زندگی

جريمه بخاطرقيصر

آصف بره كي


کاناداکشورساخته وبافته مهاجرانست که زنده گي اجتماعي آنهايک ويژه گي مشترک دارد وآن اين که اينجاهرگروه انساني بر اساس ريشه هاي جغرافيايي، تاريخي وفرهنگي خودبسرميبرند.مکتب،کليسا،سيناگوگ،مسجد،جماعت خانه،مندر، مراکز فر هنگي، تياتر،سالنها،کلوپها وپارکهايي ساخته اندتابتوانندبااين نشانه هاخودرابشکلي درآب وخاک سرزمين آبايي شان احساس کنند، يعني فضاي مناسب رواني اجتماعي رابارآورده اندکه ممثل آب وخاکشان باشدتابدينسان درمکانهاي نامبرده لحظات فراغت رادرتظاهرهويت فرهنگي سپري کنند. وهمچنان اززنده گي ناخوش کاناداشکوه نکرده، برگذشته هاي طلايي زنده گي وطن پدري هزيان نگويند.
اين مهاجران براي تظاهرهويت تاريخي وفرهنگي خودمناسبتهاي واحدي دارندمثل روزهاي استقلال، اعيادمذهبي،جشنواره هاي ادبي،هنري وتفريحي که درسازماندهي چنين رويدادهارسانه هاي توانمندچاپي، راديويي وتلويزيوني دارند. براي پرداخت هزينه ي اين رويدادها منابع لازم مالي داشته ياازناحيه ي تدارک منابع مالي خودکفايند. بنيادها يا فونديشن هاي قوي مالي دارندکه همزمان براي ارتقاي سطح دانش جوانان خودازآن استفاده ميکنند. بانکها،فابريکه ها، کارگاها،فروشگاها وصدها مرکزخدمات اجتماعي و تخنيکي دارند.سرانجام بانظر داشت اين واقعيتها کانادا را جامعه تجربي جمعيتهاي گوناگون نژادهاي انسا ني روي زمين ميخوانند، زيراازروي ساخت بشري در واقع بافته نما ينده گان ملتهاي گونا گون جهان بشمول افغانهاست.
اين واقعيت رااخيرا جريان سفردوسه هفته ي دربريتش کلمبيابخوبي احساس کردم. دوهفته اقامت دروانکوور غرض فراگيري تجارب کاري، ازديدکاري دستآوردچنداني نداشت،اماازديدتجربه زنده گي خيلي سودمند بود.
تازه آنجاآگاه شدم، مهاجران دير وتازه آمده ازهرکنج وکناردنياکه ازيکسوداراي نامهاي مختلف باثقلت تلفظي اند، ازسوي ديگر بر اساس قوانين مساعدمدني واقليم رواني آزاد زنده گي اجتماعي اينجابراي زدودن دشواري تلفظ نام، صلاح درآن ديده اند تابرايشان نامهاي آشنا ومعمول اکثريتهاي اروپايي که بيشترمنبع انجيلي دارند، برگزينند.نامهاي مثل جان، جرج، باب، مري، پيتر،پال، سم، اندي، جو، جودي، کارل، مايک، سيوسن، کلارا،کتلين،کتي وغيره. تاجايي بچشمم خورد بيشتراين کار راآسيايي تباران ميکنند مثال هند وچيني هاتاکساني هم ازمناطق ماکه کارخوبي ميکنند واين حق مسلم وتصميم خودشان است که چنين ميکنند. بگونه مثال عرض کنم،کارشناساني که دروانکوورمارا راهنمايي ميکردنديکي مردهانگ کانگ تباري بودکه دراصل دان هوان دونگ نام داشت،که اورامايک صداميزدند، کارشناس دگريک مجارالاصل بنام کارولي کشوت بودکه اوراکايزرميگفتند. دردسته همراهان ماجداازمن ودوسه تن دگر، يک همکارعرب تبارافريقايي نيزشامل بودکه موسي الجمل نام داشت . اورا همکاران موسي صدا ميزنند. طبعاکه زبانش عربي وهنوز حاضر نشده نامش راتغير دهد،البته دليل هم ندارد، زيراغيراز ثقلت نام دومش، دگرموسي يک نام آشناست. اماازروزي آگاه شده نامش منبع توراتي دارد، يعني اين که موسي بزبان عبري موشخ، موشايا موشي تلفظ ميشود، کمي رنج ميبرد.امامن براي آرامش خاطرش گفتم، درکشورماموسي يک نام خيلي معتبروباعزت است، درجوابم گفت،درافريقاهم نامهاي آدم،موسي،يعقوب وهارون مقبول ومحبوب اند،امافقط تکليف من اينست که خودم سياه افريقايي و نامم منبع کليمي واسلا مي دارد.گفتم، چرا؟
گفت، اول بيباورم يک يهود سياه ودوم يک مسلمان افريقايي باشد.مسلمانان اولي که شبه جزيره ئيان باشند، سياه نبودند. خوب گپهاي موسي راجدي نگرفته باخنده گفتم، پس مايک،کايزر وپيترچطور؟ خنده برلبانش سبزشد،چون ميدانست شوخي ميکنم. دليل شوخي آنبودکه موسي نيزمثل بسيار عرب زبانان دراداي کلمات زبانهاي بيگانه مشکل تلفظي دارد، مايک را مايق، پيتر را بيترز وکايزر راگيزر صدا ميزند.
روزي باموسي مشغول اجراي برنامه ي بوديم که کايزربماسپرده بود، باري به مشکلي برخورديم که حضورکايزرپيش آمد وموسي که ميان مامقام بلندترداشت، فقط اوبودکه بايدکايزرراازفاصله چندمتري به کمک فراميخواند، امابه يکباره مثل اين که گلوي موسي چيزي گيرکرده باشد ،غرق آب وعرق شد، بلافاصله باشوخي گفتم، مردحسابي باکي ندارد، قيصر صدا بزن، فقط قيصر!
موسي جرئت بخرچ داده، صدازد وکايزرهم باخنده خودراپيش مارساند. تفريح کلان نيم ساعته فرارسيد. موسي بامن پيوست و بلافاصله ازروي بيباوري پرسيداين قيصرراشوخي کردي آه...؟ گفتم، مرد حسابي اصلا زبانت عربي ونام کايزرهم دراصل ياعربي است يااز ترکي به عربي آمده وبازبه لاتين يازبانهاي جرمنيک رفته، گفت، بيباورم، گفتم، ثابت ميکنم.
کايزرلاتينش ميشودKaiser واين ناميست معمول ملتهاي اتريش، آلمان وملتهاي دگراروپايي مثل مجارهاکه هم باترک عثماني وهم باامپراتوري هاپسبورگ دورانهاي مشترک تاريخي از سرگذشتانده اند.احتمال داردکايزرماخوذقيصرباشد،مثل قيصر فرديناند،يا قيصرفردريک وما کسمليا ن و....
بابازشدن سرصحبت برسرنامهابحث کلاني پيش آمدکه چندکنجکاودگري هم کنارمن وموسي گردآمدند وجريان بحث دراين باب داغترشد. ازاين که نام کايزراصلاقيصر است، براي موسي خوشي دست داده بود. راستش بخدا معلوم تنهادرذهن من چنين چيزي خطور کرده بودکه کايزربايدقيصرباشد،اماخودم کدام حجت محکمي دردفاع ازاين ادعاندارم.
جريان بگومگوکه ازهردشت ودريا صحبت کرديم، خيلي گرمترشد،هرکس بزعم خودتسمه درکمرقائمتربست واز پيشينه ي ملت و سرزمين، ازپيشينه ي فرهنگ،انواع هنرها، مبارزان،جنگجويان وقهرمانان خودچيزيا چيزکي برخ دگران کشيد، سروصدا خيلي بلند شدمثل يک مجادله لفظي. دراين ميان کسي گفت، بچه هاحرف روي قيصربود وشمارفتيدبحث رابه هزاره ها وسده هاي تاريخ کشا نيديد.گفتم،چرانه،...حتي ازيادنبريدکه کايزر ياقيصر تنهانامي نيست که غربيان ازماشرقيهابه عاريت گرفته اند،نامهاي سلطان، پادشاه،امير،ديوان همه ازماست ومنشا شرقي دارند. خيلي هااحساساتي شده بودم، آتشي درجانم دميده بود وازفرط جوشش احسا سات خواسته بودم صدايم راکل دنيابشنودکه مابيچاره هايي نيستيم آنچنان که دنياازروي دشمني برماچنين قضاوت ميکند. دراينحال يکي از حاضران که چهره ي باترحمي داشت بمن نزديک شده، باآهستگي بسيارمودبانه بيخ گوشم گفت، ...همي تراکه هميش ديده ام ازگذشته پرافتخارتاريخي وتمدن سرزمينت گپ ميزني وخودرايکي ازشرقي هاي باغرور حساب ميکني، خوب سرانجام شرق رابجايش بگذارماهم اصل شرقي داريم، مثال من باافتخار ميگويم، قبرسي وازهمسايگان دست راست يونان ودست چپ کلده و آشورم يعني سر زميني که سده هامديترانه رابا شرق ميانه، اروپا وکل جهان گره ميزده. خلاصه توازخود بگو،دنياچه چيزي از سرزمين توميراث برده، هم اکنون سرزمينت راکي باچه انديشه هااداره ميکندوبکدام سوميکشاند؟ آيا درسرزمين توانسان حقي براي تعين مسيرزنده گي خود ووابستگان خود دارد؟
دمي انديشيده، بعدپيش خودگفتم،بيشتراميرهاي مابيگانه،سلطانهاي نامدار ما يا ترک، ياچيني،مغولي، يوناني وياهندي بودند، رئساي جمهوري وبرخي مقامات سياسي دوران نو ما هم از وابستگان انگليس، امر يکا، روسيه، پاکستان،ايران وعربستان بوده اند، اماشايدباباتنهالقبي باشدکه حتي ترک هااينراازماگرفته اند.درست تنهاچيزي که براي خوشي دل خودگفتم،همين بود، فقط همين.
شايدما نخستين مردم جهانيم که بابا داشته ايم واين درواقع شخص احمدشاه بابابوده که بعدهااوايل قرن ۲۰ترکها زعيم ملي شان مصطفي کمال رانيز اتاترک ياباباي ملت لقب دادند.
حسرتااين دلخوشي هم ديرپانبود،درلحظه ي ديگرصا حبکاري فرياد بر آورد، ... آقايان بخواب رفته،۱۵دقيقه بيشترازوقت معين تفريح کرده ، وقت خود وشرکت راضايع کرده ايد. باشتاب ازجاهاپريديم، اماروبه موسي به بسيارآهستگي گفتم، عجب مردم بي انصاف ! سالهاست روزهشت تادوازده ساعت برايشان خدمت ميکنيم ،اما ۱۵دقيقه وقت خودرانمي بخشند. تصورکنيد۱۵دقيقه وقت چيست، ماسالهاست وقت خودراباجر وبحثهاي سطحي سياسي وتاريخي سپري کرده، درنتيجه بعدازخونريزيهاي سه دهه و دراين اواخرباسروصداهاي آزادي،دموکراسي وانتخابات بازيکباردگراسيردست قوم وقبيله گرايي شديم، اماهيچاه نگفتيم ضياع وقت. بابرگشت ازسفردرنخستين برگه ي مزد دوهفته ي توجه کرديم، بخاطر قيصر يکساعت جريمه داده، دورازامکان نبود، کار خودرانيزازدست ميداديم.