لا نــه شــیطانی
گرد آورنده: نجیب الله احمدی ملی یار
تغییرات عمده ای که بعد از جنگ "جهانی دوم"، در جهان رخداد.البته تضعیف قدرتهای
استعماری، با پیروزی های روزافزون جنبشهای آزادی بخش ملی، بمیان آمدن دستهً مقتدر
کشورهای سوسیالیستی تسریع و توسیع مبارزات انقلابی و دموکراتیک و آزادی خواهانه،
همه وهمه دارای تأثیرات بارزی در جهان شرق و منجمله در افغانستان بود. بعد از جنگ
"جهانی دوم"، امپریالیزم و استعمار کهنه قسماً منهدم وقسماً تضعیف گردید و عده
زیادی از مستعمرات سابقه آزاد گردیدند. البته استعمار و امپریالیزم کاملا ً از بین
نرفته بلکه شکل نوین آن جای شکل کهنه را اشغال کرد. در جوار افغانستان به
استعمارومالکیت انگلیسها خاتمه داده شد. کشورهای پاکستان و هند ، آزاد و مملکت
ایران از قوای خارجی تخلیه گردید. عقدهً بزرگ سیاست خارجی افغانستان را درین دوره
چگونگی روابط سیاسی با حکومت جدیدالحداث پاکستان درسر مسًله " پشتونستان و
بلوچستان"، تشکیل میکرد. اختلافات افغانستان و پاکستان برسراین موضوع، در مناسبات
افغانستان باتمام دول همسایهً آن دارای نقش مهم بوده است.
در اثر پیروزی جنبشهای آزادیخواهی مردم"هند"، سلطهً استعماری چند قرنه بریتانیا
بلاخره درنیم قاره هند خاتمه یافت و در 3 جون 1947م، تقسیم هند اعلام گردید. باین
ترتیب دو کشور (( هند و پاکستان)) در همسایگی افغانستان تشکیل گردید. پشتونها و
بلوچهای آنطرف سرحد که هچگاه مبارزات خودرا علیه فشارونفوذ بریتانیه توقف نداده
بودند، اکنون نیز همچنان باین مبارزات دوام دادند. از 3 تا 17 جولائی 1947م، در
"پشتونستان محکوم" یک رأی گیری قلابی و آنهم ناقص و توطئه آمیز بعمل آمد.
درین ریفرندم چانس رأی دهی برای مردم "پنجابی و هندی" که هیچ ربطی به ملیت
"پشتونهای صوبه سرحد شمالغربی" نداشتند آماده گردید. آزادیخواهان پشتون با این
ریفرندم مقاطعه کردند، درحالیکه چند ین میلیون پشتون ماورای "دیورند تا رودخانه
سند"، سروکاری به چنین رأی دهی نداشتند. هنگام رأی گیری از تقریباً "سه صد هزار"
نفر، قرآن و کتاب هندو مقابل هم قرارداده شده بود، تا رأی دهنده بیکی ازین دو
بگرود. طبعاً رأی دهنده مسلمان که اکثریت داشت جانب اسلام را گرفت. مقصد این رأی
گیری الزام رأی دهنده به یکی از دو دولت،" مسلمان پاکستان و یا هندوی هندوستان"
بود. رأی سوم وجود نداشت، یعنی اظهاررأی برای الحاق به افغانستان و یا استقلال
منطقه، مطرح نشده بود. با تمام این اوضاع، پنجاه و دو فیصد کسانیکه رأی دادند جانب
پاکستان را بنام اسلام گرفتند.
دولت پاکستان در 14 اگست 1947م، مرکب از مناطق "پشتونستان، بلوچستان، سند، بنگال و
پنجاب" بوجود آمد. ولی او هنوز ضعیف بود، زیرا تاحال خون بسیاری از "هندو و مسلمان"
در سر تشکیل پاکستان ریخته شده بود، و پاکستان دولت هندوستان را بالای سرخود با
چهره ای یک قوه ای تهدید کننده مینگریست. خصوصاً که قضیه "کشمیر" روغن تازهً روی
آتش خصومت هند و پاکستان میرخت. اما "دولت انگلیس"، پاکستان را بحیث "جانشین" خود،
و تقویت "دومنیون" پاکستان را درین منطقه آسیا بحیث یک"پایگاه نظامی" در برابر
جهان"سوسیالیستی"لازم میشمرد.اوهنوز ادارهً سرحدات آزاد "افغانی و کویته" را در دست
داشت. به همین سبب دولت انگلیس، پاکستان را بحیث جانشین خود در تمام مناطق پشتون
نشین آن طرف سرحد ( بین خط دیورند و دریای سند) معرفی نمود. " وزیرمستعمرات دولت
انگلیس در 1950م، اعلام کرد که پاکستان وارث حقوق و وظایف مقامات بریتانیوی هند در
مناطق این طرف"خط دیورند" میباشد". این تنها نبود، بعدها دولت ایالات متحده امریکا
نیزدرمحتوای"پکت سنتو"(( خط دیورند)) را "سرحد بین المللی" افغانستان و پاکستان
اعلان کرد. زیرا دولتین انگلیس و امریکا مصمم بودند در جنوب قلمرو"اتحاد شوروی"
زنجیری از ممالک "اسلامی" از"استامبول تا به کشمیر" بکشند. و از اشتراک ممالک
"ترکیه،عراق،ایران، پاکستان وافغانستان"دریک"پکت اسلامی" زیرچتر"پان اسلامیزم"
سنگرطولانی از"شمال شرق مد یترانه تا بحرعرب" آماده نمایند. واین خود مستلزم تنظیم
وتقویت دولت" جدیدالظهور پاکستان" بود. اما این نقشهً طویل وعریض طوری ترتیب شده
بود که بایستی بضرر افغانستان تکمیل و تطبیق میگردید، یعنی افغانستان ما نند دوره ا
ستیلای دولت انگلیس در هند، از نظر جغرافیائی همچنان مقطوع الاعضأ و محروم از
دروازه آبی ( بحری) باقیمانده وهم حلقه جدیدی از یک " پکت نظامی" را در پا میداشت.
فریز تتلر وزیرمختار دولت انگیس در کابل در سال 1941م، نیز در کتابی که بنام
"افغانستان" نوشته و در سال 1950م، در لندن به چاب رسانده است درین مورد چنین
مینویسد: (( قبایل سرحدی ( پشتونستان) مسلح و مهیبند و هر آن امکان حمله و سرازیر
شدن ایشان به اتفاق افغانستان در سرزمین هندوستان موجود است.این خطرهند شمالی
وخطرصلح آسیای وسطی، فقط بواسطه ضم و یکجاشدن دو دولت افغانستان و پاکستان با
یکدیگربهر شکلی که باشد، میتواند رفع گردد ولو به اختلافات روحی و اقتصادی و سیاسی
و ملی، اختلاط آن دوکشورممکن به نظرنرسد. معهذا تاریخ حکم میکند که این اختلاط عملی
گردد، و اگر این عملیه بشکل صلح آمیز انجام نگیرد، با قوت عملی خواهد شد، زیرا که
اگرافغانستان و پاکستان به واسطه این اختلافات و یا مزخرفات " خط دیورند" منقسم و
دوپارچه باشند، حالت مساعدی برای انقلاب و موقع مناسبی برای کمونیزم فراهم خواهد
شد. هنگامیکه در آنطرف "دریای آمو" صنایع اتحادشوروی رشد کند، و خواهش بازکردن راهی
به بحر بوجود آید، بیگمان یگانه بندر دریائی در آسیای وسطی برای شوروی، بندرگاه
کراچی خواهد بود که خط آهن او را از "کشک" به راه هرات و قندهار و چمن به پاکستان
متصل نماید. پس در حالت عدم اتحاد افغانستان و پاکستان و فقدان پشتی بانی انگلیس و
امریکا، باز از جبهه شمال هجوم به عمل آمده و کنترول "هندوکش" بدست اجانب خواهد
افتاد.
تاریخ نشان میدهد: کسیکه هندوکش را دردست دارد، کلیه هندوستان هم در دست اوست.
برعکس، اگر افغانستان و پاکستان یکی شده، آرام و مسعود باشند، با تشکیل یک پایگاه
قوی شرقی، در سلسهً طویل "دول اسلامی" از "باسفور تا پامیر"، رول مهمی بازی خواهد
کرد...، نگهداشتن تمامیت وحدت مسلمین در آسیای جنوبی به منفعت بریتانیا و امریکا
است...، خطرنفوذ کمونیزم در بین باشنده گان شمالغرب هند آن قدربزرگ نیست، زیرا چنین
دکتورین ها قادر نیست به سهولت در استحکامات اسلام ریشه بدواند، تنها نارضایتی فوق
العاده و فقر زیاد مادی میتواند چنین نتیجه بار آورد)).
حکومت افغانستان در مبارزه با پاکستان در سر قضیه "پشتونستان" نرمش و لغزش و انحراف
میورزید تا جاییکه به نفع پاکستان تمام شد. با این معنی که حکومت "محمد ظاهرشاه" در
همان اول ظهور پاکستان، بدون قید و شرطی استقلال آن کشور را شناخته و سفارت اشرا در
کابل در سال 1947م، قبول نمود. بهانه حکومت درین عجله و شتاب بی موقع، تکیه به تماس
هائی بود که از طریق دیپلوماسی قبل از انقسام هند بریتانیا وی ( 1943- 1947م ) با
دولت انگیس برقرار و مسًله "پشتونستان" را طرح نموده و هم به لیت و لعل سیاسی دولت
انگلیس دل داده بود. وقتیکه پاکستان بوجود آمد. حکومت شاهی افغانستان قضیه را با
پاکستان در میان گذاشت، ولی در هردو طرح خود یک مطلب را خاطرنشان کرد و آن
اینکه:"باید به افغانهای(( بین خط دیورند و دریای سند)) موقع داده شود که توسط
ریفراندمی سر نوشت خود را تعیین نمایند"، این طرح و ادعا یگانه چیزی بود که انگلیس
و پاکستان منتظر آن بودند. زیرا چنین خواهشی را میتوانستند با استناد بیک ریفراندم
ناقص و محدود و توطئه آمیز، رد نماید و هم رد نمودند. در حالیکه میلیونها نفوس
"افغانستان وپشتونستان و بلوچستان" خواهان طرد نفوذ پاکستان در ماورای سند، و طلب
استخلاص پشتونستان و بلوچستان از قید رقیت اجانب بودند. هیئت ها و افراد سیاسی و
ملی از چترال تا بلوچستان در کابل رسیده میرفتند، و "دیره جات و پشاور" با ریاست
های محلی "قلات و دیر و باجورو چترال" درین جنبش در نخستین صفوف قرار داشتند. معنی
عمده تر پیشنهاد حکومت "محمد ظاهرشاه" راجع به ریفراندم ماورای "دیورند" این بود
که، حکومت افغانستان سرحدات تحمیلی "دیورند" را قبول داشته و هیچگونه دعوی استرداد
اراضی مغصوبه (از لحاظ تاریخی، اقتصادی و استرتیژیکی) از خود را، با پاکستان ندارد،
و با سرحدات کنونی و تحمیلی از سوی انگیس، بشکل یک کشور محبوس و بی دروازه بحری در
خشکه قانعیست. البته این روش حکومت شاهی ابتکار را درین مبارزه سیاسی بدست حکومت
پاکستان داد. این تنها نبود، حکومت شاهی برای ادامه مذاکرات سیاسی درنوامبر1947م،
یک نفر بعنوان"نماینده فوق العاده و ممثل اعلیحضرت" را به پاکستان اعزام نمود. اما
این نماینده فوق العاده و ممثل مخصوص شاه، عبارت بود ازیک جوانک بی تجربه و نو کار
از کواسه گان " امیر دوست محمد خان" بنام " نجیب الله خان" . " مقام سلطنت
افغانستان، این شخص را به لحاظ خویشاوندی، با صغر سن و فقدان تجربه در سطح فوقانی
دستگاه اداری دولت کشیده، مدیریت عمومی سیاسی وزارتخارجه، وزارت معارف، سفارت
افغانی در هند و امریکا بداد. اما او بعداً در امریکا خدمت را ترک گفت و اقامت
دایمی اختیار کرد تا اینکه در آنجا بمرد".
در هر حال، اینک در نازکترین و مساعد ترین فرصت تاریخی که در نتیجه "جنگ دوم جهانی"
و تبدیلات سیاست بین المللی، بدست افغانستان افتاده بود، یک قضیه عمده و حیاتی کشور
در مسًله "پشتونستان و بلوچستان"، بدست "نجیب الله خان" سپرده شد، و بدبختانه در
عمل مشاهده گردید، که مصالح و آبروی افغانستان چون جام پُر آبی در دست رعشه دار
افتاده بود. طرف نجیب الله خان، درین موضوع مهم ملی، یک دسته گرگان باران دیده و
آشنا به رموز سیاست استعماری در پاکستان قرار داشت، از قبیل صدراعظم پاکستان با
وزیرخارجه اش و دیگر مقامات عالی پاکستان. این آقایان او را از 14 نوامبر1947م تا
اوایل جنوری 1948م، به دعوتها و ملاقاتها و مذاکرات پراگنده شفاهی مشغول نگهداشته و
از شاخی به شاخی می پریدند، تا بلاخره او را به ضرر افغانستان و پشتونستان و
بلوچستان و به نفع پاکستان مغلوبانه رجعت داد.
نجیب الله خان درعودت به کابل قیافت غالبانه به خود گرفته بود، تا اینکه تاریخچه
این مذاکرات را در رادیو کابل بیان کرد. و در کتاب رسمی بنام " بیانات" منتشر ساخت.
او که به صورت غیر شعوری تحت تاثیر پیشآمدهای سایکولوژیکی سیاست مداران پاکستانی در
آمده بود. خود درین مورد چنین نوشته: (( مأمورین حکومت پاکستان چه هنگام ورود من در
سرحد و کویته و کراچی و چه مدت اقامت و زمان مراجعتم، با نهایت حرارت، دوستی، مهمان
نوازی و احترام از من پذیرایی کردند که ممثل احساسات دوستانه و احترام کارانه آنها
نسبت به حکومت و ملت این کشور بود، و موجب تقدیر و تشکر اینجانب و حکومت متبوعه من
واقع شد)). نجیب الله خان از جانب سیاستمداران پاکستانی، چنان در حلقه معاصره و
تجرید سیاسی محبوس گردیده بود که در تمام مدت اقامت خود در آنجا، با هیچکس حتی
افغانهای ذیعلاقه تماس نگرفت. چنانچه مینویسد: (( درینجا لازم میدانم بگویم؛ تا
زمانیکه مذاکرات رسمیه آغاز نیافته بود و پروژه معاهده پیشنهادی من به وزارتخارجه
پاکستان تفدیم نگردیده بود، من نه میخواستم در باره مطالب ما با برادران پشتون خود
در پاکستان مذاکره نمایم و هیچ آرزو نداشتم که بفرض محال این مفکوره در مرکز
پاکستان تولید شود که : افغانستان میخواهد به وسایل پنهانی با افغانهای ماورای
سرحد، ارتباط داشته باشد)) . او با چنین روحیه ئی با سیاستمداران پاکستانی داخل
مذاکره شد و چنین گفت: (( ما نه میگویم که تأمین حقوق و حریت و هویت آنها (
پشتونها) به نقص پاکستان و رفقای مسلمان آنها تمام شود... تنها چیزی را که میخواهیم
آنست که : افغانهای میانه "دیورند و سند" با اوتونومی کامل کشور واحدی را تشکیل
نمایند که موسوم به نامی باشد که از قومیت آنها نمایندگی کند... ما میخواهیم آزادی
مشروع و استقلال برادران- سرحد آزاد ما- محفوظ مانده در تحت فشار نظامی و استعباد
قرار نگیرند، و روابط آنها با پاکستان بر اساس موافقات بوده دروازه وحدت و یگانگی
شان باسایر برادران- افغان و یا پشتون- شان که شامل حکومت اوتونوم پشتونها خواهد
بود، باز باشد. و به آنها مساعدت به عمل آید تا سویه مادی و معنوی زندگی شان بلند
برود... این نقطه را نیز به افراد حکومت پاکستان توضیع نمودم که: نبایست مراجعات و
اظهارات من و نظریات و اقدامات حکومتم را به مداخله در امور پاکستان محسوب دارند، و
یا مخالف پرستیژ خویش بشمارند)) .البته معنی این پیشنهاد "نماینده فوق العاده
افغانستان و ممثل مخصوص اعلیحضرت" واضع بود، یعنیکه : (( حکومت افغانستان
آزادی"پشتونستان" را که به نقصان پاکستان تمام شود نمیخواهد، سرحدات آزاد افغانستان
را میگذارد که به"پشتونستان محکوم"، ضم گردد، " خط دیورند" را قبول دارد، و برای
افغانستان هیچ امتیاز نمیخواهد، اوتونومی صوبه ئی را که سیستم فیدرالی پاکستان خود
متقاضی آن، و"عملا ً موجود بود" ، طلب و تصدیق میکند )) . در برابر این همه باختن
ها، فقط اطلاق "نامی" را از طرف پاکستان درمورد سرزمین افغانهای "ماورای دیورند تا
دریای سند"، خواهش مینماید .
وزیرخارجه پاکستان در اول جنوری 1948م، بعد از آنکه نجیب الله خان را مضمحل یافت
نامه ای ذیل را بنام او نوشت: (( از مذاکراتی که بین جلا لتمأب شما و وزارتخارجه
صورت گرفته است، چنین برمیآید که جلا لتمأب شما سیاست حکومت پاکستان را نسبت به
قبایلی که این طرف "خط دیورند" جانب ما زندگی مینمایند، و هم راجع به موقعیت ولایات
شامله پاکستان به خوبی درک نفرموده اند، افتخار دارم وضعیت را قرار ذیل به اطلاع
شما برسانم: قبایل سرحد شمالغرب جهت حصول پاکستان به پیمانه بزرگی معاونت نموده، و
در موقعیکه این مملکت جدید اسلامی تاسیس گردید، آنها تصمیم راسخ خویش را جهت شمول
در آن، اظهار نمودند. صدراعظم استقلال قبایل را تسلیم نموده به آنها یقین داد که
حکومت پاکستان تمام معاهدات، قراردادها و معاشات را تا آنزمان دوام خواهد داد که
نماینده های قبایل و حکومت پاکستان با هم یکجا شود . و معاهدات جدیدی با قبایل
سرحدشمالغرب به امضا رسیده است. راجع به وضعیت قانونی ولایات باید گفت: بعد از آنکه
ریفراندم در ولایت شمالغرب بپایان رسید. صدراعظم موقع این ولایت را در یک بیان خود
به صورت مخصوصی تشریح و روشن ساخته است، و بیان نمود : تاجاییکه موضوع به پتانها
(پشتونها) ولایت سرحد مربوط است، من هیچ تردیدی ندارم که آنها، در پاکستان برای
ترقی مؤسسات اجتماعی و عرفانی و سیاسی خویش، از آزادی کاملی بهره مند خواهند بود، و
آنها همان حکومت خوداختیاری را دارا خواهند بود که سایر ولایات پاکستان آن را دارا
باشند، حصول پاکستان مرهون زحمات مشترکه ای تمام ولایات میباشد و ازین رو سیاست
حکومت پاکستان به نسبت هر یکی از ولایات همان صورت واحدی را خواهد داشت. راجع به
آینده: طوریکه جلالتمأب شما مسبوق خواهند بود، یک مجلس دستوری در پاکستان تاسیس شده
است که مرکب از نماینده های تمام حصص پاکستان میباشد، و قانون اساسی حکومت مرکزی و
حکومت ولایات را، همین مجلس عالیه تعیین و تدوین خواهد نمود، چنانچه هرولایت آزاد
خواهد بود تا راجع به دستور آینده خود هرموضوعی را که لازم بداند، درین مجلس
دستوری( قانونگذاری) پیشنهاد نماید. درین ضمن مسرورم تا دوقطه سواد بیانات صدراعظم
را جهت مزید معلومات بشما تقدیم نمایم. موقع را مغتنم شمرده به تقدیم احترامات
فایقه میپردازم)) .
در هر حال نجیب الله خان بعد از دوماه و چند روز به کابل برگشت و ماحصل فعالیت
سیاسی خود را به قرار ذیل بگوش مردم افغانستان و پشتونستان و بلوچستان رساند : ((
مختصراً عرض کرده میتوانم که مذاکرات من باحکومت پاکستان به مطالب آتی منتج گردید:
1) حکومت پاکستان، استقلال قبایل"آزاد سرحد" را میشناسد. " درحالیکه سرحدآزاد قبلا
ً آزاد بود" و روابط آن حکومت "کدام حکومت؟ سرحد آزاد حکومتی نداشت" با پاکستان به
اساس موافقت بوده، در راه رفاه و ترقی مادی و معنوی قبایل آزاد، پاکستان کمک
مینماید. 2) حکومت پاکستان خودمختاری صوبه سرحد شمالغرب را میشناسد، و حکومت سرحد
دموکراتیک، و مردم قادر خواهند بود که مؤسسات سیاسی و اجتماعی و عرفانی خود را با
آزادی تمام، ترقی و توسعه بخشند( در داخل دایره فیدرالی پاکستان) . 3) حکومت
پاکستان قرار اظهارات شفاهی جناب صدراعظم، وزیرخارجه و بعضی از وزرای آن، به اختیار
هرنامی که برای ضوبه سرحد شمالغرب که تمثیل قومیت باشندگان آنرا نماید و از طرف
نمایندگان قوم در اسامبله تشکیلاتی( پاکستان) انتخاب شود، هیچ مخالفتی ندارد، و
مساعدت خواهند کرد. تعهد این امر را قبل از اسامبله، بنابر موانع اصولی و قانونی،
حکومت مرکزی(پاکستان) به صورت کتبی ارائه نموده نمیتواند . 4) حکومت پاکستان به
توحید همه افغانهای آن طرف دیورند ( به شمول سرحدات آزاد قدیم) موافق بوده، تصمیم
این امر را مربوط به اسامبله تشکیلاتی و خود مردم میداند. 5) برقبایل آزاد هیچ نوع
فشار تحمیل نگردیده، در صورتیکه خود قبایل اراده و آرزوداشته باشند که به تشکیلات
اوتونوم آینده افغانها(در چوکات فیدرالی پاکستان) یکجا گردند. حکومت پاکستان آرزوی
آنها را خیرمقدم خواهد گفت. این بود شهکار سیاسی و نماینده فوق العاده ممثل مخصوص
اعلیحضرت)) . این شکست فجیع را سلطنت "محمد ظاهرشاه" در وقتی از پاکستان دریافت که
مردم افغانستان و پشتونستان و بلوچستان برای اعاده ای حقوق ملی و استرداد خاکهای از
دست رفته خود، در حالت غلیان بود. چنانکه جرگهً بزرگ جلال آباد در ماه مارچ 1949م،
تصمیم و ارادهً مردم افغانستان را به اتفاق سرحدات آزاد افغانی برای استخلاص
افغانهای ماورای"دیورند تا دریای سند" به دنیا نشان داد و شورای ملی دوره هفتم ، در
جون 1949م، ا بطال و ا لغای "خط مرده دیورند" را اعلام، و جرايد کابل منتشر کرد.
در همین سال بغرض امداد در مبارزه آزادی خواهانه مردم پشتونستان دفتر اعانه در کابل
باز گردید، و مجلس متعددی بهمین مقصد در شهرهای افغانستان تشکیل شد، و تصاویب آماده
گی برای مبارزه با پاکستان در راه استخلاص تمام افغانهای ماورای"دیورند تا سواحل
سند" بعمل آمد. و اما درین هنگام در "پشتونستان و بلوچستان" محکوم و آزاد (صوبه
سرحد و سرحدات آزاد) چه میگذشت ؟.
بعد از آنکه دولت انگیس در 3 جون 1947م، اعلامیه تخلیه هند را نشر نمود، در 21 همین
ماه جرگه عظیم " بنو" در پشتونستان تشکیل شد، و نمایندگان تمام پشتونستان و
بلوچستان و احزاب بزرگ از قبیل " خدائی خدمتگاران، جمعیت العلمای سرحد و زلمی
پشتون" در آن شرکت داشتند و فیصله کردند که "پشتونها نه هند میخواهند، و نه
پاکستان، بلکه میخواهند درین کشور یک حکومت- آزاد پشتون- بر اساس جمهوریت اسلامی
تشکیل شود" . بغرض استتار فیصله همین جرگه بزرگ ملی بود که پاکستان بعجله دست بیک
ریفراندم جعلی زد، قرآن را پیش کشید و به تگدی ارا پرداخت، در حالیکه خونریزی داخلی
بین هندو و مسلمان در کلکته و بمبئی و بهار و لاهور و دیگر شهرها، دوامداشت.
در اگست و سپتامبر 1947م، بیش از صدهزار مسلمان و هندو کشته شدند و پاکستان نوحداث
در حالت تزلزل و تشنج قرار داشت. درین وقت "عبدالغفار خان" مشهور در پشتونستان به
پیروی "مهاتماگاندی" به جمعیت رضاکاران "زلمی پشتون" امر کرد که از عدم تشدد کار
گیرند. ( در حالیکه این جمعیت فیصله کرده بود که شمشیر از نیام کشند. آنها 25 هزار
مرد مسلح بودند). عین این قضیه در افغانستان تکرار شد.( وقتیکه درهمان آغاز کار،
جرگه قبایل سرحدی، استقلال خود را در برابر پاکستان اعلام کرد، و نمایندگان خود را
به کابل اعزام نمود و از قیام مسلح خویش بمقابل پاکستان ابلاغ و هم استمداد نمودند،
حکومت محمد ظاهر شاه که به ادامه مذاکرات و مفاوضات خویش با پاکستان میپرداخت کوشید
ایشان را از اقدامات مسلحانه در مقابل پاکستان منصرف گردانیده و به انتظار نتایج
مذاکرات دوستانه و اقدامات صلح جویانه وادار سازد. وحکومت شاهی میگفت: "زیرا ما
هیچگاه آرزو نداشته و نداریم که با برادران پاکستانی ما روابط کشیده گردد") .
این قضایا و روش به پاکستان آنقدر مهلت داد که تا پاکستان قوی شد و در سال 1948م،
عبدالغفارخان را محبوس نمود و یک سال بعدتر 1949م، جرگه کبیر "چهار سده" را که مرکب
از هزاران مرد و زن بود، زیر گلوله باری گرفت و چند هزار افغان را بشمول زنان و
اطفال زخمی و کشته و چندین هزار نفر دیگر را زندانی نمود. اما حکومت شاهی افغانستان
چه کرد؟ حکومت شاهی در جرگه "پشتونستان آزاد"سال1949م، در کابل، یک فیصله کمک نمودن
به پشتونستان برای حصول آزادی آنان نمود، این جرگه فقط قبول کرد که روز "نهم سنبله"
هرسال را بنام روز "پشتونستان" تجلیل نماید. البته حکومت شاهی نمیخواست از قوای
میلیونها نفوس افغانستان و پشتونستان و بلوچستان برای اعاده حقوق متلوفه و استرداد
خاکهای غضب شده شان استفاده نماید. پاکستان همینکه در طی مذاکره سیاسی، حکومت شاهی
افغانستان را بکنار راند، متوقف نشد و تصادمات سرحدی را که بین دوکشور از همان سال
1947م، شروع شده بود، شدت بخشید، و خواست حکومت شاهی افغانستان را در موقف دفاعی
قرار دهد. چنانکه این تصادمات در سال 1949م، بعملیات نظامی ضد آزادی خواهان
پشتونستان مبدل، و دهات آنها بمبارد گردید. متعاقباً قوهً جنگی هوائی پاکستان داخل
مرز افغانستان شده و قسمتی از دهات را در ولایت "پکتیا" بمبارد نمود. ا ین تنها
نبود، در سال 1950م، پاکستان راه ترانزیتی ( شاهرگ تجارتی) افغانستان را در خاک خود
تحت قیود شدید قرار داد. در همین سال بود که دولت انگلیس پاکستان را در مناطق افغان
نشین ماورای "خط دیورند"، جانشین و قایم مقام خود شناخت، و نماینده رئیس جمهور
امریکا نیز دراین موقع در کابل رسید. البته دولتین (امریکا و انگلیس) درین فرصت
مایل بودند که نه تنها افغانستان از حق و دعوی پشتونستان به نفع پاکستان بگذرد،
بلکه میخواستند افغانستان را در یک پکت نظامی ( سنتو) شامل سازند. اما این تکلیف را
هیچ حکومتی در افغانستان نمیتوانست بپذیرد، لهذا رد شد.
حکومت شاهی بعد از شکست در قضیهً پشتونستان برای حفظ ظواهر، دست به یک نوع نمایش و
صحنه سازی بیسود و پُر مصرف زد، مثلا ً هرسال را بنام روز "پشتونستان" جشن میگرفت،
میدانی را در کابل بنام " پشتونستان" مسمی کرد، و بیرقی را بهمین نام معلق در هوا
برافراشته نگهداشت. و ریاستی بنام" قبایل" در کابل ایجاد گردید، و شعب آن در بعضی
ولایات افغانستان معناً بشکل مهمانخانهً مجانی مسافرین از هر دستی در آمده بود که
بودجهً گزاف و بیفایده آن از مالیات مردم تمویل میگردید. هدف این ریاست بی مسؤلیت
بیشتر معتاد ساختن واردین پشتونستانی به استراحت رایگان و یک نوع تجارت سیاسی بود.
بعضاً بدون آن که کاری را انجام دهند مسکن و معاش میگرفتند، و برخی هم به انتفاع از
هر دو طرف میپرداختند. ولی رهبران حقیقی "پشتونستان" در کابل تحت مراقبت و کنترول
حکومت شاهی قرار داشتند، چنانکه عین وضع در پاکستان بر آنها عملی میشد.
از این بعد مبارزه برای استخلاص " پشتونستان" به انتشار مقالات مکرر، بیانیه ها و
لکچرهای بی ثمر و مشاعره ها در محافل چایخوری، رادیو و جراید، منحصر گردید. اما
حکومت شاهی از تشکیل یک حکومت مؤقتی"پشتونستان" و برسمیت شناختن آن می هراسید، و از
تاسیس یک دستگاه رادیویی در سرحد آزاد اجتناب میکرد. این روش حکومت، در افغانستان و
پشتونستان مولد یاس مردم میگردید، و برعکس، قرصت مساعدی به دست حکومت پاکستان میداد
تا به عجله سیادت خود را در پشتونستان محکوم، و نفوذ خودرا در پشتونستان آزاد تحکیم
و توسیع نماید. جنایت و خیانت ملی خاندان محمدزایی در قبال افغانستان و ملت
رنجگشیده آن.
سلطان محمد خان طلائی جد بزرگ این خاندان دراوایل قرن19م، در خدمت دولت سکهه پنجاب
داخل شد و ولایت"پشاور" مربوط به افغانستان را به آنها فروخت. محمد یحیی خان، پسر
این شخص در نصف دوم قرن19م، معاهده شرمسار " گندمک" را بالای داماد خود "امیرمحمد
یعقوب خان" با انگلیس امضأ کرد، و ولایات "فوشنج، کورم و لندی کوتل" را به دولت
هندبریتانیاوی بخشید. آصف خان و یوسف خان و... پسران این شخص در هندانگلیسی زیر چتر
استعمار انگلیس پناه بردند و جیره خوار آن دولت گردیدند. محمدنادرخان و برادرانش (
پنج برادر) و عموزاده گانش(پسران آصف خان و یوسف خان)، در "دیره دون" هندانگلیسی در
اواخر قرن 19م، تولد شدن و با جیره دولت انگلیس پرورش یا فتند و تربیه گردیدند و
بلاخره این خاندان با فشار دولت انگیس در آغاز قرن بیستم میلادی، بر "امیرعبدالرحمن
خان" اجباراً تحمیل، و در افغانستان اسکان گردیدند. تا عاقبت با صرف خون هزاران
افغان ( خاندان چرخی، خاندان ولیخان، خاندان عبدالخالق خان، و صد ها خاندان دیگر) و
تخریب مملکت افغانستان، زمام سلطنت این کشور بدبخت بدست این خاندان (( از 23 میزان
1308 تا 7 ثور 1357)) سپرده شد و ملت فریفته شده افغانستان در طول نیم قرن ، دید
آنچه را هیچ کشوری در آسیای قرن بیستم ندیده بود. یاداشت:ملت افغانستان حقوقا خود
را پا یبند هیچ نوع معاهدات و قراردادهائی نمیداند که حکومتهای ارتجاعی افغانستان
قبل از موجودیت پاکستان با دولت انگلیس هند قدیم عقد کرده بود ند، ملت افغانستان خط
فرضی "د یورند" و امثال آنرا نشناخته و خط فاصل افغانستان و پاکستان نمیداند. لهذا
ملت افغانستان در رفع مشکلات از مذاکرات سیا سی و صلح آمیز استفاده نموده، استرداد
خاکها و آبهای متلوفه را به افغانستان طلب دارد.
جنایات پاکستان در قبا ل افغانستان ریشه مناقشات مرزی بین افغانستان و پاکستان به
سال 1893م، و زمانی بر میگردد که شاه افغانستان امیرعبدالرحمن خان با
"سرمورتیمردیورند" نماینده هندبریتانیا معاهده ای را امضأ کرد که شامل مرز دولتین
می شد. پاکستان پس از ایجاد مصنوعی اش در سال 1947م، "البته توسط دول غرب که در آن
زمان همه مانع توسعه طلبی اتحاد جماهیرشوروی بودند، و ضدیت با نظام سوسیالیستی
داشتند"، روی این منظور ایجاد گردید. پاکستان از آن وقت ادعا ملکانهً به بخشهای
الحاق شده دارد، و "خط دیورند" را که در معاهده مشخص شده بود، بعنوان"مرز بین
المللی" دو کشور میشناسد. حکومت شاهی بریتانیا غیرعادلانه و بخصوص تصدیق کرده بود
که پاکستان از نظر حقوق بین الملل میراث خوار حقوق و وظایف حکومت سابق هند و دولت
بریتانیا است و بنابرین "خط دیورند" مرز بین المللی پاکستان و افغانستان شمرده
میشود. افغانستان اما همواره گفته است که هیچگاه "خط دیورند" را به این نام نه
میشناسد. و همیشه تأکید داشته است که معاهده 1893م، بصورت قانونی انعقاد نیافته،
چرا که شاه افغانستان به اجبار به امضأ آن تن داده است.
1) سرکوب کردن اقلیت های آزادیخواهان پشتون و بلوچ، در مناطق الحاق شده به
پاکستان،"البته در نواحی پشتون نشین و بلوچ نشین". 2) حمایت و پشتی بانی از گروههای
بنیادگرایان اسلامی بر ضد حکومت شاهی افغانستان. 3) یک سری حملات هماهنگ شده با
گروههای بنیادگرای اسلامی بر پایگاههای نظامی دولت واقع در "دره پنجشیر" در سال
1973م، و آژانسهای اطلاعاتی مخفی پاکستان، در تبانی با گروههای بنیادگرایان ، برای
انجام کودتاهایی علیه رژیم "محمد داود"، در سپتامبر و دسامبر 1973م و جون 1974م، که
نامؤفق ماند دخالت داشتند. 4) پاکستان اولین بار و بطورمستقیم در جون 1978م،
مخالفان افراطی مسلمان را علیه رژیم کابل( بعد از انقلاب هفت ثور) تحریک، آموزش و
مسلح ساخت، و در پاکستان عناصر بنیادگرای منطقه شروع به تأمین مالی گروههای چریکی
همفکر کردند، و اضافه از دوهزار افغان در پایگاههای سابق ارتش پاکستان تحت نظارت
نظامیان پاکستانی به آموزش نظامی پرداختند.
5) در سال 1980م، دولت پاکستان اعلام کرد که بصورت تمام "عیار" حاضر است نقش "دولت
خط مقدم" را بعنوان مجرایی برای رساندن کمکهای گسترده برای گروههای مخالف، بازی
کند. 6) پاکستان با توجه به سابقه منازعه " پشتونستان"، از سال 1978م، سعی کرد،
دسته بندی گروهای بنیادگر حفظ شود. پاکستان به سهم دادن بیشتر در کمکها ، کوشش کرد
که آنها را مورد توجه و حمایت قرار دهد. 7) پاکستان توسط آژانس مخفی اطلاعاتی ارتش
خود( آی اس آی)، توذیع بخش عظیمی از کمکهای خارجی را خود بعهده گرفته و بدین ترتیب
بر گروها همچنان کنترول داشت. در این راستا بعضی از رهبران سنتی افغان برای متحد
ساختن این گروها تلاش جدی کردند تامبارزه سیاسی – نظامی قویتری علیه رژیم کابل را
سازمان دهند.اما سرویسهای مخفی اطلاعاتی پاکستان چنین حرکتی را تضعیف کردند. 8)
پاکستان که اهدافش از آغاز جنگ در افغانستان نابودی رژیم کابل و فراهم کردن زمینه
های شکل گیری نوع "پیمان استراتیژیک" در جنوب آسیا بود و همیشه اعلام کرده بود که
"ما حق داریم یک رژیم اسلامی و دوست در افغانستان داشته باشیم"، واجازه نخواهیم داد
رژیم تحت نفوذ هند و شوروی و مدعی بخشهای از سر زمین ما همچنان برسرقدرت باقی
بماند.
9) رهبری پاکستان با آژانسهای اطلاعاتی مخفی اش، از کنفدراسیون "پان اسلامیک"متشکل
از پاکستان– افغانستان، همیشه سخن بمیان میآوردند که در قلمرو آن پاکستانی ها و
افغانها میتوانستند آزادانه و بدون پاسپورت و ویزا، رفت و آمد کنند، که روزی
مسلمانان آسیای مرکزی اتحاد شوروی را هم در بر میگرفت. که این را یک بلوک "پان
اسلامی" تصویر میکردند.
.10) پاکستان بعنوان امضأ کننده مستقیم معاهدات پنج فقره یی سازمان ملل، تعهد کرده
بود که در داخل قلمروش مانع آموزش، تجهیز، تأمین مالی و استخدام سربازان اجیر از هر
منبع و منشأ بمنظور فعالیتهای خصومت آمیز در مقابل دولت افغانستان، قرار گیرد. اما
این پاکستان بود که بعد از امضأ معاهدات همه چیز را فراموش کرده، و فلسفه اصلی و
مفاد معاهدات را نقض کرد. (( جورج شولیز وزیر خارجه امریکا از خاطرات خود چنین
میگوید: در سال 1987م، که در عین حال در دفتر رئیس جمهور رونالدریگن، حضور داشت و
در همان لحظه رئیس جمهور پاکستان ضیأالحق، تیلیفون کرد. ریگن از او پرسید که او با
اتهامات افغانها و روسها حاکی از نقض معاهدات از سوی کشورش چه خواهد کرد؟ او به
ریگن پاسخداد: ما عبور هر نوع کمک از داخل مرزهای خود را انکار خواهیم کرد. این
چیزی تازه ای نیست. هشت سال است ما همین را میگویم، و اضافه کرد: دروغ گفتن بخاطری
مصلحت جایز است )). در واقع پاکستان از روی کار آمدن نوع رژیم "بنیادگرای اسلامی"
در کابل حمایت میکرد. پاکستان نظر به سیاستهای امریکا در قبال افغانستان اهرم
قدرتمندی بیشتری بخود استحکام می بخشید.
یکی از نویسندگان درچارم مارچ 1988م، با "میشل شوور" مسؤل امور افغانستان درآژانس
مخفی اطلاعاتی امریکا (سی آی آ) دیداری داشت، او در حالیکه مصروف تهیه گزارشی از
وضعیت موجود افغانستان برای "رابرت گیتس" رئیس اداره بود. و بر اساس این گزارشهای
حاکی از موج فرار سربازان و کارمندان دولتی، فرایندی غیر کنترول تضعیف روحیه رژیم و
پیدایش شگاف در کابل را پیش بینی میکرد. نویسنده استدلال کرد : گروههای ضد رژیم
کابل بشدت دچار اختلاف هستند، آنها فقط برای جنگهای چریکی آماده گی دارند ولی قادر
نیستند در مقابل نیروهای آموزش دیده رژیم کابل و بخصوص نیروی هوایی آن به عملیات
بپردازند. و برعلاوه منافع امریکا به حمایت از راه حل نظامی تأمین نمیشود، چرا که
توسل به آن یا به آشوب و اغتشاش میانجامد و یا به نفوذ روزافزون نیروهای بنیادگرای
اسلامی. بنابرین چرا یک رژیم انتقالی با پایه های وسیع تحت نظارت سازمان ملل را
تشویق نکنیم ؟ میشل شوور پاسخداد: گروههای مخالف رژیم کابل هرگز چنین رژیم انتقالی
را قبول نخواهند کرد ولی دلیلی ندارد که آنها این کار را بکنند، زیرا که آنها بوی
پیروزی را بعد از خروج نیروهای شوروی استشمام میکنند".
" جروبحث راجع به امضأی معاهدات صلح پنج فقره یی سازمان ملل بدون مشروط کردن آن به
خلع " نجیب الله"، از سردرگمی شدید مقامات امریکا در مورد اهداف امریکا از جنگ
حکایت داشت، مناقشه افغانستان برای بسیاری از مقامات دولت و کنگره امریکا فرصتی بود
که امریکا طی آن سرافگندیهای خود بدست دشمنان تحت حمایت شوروی در "ویتنام" را تلافی
کند، از نظر امریکایی ها تا زمانیکه رژیم به سرکار آمده شوروی در کابل ریشه کن نشده
و مخالفان تحت حمایت امریکا و پاکستان به پیروزی نمیرسید، جنگ در افغانستان از
دیدگاه دولت امریکا برنده نداشت. براساس این دیدگاه ایالات متحده و گروههای مخالف
رژیم کابل، شوروی را از نظر نظامی شکست داده بودند، اما ادامه حضور رژیم کابل و
ابقای نجیب الله چهار سال دیگر بعد از خروج نیروهای شوروی این پیروزی را به باد
استهزأ میگرفت" .
در اوایل جنوری سال 1988م، دولت افغانستان از سوی نیروهای شوروی و افغانستان اعلام
آتش بس کرد که عملی شدن آن بستگی به تصمیم متقابل از سوی گروهای مخالف داشت و این
بعنوان برداشتن قدمی در جهت" مصالحه ملی" بود. دولت افغانستان گفت که اعلام آتش بس
از طریق گفتگو به مخالفین دنبال میشود و ما نمیخواهیم گروههای مختلف سیاسی، میانه
روها، سلطنت طلبها و رؤسای دسته های ضد حکومت فعال در خارج کشور را نادیده بگیریم "
. اما رهبران پشاور تحت فشار دولت پاکستان قرار گرفته و بلا فاصله دعوت دولت
افغانستان را به آتش بس را رد کردند. "سخنگوی ائتلاف هفتگانه به آژانس خبری "فرانس
پرس"، گفت : گروههای مخالف با این دام گمراه نمیشوند و ما تا سقوط رژیم کابل و
تاسیس یک حکومت کاملا ً اسلامی در افغانستان به جنگ ادامه خواهیم داد" . در هشتم
فبروری 1988م، اعلامیه مشترک صادر شد. " بمنظور تسهیل در به نتیجه رسیدن سریع و
موفقیت آمیز معاهدات صلح سازمان ملل، حکومت اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری افغانستان
موافقت کرده اند که تاریخ مشخص- پانزده هم ماه مه 1988م – برای خروج نیروهای شوروی
از افغانستان تعیین نموده و خروج را ظرف ده ماه تکمیل کنند. تاریخ داده شده مبتنی
براین فرض که دیر تر از پانزده هم مارچ 1988م، امضأ نشود. البته بعد از بسیار
جروبحث برای ایجاد یک دولت انتقالی بعد از خروج نیروهای شوروی، که حضور شاه سابق
برای تأمین صلح درین برنامه مد نظر گرفته شده بود، در افغانستان بوجود بیاید. اما
پاکستان گروههای بنیادگر را ترغیب کرد، و ایشان حضور شاه و حصه گرفتن رژیم کابل را
در یک دولت ائتلافی غیر قابل قبول شمردند، و اعلام کردند: "اگر پس از 9 سال جنگ،
ائتلاف با رژیم کمونیستی را بپزیریم، هدف ما از جهاد چه بوده است" . 11 ) پاکستان
وقتیکه متوجه شد معاهدات صلح، جامه عملی بخود میگیرد، فوراً تغییرموضع داد، و
خواستار شناسایی "خط دیورند" بعنوان مرزبین المللی از حکومت افغانستان شد. "در
آنموقع پاکستان حکومت افغانستان را به رسمیت نمیشناخت". عبدالوکیل وزیرخارجه
افغانستان، در ژنیف به مطبوعات گفت: "پاکستان با تقاضای شناسایی "خط دیورند" از
افغانستان بعنوان مرز قانونی دو کشور سعی دارد "کل فرایند ژینف" را بمخاطره اندازد،
و با غرورملی افزود: اگر پاکستانی ها در نظر دارند به سازمان دادن جنگ علیه
افغانستان ادامه دهند، باید به پاکستانی ها بگویم که شعله آن هیچ سرحدی را به رسمیت
نمیشناسد" . همین بود که پاکستان از خود انعطاف نشان داده ، و معاهدات صلح ژنیف
جامه عملی بخود گرفت. و در عین حال پاکستان اعلام کرد که ما مناقشه مرزی را با دولت
آینده افغانستان در میان خواهیم گذاشت.
معاهدات صلح سازمان ملل در ژییف در 14 اپریل 1988م، توسط نمایندگان سیاسی
دولتین،"عبدالوکیل" وزیرخارجه افغانستان،" زین نورانی" وزیرخارجه پاکستان، و
همچنین" جارج شولتز" وزیرخارجه امریکا و" ادوارد شوارد نادزه" وزیرخارجه
اتحادشوروی، از سوی دولتهای تضمین کننده معاهدات تحت نظارت"خاویرپریزدیکوئیار"
سرمنشی سازمان ملل و" دیه گو کردووز" نماینده شخصی سرمنشی سازمان ملل که هماهنگ
کننده این معاهدات از جولای 1982 الی اپریل 1988م بود، در مقرسازمان ملل در ژنیف به
امضأ رسید.
روز چارشنبه پانزده هم فبروی 1989م، ساعت 11 بجه 55 دقیقه، قبل از ظهر به وقت محلی
و دقیقاً 9 ماه بعد از شروع اجرای معاهدات . جنرال "باریس گروموف" یکی از قهرمانان
شوروی و فرمانده کلیه نیروهای شوروی در افغانستان قدم زنان از روی پل دوستی واقع در
مرز افغانستان و ازبکستان شوروی عبور کرد، و به گزارشگر تلویزیونی ، که روی پل
انتظار میکشید، گفت: " هیچ سرباز و یا افسر شوروی پشت سرمن باقی نمانده است، اکنون
حضور 9 ساله ما در افغانستان به پایان رسید" .
12)"پاکستان درین وقت در تلاش جمع آوری از جوانان و نوجوانان افغان پناه جوینده در
پاکستان، شد. و یک تعدادی کثیری را جمع آوری کرده و در مدرسه های دینی خود جابجا
ساخت، و به آموزش دینی و نظامی تحت حمایت سرویسهای مخفی خود به آنها پرداخت. این یک
گروه احتیاطی در صورت عدم پذیرش دستورات پاکستان از سوی هفت گروه بنیادگر، بشمار
میرفت. پاکستان این گروه را لقب " طالبان" داد، و در عین حال هفت گروه دیگر را نیز
تحت حمایت شدید خود قرار داد".
13) بعد از خروج نیروهای شوروی از افغانستان، پاکستان با چندهزار سربازملیشه یی و
چندین هزار افراد مسلح گروههای بنیادگرای اسلامی، به شهر مرزی"جلال آباد" حمله
کردند، که بعد از یک جنگ شدید با دولت، همه ای جنگجویان پاکستانی و افراد مسلح
گروههای بنیادگر نابود شدن و فرارکردند و اسیرگردیدند . البته این زورآزمایی
پاکستان منجر به ناکامی شد. 14) در آغاز سال 1991م، یک توطئه توسط آژانس اطلاعاتی
مخفی نظامی ( آی اس آی) پاکستان تبانی با "شهنوازتنی" وزیر دفاع افغانستان، بر ضد
رژیم نجیب الله، به راه انداخته شد. که نامؤفق ماند. و جاسوس آی اس آی شهنواز تنی،
اینکه پی برد توطئه مشترک اش ناکام گردید، فرار به پاکستان را ترجیع داد، و در آنجا
تحت حمایت جنرال حمیدگل رئیس آی اس آی و جنرال یوسف خان معاون رئیس وهماهنگ کننده
جنگهای چریکی در افغانستان، قرار گرفت و مخفی شد. بعد از اینکه "رئیس جمهور نجیب
الله"، بخاطری ایجاد یک دولت انتقالی تحت نظارت سازمان ملل در افغانستان، دست از
قدرت در 16 اپریل 1992م برداشت و در ساختمان سازمان ملل در کابل پناه برد.
گروههای بنیادگرای اسلامی تحت قومانده و حمایت پاکستان، در کابل هجوم آوردند. و در
28 اپریل، عبدالرحیم هاتف رئیس مجلس سنا وقت، کلید افغانستان را با کادرهای نظامی و
ملکی آبدیده و قوای مسلح که در منطقه نذیر نداشت، تحت نظارت سازمان ملل، به رئیس
دولت انتفالی "صبغة الله مجددی"، تسلیم کرد. این وحشیان که به دولت داری و طرز
تشکیل و اداره حکومت نمی فهمیدن، انتظار دستور ازسوی باداران خود (رهبری پاکستان)
بودند، رهبری پاکستان به غلامان حلقه بگوش خود امر کرد، که انحلال تمام ساختار
سیاسی و نظامی و ملکی ، افغانستان را اعلام کنند. و ایشان این دستور را قلباً درعمل
اجرا گذاشتن. این بود که جنگ شدیدی بخاطری تصاحب مناطق و قدرت منطقوی، بین تنظیم ها
در هر گوشه و کنار شروع شد، و افغانستان دوباره در کام خون فرورفت. ایشان ملت افغان
را به خاک و خون کشاندن، تمام مؤسسات زیربنایی کشوررا تخریب کردند. آثارهای قدیم
موزیم کابل با آرشیف ملی که میراث ملی بشمار میرفت و در جهان نذیرنداشت، توسط
عامیان پاکستانی غارت گردید ودر بازارهای پاکستان به معرض فروش قرار گرفت و پاکستان
به آرزوهای که داشت رسید.
همین بود که جریده "تایمز لندن در 27 اپریل 1993م، " نوشت: " سازمان ملل خروج
نیروهای شوروی را با مذاکره موافقانه به انجام رساند و مسؤلیت آن اکنون پایان یافته
است و جهان در این کشور درگیرمنازعات قبیله ای و پدرکشتگی دیگر وظیفه ندارد" . بعد
از این اعلامیه، تمام جهان به جز پاکستان دست از افغانستان برداشتن و در عقب خود
حمام خون را گذاشتن . 15) پاکستان از این بی مسؤلیتی جهان در قبال افغانستان،
استفاده اعظیمی نمود. اول اینکه گروه احتیاطی خود (طالبان) را آهسته و بطور احتیاط
روی صحنه کشاند. دوم اینکه گروههای درگیر و در حال کشمکش را به حال خود ماند، تا
ایشان بکلی در بین خود تضعیف شوند، تا میدان برای تطبیق سناریوی جدید آماده گردد.
این گروه جدید(طالبان) تحت فرماندهی مستقیم نظامیان پاکستانی و تحت حمایت و پشتی
بانی، از سوی مرکز جاسوسی امریکا، قرار داشت، تطبیق این سناریو باید تمام ساختار
سیاسی – اجتماعی افغانستان را د چار تغییر میکرد، و ملت افغان را دعوت به طرز زندگی
کردن 14 قرن عقب تر میکرد. تا اینکه این گروه، در اوایل سپتامبر 1996م، نزدیک بکابل
رسید و در 26 سپتامبر کابل را تسخیر کرد. و رئیس جمهورسابق نجیب الله با برادرش،
توسط مأموران آژانس اطلاعاتی مخفی نظامی پاکستان، به شهادت رسیدند و به دار آویخته
شدند.
" روا نشان شاد با د" این سناریوی جدیدافغانستان را تبدیل به مرکز"تروریزم بین
الملل" با اید یالوژی "فاشیزم ملی و مذهبی" کرد، و بازیگرانش به جمعیت زدایی
(گیناسید) پرداخت . تا اینکه در 9 سپتامبر 2001 م، "فرمانده احمدشاه مسعود" را
توطئه گران پاکستانی تبانی با گروههای تروریستی، به شهادت رساندند. و دو روز بعد از
شهادت احمدشاه مسعود، در11 سپتامبر 2001 م، حادثه ابهام انگیز و خونبار را در
نیویارک و واشنگتن با حمله های هوایی در مراکز تجارت جهانی و وزارت دفاع امریکا
انجام دادند. البته بعد از این حادثه خونبار، نخست از همه توجه امریکا و در قبال آن
توجه کشور های غربی دوباره به افغانستان جلب گردید. بعد ازاعلام اخطارها و
التماتمهای بی نتیجه ازسوی امریکا به طالبان+ القاعده، حملات هوایی مشترک امریکا و
بریتانیا در هفتم نوامبر 2001 م، به پایگاههای نظامی طالبان + القاعده، در قلمرو
افغانستان صورت گرفت.
اینکه بگویم همه رهبری طالبان + القاعده با جنگجویان شان، از بین رفته امکان دارد
که خود را زیر سوال قرار دهیم . رهبری این دو گروه با جنگجویان شان در همان اوایل
توسط سرویسهای اطلاعاتی پاکستان + امریکا، در مناطق صلب العبور در داخل مرزهای
پاکستان برای استفاده بعدی، جابجا و مخفی گردیدن. جنبش طالبان + القاعده، سه خدمت
بزرگی را به انگلیسها + امریکایی ها انجام دادند.
1) بدنام ساختن "اسلامیست های راد یکا ل" در جهان.
2) قبضه کردن ثروتهای سرزمینی و زیرزمینی کشورهای آسیای مرکزی( تاجکستان، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان و قرقزستان) تحت اداره انگیس+ امریکا.
3) محدود کردن تأثیرات سیاست "روسیه فدراتیف" در آسیای مرکزی و تجرید پالیسی سیاسی
روسها از آسیای مرکزی. تمام این بدبختی هایرا که مردم افغانستان تا فعل حال متحمل
شده اند، معلول و محصول این بدبختی ها پاکستان + انگیس میباشند. بیاید که بگویم:
بعد از این ملت افغا ن، د ست مداخله پاکستان به افغانستان را، از بازویش قطع خواهد
کرد.
(( افتخار به روان پاک شهدای راه آزادی افغانستان ))