زندگی

بي‌سوادي نوين

م. صمدي


كشورهاي عقب‌مانده سعي فراواني به خرج دادند تا مگر بتوانند ضعف فرهنگي خود را نسبت به غرب جبران كنند. آنها نيز بي‌سوادي را به عنوان يكي از عمده‌ترين شاخص‌ها در پيش گرفتند. با اين حال به زودي مشخص شد بي‌سوادي نوين جاي حروف الفبا را گرفته است.
حدود 20 سال پيش، انتشار كتاب‌هايي چون شوك آينده، موج سوم، جابه‌جايي قدرت، به سوي تمدن جديد و جنگ و ضد جنگ از سوي تافلرها (الوين و هايدي) آغاز راهي پرخطر را نويد مي‌داد، راهي كه از نظر خود آنها نبايستي زياد هم طول مي‌كشيد تا به سرانجام برسد.
تافلر معتقد بود كه هر چند موج اول حدود 1000 سال به طول انجاميده است ولي موج دوم (
Mas Industrial) يا به قول تافلر جامعه متجدد چيزي حدود 300 سال در حال چالش بود تا آنكه توانست استقرار يابد. در عين حال موج سوم يا (re – engineering) مطمئناً اين مدت را كاهش خواهد داد و با شتاب بيشتري به پيش خواهد رفت.
واقعيتي كه همه‌ي جامعه جهاني را به خود مشغول داشته، انتقال از جامعه صنعتي به جامعه اطلاعات پايه است كه گاه از آن به عنوان انقلاب اطلاعاتي نام برده مي‌شود. اطلاعات يا به قولي ـ دانايي ـ تبديل به ابزار پرقدرتي شده است تا ملت‌ها را براي رسيدن به توسعه اقتصادي و اجتماعي ياري رساند. ولي آنچه بيشتر جلب نظر مي‌كند اين است كه گويا شكاف بين غني و فقير در جامعه اطلاعاتي بسيار گسترده‌تر از جامعه صنعتي است. اين شكاف كه از آن به شكاف ديجيتال تعبير مي‌شود از دو منظر قابل بازبيني است. اول از لحاظ ديجيتالي كه ناشي از دانش الكترونيك مي‌باشد و دوم از نظر عقب‌ماندگي اطلاعاتي كه همان موج سوم است كه تافلر مطرح مي‌كند، زيرا از نظر وي هنوز بسيارند كساني كه در جوامع اول و دوم روزگار سپري مي‌كنند.
كشورهايي هستند كه به قولي غني شده از دانش به شمار مي‌‌روند. اين كشورها با داشتن معادن اطلاعاتي، قلب‌هاي موج سوم به شمار مي‌روند. در اين بين كشورهايي كه اطلاعات از آنها دريغ شده است نيز وجود دارند كه بايستي فكري به حال آنها كرد.
اين عقب‌ماندگي مسأله‌اي نيست كه فقط در قالب ديجيتالي آن به عنوان يك تكنولوژي شيك مورد عنايت باشد بلكه در كنار آن فرصت‌هاي رشد اقتصادي و توزيع ثروت از يك سو و پيشرفت‌هاي بهداشتي، خدماتي و آموزشي از سوي ديگر همه و همه در بطن اين انقلاب اطلاعاتي قرار گرفته است.
گذرگاه‌هاي الكترونيك يا بزرگراه‌هاي اطلاعاتي سبب مي‌شود انسجام در سيستم‌ها و زيرساخت‌هاي جامعه اطلاعاتي به بالاترين حد خود برسد. ولي اين چرخه كاملاً به نفع كشورهاي شمال در جريان است. در رقابت جهاني اطلاعات، كشورهايي پيروز مي‌شوند كه دگرگوني ناشي از اين امواج را با كمترين جابه‌جايي و ناآرامي ناخواسته و خارج از كنترل به انجام رسانند و اگر كشوري موفق شد اين جابه‌جايي را با كمترين تلفات به پايان برساند آماده است تا به دنياي ديجيتال شده اطلاعاتي پاي گذارد.
اگر روزي دولت‌هايي كه هنوز انقلاب اطلاعاتي را تجربه نكرده‌اند بتوانند در اين مسير گام بگذارند و با تحول دولت خود به
e – government يا دولت الكترونيك برسند، مطمئناً خواهند توانست حاشيه‌راندگي از نوع جديد را پشت سر گذاشته و دوباره به بطن جامعه جهاني بازگردند. ولي تا اين تحول به وقوع نپيوسته است، هنوز آنها در كناره‌هاي خط طولي زمين اطلاعات منتظر خواهند بود تا نوبت آنها برسد. اين حاشيه‌نشيني باعث مي‌شود تا تعادل نيروهاي بين‌المللي نيز به هم بخورد. مناسبات داخلي و بين‌المللي هم از اين پس حول محور انقلاب اطلاعات در حال تحول است و تا دولتي خود را با اين موج سريع‌السير همگام ننمايد نخواهد توانست به معادلات قدرت در امور داخلي و بين‌المللي چنگ بيندازد و در حل و فصل آنها نقش‌آفرين گردد.
از نظر تافلر، نماد تمدن اول بيل بود كه در كشاورزي پايه و اساس به شمار مي‌رود و نماد تمدن دوم خط توليد. حال آنكه او نماد تمدن سوم را كاميپيوتر مي‌داند كه خود ميزبان شبكه‌هاي اينترنت است. اينترنت كه بزرگ‌ترين دستاور ارتباط بشر به شمار مي‌رود ابتدا قرار بود فرصت‌هايي برابر براي همه جامعه جهاني بيافريند، فرصت‌هايي كه حتي دولت‌هاي جنوب نيز از آن بهره‌مند باشند و از اين طريق اطلاعات به نحو يكسان و در حد مطلوب در سراسر جهان جريان يابد.
گسترش اينترنت با زبان انگليسي و فرصت نيافتن فرهنگ‌هاي بومي باعث شده است اينترنت از هدف والاي خود فاصله بگيرد. فضاي الكترونيكي حدود 70% ظرفيت خود را با زبان انگليسي پركرده است ـ هر چند لفظ پر شدن، چندان مناسب نيست و بهتر است بگوييم 70% دارايي آن با زبان انگليسي انباشته شده است ـ هرچه سهم دولت‌ها در ميدان اطلاعات بيشتر مي‌شود و آنها مي‌توانند سهم متفاوت‌تري نسبت به گذشته به خود اختصاص دهند، نگرش آنها نسبت به گذشته تفاوت كرده و موضع‌گيري‌هاي جديدي از خود بروز مي‌دهند. با وجود اين هيچ كس شك ندارد كه اهداف شبكه جهاني بسيار بيشتر از آن است كه هم‌اكنون به دست آمده است. اهدافي چون ايجاد جامعه اطلاعاتي مردم محور و همه شمول و توسعه‌مدار يا جامعه‌اي كه همه بتوانند به اطلاعات آن دسترسي داشته باشند و آن دانايي‌ها را به كار گيرند.
ويژگي ديگر جامعه اطلاعاتي شتاب است. در اين جامعه پول با سرعت در حال حركت است و اين سرعت سبب مي‌گردد كه پول در دست كسان زياد‌تري هم قرار گيرد و به آنها نيز كمك نمايد. در عين حال تفاوت تكنولوژي يا شكاف ديجيتالي سبب گرديده است اين گردش عموماً ميان كشورهاي شمال بوده و سبب ثروتمندتر شدن آنها گردد و كشورهاي جنوب همچنان فقير و فقيرتر گردند.
سازماندهي سابق كاملاً در حال فروپاشي است و از نومهندسي كردن يا
re – engineering درحال طراحي مجدد اما متفاوت‌تر و كاربردي‌تر حول محور فرايندهاست. در اين فرايند آنچه اهميت دارد بصيرت و اطلاعات است و نه تعداد كارگران و بيشتر بودن خطوط توليد. اين انقلاب بر شيوه‌هاي جديد بهره‌برداري از دانايي استوار شده است. امروزه گسترش و توزيع و تسلط بر اطلاعات كه به آن عنوان (IT) اطلاق مي‌شود كانوني است براي بهره‌وري و فعاليت براي كسب قدرت بيشتر و اين همان نقطه‌اي است كه نوعي درگيري عميق را بين تمدن جديد كه مبتني بر اطلاعات و ارتباطات است با تمدن‌‌هاي سابق ايجاد نموده است.
مثال عمده‌اي كه مي‌توان در اين باره مطرح كرد مسأله استفاده از انقلاب دانش اطلاعاتي در نيروهاي نظامي است. اين مسأله كه به آن لفظ
C4I اطلاق مي‌گردد در سه جنگ سال 91 (طوفان صحرا) و افغانستان و جنگ سال گذشته عراق به كار برده شده است. فناوري مذكور قسمتي از فناوري اطلاعات (TI) است كه كاربرد نظامي دارد. نيوت گنگريج رئيس سابق مجلس نمايندگان آمريكا مي‌گويد: در سال 1991 جهان شاهد اولين جنگ بين سيستم‌هاي نظامي موج سوم با يك ماشين كهنه موج دومي بود.
طوفان صحرا انهدام يك جانبه عراقي‌ها به دست آمريكايي‌ها و متحدانش بود آن هم بيشتر به اين دليل كه سيستم‌هاي موج سومي به طرز كوبنده‌اي ثابت كردند كه سيستم‌هاي ضدهوايي پيچيده نسل دوم در برابر جنگنده‌هاي رادارگريز موج سوم هيچ خاصيتي ندارند و ارتش‌هاي سنگر گرفته موج دوم در مواجهه با سيستم‌هاي اطلاعاتي موج سوم براي هدف‌گيري و لوژستيك به سهولت مقهور و منهدم مي‌شوند.
جهانيان يك بار ديگر در برابر نظريه‌پردازان آمريكايي كوتاه آمده‌اند و پيش‌بيني‌هاي آنها باز درست از آب درآمده است.
IT رفته رفته كل جهان را به اشغال خود درمي‌آورد و حتي با مجهز شدن به سيستم‌هاي مخابراتي و گذار IT به ICT اين تحول عمق بيشتري نيز به خود گرفته است. يك بار ديگر جهان چيزي حدود 20 سال بعد از اينكه يك نظريه‌پرداز تحول امري را پيش‌بيني نمود و آمريكايي‌ها خود را در قبال آن آماده كردند، به جنب و جوش درآمده است تا خود را در يك جبهه واحد قرار دهد تا مگر به چالش‌هاي موجود بر سر راه انقلاب اطلاعاتي مستولي شده و خود را بيمه نمايد.
چالش‌هاي فراواني در اين راه قابل پيش‌بيني است كه تسلط بر آنها نيازمند اجماع جهاني است. مسائلي مانند لزوم هماهنگي در تدوين استانداردهاي فني اينترنت، شكل دادن به مبنا و منابع اينترنت، هماهنگي در سياست‌هاي جلوگيري از انحراف در استفاده از اينترنت، مسائل امنيتي و حفاظتي در شبكه و مقابله با برنامه‌هاي مخرب و مسائلي از اين دست. هر چند پايه و اساس در جامعه اطلاعاتي، آزادي اطلاعات و جريان يافتن آنها در بزرگراه‌هاي اطلاعاتي است ولي لزوم قانومند شدن برخي امور نشان مي‌دهد كه باز بودن بي‌حد و حصر شبكه و فقدان قانونمندي آن مي‌تواند آسيب‌هاي مخربي نيز در پي داشته باشد.
دولت‌ها به اين نتيجه رسيده‌اند كه مي‌بايد نحوه عمل واحدي را براي رويارويي با چالش‌ها برگزينند و از پراكندگي پرهيز كنند. براي شكل‌گيري اين عمل واحد، حضور كشورهاي جنوب در كنار كشورهاي شمال مهم تلقي مي‌شود. علت آن، بين‌المللي بودن ذاتي اينترنت است. اينترنت به صورت ذاتي و ريشه‌اي مرز نمي‌شناسد. يعني تصور شدني نيست كه يك كاربر تنها به سايت‌هاي داخلي دسترسي داشته باشد و براي راه يافتن به سايت‌هاي خارجي از گذرنامه يا پاسپورت استفاده كند. به همين دليل براي آنكه قانونگذاري اطلاعاتي مفيد فايده گردد، بايستي عملاً بين‌المللي باشد.

تشكيل اجلاس
society) WSTS (world summit information
در سال 1998 در نشست
ITU (اتحاديه بين‌المللي مخابرات) اعضا به اين نتيجه رسيدند كه شكاف غني و فقير زياد شده است. با توجه به نقش‌آفريني ابزارهاي مخابراتي در عرصه جهاني از جمله اقتصاد بين‌المللي، اين اتحاديه تصميم گرفت حركتي براي مهار اين شكاف شروع نمايد. بر پايه همين ايده بود كه سازمان ملل تصميم گرفت اين فكر را قانونمند نمايد. مجمع عمومي سازمان ملل براي منظور با صدور قطعنامه‌اي از ITU خواست تا وظيفه برپايي اجلاس سران را بر عهده بگيرد، اجلاسي كه در آن بتوان با حضور سران كشورهاي جهان به بيان حساسيت اين مسأله پرداخت. علاوه بر آن سازمان ملل از مدت‌ها قبل خود نيز به فكر چنين حركتي بود.
وقتي بيانيه هزاره در سازمان ملل مطرح بود يكي از بندهاي قابل توجه آن دقت در نقش ارتباطات و اطلاعات بود، زيرا اين دو مي‌توانستند نقش عمده‌اي در توسعه پايدار هزاره سوم ايفا كنند. در واقع سازمان ملل پس از تصويب كليات، پرداختن به جزئيات و عملي كردن اين تفكر را به
ITU واگذار كرد، زيرا طبق منشور ITO به دليل اينكه سازماني تخصصي به شمار مي‌رود وظيفه‌هاي اينچنيني را نيز به گردن دارد. پايه و اساس براي اين مسأله نيز منشور ملل متحد و اعلاميه جهاني حقوق بشر است. سازماندهي اين اجلاس هر چند با رياست دبير كل ITU بوده است ولي با حضور سازمان‌هاي ديگر از جمله UNESCO, WTPO, UPU, WHO, FAO, ILO, UNEP, UNTDO, IEIA, ICAO و چند سازمان ديگر ابعاد مهم‌تري به خود گرفت. حضور سازمان‌هاي غيردولتي مدعو در كنار دولت‌ها نشانه ديگري از اهميت WSIS بود. حمايت از مصرف‌كنندگان، توجه به نقش ارتباطات و اطلاعات در توسعه فرهنگي، توجه به حريم خصوصي افراد در عرصه ICT و توجه به امنيت و اخلاق و مسائل مربوط به تنوع فرهنگي از جمله دستور كارهايي بود كه WSIS به آنها پرداخت. اين اجلاس اولين حركت جهاني نبود، هر چند اولين باري بود كه سران كشورها بر سر موضوع جامعه اطلاعاتي گردهم آمده بودند. اقداماتي چون، نيروي ضربت سازمان ملل براي تكنولوژي‌هاي ارتباطاتي و تلاش كشورهاي صنعتي دي‌هشت در اين زمينه كارهايي بود كه قبلاً به انجام رسيده بود.
قبل از اجلاس ژنو سه نشست تداركاتي در همين شهر برگزار شده بود. نشست اول با حضور 950 شركت كننده از 142 كشور و همچنين نهادهاي بين‌المللي غيردولتي و مجامع اقتصادي، نشست دوم هم با حضور 1500 شركت‌كننده و همچنين نشست سوم كه مدتي قبل از اجلاس اصلي در همان شهر برگزار شده بود.
پنج اجلاس منطقه‌اي هم در پنج منطقه از جهان برگزار گرديد. اين پنج اجلاس در شهرهاي باماكو (مالي)، بخارست (روماني)، توكيو (ژاپن)، باوارو (دومينيكن) و بيروت (لبنان) برگزار شده است. اينها مقدماتي بود تا به وسيله آن دولت‌ها براي حضور در اجلاسيه نهايي آماده شده و به وحدت عمل منطقه‌اي دست يابند.
اين اجلاس مسيري جديد پيش روي سازمان ملل قرار داد تا براي ورود به عرصه
ICT آماده شود. هر چند قصد اجلاس WSIS بيشتر ايجاد يك جبهه واحد بود تا بتوان به يك ديدگاه و درك مشترك نائل آمد ولي نتايج ديگري نيز از آن ناشي گرديد. از جمله اين نتايج مي‌توان به قول همكاري اروپايي‌ها به آفريقا در زمينه كمك به ايجاد طرح‌هاي ICT اشاره كرد. اعلاميه پاياني نيز نشان داد هر چند دولت‌هاي متفاوت ديدگاه‌هاي مختلفي در مواجهه با اينترنت دارند ولي همچنان اميدواري براي رسيدن به يك اجماع جهاني همچنان باقي است.
ايجاد يك مركز جهاني براي اعمال مديريت و سياست‌گذاري بين‌المللي براي اينترنت و كمك به فراهم‌سازي زيرساخت‌هاي ارتباطي دولت‌هاي فقير و در حال توسعه از جمله نكات مثبت اين اجلاس بود.
اجلاس بعدي سران كه قرار است سال 2005 در تونس بر پا گردد نيز مي‌تواند نتيجه عملي اولين توافقات را بررسي كرده و مسيري روشن‌تر را براي جامعه اطلاعاتي ترسيم نمايد.