زندگی

  مبحثى آغازين پيرامون تحليل انتقادى گفتمان

 

1- مقدمه

امروزه در زمينه هاى انسانى، اجتماعى و فرهنگى، نظرياتى ارائه مى شود كه بعضاً به سمت به دست دادن روش هايى نيز در حركتند. اما تا از بستره وقوع و حدوث چنين نظرياتى آگاهى حاصل نشود، نياز به چنين روش هايى آن طور كه شايسته است، احساس نخواهد شد. به كلامى ديگر نمى توان به ابزارها و روش هاى موجود بدون توجه و درك خواسته و خاستگا ه شان بسنده كرد. آنچه كه در ذيل مى آيد نيز هدفى جز اين را تمرين نمى كند، يعنى طرح درون نمايى از فراز و نشيب هاى طى شده در يكى از اين شيوه ها. تحليل انتقادى گفتمان يا CDA امروزه در زمره جامع ترين روندهايى است كه در مرز زبان و اجتماع به رديابى اتصالاتى مى پردازد.

۲- پيشينه حركت

گذار از پرداخت توصيفى مسائل در علوم انسانى و اجتماعى، سال ها است آغاز شده است. ديگر به مانند گذشته نمى توان با قطعيت به يك نظام انسانى و اجتماعى تنها از طريق نمودهاى آن عطف نظر كرد. در چنين شرايطى است كه اثبات گرايى (positivism) رخت بربسته و امر توصيفى به امر توضيحى و يا توجيهى مبدل مى شود. آنچنان كه دبوره كامرون مى گويد: «اثبات گرايى، سخت مخالف پذيرش واقعيت ها، نيروها و ساز و كارهايى است كه از مشاهده انسان خارجند.» (N.coupland and A.Jaworski,1999,p143) اثبات گرايى كه رويكردى مطلقاً توصيفى است، تاكيد بر كميت گرايى داشته و از هر نوع ذهن گرايى مى پرهيزد. در بسيارى از حوزه هاى انسانى اين دست ذهن گرايى ها مى توانند به چالش بينجامند. چالش در واقع همان سرك كشيدن محقق است كه توصيف را به توضيح مى كشاند. چنين مسيرى در زبان شناسى نيز پيمودنى است؛ حركت زبان شناس از محيط هاى توصيفى و ساكت در دسترس به محيط هاى حاشيه اى تر، دورتر و شايد حتى به زعم بسيارى غيرعلمى تر مشاهده بازى هاى زبان و اجتماع بر صحنه و سپس سركى به پشت صحنه يا حداقل آنجا كه به نظر محقق پشت صحنه مى آيد. جا دادن ذرات و اجزايى چون واژه، عبارت و حتى متن در گفتمان هايى آن سوتر و ناپيداتر.

۳- نظريه ساماندهى اجتماعى

از جمله نظرياتى كه سعى در بررسى زبان و همبستگى آن با ديگر عناصر اجتماعى، فرهنگى داشته است مى توان به نظريه ساماندهى اجتماعى اشاره كرد. به اعتقاد يورگنسن و فيليپس ساماندهى اجتماعى (SC) اصطلاحى پوششى است كه دربرگيرنده نظريات جديد در ارتباط با زبان و اجتماع است. از جمله باورهاى شكل دهنده اين نظريه مى توان باور به ساخته شدن واقعيت ها و سوژه هاى انسانى در زبان و از طريق زبان اشاره داشت. اكثر اصول موجود در اين نظريه ريشه در پساساختارگرايى فرانسوى دارند. به ادعاى نظريه پردازان اين رويكرد در واقع استفاده روزمره ما از زبان است كه ما و دنياى ما را شكل مى بخشد و از طريق همين استفاده روزمره است كه روابط قدرت در دنياى مان ساخته (Constructed) و واساخته (Deconstructed) مى شوند. به واقع تمامى چنين فعل و انفعالاتى در روايات روزمره اتفاق مى افتد و تغيير در اين روايت ها به تغيير جهان هاى اجتماعى مان مى انجامد. با تحليلى كه يورگنسن و فيليپس به دست مى دهند، در خود رهيافت SC مى توان شاهد سه جهت گيرى متفاوت بود كه در آنها بعضى از اصول و موارد مذكور تعديل يا تاكيد مى شوند. اين سه به ترتيب عبارتند از نظريه گفتمان، روانشناسى گفتمان و تحليل انتقادى گفتمان.

(M.Jorgenson and L Phillips,2002)

۳- ۱: نظريه گفتمان

چارچوب مورد تاكيد در اين نظريه به نوعى حاصل خالص ترين نگاه پساساختگرايانه در ميان سه رهيافت مذكور است. لاكلائو و موفه دو انديشمند سرشناس اين نظريه اند. فرض مطلق اين نظريه تشكيل جهان اجتماعى توسط زبان است. نكته مهم ديگر در اين نظريه كه باز حاصل تفكر پساساختگرايانه است، بى ثباتى زبان است، به تعبيرى ديگر زبان هيچ ثباتى ندارد و دائم در نوسان است و از اين رو معناى نهفته در آن نيز دائماً در حال تغيير است. پس هيچ گفتمانى نمى تواند ذاتى يگانه و منفرد تلقى شود، منش مغناطيسى زبان به تماس هايى مى انجامد كه آن را كم و زياد كرده از جايى به جاى ديگر انتقال مى دهد. در اين گيرودار به اعتقاد لاكلائو و موفه نوعى نزاع گفتمانى سر مى گيرد كه طرفين مشاركت در آن سعى مى كنند، معنايى را هر چند به طور موقت به اثبات رسانند. اين روند بيشتر بر نظريه پردازى گفتمان و يافتن اصولى جامع و شامل تاكيد مى ورزد تا سعى در پژوهش هايى بيرونى در متن اجتماع.

۳-۲: روانشناسى گفتمان

حوزه كارى اين شاخه SC بيشتر محدود به روابط ميان فردى است. تحليلگر كمتر به سطح كلان گفتمان توجه مى كند و بيشتر روابط ميان فردى و خردتر را در سامان جهان اجتماعى پى مى گيرد. اين روند برخلاف نامش توجه زيادى به حالات درونى و روانى نمى كند بلكه بيشتر تكيه بر نوعى روانشناسى جمعى مى زند. توجه به افكار، احساسات، عواطف، شكل گيرى و همچنين انتقال شان از اهم موارد در خور اهميت در اين نگاه است. پساساختگرايى در اين روند نيز جاخوش كرده است، اما نه به شكلى كه مورد توجه لاكلائو و موفه بود، يعنى چه به لحاظ حوزه كارى و چه به لحاظ نظرى اين دو رهيافت از يكديگر متمايزند، در اين جا بيش از آنكه شاهد نظريه پردازى باشيم، با بررسى ها و تحقيقاتى زبانى مواجهيم كه در اجتماع و محيط هاى جارى اجتماع قابل پردازشند.

۳-۳: تحليل انتقادى گفتمان

صاحب نظران اين شيوه خصوصاً نورمن فركلاف گفتمان را تنها يكى از شيوه هاى عمل اجتماعى مى دانند. يعنى آنجا كه لاكلائو و موفه به سبب نگاه افراطى خود زبان را تنها به وجود آورنده جهان اجتماعى معرفى مى كنند، ايشان تنها قسمتى از جهان اجتماعى را چنين مى دانند، به تعبيرى ديگر ايشان در كنار گفتمان، غيرگفتمانى را نيز قايلند. تحليل انتقادى گفتمان (CDA) حداقل آنطور كه مدنظر فركلاف است، متاثر و بر نهاده دو نظريه يكى از سوى ميشل فوكو و ديگرى از سوى يورگن  هابرماس است كه به علت تاكيد اين نوشته بر تبيين قلمروهاى نظرى و عملى CDA سعى مى شود با نگاهى مختصر به دستاوردهاى فكر فوكو و هابرماس مباحث مطروحه در CDA پى گرفته شود.

۳-۳-۱: فوكو و زبان

ميشل فوكو در سنت فكرى سخن مى راند كه اولين و مهم ترين دشمن آن سوژه يا تلقى غربى سوژه بود. وى با معرفى «گفتمان» به جهان فكرى امروز موجد بگومگوهاى بسيارى در ارتباط زبان، تفكر و قدرت شد. فوكو خود با نگاهى منتقدانه اظهار مى داشت كه زبان از طريق سوژه سخن مى راند و نه برعكس- آنطور كه تا به امروز فكر كرده ايم. ما خواسته يا ناخواسته محاط زبانيم، آن را به كار بسته ايم و وى از طريق ما سخن گفته است. شايد بتوان ته نشين تفكر فوكو و چنين تعبير نمود كه اين صورت ها هستند كه معنا را و معناى جهان اجتماعى افراد را شكل مى دهند. صورت هاى واجد معنا و توزيع كننده قدرت پشت آن. فوكو رژيم هاى دانش كه برآمده قدرت هاى خاصى هستند را سد راه رويت حقيقت و ارتباط حقيقى دانسته و از اين رو خود را نه به شناسايى حقيقت نهفته در پس زبان بلكه به شناسايى تركش هاى برخورد زبان بلكه با سوژه مشغول مى دارد. نزد وى سوژه (عالم نما) اكنون در حال دست و پا زدن در كام صورت هاى مختلف (يا همان گفتمان هاى مختلف) است. فوكو در نهايت، دانش و قدرت را همزاد يكديگر شمرده و بدين ترتيب قدرت را چون گذشته سركوبگر معرفى نمى كند بلكه لبخند هاى آن را (كه به تعبيرى گفتمان هاى آن است) و امكان زايى اش را مطرح مى نمايد. مختصر اينكه به كار بستن زبان به توليد و بازتوليد دانش و سپس قدرت نهفته در پس پشت آن دانش مى انجامد. اين دقيقاً همان مسيرى است كه طى آن سوژه گيج مى شود، از سويى به سويى ديگر پرتاب مى شود و به تعبير فوكو بى مركز (Decentralized) مى شود. در واقع سوژه اسباب مى شود، رسانه مى شود. اين نگاه در تفكر كسان ديگرى از جمله ماركسيست ها نيز دنبال شده است، با اين تفاوت كه ماركسيست هايى همچون لويى آلتوسر در پس تمام ايدئولوژى هايى كه نقاب بر حقيقت مى زنند، باز اميد دستيابى به حقيقت را دارند، همچنين نگاهشان دو قطبى است، يعنى يك گروه حاكم و يك گروه برده، حال آنكه نگاه فوكو از نسبت دادن قدرت و دانش تنها به گروه حاكم پرهيز مى كند.

۳-۳-۲: هابرماس و زبان

هر چند هابرماس و نام وى با ماركسيسم و نوماركسيسم همايى دارد، اما وى در بسيارى موارد از تعاريف و فرضيات ماركسيسم فاصله مى گيرد. در نوشته هاى هابرماس اصطلاحاتى همچون رهاسازى، عقلانيت و بلوغ دائم تكرار مى شوند. همين اصطلاحات كفايت مى كنند تا تفاوت جهت گيرى وى با جبهه گيرى ديگر ماركسيست ها را روشن سازد. هابرماس در ارتباط با نظريه انتقادى سخن مى گويد ولى چون ديگر افراد اين نحله شكست سوژه و مدرنيته را به آسانى پذيرا نمى شوند وى از تعاريف سابق ايدئولوژى فاصله مى گيرد و اصرارى ندارد كه انسان را برده تام ايدئولوژى و نيز زبان مرتبط با آن معرفى نمايد. زبان در تفكر وى به امرى اجتماعى و بين الاذهانى تبديل مى شود كه پويا است و توليدگر. هابرماس به آسانى روح مدرنيته را خبيث و شيطانى معرفى نمى كند. وى مدافع عقل باورى و خرد آئينى است، عقل باورى تنها راه نجات انسان استثمار شده است. نزد وى مشكل جامعه مدرن نه مدرنيزاسيون بلكه تحقق سرمايه  دارانه آن است، مشكل جامعه مدرن و زبان آن (يعنى استعمار زبان به تعبير خودش) نه مشكلى است در ذات آن بلكه مربوط است به برخورد ما با آن. خلاصه كلام اين كه سوژه نه بايد خوش خيال باشد و نه بايد نااميد باشد. نااميد نباشد، زيرا امكان خردآئينى هست. در واقع به كمك عقل و خردباورى مى توان به جامعه اى آزاد و برى از سلطه يعنى به رهاسازى دست يافت.

۳-۴: تحليل انتقادى گفتمان انگيزه ها و خواسته ها

ماحصل مباحث پيشين چنين است كه عده اى حقيقت را در پس زبان محو مى دانند و عده اى انتظار دستيابى بدان را مى كشند. عده اى از ذات اغواگر زبان مى گويند و عده اى از اميد به اصلاح آن. در ميان نظريات مورد توجه در اين نوشته يعنى نظريات موجود در ساماندهى اجتماعى (SC) نظريه لاكلائو و موفه بيش از بقيه ميل به ديدگاهى مانند ديدگاه فوكو دارد و اين در حالى است كه CDA و روانشناسى گفتمان موضعى اعتدالى تر اتخاذ مى كنند. صاحب نظران در تحليل انتقادى گفتمان به مانند بارت معتقدند افراد «هم ارباب زبان و هم برده آنند» و اين يعنى مطرح كردن مفهوم عامل (agent) در اين مفاهيم. CDA سعى در دستيابى به نظريه اى متعادل دارد. تعادل ميان اين دو پيش  نهاده: «زبان ساخته شده است» و «زبان سازنده است» به بيانى ديگر نزد ايشان كنش گفتمانى پويا مطرح مى شود، كه در ديالكتيكى سيال هم توليد شدگى و هم  توليد كنندگى گفتمان و پوشش دهد. نظريه گفتمان لاكلائو و موفه اين گفتمان است كه تنها و تنها به وجود آورنده جهان اجتماعى است، حل آنكه نزد فركلاف زبان تنها يكى از اشكال كنش اجتماعى است. نظريه پردازان ماركسيست ايدئولوژى را اسباب دست يك قطب تماميت خواه مى شمرند و هيچ علاقه اى نيز به ساختار ايدئولوژى هاى خاص و يا چگونگى ارائه آنها در محيط هاى خاص نداشتند، در حالى كه CDA و خاص فركلاف به رد چنين ديدگاه هايى كه سوژه در آنها ذاتى منفعل است مى پردازد. فركلاف بر اين عقيده است كه جايگاه افراد نه با يك ايدئولوژى (يا يك گفتمان) بلكه با ايدئولوژى هايى متفاوت و حتى رقيب ساخته و بازساخته مى شود. تكثير و شيوع ايدئولوژى ها و گفتمان هاشان نوعى عدم قطعيت و عدم صراحت را پديد مى آورد و تنها راه پيش  روى ها سعى در آگاه شدن (awareness) و آگاهى دادن است. در چنين نظام چندگانه و چندپاره اى ديگر مشاركت معنا و بينامتنيت مورد توجه خواهد بود و نه يك متن خاص، يك ايدئولوژى و يك گفتمان خاص. گفتمان آميزش (hybrid) پديد مى آيد و قدرت ها تنوع مى يابند. بسيارى از پساساختگرايان بينامتنيت را نمود بى ثباتى و بى تعينى زبان مى دانند. فركلاف اما آن را هم نمود بى ثباتى و هم نشانگر نوعى ثبات مى داند.CDA متقبل يك تعهد مى شود، تعهد در قبال توجيه و توضيح تغييرات اجتماعى. اين رويكرد هرگز ميل ندارد خود را از لحاظ سياسى خنثى معرفى كند. CDA بيشتر جانب گروه هاى مظلوم را كه به نوعى مورد تعدى اجتماعى واقع شده اند، مى گيرد و به افشاى روابطى مى پردازد كه بر تداوم تعدى آن قدرت صحه مى گذارد. اصرار دائم خود فركلاف بر نقد توجيهى و آگاهى انتقادى از زبان حاصل نياز به چنين مراقبه اى است. هم اينجا است كه CDA خود را موظف به بررسى ملموس متون خاصى در تعاملات اجتماعى مى داند، بررسى ساز و كار انعكاس انديشه در گفتمان.

۳-۵: روندهاى موجود در تحليل انتقادى گفتمان

۳-۵-۱: انگاره «نظم هاى گفتمان»

از ميان تحليلگران انتقادى گفتمان، فركلاف بيش از همه در پى گردآورى روشى نظام مند (method) در بررسى گفتمان است. دغدغه عمده فركلاف آنطور كه پيشتر گفته شد، تغييرات اجتماعى است. وى با تاثيراتى كه از پساساختگرايى، خصوصاً ميشل فوكو پذيرفته، دائم متوجه بررسى روابط قدرت در متون و بين متون بوده است. نظم گفتمان، در واقع، سنت زيربنايى هر رويداد گفتمانى است، چرا كه هر متنى خواه ناخواه در پس خود، به شيوع سنت هايى از ديگر متون مى پردازد. نزد فركلاف و همكار وى چولياراكى عمده تغييراتى اجتماعى و اقتصادى به وجود آمده در سطح جهانى، گذشته از تعلق شان به افراد و جنبش هايى خاص، زاده دگرسانى گفتمان ها هستند. در روش تحليلى فركلاف سه سطح توجه را جلب مى كند: متن، كنش گفتمانى و كنش فرهنگى- اجتماعى. كه در اين ميان كنش گفتمانى به اتصال متن با كنش هاى فرهنگى اجتماعى مى پردازد، به شيوه اى كه از حوصله اين نوشته خارج است.

۳-۵-۲: انگاره اجتماعى- شناختى

ون دايك به عنوان شهيرترين محقق اين روند، توجه خويش را بيش از هر چيز ديگر به رسانه به عنوان عاملى فراگير در تفكر و جهت گيرى هاى اكنونى معطوف مى كند. دغدغه اصلى وى مبارزه با نژادپرستى، خصوصاً يهودى ستيزى است. وى ميان رسانه، بازنمودهاى رسانه اى و تفكرات نژادپرستانه، انگاره اى بنا مى نهد كه در آن باز نمودها و شكل بندى هاى رسانه اى به شكل بندى هايى ذهنى مى انجامند. در واقع، وى جداى از بررسى ساختارى و متنى، به بررسى فرآيند توليد و مهمتر از آن فرايند دريافت اهميت مى دهد. ون دايك با عبور از ساختارهاى سطوح خرد ترى چون سطوح واجى، واژى و حتى معنايى و رسيدن به سطوح كلان ترى چون پيوستگى و وجوه بلاغى متن و طرحواره هاى متنى، متن را پيچيده تر از آنچه ظاهر مى شود معرفى مى كند. ون دايك نيز مانند فركلاف به سه سطح معتقد است: گفتمان، شناخت اجتماعى و تحليل اجتماعى، كه دومى درواقع پلى است ميان گفتمان و اجتماع. شناخت اجتماعى نزد وى «نظامى از بازنمودهاى ذهنى است نزد اعضاى يك گروه خاص» (J.sheyolislami, 2001,P4) كه خود حاصل ايدئولوژى هستند. از مهمترين مفاهيم نزد وى، مفهوم ما (US) است، در برابر آنها (Them)، بدين معنا كه در هر برخوردى با ديگران ما بازنمودى مثبت از خويش را با بازنمودى منفى از ديگران ادغام مى كنيم.

۳-۵-۳: جامعه شناسى زبان گفتمان

در راس اين روند در تحليل انتقادى گفتمان، روث وداك و ديگر همكاران وى در وين هستند. اين نحله بيشتر متاثر از سنت برنشتاين در جامعه شناسى زبان و تفكرات مكتب فرانكفورت عمل مى كند. وداك بيشتر متوجه تحقيق و تفحص در مولفه هاى نژادپرستى و تبعيض نژادى در بافت ها و نهادهاى اجتماعى چون مدرسه، دانشگاه، دادگاه، بيمارستان و مواردى از اين دست است. وى روش خود را به رويكردى تاريخى بدل مى سازد. يعنى سعى دارد عناصر همزمان متن را با عناصرى در زمانى (كه همان پيش زمينه بافتى است) ادغام نمايد كه در نتيجه اين عمل، روش بررسى تاريخى گفتمان حاصل مى آيد. تاريخى شدن گفتمان، به واقع چيزى شبيه به توجه به بينا متن و بينا گفتمان نزد فركلاف.

۳-۵-۴: نشانه شناسى اجتماعى

متفكر شاخص اين رويكرد، گونتركرس است كه از همان آغاز، به كار خود لقب «زبان شناسى انتقادى» داده است. وى بيشتر به متون تصويرى مى پردازد و در كارهايش دائماً سعى داشته، خصوصياتى از نشانه هاى تصويرى را به خصوصياتى از نظام مندى هاى اجتماعى پيوند زند. گونتركرس و همكار وى ون ليوون با توجه گسترده اى كه به متون تصويرى دارند، زبان را تنها يكى از نظام هاى ارتباطى به شمار مى آورند، و نه تنها نظام ارتباطى كارا. نزد ايشان زبان ديگر مركزيت خود را از دست داده است. امروزه، دنياى معنا و نشانه ديگرگون شده و بيشتر در قالبى چند وجهى (multi-modal) و چند رسانه اى (multi-media) ظهور مى يابد. در واقع «كرس و ليوون، به ما اساس فهم چگونگى شكل گيرى تصوير را مى دهند، يعنى راهى براى سواد تصويرى ما» (N.Coupland and A Jaworski 1999, P360). زيرا ما تصوير را مى بينيم اما بازنمودهاى آنكه بسيار ظريف تر بوده را درنمى يابيم. دغدغه  اصلى كرس و ليوون، نيز چگونگى توزيع قدرت است منتها در نظام تصويرى.

۴- نتيجه گيرى

اگر بپذيريم كه زبان محل اجماع جهان بينى ها، بافت تاريخى، قدرت و ديگر مولفه هاى اجتماعى- فرهنگى است، تحليل انتقادى گفتمان (CDA) در پى آشكارسازى اين روابط و به تعبيرى گره گشايى از اين بافته است. بافته اى همواره موجود كه تنها روابط و گره هاى موجود در آن تغيير مى كند. تحليل انتقادى گفتمان، چندان قالب يك دست و مشخصى ندارد، پرسشگرى مى كند تا دريافت عقلانى را خصوصاً از محيط هاى مانوس امروزين افزايش دهد. اين روند وظيفه خود دانسته به واسازى و افشاى حتى المقدور روابط على و موجبى موجود در متون بپردازد.

م.ه