زندگی

نظریات و عقاید شهید هاشم میوندوال

ما محتاج یک انقلاب کلتوری می باشیم

 

خوانده بودم ؛ در آشفته بازارى كه چهرهء حقيقت در لايه اى از ظلمات و بى عدالتى ها پوشيده تر مى شود. و بازار شانتاژ و دروغ پردازى ها و سرفرو بردن در مرداب هاى خيال و اوهام، به مرزى مى رسد كه دروغ و پريشان گويى در نطق آدمى آن چنان جايگاهى نافرازمند مى يابد كه گريبان جامعه روشنفكرى را درهم مى فشارد. در چنين اوضاع و احوالى انسان در تمييز، سخن سره از ناسره، بسى به سختى و دشوارى در افكنده مى شود و نه تنها از گفتن نظر خود، حتى در ابراز حقايق مسلم تاريخى، از هراسى چسبانيدن مارك هاى ناچسب ، به اجبار سكوت را پيشهء خود مى سازد. و اگر هم به مقام سخن كشانيده مى شود، لاجرم، وادار به گفتن حقايق تلخى مى شود.

«زندگی» یکبار دیگر از مدار های بخواب رفته سکوت گذشته و به مقام بیان حقایق تاریخی سنگر گرفته است، حقایقی که شاید شیرین برای کسانی و تلخ برای کسانی دیگر باشد. قصد ما براین است تا اندیشه ها و کارنامه های رهبران سیاسی و فعالین برجسته و مترقی افغانستان راکه عمر عزیز و  جان های شیرین شانرا فدای وطن و مردم وطن کرده اند  بدون در نظرداشت تعلقات  سیاسی ، فکری وسازمانی شان ، انتشاردهد .در زمینه چشم براه کمک مورخین،  پژوهشگران، محققین و خانواده های محترم پیشکسوتان و فعالین برجسته سیاسی افغانستان از نهضت مشروطیت تا امروز میباشیم.

در این شماره به نشر اندیشه های شهید محمد هاشم میوندوال سیاستمداری پرداخته شده است که تا هنوز پردۀ ضخیمی از ابهام زندگی و مرگش را پوشانیده است.در زیر شما فشرده ای از خطوط فکری و کاری نامبرده را میخوانید ، مسلمآ برای تکمیل  و دقیق تر شدن آن به کمک دوستان  نیاز مندیم.

ســـیا وش

محمد هاشم میوندوال که در آغاز «پردیس» تخلص میکرد پسر حاجی عبدالحلیم در قوم دینار خیل و از باشندگان مقر است.در لیسه های غازی و حبیبیه آموزش دیده است پس فراغت در سال 1321 (1942 ع) از صنف  دوازدهم در ریاست مستقل مطبوعات مقرر و بزودی به حیث مدیر جریده اتفاق اسلام  هرات توظیف و در سال 1945 به حیث مدیر عمومی اداره دایره المعارف در مرکز ریاست مستقل مطبوعات تقرر یافت.در همان سال بحیث معاون ریاست مستقل مطبوعات پس از کوتاه مدتی بحیث مشاور مطبوعاتی اعلیحضرت محمد ظاهر شاه ارتقا یافت و یکسال بعد مجددآ بحیث رئیس مستقل مطبوعات توظیف شد.

سپس بحیث معین سیاسی در وزارت خارجه و بعدآ بحیث سفیر کبیر و نماینده فوق العاده دولت افغانستان در دولت اسلامی پاکستان تعین گردید و بعد از مدتی بحیث سفیر کبیر و نماینده فوق العاده افغانستان در لندن و از آنجا بحیث سفیر کبیر و نماینده فوق العاده دولت افغانستان در ایالات متحده امریکا مقرر شد، پس از مدتی مجددآ بحیث سفیر و نماینده فوق العاده افغانستان در جمهوری اسلامی پاکستان مقرر گردید.

در سال 1964 در حکومت دوره انتقالی دکتور محمد یوسف بحیث وزیر مطبوعات مقرر گردید. در سال 1965 وقتیکه داکتر محمد یوسف از کرسی صدارت استعفا داد ، جناب میوندوال در هفتم عقرب1344 موظف به تشکیل کابینه گردید.

در ماه اکتوبر 1967 از عهده صدارت استعفا داده و جهت تداوی به خاج رفت. در سال 1969 در انتخابات دوره سیزدهم شورای ملی خود را از مقر کاندید ولی موفق نگردید. موصوف بنیان گذار و رهبر حزب (مساوات) بود.

شهید محمد هاشم میوندوال چگونه می اندیشد؟

وی خود چنین فرموه است:

«آمال مشترکی که ما را دور هم جمع می کند طرح بنای مفکوره، ما را بر پایۀ عقیده مترقی دیموکرات( دیموکرات مترقی) استوار ساخته و افکار ما را در بارۀ رشد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور  با الهام از تمنیات و آرزو های نیروی جوان . کتله های مترقی کشور در پیرامون این فلسفه، واحد، سمت واحدی، می بخشید. با اعلام این مفکوره اجازه میخواهم خطوط برجسته، پروگرام های اصلاحی خویش و همکاران خود را که از فلسفه، سیاسی( مترقی دیموکرات) منشاء میگیرد و نماینه، آرزوها و واقعیت عصر ماست با طلاع روشنفکران و قوای مترقی و وطنپرستان برسانم.

این فلسفۀ سیاسی در همه وقت و در جریان دوام فعالیت ما بصفت حکومت یا قوۀ اجرائیه محرک و رهنمای ما خواهد بود.»

 شهید میوندوال نخستین  صدراعظم افغانستان است که در پروگرام اصلاحی خود سوسیالیزم را نه تنها پذیرفته بلکه در جهت تحقق آن برنامه ریخته اند. چنانچه میخوانیم:

« از آنجا که حیات ملی افغانستان باید مطابق بواقعیات تاریخ و فرهنگ ملی و مقتضیات عصر تنظیم شود. از آنجا که مهمترین وجهۀ مقتضیات عصر تشکیل یک جامعه آزاد  مترقی و مرفه بر اساس تساند ملی، حرمت کرامت انسانی، سلطه قانون، مساوات، تعاون اجتماعی و ترقی متوازن همه امور حیاتی میباشد. از آنجا که همه افراد ملت باید در مجادله علیه هر نوع تبعیض، خود پرستی، قبیله پرستی، منطقه پرستی، تعصبات، استبداد ، ارتجاع و استفاده جویی متحد گردند. بنابرین ما تصمیم گرفته ایم تا این جاد ملی را بر اساس اسلامیت رژیم شاهی مشروطه ملیت، دیموکراسی و سوسیالیزم اعلام کنیم و در جهات اقتصادی ، اجتماعی، فرهنگی ، مدنی ،اخلاقی و معنوی زندگانی ملی اصلاحات وارد آریم .»

شهید میوندوال  همواره روی تامین عدالت اجتماعی تاکید داشته است ، او را عقیده برین بود:

« ما معتقدیم با در نظر داشتن عدالت با هر نوع اعمال نفوذیکه موانعی در راه ترقی و رعایت حقوق احترام اصل آزادی و مساوات مردم ایجاد نماید مجادله نماییم.»

 مرحوم میوندوال سیاست های اقتصادی خود را بروی اقتصاد مختلط  و رهبری شده پی ریخته بود نامبرده معتقد بود:

« از آنجا که کشور های در حال رشد از راه پلان گذاری می توانند در راه پیشرفت و تسریع نموی اقتصادی گام های موثری بردارند ما معتقدیم که افغانستان باید باین منظور و نیز به مقصد تامین اهداف یک دیموکراسی مترقی بر اساس اقتصاد مختلط و رهبری شده این طریقه را در پیش داشته باشد.

بادر نظر گرفتن این اصل باید فعالیت های اقتصادی دولتی اداره گردد، و فعالیت های خصوصی از طرف دولت رهبری شود و هردو دسته فعالیت ها هم آهنگ گردد و فعالیت های اقتصادی دولت بیشتر متوجه پروژه های زیر بنای اقتصادی و تولید انرژی صنایع ثقیله و امثال آن گردیده، قطاع(سکتور)خصوصی که در داخل ساحه پلان دولتی بوجود می آید باید مورد حمایت و تشویق دولت قرار گیرد. مجاهدت ما باید برای رسیدن به مرحله ای باشد که مزد کاگر و شرایط کار، عادلانه بوده و هر کس اعم از زن و مرد مقابل کار مساوی مزد مساوی بدست آرد.»

در امور عدلی و قضایی مرحوم میوندوال را عقیده برین بود که :

« بنیان گذاری یک جامعۀ مسعود افغانی در پرتو دیموکراسی از طریق تامین حقوق و تطبیق عدالت، صورت پذیر می باشد.

برای این منظور لازم است تحول وسیع و عمیق در اذهان وارد کنیم تا روحیه سلطه قانون، جای حاکمیت جبر و فشار را فرا گیرد، استقلال قضاء تامین گردد و مردم ما در یک محیط وارسته از تهدید و تخویف از حقوق خود دفاع نمایند و به تامین آن نایل گردند.»

شهید میوندوال  برنامه خود را روی دموکراسی مترقی. بنا نهاده بود و یکی از اساسات این مفکوره را ملیت می شمرد. او در این باره  در مقاله ای تحت عنوان " ملیت" چنین مینگارد:

« یکی از اساسات مفکورۀ دیموکراسی مترقی ملیت است البته طبیعی است که کسی که در یک مملکت زندگی میکند و از اتباع آن کشور میباشد ملیت همان مملکت را دارا میباشد، ولی ملیت به حیث یک مفکورۀ سیاسی بالاتر از داشتن تذکره تابعیت است....

...ملیت از حس علاقه با فامیل و خانواده آغاز گردیده و دوش به دوش دوره های تاریخی از سویۀ خانواده به سویۀ عشیره و قبیله ارتقا یافته است که درین دوره نیز ملیت عبارت از ارتباط و علاقه انحصاری به عشیره و قبیله و انقیاد مطلق و تسلیم جان و مال و حاصل کار و ثروت به رئیس عشیره یا فیودال بوده است، این ارتباط به قبیله در عین حال دشمنی و کینه توزی مجنونانه را نسبت به سایر قبایل و عشایر مخصوصآ قبیله رقیب، مضمر بوده است و تعصبات شدید قبلوی را بوجود آورده است که داستان های کلاسیک عشقی از قبیل علایق رومئو و ژولیت در داستان شکسپیر یک نمونه بارز آنست.

ناسیونالیزم اروپا هم از حس قبیله پسندی چیزی بهتر نداشته است. چونکه در آن نیز اطاعت و انقیاد مطلق به پیشوا و تعصب و دشمنی  به ملت های دیگر مضمر بوده و به ملتارزم و تلاش نظامی منجر شده است، ناسیونالیزم کنونی اروپا در عین حالیکه وجهه نظامی دارد در آن یک تلاش استفاده سیاسی و منافع اقتصادی متضمن میباشد و در معنی همان کوشش برتر شدن از دیگران را دارد....

محرک ابتدایی همبستگی ملی و تبارز ملی عوامل اقتصادی بوده لهذا طبقۀ استثمار کننده و حاکمه برای حفظ منافع و امتیازات خود در داخل یک ساحه، معین حدود ملی را بوجود آوردند و حس ملیت در حالت ضعف دولت به غرض دفاع و در حالت قوت به غرض تجاوز استعمال می گردید. د رصورت ضعف دولت علایق دینی، نژادی و لسانی افراد ملت و خطر دستبرد بران تبارز داده می شد و در صورت قدرت دولت ضرورت اراضی جدید مالیات جدید و امثال آن علت تجاوز دانسته می شد...

همانطوریکه به مقابل سرمایه پرستی و امپریالیزم در جهان حس مساوات اصول عدالت اجتماعی را بوجود آورده، همچنان به مقابل تفوق پسندی اروپا و ملیت افراطی آن حس آزادی خواهان بوجود آمد.»

مرحوم میوندوال در رابطه به پیوند آزادی با ملیت چنین می اندیشید:

«آزادی در داخل نیز استحکام ملیت را بار می آورد. آزادی در داخل تساوی حقوق همه افراد ملت را باید ضمانت کند و از تسلط یک قشر یا طبقه انحصاری جلوگیری نماید و زمینه را برای حاکمیت ملی توسط مردم کشور فراهم کند همان مردمی که با عرق جبین و آبله دست در کشور کار می کنند و زحمت می کشند و تهداب ملیت ما را تشکیل میدهند در حقیقت ملت همان ها می باشد.

شخصیت ملی و تبارز آن در برابر ملیت های بیگانه معرف یک ملت میباشد باید به تبارز شخصیت ملی متوجه بود شخصیت ملی افغانی با مشخصات تاریخی که در عقب خود دارد عبارت از ملیت آزادی دوست و آزادی منش میباشد شخصیت ملی افغانی یک سابقه مبارزه و جهاد طولانی را حایز است که آنرا یک استقلال طلب و استقلال دوست جدی، فداکار و قربانی دهنده ثابت می نماید.در شخصیت ملی علاوه از تبارز خصوصیات کلتور ملی ایولوژی ملی نیز تاثیر دارد ما باید به کلتور ملی خود دقیقانه متوجه باشیم کلتور ملی ما مطابق شرایط عینی زمان قابل تجدید و تحویل است. کلتور ما عبارت از زبان های ما و فرهنگ تاریخی ما است که آنرا با کسب معارف جدید و علوم و فرهنگ بین المللی حفظ می کنیم ولی این حقیقت را ملتفت هستیم که ما محتاج یک انقلاب کلتوری میباشیم. این انقلاب کلتوری مراد از آن است که در سایه معارف و علوم جدید فرهنگ خود را و ادبیات خود را از نو بشناسیم و آنرا با ایولوژی خود وفق بدهیم. یک ملیت با ایدولوژی خویش معرفی میشود. ایدولوژی ما اسلام ، ملیت و دموکراسی و عدالت اجتماعی است . به قسمیکه اسلام مبنای عقیده ما را برای جامعه تشکیل مدهد و ملیت شخصیت حقوقی و تاریخی ما را تبارز میدهد و دموکراسی راه ما را برای تکامل تعیین میکند و عدالت اجتماعی هدف آخری ما برای یک زندگی مطمئن، مرفه و نجیبانه میباشد که در آن عقیده و دموکراسی و ملیت تکامل یافته میباشد....

ملیت در نزد ما عبارت از عشق به ملت و علاقمندی آتشین به منافع آن و محبت سوزناک به مادر وطن است.

ما ملیت را عبارت از وطن خواهی ووطن خواهی را عبارت از ملیت میدانیم.»

وقتیکه به اندیشه های شهید میوندوال به دقت توجه شود به راحتی او را مبارزی روی خط «چپ» می یابیم یک چپ معتدل و بر خاسته از واقعیت های موجود جامعه اش. بصورت موجز میتوان گفت که بنای فکری و اندیشوی  شهید میوندوال بر اصول سوسیال دموکراسی استوار بوده است.

انتخاب او از جانب دربار به صفت صدراعظم هر دلیل پنهانی که داشته باشد دلیل آشکاری هم داشته است :

براه انداختن یک بازی دو رُخه که یک رُخ آن سرد سازی وکنترول اوضاع آشفته آندوران توسط شخصی که با ادبیات مترقی ، زبان مترقیون ، درد و خواست آنان آشنا بود. و رُخ دیگر آن قرار دادن مترقیون در برابر هم و ایجاد انشقاق و انقطاب در صفوف آنان. تاریخ  گواه ومصداق روشن این ادعا است.

چرا دربار او را بزودی کنار زد؟

این از آغاز معلوم بود که بازی زود گذر و موقت دربار است برای تسلط بر اوضاع داغ آنروزگار ، از جانب دیگر صدراعظم باید برنامه اصلاحی خود را عملی میگرد که برای سلطنت خوشگوار و پسندیده نبود.عامل قوی دیگر سبکدوشی آقای میوندوال از پُست صدرات بیانیه تند و تیز او علیه اسرائیل در پنجمین جلسه اضطراری مجمع عمومی بروز جمعه اول سرطان 1346 مطابق 23 جون 1967 در نیویارک بود.

در بیانیه آقای میوندوال آمده بود:« شاغلی رئیس.... مادر اینجا برای آن آمده ایم تا نگرانی عمیق خود را در مورد خطرات و تباهی های ابراز نماییم که باثر تجاوز اسرائیل در شرق میانه پیوسته است....شاغلی رئیس...اجازه بدهید بگویم که ملت افغان یک ملت عرب نیست. ملت افغان به همان جامعه مسلمان تعلق دارد که اکثریت عربها به آن متعلق میباشد.ما باساس عقاید دین اسلام از ایدیالوژی های تبعیضی مخصوصآ تحت مدرن ترین مظاهر توسعه جوئی و تصرف جای و سر زمین دیگران از طریق حمله و استعمال قوه و اعتقاد به این مفکوره که قدرت حق است. نفرت داریم.....پروپاگند های شدید جهان غرب برای بر انگیختن افکار عامه بطرف اعمال غیر انسانی و بیداد گری های وحشیانه نازی ها علیه یهودی ها و منافع شخصی جا طلبی های استعمار، اسرائیل را قدرت بخشیده تا در جهان عرب جا گرفته و سعی ورزد خود را درآن مستقر سازد....

...لوی درستیز اسرائیل گفت: وقت آن شاید برسد که دمشق را اشغال کرده و حکومت سوریه را سرنگون سازیم این امر تکان دهنده است که بخاطر آورد شود که پلان تجاوز نظامی اسرائیل تا زمان تفصیلات آخری متذکره با آمادگی های سایکالوژیک متوازی بوده و آن عبارت بود از توسل به یک پیمانه وسیع به مبارزه تبلیغاتی تا افکار عامه مردم جهان را گمراه ساخته باشند. و چنان فضای روحی بین المللی را ایجاد نمایند که در اثر آن عرب ها بحیث محرکین شناخته شوند و در نتیجه مسئول جنگی بحساب روند که توطئه و آغاز آن توسط اسرائیل تحت یک پلان سنجیده شده بعمل آمده است.

...دارای اهمیت زیادی است که قدرت های مهم که اعضای با امتیاز این موسسه میباشند باید اثبات نمایند که در مورد مسئولیت های خود آگاه میباشند و تعهدات خود را در مورد تامین صلح و امنیت جهان ایفا نموده و تجاوز را تقبیح نمایند.

اینجا من میخواهم یکی از بیانات نمایندۀ ایالات متحده امریکا را بخاطر اسامبله بیاورم که گفته بود ایالات متحده امریکا بصورت موکد متعهد گردیده تا از استقلال سیاسی و تمامیت ارضی تمام کشور های شرق میانه حمایت نماید. ایالات متحده امریکا به تجاوز هر کشور در این منطقه و بهر شکلی که صورت گیرد شدیدآ مخالفت میکند چه این تجاوز آشکار باشد و چه پوشیده.

این موقف ایالات متحده امریکا با تفاوت اوضاع نباید تغییر کند...ما عقیده داریم که حق غیر قابل انکار مردم و کشور ها نباید معروض شرایط و مناقصه ومزایده باشد قبول همچو موقف معنی تعدیل منشور ملل متحد را خواهد داد.»

آقای میوندوال با بیانیه خویش اسرائیلی ها را خشمگین و امریکایی ها را عصبانی ساخته بود .زیرا انتظار چنین بیانیۀ را از جانب دولت افغانستان نداشتند. توطئه هاییکه آقای میوندوال از آنها یاد کرد بود بزودی گریبان خودش را گرفت و برای بد نام ساختنش نزد روشنفکران ترقیخواه افواه پخش شد که میوند وال با ( سی.آی .ای){سیا} همکاری دارد. سریع تر از آنکه میوندوال در دل و دماغ روشنفکران راه یافته بود،تاثیراتش در دل و دماغ شان کم رنگ شد.

 مرحوم میوندوال پس از سال و اندی صدارت  زیر فشار دربار از مقام خود استعفا داد و بازهم همان دربار و حامیانش بود که از ورود میوندوال در شورای ملی جلوگیری کردند.و در سال 1352 به اتهام  رهبری کودتا علیه جمهوری سردار محمد داوود  با جمعی از نظامیان و غیر نظامیان زندانی شد.در این باره محترم سید مسعود پوهنیار در اثر خویش تحت عنوان« ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان» نوشته است:

" مدت زیادی از کودتای سرطانی(1973)  سردار داود خان نگذشته بود که گفتند یک دسته مردم که در راس آن محمد هاشم میوندوال، خان محمد خان مرستیال و عبد الرزاق خان قوماندان ( سایق قوماندانی هوایی) قرار دارد می خوانستند که کودتا نمایند. لذا میوندوال را ذوات متذکره و یک تعداد دیگر را گرفتار و محبوس نمودند میوندوال باثر شکنجه های شدید در زندان جان سپرد، اما بطور رسمی گفتند که او توسط نکتائی انتحار نمود."   

در باره کُشته شدن آقای میوندوال در زندان ، محترم نجیم آریا در اثر شان تحت عنوان" محمد هاشم میوندوال" چنین نگاشته اند:« نصرالله نام پولیس، گردن میوندوال را تاب داده شکست و با آخرین لگد قوماندان عمومی امنیه( عبدالقدیر نورستان) در بطنش خون از دهن او سرازیر گشت و چون یک مبارز وطن پرست جان سپرد.»

 

روح اش شاد باد!

منابع:

1- الحاج عبدالشکور احمدزی، شخصیت علمی،سیاسیو اجتماعی شهید میوندوال،مرکز نشراتی میوند، خزان .

1378

2- نجیم آریا، محمد هاشم میوندوال.

3- جریده مساوات

4- سید مسعود پوهنیار، ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان.