طنز:
داکتر صاحب قوطان
محمود نظری
به خاطر رفع الوده گی آوازجنگل سر سبز، شورای رهبری این جنگل، به مشوره حکمران جنگل خشک به این نتجه رسیدند که از تجارب داکتر قوطان جنگل خشک استفاده گردد. لهذا از او دعوت به عمل آمد که به جنگل سر سبز تشریف بیاورد.
داکتر قوطان با روغن مخصوص که برای درمان قبض، لاغری ، درد استخوان ، کم کردن صداهای با فریکونسی های بلند و ...غیره کشف کرده بو د یکجا آمد. با آمدن ایشان در رسانه های گروهی اعلانات به خاطر طرز استعمال این روغن آغاز گردید . وضمن فرمان شورای رهبری چرب کردن مقعد همه ساکنین جنگل به خاطر کم کردن تون صدا ها حتمی گردید و سر کشی از استعمال ان جرم بزرگ و نا بخشودنی محسوب میگردید.
این روغن در قسمت پخش کردن آواز واقعاٌ اعجاز کرد. به خاطری که با چرب کردن مقعد قوه که برای بر آمدن صدا ها و تون های ناموزون ضروری بود ذایل میگردید.و برای نخستین بار این تجربه بالای خروس که آذان های بی وقت میداد عملی گردید. بعد از چرب کردن مقعد خروس وقتیکه خروس برای آذان دادن گردن خود را بلند و نول خود را کج کرد زور که برای برآمدن آواز بکار بود از راه عقب ضایع شد و آواز از گلونش نبرامد. پس از این تجربه موفقانه طی فرمان جداگانه تمام حیوانات مجبور گردیدند تا بلا ناغه هر شب مقعد خودرا چرب کنند.
همان بود که غور شیر به غل،فیش مار به پس...بدل گردیدو با تغیر زبان اصل و نصب حیوانات نیز گم شده رفت. قبلاٌ حیوانات از غور شیر میترسیدند ولی حالا بالای وی ریشخند میزدند .دیگر کسی به زور و قوت شیر ، درایت و عقلمندی فیلمرغ ، سنگین وزنی فیل...ارزش نمی داد. دیگه ببرها و چیتا ها آهوان را شکار نه می کرد، سنجاب چارمغزها را زیر خاک پنهان نمیکرد، سگ لاهو حوض ها آب جور نمی کرد....
موشها سر قدرت آمدند و حکومت میکردنند. بقه ها غزل های کلاسیک میخواندند و شادی های رقص های چچه چه میکردند.
خرگوشها به عوض برگها درختان پوست آنرا میخوردند...
آهسته آهسته جنگل رو به خشکی گراییدو گل میری و خودسری روز به روز زیاد شده میرفت.
تعدادی از حیوانات جنگل پرست دست به دست هم داده داکتر صاحب قوطان رادر شب تاریک با روغنش از جنگل بیرون کردند.و همان بود که این عادت چرب کردن هم به مرور زمان فراموش شده رفت.
روزی شیر که دیگه روغن برش نمیرسید ولی از ترس قانون و استهزای حیوانات دیگه خوده در پشت سنگی پنهان کرده بود ناگهان موشی ویرا دید، آهسته رفت و دم وی را دندان کند، شیر از درد زیاد فریاد کردو از دهانش غور بر امد با غرش وی موشهاو سگها از جنگل فرار کردند. از دهن مار فیش برامد از دهن فیل بوهو...
خرکه پشت میز خطابه استاده و سخنرانی ها مینمود میز خطابه را پشت کرده و به جای اصلی اش بردو خودش په قریه مجاور فرار کرد. جم وجوش از سر گرفته شد چون، چون مرغان، چو چو بلبلان، بو هو فیلان فضا را پر کرد
و به خاطر اینکه روابط جنگل سر سبز با جنگل خشک متضررنگردد و بزنس آنها خراب نشود و با مقتضیات عصر جدید خود را همسان کرده باشند. داکتر صاحب قوطان را به قریه های مجاور فرستادندو از وی خواستندتاپلان خود راتنها بالای خروس های که آذان های بی وقت میکنه و خران که از صدا شان فهمیده نمی شد که خنده میکنه یا گریه خوش است یا قهر عملی کندو بس.