زندگی

خشونت خانگي، ايجاد وحشت دائمي

ترجمه فريبا بامداد

 

چگونه با خشونت خانگي مبارزه کنيم، چگونه پيش از آسيب ديدن، خشونت را باز شناسيم. گفتگو با مري- فرانس هيري گويون روانشناس و روانکاو، نويسنده کتابي به نام "زنان تحت سلطه و چگونگي خروج از خشونت خانگي".

La chronique- février 2006نشريه سازمان عفو بين المللفرانسه

اين کتاب حاوی چه پيامي ست؟

من مي خواستم پيش از هر چيز بگويم که خشونت فيزيکي، کتک، تنها قسمت آشکار از کوه يخ است. وقتي که خشونت بين زوج ها را طرح مي کنيم. گرايش داريم که فقط از آنچه که مي بينيم صحبت کنيم. از نشان های قابل رويت. اما براي من، خشنونت از اين فراتر مي رود؛ خشونت، نخست، نوعي رابطه بر مبنای تسلط، تحقير و کنترل يک فرد بر فرد ديگر است. که گاه گاه تهاجم فيزيکي نيز به آن افزوده مي شود. اما اصل بر ایچاد وحشتي مداوم است تا زن را مطيع کند. من مي خواستم مداخله گران خارجي را نيز مخاطب قرار دهم. پرستاران؛ انجمن ها يا ديگر اعضای خانواده، همچنين آشنايان و همسايه ها که گاهي اوقات از زناني که نمي خواهند راه حل های پيش نهادی آنها را بپذيرند، مايوس و آزرده مي شوند. مي گويند : "آنها خود آزار هستند و يا شايد اين نوع زندگي را دوست دارند !" اما بايد درک کرد که اين زنان به دام افتاده اند ، قربانيان گمراه شده ی هستند که کندن از اين رابطه برايشان بسيار سخت است. پيش از خشونت جسمي همواره خشونت روحي قوي وجود دارد و اين به اندازه ی کافي به حساب آورده نمي شود.

آيا مردان قرباني خشونت هم در بين همسران وجود دارد؟

بله، مرد قرباني هم وجود دارد. من يک فصل از کتاب را به اين موضوع اختصاص داده ام. با آنکه سلطه گر در ميان زوج های مختلف وجود دارد، مثلا نزد همجنس گرايان مرد، اما در جامعه ی ما، اکثریت بزرگي از خشنونت را( ٩٨%) مردها بر زنان اعمال می کنند. برای اين امر دلايلي چند گانه وجود دارد..نخست سنتي سلطه گری مذکر بر مونث، حتي اگر جامعه ي ما تکامل يافته باشد، چندين نسل برای تغيير در اين نگرش لازم است. دليل ديگر انتقال خشونت است. وقتي پسر بچه ای در خانواده خشونت مي بيند، او نيز بعدا همان خشونت را بازتوليد مي کند. برعکس دختر به قرباني تبديل مي شود. ما انتقالي کليشه ای را در جامعه مشاهده مي کنيم. از دختر مي خواهند که مدارا کند در حالي که ميسر برای زورمندی پسررا محيا مي کنند.

چرا زنان به اين نوع زندگي ادامه مي دهند؟

ظاهربه نظر مي رسد که خشونت را پذيرفته اند، بايد بدانيم که پيشرفت خشونت تدريجي ست. تا مدتي خشونت در مراحلي با پشت بند ندامت، قول دادن و مهرباني و يا توضيح از سوی مرد خشونت گر همراه مي شود. "من يک زندگي سختي دارم"، " الکل من را وادار به اين کار مي کند." و غيره. دليل ديگر که به آن " سندرم استکهلم" گفته مي شود اين است که زماني که شکنجه گر و يا مهاجم به ناگهان مهربان مي شود، قرباني نيز سهم تقصر خود را مي پذيرد. سپس چيز ديگر هم وجود دارد که به آن " ناتواني فراگيری" ( خود بيني – خود ضعيف بيني impuissance appris) مي گويند. اخيرا يک تحقيقات آمريکايي نشان داده است : وقتي که ما دانشجويان داوطلب را درمعرض خشونت هاي گاه گاهي قرار می دهیم، آنها آرام آرام از دفاع ازخود صرف نظر مي کنند بعد از مدتي حتي حتي اگر امکان آن را نيز داشته باشند راه فرار هم نمي جويند. به همين خاطر کمک به زني که خشنونت عليه او تازه آغاز شده است، آسانتر است. و مهم است که در اين مرحله ارائه راه حل ها سريعتر باشد.

چگونه تحمل خشونت خانگي را مي توان توضيح داد؟

نمي خواهيم اين خشونت را ببينیم چرا که خود ما را به زير سوال مي برد. همه ي ما در خود بخشی از خشونت داريم که تمايل به ديدن آن نداريم. مردي که رفتار خشونت آميز دارد و جامعه او را مجازات نمي کند. برای او به منزله ی اين است که جامعه کار او را تائيد مي کند و نوعي وابستگي به خشونت در او به وجود مي آيد. مسلما بايد ترس دائمي که اين زنها در آن زندگي مي کنند، را نيز به حساب آورد با محکوم کردن خشنونت و سرکوب به هر شکلي (مزاحمت تلفني، تهديد، شانتاژ و غيره) و به ويژه خشونت فيزيکي. به آنها امکان داد که از آن رها شوند، اما نبايد فراموش کرد که اين پيام بايد به گوش همه برسد. نپذيرش خشونت خانگي برای تهديد مردان نيست ! کارزارعليه خشونت بايد همه و از جمله مردان را هم بسيج کند.