوانسته شکست يا پيروزی جمعی را پديد بياورد،
امروزه هيچ اثر سياسی و اجتماعی ندارد. علی هذا اگر فردی مرتد شود، جامعه و مردم
هيچ عکسالعملی ندارند. بنابراين اگر فرضاً ارتداد در برخی از مقطعهای تاريخ اسلام
حالت جرمی داشته است امروزه قطعاً يک عمل مجرمانه تلقی نمیشود.۱۰_ طرفداران حد
ارتداد، جز چند روايت ضعيف و مجعول، مستندی از کتاب و عقل ندارند. واضح است که
احراز صحت روايت و احراز صدور آنها امری بسيار مشکل است.موجبات ارتداددين مقولهی
تشکيکی است. کسی که شهادتين را حتا با اکراه بر زبان جاری میکند مسلمان است. کسی
که به احکام دين عمل میکند او نيز مسلمان است. کسی که عابد و زاهد و شب زنده دار
«صائماًً بالنهار و قائماً بالليل» باشد نيز مسلمان است. از طرف ديگر، دين اسلام يک
سلسله قواع و احکام میباشد که ريشه در وحی و الهام دارد.
مکتب اسلام دارای ابعاد مادی، معنوی، اخلاقی، عبادی، سياسی، اجتماعی و حقوقی است.
حال بايد ديد و به دقت نظر نمود که ترديد و انکار کدام بعد از ابعاد اسلام يا کدام
بخش از بخشهای مختلف آن، موجب ارتداد میشود.آن چه که در ميان فقيهان معروف و
مشهور است و در هرکوی و برزن شنيده میشود اين است که انکار ضروری دين باعث ارتداد
میگردد.ضروری دين چيست؟فقيهان معظم در هيچ بعد از ابعاد ارتداد و مسايل مربوط به
آن اتفاق نظر ندارند، البته واضح است يک مسالهای که مستند به قرآن مقدس نباشد و در
قرآن عنوانهای مرتد فطری و ملی نيامده باشد، عنوان ضروری دين نيامده باشد و ...
مورد اختلاف خواهد بود. بدين ترتيب مسألهی ضروری دين نيز مورد اختلاف فقيهان است.
برخی گفتهاند که علم شخص انکار کننده ملاک و معيار است. چنان چه شخصی علم به وجوب
فعلی امری داشته باشد و در عين حال آن را انکار کند يا بگويد قبولش ندارم، ضروری را
انکار نموده است. ولی مقدس اردبيلی اين امر را انکار ضروری نمیداند. برخی ديگر
گفتهاند: حکمی را که همه میدانند از اسلام است. حتا کفار هم جواز مسلمانان نيز
میدانند که آن مسأله از اسلام است. يعنی چيزی که همهی مردم به وضوح و بدون نياز
به استدلال بدانند که جز اسلام است. اگر کسی چنين حکمی را انکار نمايد ضروری دين را
انکار نموده است. در اين تعريف، ضروری دين يعنی امر بديهی دين.جمعی گفتهاند: امری
که مورد اتفاق تمامی فرق اسلامی باشد. يعنی مسلمانان در آن امر اجماع داشته باشند.
ولی بايد گفت که انکار چنين امری معمولاً انکار اجماع محسوب میشود نه انکار
ضروری.به هرحال، معنای دوم را میتوان در تعريف ضروری مورد پذيرش قرار داد و گفت
که: ضروری دين، يعنی امری که به طور بديهی، فطری و جبلی از دين دانسته شود و هرکس
اعم از عالم وجاهل آن را جزء احکام اسلامی بداند. بر اين اساس، امامت امامان شيعه،
غيبت امام زمان، رجعت ائمهی اهل بيت، اعتبار سنت، حجيت اعمال اصحاب و خلفا، حجيت
فتوای فقيهان و ... ضروری دين محسوب نمیشود.چرا منکر ضروری کافر است؟آيتالله
موسوی اردبيلی در ذيل عنوان بالانوشته است:«همه میدانند که زکات واجب است، چنان که
فردی گمان کند، زکات برای جوامع گذشته لازم بود، ولی امروز ماليات جايگزن آن شده و
مردم دو نوع بديهی به دولت اسلامی ندارند. يکی به نام زکات و ديگری ماليات و دولت
وظيفه دارد. فقرای جامعه را اداره کند. بنابر اين مصرفی برای زکات باقی نمیماند،
چنين فردی که از وجوب زکات اطلاع دارد، ولی با چنين شبهای آن را امروزه انکار کند
آيا مرتد است يا نه؟ اگر مرتد و کافر است، دليل ان کدام ؟ و اگر مرتد نيست آيا با
کلمات فقها سازگار است يا نه؟اين که کسی پاسخ دهد: چون منکر ضروری است، پس کافر
است، مصادره به مطلوب است. چون اعتقاد به ضروری دين جزء اعتقادات نيست. از اين رو
فقها دو گروه شدهاند: يک گروه معتقدند چون انکار ضروری دين به انکار و تکذيب
پيامبر میانجامد، کافر است... پس ملاک تکذيب پيامبر است نه انکار ضروری.گروه ديگر
معتقدند شخص به مجرد انکار ضرروی مرتد است. تصوير اين مطلب آنست که کسی بگويد: اين
که همه میگويند، پيامبر چنين فرموده، به نظر من آنها مراد پيامبر را متوجه
نشدهاند، من فهميدهام که مراد پيامبر از تشريع زکات اين است که هرگاه ماليات
ديگری بر شما واجب نبود، زکات واجب است.
چنين فردی وجوب زکات را انکار میکند، اما معتقد است که پيامبر در شرايط امروز آن
را واجب نمیداند، پس تکذيب پيامبر رخ نداده است.» (مجلهی حکومت اسلامی شماره۱۴،
ص۹۵) مثال ديگر اين که اکثر فقيهان شيعه، خمس ارباح مکاسب را هم واجب میدانند و هم
پرداخت آن را به مجتهد، لازم يا واجب میدانند، در حالی که جمع ديگر از فقيهان خمس
ارباح مکاسب را در زمام غيبت واجب نمیدانند وعدهای ديگر، پرداخت آن را به مجتهد
جايز نمیدانند، بلکه میگويند يا به سادات داده شود، يا دفن گردد يا نزد امينی به
امانت گذاشته شود و ... برخی معتقدند که خمس اموال يک ملت جايز نيست که به خارج از
کشور ارسال گردد و يا در اختيار مراجع اجنبی قرار گيرد و ...واضح است که چنين
فتواهايی نه تنها موجب ارتداد و فسق نيست، بلکه سبب آگاهی مردم میشود و باعث رشد و
ترقی علم میگردد.ارتداد از ديدگاه فقيهانشيخ مفيد (۴۱۳.ق.) میگويد: «من استحل
الميتة اوالدم او لحم الخنزير عمن هو مولودعن فطرة فقدارتد بذلک عن الدين و وجب
عليه القتل باجماع المسلمين.»۱۵کسی که ميته يا خون يا گوشت خوک را حلال بداند و
مسلمان زاده باشد، با اين کار حقيقتاً مرتد میشود و قتل او به اجماع مسلمين واجب
است.شهيد ثانی در مسالک الافهام میگويد: «ارتداد من ولد علی الاسلام بان انعقد حال
اسلام احدابويه ...»۱۶ ارتداد کسی که براسلام متولد شده و نطفهاش در حال مسلمان
بودن يکی از والدينش منعقد شده، تحقق پيدا میکند و ارتداد بدترين انواع کفر
است.شيخ طوسی (۴۶۰.ق.) نوشته است: «من استحل المتیة اوالدم او لحم الخنزير ممن هو
مولود علی فطرة الاسلام فقد ارتد بذلک عن الدين و وجب عليه القتل بالاجماع.»۱۷ قاضی
ابن براج مینويسد: «اذا کان المرتد مولوداً علی فطرة الاسلام وجب قتله من غير
استتابة...»۱۸ اگر مرتد مسلمان زاده باشد قتلش واجب است و دعوت به توبه نيز
نمیشود.ابن حمزه میگويد: «من يستحل شيئاً من المحرمات و هو مولود علی فطرة
الاسلام فقد ارتد و لزم قتله.»۱۹ کسی که چيزی از محرمات را حلال بداند در حالی که
خودش مسلمان زاده باشد، مرتد محسوب میشود و قتلش لازم است.محقق حلی(۶۷۶.ق.)
میگويد: «من استحل شيئاً من المحرمات المجمع عليها کالمتیة والدم والدم والربا و
لحم الخنزير ممن ولد علی الفطرة يقتل و ان ارتکب ذلک لا مستحلا عزر.»۲۰ کسی که چيزی
از محرمات اجماعی را حلال بداند مانند ميته، خون، ربا و گوشت خوک از کسانی که
مسلمان زاده باشد، کشته میشود و اگر مرتکب آنعمل حرام گردد تعزير میشود.صاحب
جواهر، اعتبار اسلام پدر و مادر يا يکی زا آنان هنگام انعقاد نطفه، را به شهيد ثانی
نسبت میدهد که از علامه حلی در قواعد پيروی کرده و اضافه میکند: «و بالجملة فلا
خلاف و لا اشکال فی فطریة من انعقد و ولد و وصف الاسلام عند بلوغه و ابواه مسلمان،
بل او احدهما و لو الام ثم ارتد حتی لوارتد ابواه بعد الانعقاد، نعم لو انعقد منهما
کافرين لم يکن فطريا و اين اسلم ابواه او احدهما عندالولاده...»۲۱محقق حلی در جای
ديگر میگويد: «الاول من ولد علی الاسلام و هذا لا يقبل اسلامه لو رجع و يتحتم
قتله.»۲۲ کسی که در خانواهی مسلمان متولد شده است، اگر دوباره به اسلام برگردد،
پذيرفته نمیشود، بلکه قتلش حتمی و الزامی است. يعنی حتماً بايد کشته شود و هيچ راه
ديگری نيست.
نقد و بررسی ديدگاه فقيهاناين که شايع کردهاند که فقيهان، احکام شريعت را از منابع
دينی استخراج و استنباط میکنند، کليت ندارد؛ بلکه اکثر فقيهان يا مراجع محترم
تقليد، با تقليد از يکديگر و يا تقليد از عالمان مشهور سابق، فتوا میدهند و
اکثرشان حال و حوصلهی تحقيق و بررسی را ندارند و تعداد زيادشان، استعداد و توانايی
کافی را هم ندارند بلکه صرفاً به منظور جمعآوری خمس و وجوه شرعی ديگر خود را به
عنوان مجتهد و مرجع تقليد اعلام مینمايند. من نمونههای بسيار دارم که در جهت
اثبات ادعای خودبياورم، از جمله اسنادی که در اين مقاله ارايه میکنم همين فتواهايی
است که در جهت احکام ارتداد و يا طبقه بندی ارتداد به فطری و ملی و يا تفکيک ارتداد
زن و مرد و امثال اينها صادر گرديده و احکام ناصحيح و نادرستی را در کتابهای خود
نوشتهاند.
چنان که ملاحظه شد، فقيهان محترم، در مورد احکام ارتداد و جواز قتل مرتد و امثال
اينها هيچ دليلی از کتاب مقدس يعنی قرآن کريم ندارند، بلکه قرآن اصولاً ارتداد را
جرم نمیداند و هيچ نوع مجازاتی را برای آن مقرر نداشته بلکه با صراحت اعلام داشته
که «لا اکراه فیالدين» اين گراميان از سنت صحيحه نيز دليلی بر فتواهای خود ندارند؛
بلکه به گروهی از روايات ضعيف و مجعول استناد نموده احکام بسيار سنگين و دور از
انصافی را برای مرتد در نظر گرفته و ثابت شده قلمداد کردهاند.
اين گراميان از عقل و خرد بشری نيز کمک نگرفته و فتواهايشان برخلاف عقل میباشند.
با اين همه، بسياری از آن گراميان ادعای اجماع نيز کردهاند، در حالی که در مسألهی
ارتداد و ابعاد آن، نه در ميان عالمان شيعه و نه در ميان عالمان سنی، اجماعی تحقق
نيافته است؛ بلکه جمعی از عالمان مقلد و مجذوب شهرت عالمان قديم، به مجرد اين که
فتوايی را در کتاب فلان عالم مشهور ديده بلافاصله ادعای اجماع کردهاند و عالمان
زمان ما نيز، به علت ارتجاع فکری و وابستگی روانی به عالمان قديم، مطلبی را نفهميده
به تقليد از قديميان، فتوا دادهاند. اين عزيزان وقتی که نام شيخ طوسی، شيخ مفيد،
علامه حلی، محقق حلی و مانند اينها را میشنوند، خيال میکنند
که چه اعجوبههايی بودهاند؛ در حالی که همان بزرگان، چندان هم دقت در فتواهای خود
نداشتهاند.
به هرحال، به علت اين که فتوای فقيهان در مورد ارتداد و احکام آن مستند به دليل
صحيح و معتبری نمیباشند و برخلاف قرآن مقدس نيز میباشند، لذا از نظر اين قلم،
تمام احکام جزايی ارتداد، اعم از قتل، زندان، طلاق، تقسيم ارث و غيره باطل است و
قوانينی که در بعضی از کشورها، بر اساس فتواهای سست و روايات مجعول به تصويب
رسيدهاند فاقد ارزش حقوقی و شرعی میباشند. بنابر اين پيش نهاد میکنم:به منظور
جلوگيری از تعصبات کور مذهبی و به منظور جلوگيری از سوء استفاده از عناوين عالم،
مجتهد، پيشوا و مرجعيت دينی و به منظور حفظ آزادی عقيده و انديشه و به منظور آرامش
و آسايش جامعهی علمی و فرهنگی کشور و به منظور ترويج روحيهی ديگر انديشی و ديگر
پذيری و به منظور شکستن شمشير کهنه و زنگزدهی تکفير و تفسيق، ارتداد قانونی شود
و قانون افغانستان اجازه دهد و اعلام کند که مردم مسلمان از روی عشق، علاقه و ايمام
به ديندادری خود ادامه دهند و کسی تحت هيچ شرايطی حق اجبار، اکراه و تهديد را
نداشته باشد.
واضح است که ارتداد، يک عمل حرام و مذموم است ولی جرم نيست. علی هذا پيشنهاد ما
اين است که صفت جرمی ارتداد بايد رسماًو قانوناً حذف گردد، تا تيغ برنده از دست
زنگی مست گرفته شود.تمام مردم افغانستان و فرزندان وطن میدانند که در طول تاريخ و
بخصوص در دو دههی اخير، در جنگهای مذهبی، داخلی و تنظيمی از عنوان تکفير و ارتداد
چه سو استفادههايی که نشده و چه فجايعی که در کشور پديد نيامده است. هنوز هم در
افغانستان، پاکستان، عراق، لبنان و... هزاران نفر در خصومتهای مذهبی، در اثر
فتواهای غير اسلامی و غير انسانی برخی از عالمنماهای مسلمان به کام مرگ میروند و
خانوادههايی به نابودی کشيده میشوند و فرزندانی يتيم میشوند و زنانی بیسرپرست
میگردند!
چرا خود را به دست خود نابود میکنيم؟ چرا هرروز به بهانههای واهی و احکام ناصحيح
مذهبی برای جامعهی خود و مردم خود مشکلاتی به وجود میآوريم؟ چرا اين آيت از قرآن
شريف را نمیخوانيم «لکم دينکم ولی دين»؟ چرا نمیگوييم: «لا اکراه فیالدين»؟ چرا
مردم را بازور به طرف بهشت میبريم؟ و...به هر صورت، قانونی شدن ارتداد میتواند
جامعهی ما را مسلمان واقعی کند و از مفاسد اجتماعی و خصومتهای مذهبی و سؤ
استفادههای دينی نجات دهد. بياييد با ايمان قلبی مسلمان باشيم نه با زور طالبانی!