زندگی

      ا.  دشتى

 برسی  سه پیشنهاد در شیوه نگارش خط فارسی

 حتــــا- مثــــلن – خا هـــــر

 خط فارسى هرازچندگاهى مورد بحث واقع مى شود و بعد از مدتى دوباره به حاشيه رانده مى شود. حاصل هر بار پيگيرى افراد و گروه هاى مختلف در رسم الخط آنها مشاهده مى شود و از بين پيشنهادهاى آنان گاه يكى دو پيشنهاد رواج و روايى مى يابد. در مقاله زير سعى شده است سه پيشنهاد كه پيش از اين در نوشته هاى برخى اعمال شده شكلى مستدل بررسى شود تا چنانچه اختلاف نظر فراوانى در پى نداشت به عنوان پيشنهادهاى منطقى در خط امروزدری- فارسى اعمال گردد.

يك دهه پيش گروهى از نويسندگان و محققان جمع شدند و براى اولين بار سنت فردى بازنگرى در خط
 دری -فارسى را كنار گذاشتند. فعاليت هاى آن شورا - گرچه با رفتار جمعى خود و اعمال پيشنهادهايش در نشريه ادبى «آدينه» قدم هاى مثبتى برداشت اما - به دليل اعمال نشدن كامل پيشنهادها از طرف فرهنگستان و حتا ادامه نيافتن همان جلسات مابين فرهيختگان، مطابق سنت بازنگرى در خط  دری - فارسى، ابتر ماند. حالا مدت هاست كه اين موضوع مطرح نيست و تنها مى توان به چاپ كتاب پيگيرترين فرد آن گروه يعنى آقاى كابلى دل خوش كرد. تا آن كتاب منتشر شود، بهترين مرجع، كتاب جناب دكتر ميرشمس الدين اديب سلطانى است با عنوان «درآمدى بر چگونگى شيوه خط فارسى». در اين كتاب هم بحثى دقيق جهت شناخت خط فارسى وجود دارد و هم اشاره هايى روشنگر به پيشنهادهاى اصلاحى. تنها كمبود اين كتاب اصلاحات پيشنهادى اخير است كه با انتشار كتاب آقاى كابلى برطرف خواهد شد.

از آنجا كه در اين فرصت نظر به طرح سه پيشنهاد اصلاحى دارم، نيازى به دانستن و يا اشاره به پيشنهادهاى مختلف تغيير خط نمى بينم. پس فعلاً همين يك مرجع موجود كارگشاست. براى عملى شدن پيشنهادها به نظر مى رسد كه دو كار اجتناب ناپذير است؛ يكى اقدام جمعى و ديگر ابراز پيشنهادها به شكل مستمر و محدود. آقايان آشورى و كابلى گرچه در نوشته هاى خود به اعمال پيشنهادهايشان مبادرت ورزيده اند و البته استدلال هاى خود را نيز طى مقالات متعددى مطرح كرده اند اما در حال حاضر چندان اقبالى از طرف ديگر نويسندگان نسبت به اعمال پيشنهاد اين دو مشاهده نمى شود و اگر گاهى تأسى به بعضى پيشنهادها ديده مى شود نيز دقيق و كامل نيست. تلاش ارزشمند اين افراد در ايجاد زمينه بررسى منطقى خط تا موقعى كه توسط افراد متعددى به كار گرفته نشود و از طرف مراجع رسمى مورد استفاده قرار نگيرد و ابلاغ نشود، نه آنكه بى فايده باشد اما به هر حال نتيجه عملى قابل بحثى نمى يابد.

همچنان نويسندگانى كه به اعمال بعضى اصلاحات در خط
ری - فارسى مبادرت ورزيده اند نيز پس از آنكه محصول نوشتارى جديدى ارائه ندادند، در واقع آن اصلاحات را در نوشته هاى قديم خودشان مدفون كردند. در اين زمينه مى توان به رسم الخط كتاب هاى آقايان الهى، اسلام پور، نعلبنديان و يا نشريه «انديشه و هنر» زير نظر آقاى ناصر وثوقى اشاره كرد. اما در اين ميان نمونه هايى وجود دارد كه نشان موفقيت در تبيين و اعمال رسمى يك پيشنهاد است و من فكر مى كنم با توجه به روند اعمال اين پيشنهادها بتوان راهى براى عملى شدن پيشنهادهاى ديگر يافت. در همين يك دهه از ميان پيشنهادهاى بسيار، حذف «ى مرخم» و نوشتن «ى» بر روى خط كرسى پس از كلمات مختوم به «ه بيان حركت» در حالت اضافه، نه تنها از طرف بسيارى پذيرفته شد كه حتا اكنون در دستور خط فرهنگستان و كتاب هاى درسى پايه نيز اعمال مى شود.

چنانكه ملاحظه مى كنيد هم اكنون «همه» و يا «خانه» ديگر به صورت «همه» و «خانه» نوشته مى شوند. يا جدا نويسى پيشوند فعلى «مى» كه ديگر شكل پيوسته نويسى آن به ندرت ديده مى شود. يعنى اصلاحات پيشنهادى كه از پشتوانه منطقى خوبى برخوردارند وقتى توسط عده اى مورد استفاده قرار مى گيرند، و همچنين با تعداد بالاى پيشنهادها باعث طعن و طرد قلم به دستان نمى شود، آخرالامر به كرسى مى نشيند و نتيجه مى دهد. بنابر همين استدلال سه پيشنهاد اصلاحى را كه پيش از اين نيز در رسم الخط بسيارى از نويسندگان ديده شده و مورد بحث واقع شده، دوباره مطرح مى كنم تا بلكه با ديدى جمعى و سبك و سنگين كردن استدلالِ اعمال اين پيشنهادها بتوانيم به منطقى تر شدن خطمان كمك كنيم. اين اصلاحات نه تحت لواى تئورى خاصى بلكه براساس اصل تطابق گفتار و نوشتار كه فارغ از تئورى هاى مختلف قابل بررسى و اعمال است، انتخاب شده اند.

۱- حذف الف مقصوره

اين الف كه در عربى كاربرد دارد و در بسيارى از كلمات به شكل «ى» نوشته مى شود اما با صداى الف تلفظ مى شود، هيچ جايگاه قابل قبولى در فارسى پيدا نمى كند و به نظر مى رسد چنانكه در واژه هايى نظير تماشا و تقاضا با الف نوشته مى شود، در كلمات ديگر نيز بايد با حرف الف نشان داده شود. چرا كه وقتى حرفى براى صداى مورد نظر وجود دارد ديگر چه نيازى به اضافه كردن يك علامت جديد داريم؟ البته امروزه بسيارى به اين امر عمل مى كنند اما فرهنگستان از پذيرفتن آن با اين جمله سر باز زده است: «در املاى كلمات و تركيبات عربى، كه عيناً وارد زبان فارسى شده است، در بعضى موارد، قواعد املاى عربى رعايت مى شود» حال آنكه ملك الشعراى بهار سال ها پيش چنين مى نويسد: «اما با الف نوشتن كلماتى كه در عربى به ياء مقصوره نوشته مى شود كاملاً منطقى است، . . . و جا دارد كه فرهنگستان ايران اعلام نمايد كه منبعد اين كلمات يعنى: تمنى، تقاضى، كسرى، مصطفى و نظاير آن را با الف بايد نوشت.» در واقع يك كلمه وارداتى مشخصات زبان ميزبان را مى پذيرد و به قول آقاى اديب سلطانى «بر پايه اصل همخوانى نوشتار و گفتار» صحيح تر آن است كه اين واژه ها را با الف بنويسيم. اعمال اين مورد در اسامى نيز صحيح است و قطعاً با متداول شدن اين شكل نوشتار، نارضايتى خوانندگان نيز برطرف مى شود. بنابراين صحيح تر آن است كه به عوض نوشتن كلماتى نظير حتى، تقوى، فتوى، مرتضى، مصطفى، عيسى و موسى آن ها را به شكل حتا، تقوا، فتوا، مرتضا، مصطفا، عيسا و موسا بنويسيم. خوشبختانه تكليف الف مقصوره بر روى واو مدت ها است كه معلوم شده و كلمات حيات و زكات و صلات نشانه آن هستند. از طرفى كلماتى نظير اسمعيل و اسحق نيز ديرزمانى ا ست كه به شكل اسماعيل و اسحاق نوشته مى شوند.

بر همين اساس بهتر مى دانم كه كلمه الهى نيز به شكل الاهى نوشته شود. مى ماند تركيباتى نظير «حتى الامكان» يا «حتى المقدور» كه در آنها حرف «ى» اصلاً خوانده نمى شود و در واقع صداى الف در ادغام افتاده. پيشنهاد من اين است كه فعلاً اين تركيبات را به همين شكل بنويسيم. شخصاً چندان اعتقادى به حذف اين تركيبات عربى ندارم و به قول بعضى اعتقاد ندارم كه بهتر است حتى المقدور تركيب «حتى المقدور» را به كار نبريم! تبصره: در ارائه پيشنهادهاى اصلاحى نبايد از وجود استثنا ترسيد چرا كه زبان پوياست و به تبع آن خط نيز در هر سيستم اصلاحى بايد چهارچوبى انعطاف پذير بيابد. موارد استثنا اگر نافى اصل قضيه نباشند، منافاتى با ارائه و اعمال پيشنهادها نمى توانند داشته باشند.

۲- حذف تنوين

تنوين در عربى كاربردى دارد كه در فارسى ندارد و اساساً وقتى با حروف موجود مى توانيم صداى مورد نظر را بر روى كرسى خط بنويسيم، احتياجى به ورود علامت بيگانه نخواهيم داشت. محمدپروين گنابادى مى نويسد: «مرحوم صادق هدايت معتقد بود به فرض بخواهيم كلمه هاى تنوين دار را به كار بريم، براى اينكه به آنها رنگ فارسى ببخشيم بايد آنها را همچنان كه تلفظ مى شوند بنويسيم تا اين همه گرفتارى هاى املايى از ميان برود.» از طرفى در زبان فارسى همين صدا در كلمات بسيارى وجود دارد كه با اعمال اين پيشنهاد چندان از لحاظ آوايى و ديدارى آزاردهنده نيست (كافى ست به واژگانى نظير زن، جوشن، من و يا گردن توجه كنيد). در اين زمينه بررسى مبسوط جناب اديب سلطانى به نظرم كافى به نظر مى رسد كه در آن به مشابهت پسوندهاى جمع ساز و قيدساز در زبان فارسى اشاره مى كند و به همين دليل تمايل ايرانى ها را در به كارگيرى تنوين نشان مى دهد.

چنان تمايلى كه نه تنها در شكل هاى ناهنجارى براى واژه هاى فارسى نظير زباناً و ناچاراً استفاده شده كه حتا براى واژه اى عربى نيز چنان به كار رفته كه در زبان عربى سابقه نداشته است؛ اكثراً. بنابراين بهتر است كلماتى نظير واقعاً، حتماً، ابداً و اتفاقاً را به صورت واقعن، حتمن، ابدن و اتفاقن بنويسيم. مطمئن باشيد بعد از كوتاه زمانى خواننده نيز به اين شكل دوباره عادت مى كند و نبايد اعتياد را در برابر امور منطقى ملاك بگيريم. تبصره: هر دو مورد بالا در زمينه حروف چينى نيز مثمرثمر خواهند بود و طراحان واژه در امور رايانه را كمى تا قسمتى خوش خواهد آمد.

۳- حذف واو معدوله

واو معدوله، واوى است كه بلافاصله پس از «خ» مى آيد اما تلفظ نمى شود. نظير واو در كلمات خواهر و خويش. مسئله ما در اين پيشنهاد حذف اين واو است. در حذف حرفى كه نوشته مى شود ولى خوانده نمى شود نبايد تعلل كرد خصوصاً كه در تركيبات و يا حالت هاى خاص نيز به صدا نمى آيد. اما مخالفان اين امر به دو مشكل التباس (مشابهت با واژه هاى ديگر) و حفظ تلفظ قديم در بعضى لهجه ها اشاره مى كنند. محمدپروين گنابادى مى نويسد: «كلماتى را كه داراى واو معدوله (واوى كه اكنون تلفظ نمى شود) است از قبيل خواب و خورد [در اين مورد به تبصره همين قسمت مراجعه كنيد] و خويش و تنخواه، بنا به اصل تطابق ملفوظ و مكتوب مى بايست بى واو (خاب، خرد، خيش، تنخاه) بنويسيم، ليكن به دو سبب باقى گذاردن واو در كتابت اولى است يكى اينكه اين واو نماينده تلفظى مخصوص است كه وقتى رايج و معمول بوده و شايد هنوز هم نزد برخى از طوايف فارسى زبان معمول باشد و اصل رعايت اصل مقتضى است كه آنها را با واو بنويسيم ديگر اينكه بيشتر اين كلمات به دو وجه با واو و بى واو آمده و هر وجه اختصاص به يك يا چند معنى خاص يافته و واو در آن كلمات علامت فارقه است، و نظر به اصل احتراز از التباس نوشتنش اولى و انسب مى نمايد.» مشكل التباس به نظرم چندان مهم نيست چرا كه هم اكنون نيز جناس تام در زبان فارسى وجود دارد و نه تنها مشكل ساز نيست كه حتا به شاعران و نويسندگان ما كمك هم كرده. بدون اين امر چگونه «نظامى» چنين بيت زيبايى مى ساخت؛ «ز ترى خواست اندامش چكيدن / ز بازى زلفش از دستش پريدن» كه هر چه اين بيت دارد از صدقه سرى دو معنا بودن تر و باز است. پس التباس كه به راحتى با توجه به معناى متن منتفى مى شود قابل اعتنا نيست. اما مى ماند پيشينه اين صدا؛ آنچه در گذشته بوده كه گذشته و ديگر نيست.

اما آنچه مانده در لهجه هاى متفاوت ديگر شامل زبان نمى شود و اگر مى شود پس چرا لهجه هاى ديگر در خط فارسى حضور ندارند؟ التفات به يك لهجه البته شدنى ست اما تسرى پذير نيست. ما مى توانيم از واو معدوله در نشان دادن يك لهجه در جايى كه راهى ديگر نمى يابيم استفاده كنيم اما به عنوان عنصرى مانا در خط قابل اعتنا نيست. و به همين خاطر به عوض خواهر، خواستن، خواهش و خواندن بهتر آن است كه بنويسيم خاهر، خاستن، خاهش و خاندن. تبصره: چنانكه ملاحظه مى كنيد در نقل نوشته جناب گنابادى در بين نمونه هاى داده شده كلمه «خورد» نيز ذكر شده. گرچه اين واو با واو معدوله از لحاظ تاريخى يكسان است اما امروزه با جدايى گرفتن سرنوشت آوايى خود نام ديگرى يافته و واو اشمام ضمه خوانده مى شود. اين واو بر خلاف واو معدوله كاملاً از تلفظ نيفتاده است و در واقع يكى از چهار تلفظى را نشان مى دهد كه حرف واو در خط فارسى نمايندگى مى كند (اين چهار تلفظ را مى توانيد در چهار واژه ورم، مو، روشن و خود ببينيد).

از طرفى اين واو كه نماينده ضمه ساده است در كلمات ديگرى نيز ديده مى شود كه آن محدوديت «بلافاصله بعد از حرف خ» بودن را از پيش پايش برمى دارد. واو در عدد دو همين وضعيت را دارد. ضمن آنكه براى اجتناب از تلفظ غلط واژه هاى بيگانه به طور روزافزونى از اين نوع واو استفاده شده؛ اورانيوم، اوزون، لوركا و . . . بنابراين حذف واو معدوله نمى تواند به حذف واو اشمام ضمه تسرى بيابد چون حوزه اين دو اصلاح از لحاظ رويكرد اصلاحى به خط فارسى متفاوت و اصل مورد تكيه هريك نيز مختلف است. اگر حذف واو معدوله را با تكيه بر اصل مطابقت ملفوظ و مكتوب پيشنهاد كرده ام، حذف واو اشمام ضمه به اصل تناظر يك به يك صدا و حرف تكيه مى كند؛ اصلى كه براى يك خط ايده آل انديشيده شده و در آن براى هر حرف يك صدا و براى هر صدا فقط يك حرف در نظر گرفته مى شود. در انتها مايلم به چند نكته اشاره كنم كه ممكن است تكرارى هم باشد؛ اول اينكه تمام اين پيشنهادها قبلن توسط ديگران به كار گرفته شده و من اينك خاسته ام اصلاحى منطقى را دوباره در ويترين بگذارم بلكه ديگران نيز با من هم صدا بشوند.

دوم اينكه سنتى غلط وجود دارد در انگ زدن به هر كسى كه در راه اصلاح و يا تغيير خط پيشنهادهاى خود را ارائه مى دهد. در نتيجه ناگزيرم كه صراحتن اعلام كنم نه عرب ستيزم و نه غرب زده و اين هر دو را انگى مى دانم ناشى از جهل مركب. واقعيت اين است كه وقتى كسى عربى بياموزد لابد الف مقصوره و تنوين را نيز خاهد آموخت. از طرفى براى غرب زدگى راهى آسان تر و نزديك تر از اصلاح خط فارسى، آن هم مثلن حذف واو معدوله وجود دارد. مى دانم كه خط ميراث ماست و هر كس بنا بر استفاده اش رويكردى متفاوت نسبت به آن دارد. بعضى نسبت به اين پيشنهادها حساسيت فوق العاده اى از خود نشان مى دهند و اين اصلاحات را چون فحشى توهين آميز مى دانند. اما متأسفانه يا خوشبختانه نه دفاع آنها به پايدارى خط خاهد افزود و نه اين پيشنهادها چيزى از آن خاهد كاست. پس اصل مطلب خط است و ضرورت نگاهى منطقى بر آن. سوم آنكه اعمال اين تغييرات به شكل فردى راه حل ما نيست و بايد همگى نسبت به اين اصلاحات حساس باشيم. نگاه منطقى به خط، برداشت ها و استدلال هاى خود را دارد و تا ابراز اين نظرها بايد در اعمال اين اصلاحات مردد بود.

آخرين نكته را با دوستانى در ميان مى گذارم كه در به كاربستن پيشنهادهايى كه در نهايت پس از مدتى بحث و بررسى به نظر مى رسد منطقى هستند تعلل مى ورزند؛ بعضى بر اساس دلايل واهى و بعضى بر اساس سليقه شخصى (و بنا بر عادت خود) و بعضى نيز بدون اين هر دو! متأسفانه مقاومت نافرجام در برابر امرى منطقى فقط روند تغييرات را كند مى كند. اين مقاومت چه از سوى نهادهاى فرهنگى مستقل و وابسته باشد و چه از سوى اشخاص حقيقى و چه با استدلال هاى واهى باشد و چه بر اساس سليقه محترم افراد، به هر حال نتيجه اتلاف وقت و انرژى خاهد بود. چنانچه پيشنهادى منطقى باشد، اعمال آن بهترين كارى ا ست كه مى توان انجام داد و نبايد از شكل جديد و ناآشناى آن ترسيد.