نيايشي به پيشواز ِ نوروز |
داكتر سيد حسن اخلاق
هرچیزیکه تجربه می کنیم نه بیشتراز یک تاویل ونه کمتر از آنست؛ چیزهای جهان همواره در قالب ارزشهای ذهنی خود ما تاویل میشوند واینگونه است که یگانه جهانی که می توان شناخت جهان تفاوت ها یعنی جهان تاویل هاست. جانّی واتیمو |
قصداین نوشته،آن نیست که به معنای" نوروز" نزد مخاطبان امروز یا بکاربران دیروز، بپردازد بلکه هدفش این است که دریابد" نوروز" برای ما ودرحال حاضر چه معنایی دارد یا می تواند داشته باشد. مابیش از پدران خویش با مساله " زمان" رویاروییم. مثلا به وفور درهر برزن ومسکنی می شنویم که زمانه دیگر شده است. باید عصری بود. الفاضی چون تغییر ودیگرگونی ، نوعی مطلوبیت وجذابیت یافته اند. گویا جهان به راستی جهیدن آغازیده است وثبات، که صفت خدایان بود، چون خود خدایان به سرعت می گریزد. ماانسانها موجوداتی انباشته از تضادها هستیم. دوگانگی ها آنچنان در درونمان رخنه نموده وریشه دار است که هیچ صفت و وضع انسانی از دوگانگی بیرون نیست. چنانکه بزرگی انسان به در برداشتن تضادهاست؛ فی المثل " آگاهی" به عنوان یکی از برترین ویژگیهای آدمی ، چون تیغی دو لبه است که نبودش ، مشکل آفرین و بودنش، حزن قرین است. میل به قدرت هم همزمان مارابه سوی فرود وفراز می کشاند؛ ثروت، مذهب ، شهرت ، شهوت وپارسایی هم به همین گونه اند.(همین امر موجب شد که در طول تاریخ انسانی، پاسخهای فلسفی وعرفانی گوناگونی به این معضل داده شود.) مواجهه با "زمان" نیز همزمان هم حزن آفرین است و هم نیروبخش؛ مثلا ما هم اکنون به استقبال نوروز می رویم؛ جشن طبیعت ، فرخندگی جهان و تجلّی زندگی. ولی در عین حال در می یابیم که استقبال از نوروز، استقبال از پایان یافتن فرصتهای ما نیز هست؛ استقبال از مرگ ورفتن. "زمان " ما را هم می پروراند و هم می فرساید.هر نفس کشیدن ، همچنانکه حیاتمان می بخشد، به مرگ نزدیکمان می سازد و مواجهه چشم گشوده با این امر، مرد می طلبد وتامل بر می انگیزد. تامل بر ویژگیهای متضاد وجود انسان ، همواره او را به " درگیری" ومنازعه کشانیده است.اگر قدماء ، فصل آدمی از حیوان را " نطق" و "عقل" می دانستند فیلسوفان اگزیستانسیالیست جدید ، انسان را به عنوان موجودی "دغدغه دار ونزاعمند" می شناسند.آنها در تحلیل "اگزیستنس" به ریشه لاتینی" اگزیستر" به معنای "خود را ظاهر وآشکارکردن یا برون شدن" اشاره می نمایند؛ به بیان دل انگیز هیدگر ، انسان موجودی است که بیرون از خویش می ایستد.او رو به سوی" آنجا" دارد. دازین ( وجود انسانی) می تواند خویش را بر خویش بر نهد. مثلا هیچگاه یک لیوان آب نمی تواند خودش را برای خودش مطرح کند ودرباره خویش بیندیشد. حیوان نیز چنین است. تنها ما می توانیم برون از خویش بایستیم، خود را بنگریم وخویش را به چالش وپرسش گیریم. متفکران همواره چنین می کرده اند ودر این نگرش از معنای زندگی، ارزش عقل، بهای عشق ، چرایی مرگ، هستی زمین و آسمان، چیستی معرفت ودیانت و... می پرسیدند. پرسش از "زمان" هم در همین راستا مطرح می گردید. "زمان" چه در دید معرفت شناسانه کانتی وچه در نگاه وجودشناسانه هیدگری، امری بیرون از ما وابژه ای فراروی ما نیست بلکه قالبی از ذهن ما (در دید کانت) و حقیقت وجود ما (در نگاه هیدگر) است. نسبت هستی وانسان با زمان ودیمومیت هم در تامل جهانشناسانه ما انسانها مطرح است وهم در تامل جانشناسانه ما. در دنیای پست مدرن وبی بنیاد امروز، پیداست که ما بیش از جهانشناسی به جانشناسی نیازمندیم. آمدن "نوروز" وتوجه به "زمان" هم بایستی مارابیش از هر چیزی با خودمان مواجهه سازد. در مراسم باستانی پاسداشت از "نوروز" می توان رگه هایی از این نحوه نگاه را یافت. تاهمین سالهای اخیر هم در برخی مناطق ودهات مملکت ما، مراسم چهارشنبه سوری ( البته نه با این نام) به صورت پریدن از روی آتش وخواندن برخی سروده های دعاگون، رواج داشت . مراسم "جنده بلند کردن" در مزارشریف هم، شهرت عام وخاص دارد؛ بطوری که دهها روز پیش از نوروز، روضه مبارکه، برای این منظور آماده می گردد . در تفکر فارسی، نوروز با راز زمان، تولد مجدد موجودات ونیایش وستایش توام است.هر چند نباید از یاد برد که نیایش به شکلهای متفاوت صورت می پذیرد بطوری که از نظر برخی چشم اندازهای عرفانی ، موسیقی و رقص هم خاستگاههایی نیایش گونه دارد. در فرهنگ اسلامی نیز ، صله رحم وزیارت هم مسلکان نیز پرستش محسوب می گردد. با چنین وضعی ، طبعا تامل در هستی وزمان ویافتن نسبت خویش با آنها، نیایشی ذی قیمت است که آدمی را به وضع خویش " متذکر" می گرداند. به تعبیر مرحوم دکتر شریعتی، جوهر هر نوع نیایش، " ذکر" است وبه قول مراد او حضرت مولانا، مایه دنیوی شدن، غفلت. نوروز نسبت مارا با زمان به "یاد" می آورد ولذا بنای نیایش را می گذارد. ما امروزه به این نیایش نیازمندیم. در روزگار عصری شدن ، نیایشی به پیشواز نوروز، می تواند جان ما بگشاید. نیچه، فیلسوف بزرگ وتاثیرگذار آلمانی، به نحوی وجودی، مساله" زمان" ومواجهه انسان با آن را مطرح می کند. بر همین اساس، یکی از اصول پنجگانه تفکر او شکل می گیرد. وی دریافت که ما عمدتا در رویارویی با زمان دچار "کین" می شویم. می نگریم که زمان ما را می فرساید و خود می رود. نیچه، برای رهایی انسانها از این رنج وکین، آموزه " بازگشت جاویدان همان" را مطرح ساخت. بنا به گفته او ما به "شجاعت رویارویی با واقعیت دهشتناک " نیازمندیم. اگر " ذکر" با "شجاعت" همراه شود اعجاز می آفریند؛ اعجازی که هر کس از ما ؛ در جان خویش ، بدان محتاج و در عین حال، تواناست. نگاه به آمدن ورفتن زمان، اگر رفت و آمدی را در جهان جان ما سبب شود، نگاهمان، نیایش می گردد و نوروزمان، پیروز.
|
نوروزتان، نور وروز دیگری باد.