زندگی 

پارلمان کنونی وچشم انداز آينده

 

قسيم اخگر

 در همین آغاز  باید  گفته شود که به سایقه "کاچی بهتر از هیچ چی» ،تدویر  پارلمان  کنونی را به فال نیک باید گرفت وبه عنوان یک آغازناقص ،نمایشی،تقلبی ومتهم ومشکوک پذیرا شد. زیرا پس از یک ربع قرن بحران و آشفته گی و بی قانونی ونبود هر نهاد حتی نام نهاد ی که  در ظاهر امر ممثل ارزشهای دموکراتیک ومردمی باشدو  حق حاکمیت مردم را درامر تعیین سرنوشت شان صحه بگذارد؛ راه اندازی  یک نمایش انتخاباتی وبرون آوردن نهادی دست آموز و ناتوان ومأمور و معذور که  در روی کاغذ واز ورای امواج صوتی و صورتی بر حق مردم  در انتخاب نماینده  و نظارت بر عملکرد  فرمانداران و اکابر حکومت  تأ کید دارد غنیمت است.آنهم غنیمتی که باد آورده نیست.

پارلمان کنونی دست کم همان ارزشی را دارا است که غنیمت های باد آورده یعنی بانکنوت های بی پشتوانه قبل  از یازدهم سپتامبر-حتی نوع دوستمی آن -دارابود.

طنز تلخ تاریخ این است که بر خی از به اصطلاح نماینده گان پارلمان؛ از برکت همان غنایم باد آورده بود که فربه شدند و ورم کردند و راه شان را به سوی خانهء مردم گشودند!

نه نابجا بلکه ناوقت است اگر افسوس و دریغ از افسون شعبده بازان مردم افسای و بازیگران معرکه گیر هفت خط  هفتاد چهره را که چنین آش درهم جوشی را پختند از نو زنده کنیم که می دانیم و دیدیم  بر گوش ها مهر است و برچشم ها موم و قرار نیست چیزی عوض شود.در عوض به موقع است اگر در رابطه به آیندهء  این پارلمان و عملکرد آتی آن با در نظر داشت ترکیب و جناح بندی هایی موجود و نقش و مسؤولیتی که روشنفکران و نیرو های دموکرات خارج از پارلمان باید بر عهده  بگیرند ،تأمل نماییم؛ زیرا همه چیز و همه کار در پارلمان خلاصه نمیشود.

سالی که نکوست از بهارش پیداست، گزافه نیست. شهریان کابل در آغاز گشایش پارلمان تا دوروز بعد ازآن،صدق این ضرب المثل را به چشم سر دیدند. باوجود آن و باقبول این واقعیت  که آن چه هست همین است و دیگرگون نخواهد شد؛باید در جستجوی چنان راهکارهایی برآمد که ماحصل آن ایجاد اهرم های تازه يی برای اعمال اثرگذاری بر پارلمان و سمت و سوی مردمی دادن به آن باشد.آقای قانونی در نخستین  اظهار نظرش پس از احراز ریاست ،از فضای بی اعتمادی در مجلس سخن گفت  که طبعاً باید راست گفته باشد، زیرا زدو بند ها و دور و نزدیک شدن های شتابزده  به خاطر رسیدن به ریاست  ومعاونیت پارلمان- نه فقط برای اعضای پارلمان؛ بلکه برای همه مردم  افغانستان- نشان داد که مسأله عمده در سیاست بازی های حاکم  مسألهء قدرت است و نه هیچ چیز دیگری.  این نیز ناروشن نیست که نیرو ها و جریانات  ضد دموکراسی-باوجود داشتن اکثریت- فاقد همبسته گی و انسجام و همدلی هستند .  فهم این واقعیات  برای نماینده گانی که یا بیطرف هستند و یا قبل بر این تعلق خاطری به این یا آن زعیم حزبی داشتند و به یکی از جناح های مسلط وابسته بودند،هشدار باشی است که آنان را به تأمل می خواند و نمیگذارد به پیروی بی چون و چرا از رهبران رؤسا  بپردازند. این عده از نماینده گان که خود را در موقعیتی بر تر از قبل می بینند بی تردید در صدد آن خواهند شد که مستقلانه بیاندیشند و تصمیم بگیرند و فارغ از اوامر تیکه داران انتخاب نمایند. در انتخابات معاونین شورا دیدیم که با وجود ائتلاف محقق و سیاف ، محقق نتوانست بیشتر از چهل رأی را به خود اختصاص دهد. این به آن معنا است که سیاف هیچ کمکی به او نکرده است یا آنانی که به سیاف رأی داده بودند هدایت او را در اعطای رأی به محقق نپذیرفتند.

تجربهء  گذشته نشان داد که اگر نیرو های  دموکرات ، از حالت تشتت و انفعال بدر نیایند و دست نگر دیگران باشند تا از روی ارفاق و کرم عنایتی بفرمایند! یا حمایتی! در بر همین پاشنه می چرخد و ما جز این که  طبق معمول در انتخاب میان بد و بد تر سر گردان بمانیم کاری نخواهیم توانست. آیا درک این وا قعیت تلخ که از تدویر لویه جرگه ی اضطراری به این سو نیروهای دموکرات و آزادیخواه  پیوسته در حال عقب نشینی بوده اند و برخی ها نیز به تسلیم سر سپرده اند و صلاح کار درآن دیده اند که میرزاقلمی این جنگی و منشیگری آن بنگی را بردشواری های بی نام و نان مبارزه بخاطر آزادی و آگاهی ترجیح دهند، کافی نیست تا باز نگری کنیم و عبرت بگیریم و با تأمل بر پس منظر کار گذشتهء خویش طرحی از نو بریزیم؟