زندگی 

استاد خیبر را کی ترور کرد؟

نگاهی به نوشته محترم فقیرودان

شهید خیبر

 نوشته:محمد یاسین بیدار 

 اخیرأ نوشته مبسوطی در مورد ترور استاد میر اکبر خیبر یکتن از از اعضای ارشد رهبری حزب دیمکراتیک خلق افغانستان(جناح پرچم)که در شامگاه  ٢٨ حمل ١٣٥٧ صورت گرفت از دوست فاضل ما فقیر محمد ودان مطالعه نمودیم .ایشان با طرح این پرسش که چرا کسی تا حال در مورد ترور استاد میر اکبر خیبر تحقیق نه نموده وکسی هم تا حال سالگرد شهادتش را تجلیل نه کرده است نوشته شانرا آغاز نموده اند وخود شان با تهیه نوشته جالبی همانطوریکه ادعا نموده اند خواسته اند آغاز گر این تحقیق شوند تا باشد دیگران در زمینه ابراز نظر کنند وبه این ترتیب زمینه دسترسی به حقایق بوجود آید.

 حقا که در طی بیست وهفت سالیکه از آن شامگاه سیاه ترور استاد خیبر میگذرد همه در مورد آن سکوت اختیار نموده اند وکسی به فکر وی نبوده است.وتا هنوز هم آنهایئکه باید در این زمینه معلومات هایشان را به آگاهی ملت ومخصوصأ اعضای سابق حزب وطن میرسانیدند،نرسانیدند.

 ترور استاد میر اکبر خیبر از این زاویه مطرح است که با این ترور کشور وارد مرحله کیفی جدید گردید وسنگ بنای خون ریزی های بعدی گذاشته شد.به این سبب تحقیق در این مورد به زحمت آن می ارزد.

 در مورد بحران سه دهه اخیر کشور ما صد ها کتاب ومقاله توسط افغانها وخارجی ها به رشته تحریر در آمده که در آن جمله از رهبران حزب وطن سلطان علی کشتمند،دستگیر پنجشیری،نبی عظیمی،قدوس غوربندی ودیگران در نوشته هایشان رویهمرفته در مورد زوایای تاریک زندگی گذشته حزب روشنی انداخته اند.

در تمام نوشته ها به ترورمیر اکبر خیبر اشاره شده واکثریت نویسنده ها ترور استاد خیبر را کار حفیظ الله امین ووابسته های او دانسته اند،به استثنای نوشته مرحوم غوربندی.

حالا وقتی این مسئله را میشکافیم باید ایمانأووجدانأتمام جوانب  آنرا مورد مطالعه قرار دهیم وحقایق را کما حقهُ بر ملا سازیم.

نسل دوم حزب دیروز(حزب وطن) وظیفه دارد علاوه بر تحقیق وتجسس آنچه چشمش دیده وگو شش شنیده نیز صادقانه انعکاس دهد وسعی نکند دیده ها وشنیده های خود رانیز در سیاه مشق های دیگران جستجو کنند.

هشتاد درصد نوشته محترم ودان باز نویسی وتکرار نتیجه گیری های مرحوم غور بندی است.در مورد ترور صد درصد بالای همین کتاب تکیه شده است.در نوشته هیچ اشارۀ به نتیجه گیری های دیگران ویا چشم دید های دیگران صورت نگرفته است. در این مقاله هیچ مصاحبه ای با هیچ کس صورت نگرفته است .نویسنده گویی هیچ شنیده ودیده شخصی نداردبه این سبب حضورش اصلأ حس نمیشود.

 پس از ترور وحادثه هفت ثور که فاصله میان آن ده روز بود دو سوال نزد بسیاری از اعضای حزب منجمله من از همان آغاز مطرح بوده است اول آنکه در همان شامگاه  سیاه استاد خیبر قبل از ترور, توسط همین قدوس غوربندی از منزلش واقع مکروریان اول کشیده شد وپس از یک گردش, در قتلگاه یکه وتنها رها شد. دوم آنکه همین مرحوم غوربندی که یکی از اعضای ارشد کمیته مرکزی بخش پرچمی ها ویکی از سخنوران این حزب  بود پس از هفت ثور با تغیر دراماتیک ١٨٠ در جه در مو ضع گیری سیاسی اش به حفیظ الله امین پیوست وتا تحریر کتابش که با مرگش فاصله چندانی نداشت به او وفادار باقی ماند.

این سوالها را بسیاری از نویسنده ها مطرح کرده اند. مرحوم قدوس غوربندی در کتابش "نگاهی به تاریخ حزب دموکراتیک خلق افغانستان" سعی نموده است به همین دو سوال پاسخ بگوید.

 وضع روانی نویسنده کتاب را از لابلای نوشته اش به روشنی میتوان درک کرد.مرد کهنسالی که سالهایی را بقول خودش در حالت محکوم به اعدام در زندان سپری کرده. با سابقه سیاسی و تلاش ومبارزه معینی که بازهم, بقول خودش, بخاطر ترقی کشورش داشته بالاخره به رژیمی منسوب شد ه که ناقض حقوق بشر ومتهم به قتل بیش از بیست هزار نفراز بهترین فرزندان کشور است وحالا باید به این اتهام نیز پاسخ میگفت که در آغاز توطئه دخیل بوده است.به این سبب مانند پلنگ زخمی که در سه کنجی گیر آمده باشد خواسته است با چنگ ودندان انتقادات را دفع نماید. ودر این راستا گرچه مستقیم مرحوم ببرک کارمل منشی عمومی سابق ح دخ ا و رئیس جمهور سابق افغانستان  را از همان آغاز تدویر کنگره اول مورد حمله قرار داده است، از توهین دیگران چون سلطان علی کشتمند صدر اعظم سابق افغانستان و،نوراحمد نور سابق عضو دفتر سیاسی  ح د خ ا وغیره نیز دریغ نکرده است وچیز هایی را باز گو نموده که در بسیاری حالات نگفتن آن بهتر از گفتن آن است.در قضاوت های خود تا سرحد درک عامیانه وغیر سیاسی سقوط کرده است. مثلا مینویسد که داکتر نجیب الله بعد از ده سال روس ها را شناخت و از آنها فاصله گرفت. در حالیکه فکر میکنم  عکس آن درست است. این روس ها  بودند که داکتر نجیب را رها کردند.

 در این شکی نیست که استاد خیبر گوهر گرانمایه ای بود که همه ما آنرا از دست دادیم ،اما بیش از دوهزارنفر از شایسته ترین کادر های حزب توسط رژیمی تیر باران شدند که غوربندی عضو کابینه آن بود. در کتابش حتی اشارۀ به آن نکرده است . او اختلافات خود را با مرحوم ببرک کارمل از قبل ازتدویر کنگره اول وانمود میکند اما نمی گوید که چرا مدت بیش از ده سال عضو کمیته مرکزی حزبی بود که ببرک کارمل منشی عمومی آن بود.

 او به نقل از غبار مینویسدکه گویا خطاب به کارمل گفته بود "جای پای تو داغ است من در جای پای تو پا نمیگذارم"یعنی کارمل آدم تند رو و به اصطلاح دو آتشه بود.اینکه غوربندی چه نوشته میگذاریم به خودش سوال اینجاست که محترم ودان نتیجه گیری شحص جناب عالی چیست؟واقعأ چنین بود؟در خاطرات سلطان علی کشتمند میخوانیم که طرح اساسنامه پیشنهادی بو سیله خلقیها غیرعلنی بود،وماده اول آن چنین اظهار میداشت:"حزب دمکراتیک خلق افغانستان عالیترین شکل سازمان سیاسی وپیشأهنگ طبقه کار گر وتمام زحمتکشان افغانستان است.ح.د.خ.ا.جهان بینی علمی مارکسیستی را منحیث اید یالوژی خود قرار داده ......." در ادامه مینویسد:"در اساسنامه بحیث یکی از شرایط عضویت باید تیوری مارکسیستی –لیننیستی را فرا گیرد،نسبت به دشمنان طبقه کار گر آشتی ناپذیر باشد.......... اندیشه های سوسیالیزم علمی وطنپرستی وانتر ناسیو نالیزم پرولتری را در بین توده ها تبلیغ نماید"در ادامه آمده است:"طوریکه به ملاحظه میرسد متن اساسنامه خیلی ها رادیکال وچپروانه تنظیم گردیده بود واز لحاظ محتوی خود انعکاس دهنده شرایط وواقعیتهای جامعه افغانی نبود.همین اساسنامه آخرین امکانات سازش را میان هردو از بین برد........."

 میبینیم که جناح کارمل بخاطر طرح های تند روانه وغیر واقعبینانه بخش خلقی ها از آن فاصله گرفت.

بی ارتباط نبود که از همان بدو تأسیس حزب تا کنون بخش خلقی ها جناح پرچمی ها را (اشراف زاده ها ) و(آماتور ها)به زبان خود شان خود را (شکته طبقه) وجانب پرچمی ها را (پورته طبقه)گفته اند.

لویس دو پری در کتاب معروف خود "افغانستان"که چاپ اول آن در سال ١٩٧٢ صورت گرفت در تصنیف احزاب سیاسی افغانستان بخش پرچم را حزب چپ میانه وبخش خلق وشعله جاوید را چپ افراطی قلمدادمیکند.

میبینیم که گفته فوق غوربندی در مقایسه با روند انکشافات رویدادهای بعدی چندان بجا معلوم نمی شود.

به همین ترتیب ادعای ملی بودن ویا انتر ناسیونالیست بودن که در کتاب غوربندی عنوان شده ودر نوشته محترم ودان انعکاس یافته وباز نویسی شده است.

 مرحوم غوربندی از آغاز کتاب تا آخر این تیوری را در ذهن خواننده تداعی میکند که گویا استاد میر اکبر خیبر یک شخص ملی بود ومرحوم داود خان نیز شخص ملی گرا بود واینکه استاد بار، بار گوشزد کرده بود که باید از حزب غورزنگ ملی داود خان تا سر حد انحلال حزب دمکراتیک خلق افغانستان حمایت صورت میگرفت.در این راستا گفته استاد میر اکبر خیبر خطاب به کارمل ودیگران را باز گو میکند که "بروید بر نامه حزب را مطالعه کنید" . "حزب یک حزب انقلاب اجتماعی است نه حزب کودتا" ........اما خودش عملأ همدست وهمداستان کسی میشود که داود خان را تا آخرین طفل خانواده اش از دم تیغ کشید .راستی قابل بحث وپرسان است که به نظر مرحوم غوربندی هفت ثور چی بود؟ کودتا یا انقلاب ؟اگر کودتا بود چرا خودش خلاف اراده استاد خیبر ازآن با دل وجان حمایت کرد وبا قاتل داود خان وخانواده اش همدست وهمداستان شد؟ واگر انقلاب بود چرا دیگران را سرزنش میکند.

از این تناقض گویی ها ی آشکار در این کتاب فراوان است که نماینده گی از شخصیت دو پهلو ومشکوک نویسنده میکند. به این ترتیب کتاب هم از لحاظ سیاسی وهم از لحاظ اخلاقی در سطحی نیست که به آن در چنین مورد حساس تکیه یک جانبه صورت گیرد حتی استناد به آن خالی از ریزک نیست. در بسیاری کتابهای که مسئولین دیروزدر سالهای اخیر نوشته اند در مجموع انتقاد از خود کمتردیده میشود تقریبا همه سعی نموده اند گرد تقصیر شکست ها را بدامن دیگران جستجو نمایند. دیگران این کار را آرام تر ودیپلو ماتیک تر انجام داده اند. مگر مرحوم غور بندی با کمال زشتی به حریفان خود تاخته است و حتی یکبار  سر به گریبان خود ننموده است.

 حالا میپردازیم به این مسئله که استاد خیبر را چه کسی ترور کرد.

طوریکه بسیاری از نویسنده ها اشاره نموده اند داود خان پس از یک رشته فعل وانفعالات داخلی وبین المللی خواست روابط عنعنوی با شوروی را قطع وخود را از طریق کشور های ثروت مند خلیج با غرب وصل کند.طوریکه از اسناد ومدارک ( بخصوص خاطرات سیاسی سید قاسم رشتیا) پیداست وتجربه نیز نشان داد داود خان شیفته شخصیت جمال عبدالناصر رئیس جمهور فقید مصر بود وعملأ در جای پای او پا گذاشت.

 ناصر در سال ١٩٥8 با استفاده از کمک یکعده افسران چپی مصر به قدرت رسید.پس از تصرف قدرت ابتدا با اخوان المسلمین تصفیه حساب کردوبه مجردی که پایه های حکومتش استحکام یافت روی خود را گشتاند وبا یک حمله حزب کمونیست مصر را تار ومار نمود.

داود خان تقریبأ با همین برنامه روی صحنه ظاهر گشت . اما با این تفاوت که در مصر اصلأمؤسسه دولت مدرن وقوی بود وناصر توانست با استفاده از آن مانور کند وبه هدف برسد.واما در افغانستان اساسأحکومت ضعیف وپو شالی بود وقدرت مانور را نداشت به این سبب بجای دفاع از خود سقوط کرد.

وقتی حکومت داود خان در مواضع سیاسی اش تغیر وارد نمود چنانچه دیگران هم نوشته اند،نیرو های چپ در وجود دو حزب دمکراتیک خلق افغانستان(خلق وپرچم) متحد ساخته شدند.لازم به تکرار نیست که در رهبری تازه متحد شده جریانات طوری سیر کرد که حفیظ الله امین باید از کمیته مرکزی اخراج میشد.وی شاخه نظامی بخش خلقی ها را هنوز با خود داشت. داود در همدستی با نیرو های دست راستی داخل رژیم در کمین  وارد آوردن ضربه بالای حزب بود.

در بحبوبه همین انکشافات در کشور ودر داخل حزب دمکراتیک خلق افغانستان بود که علی احمد خان خرم وزیر پلان حکومت محمد داود درروز روشن به قتل رسید. قاتل , شخصی بنام مرجان،گفته میشد که از نزدیکان حفیظ الله امین بود. چندی بعد از این واقعه ,  کپتان گران یکتن از پیلوت های شرکت هوایئ آریانا بقتل رسید. در مورد وی گفته شد که از لحاظ هیکل ظاهری اش با ببرک کارمل شباهت داشت به این سبب در تاریکی شام ضارب (ضاربین) او را بجای کارمل بقتل رسانیدند. بعد از آن در شامگاه ٢٨ حمل استاد میر اکبر خیبر به قتل رسید.بلا فاصله پس از پخش خبر قتل استاد همچنان نام عارف عالمیار بحیث قاتل بر سر زبانها افتاد .

جریان پس از ترور را همه نوشته اند ولازم به تکرار نیست .در جریان روز هفت ثور سال ١٣٥٧چنانچه محمد صدیق فر هنگ می نویسد قدیر نور ستانی وزیر داخله داود خان زخمی شد ودر حالیکه هنوز زنده بود ازداخل شفاخانه گفت "به حفیظ الله امین اطلاع بدهید که من زخمی شده ام " خوب توجه کنید !! وزیر داخله حکومت داود خان زخمی میشود به عوض رئیس جمهور به حفیظ الله امین اطلاع میفرستد.

وهفت ثور با سقوط حاکمیت داود خان وبقدرت رسیدن ح.د.خ.ا.(خلقی ها)صفحه جدیدی در تاریخ وطن ما آغار گردید.چیزی که در مورد هفت ثور همه میدانند این است که این قیام بر نامه رسمی حزب متحد شده نبود.رهبران زندانی از آن اطلاع نداشتند.در میان بخش های نظامی جناح ها  هم آهنگی ومرکزیت واحد وجود نداشت.

چیزی دیگری که در موردش هم نوشته شده است وهم فیلم های مستند از دوران امین بجا مانده اینست که گویا بخش خلقی ها قبلأ به شاخه نظامی آن حزب اطلاع داده بودند که هرگاه رهبران حزب دستگیر شدندشما دست به قیام بزنید.

حالا تمام این ورق ها را کنارهم میگذاریم  وآنرا از سر مطالعه میکنیم.امین که در حالت اخراج وسقوط از حزب قرار داشت در همدستی با عناصردست راستی  داخل حاکمیت خواست که حزب را در حالت نظامی با دولت مواجه سازد.برای اینکار باید اقدامی صورت میگرفت که دولت رهبران حزب را زندانی میکرد.ترور های پیهم به همین سبب سازماندهی شد تا حزب تحریک شده واکنش نشان دهد.امین خوب میدانست هرگاه انگشت نظام حاکم بالای ماشه می رسید , چنانچه دیگران هم نوشته اند,  امروز در گورستان رهبران وفعالین حزب دموکراتیک خلق بنام قبر کهنه مردم مرده های تازه دفن میکردند.اما چنانچه قبلأ هم تذکار بعمل آمد،دولت اصلأ پوشالی شده بود ونتوانست ازخود دفاع کند.

 بنابر آن حکم این مسئله که گویا استاد خیبر را ببرک کارمل به قتل رسانیده ویا در اثر تحریکات او به قتل رسیده از نظر من منتفی است.

سخن آخر

کتاب مرحوم غور بندی را بلافاصله پس از نشر مطالعه کرده بودم .اول آنکه در کتاب تناقض گوئی های فراوان وجود دارد که آسمان به ریسمان گره زده شده که نمایندگی از شخصیت مشکوک و دو پهلوی آن مرحومی مینماید.ثانیأنویسنده کتاب ودیگر باز مانده های دوران حاکمیت امین به گفته جلال آل احمد به چوب های سیاه سوخته کنج آشپز خانه شباهت پیدا کرده اند که نه چوب اند ونه بدرد آتش میخورند به این سبب از بررسی آن صرف نطر نمودم.حالا که محترم ودان این اثر را به یک سند مرکزی, آمده   از لوح محفوظ , در مرکز تحقیق خود قرار داده است مجبور شدم نگاه مجدد وگذرابه آن بیاندازیم .

آنچه میتوان از این کتاب نتیجه گرفت این است که جریان سیاسی دیموکراتیک خلق بروی درک واحد ویگانه از مسایل داخلی وبین المللی روی کار نیامده بود.بخش های مختلف آن تحلیل های مختلف از زنده گی وسیاست داشتند،بنابر آن انشعاب وشاخه شاحه شدن آن حتمی بود .وحدت مجدد آن نیز میکانیکی وغیر واقعبینانه ودر تحت فشار های خارجی صورت گرفت که محکوم به پارچه شدن بودکه شد.

تجربه زنده گی اینست که حزب واحد را فقط از فکر واحد میتوان ساخت.جمع هندسی گروپ ها الزامأبه حزب واحد نمی انجامد. لذا گناه این معضله را به گردن این وآن انداختن خود خطا وگناه دیگریست.

نوشته محترم ودان چیزی فراتر از مرده ریگ اختلافات پس از پلنوم هژده کمیته مرکزی ح.د.خ.ا.نیست.شاید با بسیاری اشخاص اختلاف نظر داشته باشیم ویا از بسیاری ها خوش ما نیاید،اما حق نداریم کشت ناشده ها را بنام شان درو کنیم.

به همه آنهایی که در باره شهادت میر اکبر خیبر معلومات دارند لازمی است تا سکوت را شکستانده ودانستنی های شان را با انصاف وامانت داری در اختیار مردم قرار دهند.تا باشد دیگر بالای آن تجارت سیاسی صورت نگیرد.