مريدان كوردل و بد انديش چند ديپلومه و
پيران بازيگر با اعـــداد و ارقـــام خداوندى
انجنير فهيم مومن
و آرى خوانندۀ گرامى !
از بركت قحط الرجال فرهنگى و جو حاكم در فضا مركز كارى و اجتماعى افغانهاى مقيم شهر مسكو و از بركت چاپ اعلانات فاتحه اقارب و هموطنان ما در آن ، ورق در درون خود قات شدۀ بدنما و عارى از كيفيت اخبارى بنام (( روزنامه نويد روز)) در بدل ده روبل دست به دست ما بىچاره گان شده و ما هم ازباعث نبود و كمبود مواد خواندنى ديگر، صبح را با آن شام و اوقات بيكارى را با آن كوتاه ميسازيم .
در صفحات دوم شماره هاى ۱۶۷۴/۱۵۷۴ ، ۱۶۷۵/۱۵۷۵ ، ۱۶۷۶/۱۵۷۶ ، ۱۶۷۷/۱۵۷۷ ، ۱۶۷۸/۱۵۷۸ ، ۱۶۷۹/۱۵۷۹ ،۱۶۸۰/۱۵۸۰ ، ۱۶۸۱/۱۵۸۱ ، ۱۶۸۲/۱۵۸۲ ، ۱۶۸۳/۱۵۸۳ و ۱۶۸۴/۱۵۸۴ ( ۲۰ اپريل الى ۲ مى سال ۲۰۰۶ ميلادى ) روزنامه ؟! نويد روز مسلسل مطلبى خواندم از مدير مسئولش تحت عنوان (( رياضى زبان خداست ، از زبان خدا نور مى بارد بحث و سير كوتاهى در زنده گى دانشمندانۀ صديق افغان )) ، كه از آغاز تا پايان محتوى آن جز خود ستايى و خود فروشى و كوشش قبولاندن چشم پت لاف و گزاف و دروغ تحت پوشش و عنوان حقايق!!! و همچنان لغت پرانى بيجا و بى مورد و خار ونيش زدن بديگر برادران چيز ديگرى نميتوان يافت .
در لابلاى سفسطه گويى و هزيانات هرزه و بى ارزش كه اهل علم و خرد به دو جوش نمى خرند ، در بخش دوم اين افسانه سرمگسك چشمم به سطورى برخورد كه نوشته بود : (( ... حيف مان آمد و تاسف كرديم كه چرا در مجلس ميلادالنبى ( ص ) براى صديق افغان وقت بسيار محدود داده بودند، اگر سازماندهان اين احتفال از عظمت اين بزرگمرد آكاهى ( آگاهى ) ميداشتند ويا هم بركاج غرور مقاله خوانى هاى خود كه به جز برخى موارد ديگر همه تكرار تكرار بودند ، غره نميبودند، بجاى همه مقاله خوانى ها به صديق افغان كه ميهمان (مهمان) محفل بودند وقت را اهدا مى كردند تا آنچه را كه در مختصر دقايق در مورد قرآن مجيد گفتند تفصيل بيشتر ميدادند كار نهايت بجايى صورت ميگرفت . ))
بحيث سامع و شخص اشتراك كننده در محفل ميلادالنبى (ص) و به اساس وظيفه كه هر فرد مومن در مورد رسانيدن حقيقت به ديگران دارد ، احساس نا راحتى خواهم نمود تا در اصل مسئله روشنى نياندازم و به آقاى كه بعد از يك هفته چرت زدن بالاخره توسط چاپ داستان دنباله دار متذكرۀ خود رنگ ضايع كرده است خاطر نشان نشود كه :
اولاﱞ: هيچكسى با داشتن هر گونه كاغذهاى رنگه و ساده و زرورقدار وبى زرورق حق اينرا ندارد كه مطالب ارايه شده از جانب گردانندگان و قارئين مقالات در محفل را تكرارى خوانده و گفتار حق ونا حق يكى از بنده هاى ناقص خداوند (ج) را بالا تر و شايسته تر و محترمتر از آن بشمارد و يا با آن مقايسه نمايد زيرا آنهمه آيات بود و حديث بود و نعت ها، و بالاتر ازاينها را براى ارايه نه سراغ داشتيم و نه خواهيم داشت و نه خواهند داشت .
كسانى كه گوشان شيطانى شان تاب شنيدن چند بار فرمودۀ آنحضرت (ص) در خطبة الوداع را ندارند و آنرا تكرار بيجا مىخوانند ، اگر بجوابش نپردازيم روزى خواهد رسيد كه در بارۀ سورۀ رحمن كه آيت (( فباى الاء ربكما تكذبان )) در آن ۳۱ بار آمده است ، توبه نعوذ با لله بنويسند : (( اينقدر تكرار تكرار براى چه ؟ بهتر است آنرا يكبار خوانده و ۳۰ بار ديگر آن كه تكرار تكرار آمده است حذف گردد . ))
ثانيــــاﱞ: آن محفل در شان آنحضرت (ص) داير شده بود ، نه بخاطر نمايش و تبليغ نمودن اين و آن شخص ديگر .
ثالثــــاﱞ: قرار گفتۀ دوستان مد نظر بود محفل ساعت ۴۵:۱۱ و يا كماكان ۱۲ بجه ظهر آغاز گردد تا همۀ آن مقالات و نوشته هاى تهيه شده در شان آنحضرت (ص) به خوانش گرفته شود ولى ديديم كه محفل از باعث ديرآمدن مهمانان نيم ساعت دير تر از موعودش يعنى ۱۵: ۱۲ آغاز گرديد و قرار معلومات بنده مقالات و سروده هاى نعتيه آقايون فرهنگى هر يك محمد عمر ننگيار و سيد رحمن وگړپال ، ملاحيات الله خان و يكى دو برادر ديگر از خوانش و ارايه باز ماندند تا در دقايق اخير به مهمان غير مدنظر گرفته شده آقاﺀ رياضى دان صديق افغان مجال سخن باقى ماند .
رابعـــاﱞ: ما شاهد كدام سخن نو و آموزنده از جانب رياضى دان موصوف نبوديم ، اينكه قرآن كريم داراى چند آيه و چند سوره است ، آسمان و زمين داراى چند طبقه است و اين چنين است وآن چنان ، شمۀ از حقايق تثبيت شده در خود قرآن و درك محدود دانش امروزى بشر است نه چيز اضافه تر از اين ، صرف ياد آورى و به زبان ارايه داشتن آنرا با علاوه كردن احساسات غير قابل كنترول يك شخص ، كدام كمالى و يا جمالى ناميده نميتوانيم .
خامســاﱞ : تمام افغانهاى روشنفكر و چيز فهم در باره ، مثل شما ها چند تن محدود همكاسه و هم آبخور صديق افغان نبوده و ديوانه وار او را به عوض خداوند (ج) نمى پرستند و در پاهايش به سجده نمى افتند .
درست است كه صديق افغان متخصص علمى از علوم بنام رياضى است نه همه چيز و همه كاره . او علم اعداد را صرف فهميده است ولى ايجاد گر و خالق اعداد و علوم همانا ذات خداوند يكتا (ج) است ولى شما ها كوردلان نزديك است كفرى بگوئيد كه توبه نعوذ بالله : اعداد را صديق افغان آفريده است .
صديق افغان را تنها در چوكات رياضى دان بودنش بايد ستود وبس . ادعاهاى بالاتر از اينرا او خودش هم به اثبات رسانيده نمى تواند و اينقدر هم خواهد دانست كه نمى شود ادعا هاى بالاتر از دريافتها و شناخت علم محدود موجوده بشرى در باره رياضيات را به خور مردم داده ، به چشمانش خاك انداخت و كور نمود و بالاى شان چيز؟؟؟ فروشى نمود كه خوشبختانه امروز در روشنى علم و عقل و منطق دريافت كمتر خريدارى هم برايش مشكل خواهد بود .
اينكه مينويسند: ((كاشف مادر علوم ، يعنى رياضيات فلسفى است )) كلمۀ كاشف خنده آور است زيرا درمعنى و استعمال كلمات كشف و اختراع و درك و بينش فرق هاى است از زمين تا آسمان و از تركستان تا كعبه اعرابى . كاش عوض اش كاربرد كلمات موســـــس ، بنيانگذار ويا ايجادگر بخشى از رياضيات بنام رياضى فلسفى را ميدانستند و بكار مىبردند .
در كجاى از طبيعت رياضى فلسفى موجود بود و چشم آدمى در ديدنش عاجز كه با كشف آن صديق افغان معجزه نمود ؟
بىنمايش خواهند ساخت اگر از او شان ... ملانصرالدين ساخته و ادعا كنند كه مواد فضله اش هم از نوع طلا است .
بنده در سال ۱۳۷۰ خورشيدى زمانى كه محصل انستيتوت پوليتخنيك كابل بودم ، شاهد آنم صديق افغان كه تازه خود را در بين هموطنان غرق در بحران سياسى ميديد و مهمان تازه وارد بكشورش بود و بر بنياد و موازات خواسته هاى ادارات استخباراتى خاد و واد رژيم وقت به اوج شهرت اش رسانيده شد ، در محفلى دعوت شده بود كه به مناسبت معرفى ايشان در تالار انستيتوت پوليتخنيك كابل داير شده بود .
بارى مثلث روى تخته رسم نمود وگفت كه محمد ظاهر شاه در قاعده مثلث و بتدريج بطرف رأس رفته و سطح مثلث را تا اخير نشانگذاري نموده داكتر نجيب الله را در رأس مثلث جا داده ادعا نمود كه ثابت ساخته است داكتر نجيب الله را تا اخير عمرش زوالى نيست ، كه همه هموطنان ما شاهد سقوط حاكميت رژيم داكتر نجيب الله بعد از گذشت شش ـــ هفت ماه از اين ادعا وبه اصطلاح خودش پيشبيني دقيق رياضي فلسفي اش بوديم .
و بارى ادعا نمود ثابت ساخته است كه بعد از ماه ثور ۱۳۷۱ خورشيدى صلح سراسرى در افغانستان تامين و بعد از ماه ميزان سال ۱۳۷۱ اگر فيرى در افغانستان صورت گرفت ، صديق افغان را در چهارراهى پشتونستان غرغره كنيد ، كه باز هم هموطنان گرامى ما شاهد چه بدبختى هاى نيستند كه پعد از ماه ثور ۱۳۷۱ كه در افغانستان بوقوع پيوست و از بركت آن جناب فيلسوف مذكور پا به فرار به شهر پيشاور نهاده و در منطقه حيات آباد آن شهر در بدل جيب بريدن هموطنان خويش به دادن رمل و تعويذ مبادرت ورزيد و فالبيني پيشه اش گشت و همگان چهره واقعى او را به تماشا نشستند ، چه فرق يك مدارى و عوامفريب را از دانشمند دلسوز كيست كه نداند ؟
تيورى و دعاوى موصوف در اكادمى علوم افغانستان و پوهنځى ساينس پوهنتون كابل چسبى نداشت و با دلايل و بحث و گفتگو دانشمندان آن موسسات معتبر علمى كشور رد گرديد وبراى موصوف به عوض استقبالى كه وى انتظارش را داشت يأس و نا اميدى آفريد و قراريكه در آن سالها گفته ميشد فرمايش دولت وقت در مورد پذيرش اش بحيث عضو اكادمى علوم از طرف اعضاى شوراى علمى اكادمى علوم جمهورى افغانستان رد گرديد .
حيف است كه ارقام و اشكال منظم و زيبا هندسى را وسيلۀ دروغ و خود فروشى سازند .
و فريب عوام الناسى كه از پنجۀ پا تا موى سر غرق در رنج و بدبختى و فقر و فلاكت است چه سخنيست زشت و چه عملىست از اعمال شيطانى .
علم الغيب را تنها و تنها خداوند (ج) داشته ميتواند و عالم الغيب از صفات او ست و بس .
سادســـاﱞ : در مورد پرگويى آقا نويسندۀ ان داستان د نباله دار :
در بساط نكته
دانان خود فروشى شرط نيست
يا سخن دانسته بگو مرد دانا ، يا خمـــــوش
از جناب ايشان مى پرسم ، با اينهمه دعاوى داشتن چندين ديپلوم ؛ آيا فهم و درك چيز بالاتر از عمليات جمع ، تفريق وضرب و تقسيم در سطح حساب و نه رياضيات و ترسيم چند شكل در هندسه داريد ؟ بفرمائيد آقا به قول معروف (( اين گز و اين ميدان )) ، با ميانجيگرى و ممتحنى چند تن از دانشمندان واقعى رياضيات مقيم مسكو كه خوشبختانه كم هم نيستند با اين بندۀ حقير و سراپا تقصير مواجه شده ، مسايل كم مغلقتر رياضى را جوابده ميشويم . به اين باورم كه اينقدر جرأت علمى را هم ندارند .
واگر اين هم نه و آن هم نه ،پس اين چرند و پرند و گزند براى چه ؟
با عرض حرمت
۲-۵-۲۰۰۶