"جهانی شدن ، چپ مدرن و سوسيال دموكراسی"
محمود .ن
واژه چپ و راست اگرچه متعلق
به فرهنگ وتمدن ما نيست ولی در دوران مدرن با انقلاب كبير فرانسه جهانی شد،
همانگونه كه بسياری ايدهها و ارائه طريقها در سياست و جامعه جهانی شدند وعامل
انقلا باتی در جوامع و فرهنگها گرديدند. اصطلاح مدرن هم از ما نبوده زيرا كه مربوط
به انسان خود بنياد با خرد خود بنياد و تبعات اين امر كه با توليد و رويارويی با
طبيعت بوده تا "خود مدرن" را يافته وجهانی جد يد را بسازد ، تا جاييكه میگويد " من
میاند يشم پس هستم " و كم كم فرا تر رفته وميگويد " من توليد میكنم پس هستم "
ومواردی ديگر چون " من كشف میكنم پس هستم " وامروز در همه جا میگويد " من مصرف
میكنم پس هستم " تا " من احساس میكنم پس هستم " و" من اعتراض میكنم پس هستم "
و... راهم داريم. يعنی رابطه توليد ومصرف را زيربنای رشد وتوسعه قرار داده است. كه
البته موارد منفی ومثبت انهم مشكلا ت محيط زيست و. تا جهانی شدن سرمايه وتكنيك
واستعمار تاا مپريا ليسم اطلاعاتی، كه هركس بنوعی شهروند آن بوده ، در تمد نی كه
عدم شناخت آن فاجعه بار است " تمدن فرا صنعتی ". روندی كه بنام " توسعه " اد ا مه
دارد وهركه از آن غافل است انهدام تدريجی خود را ذره ذره شاهد است. يعنی بقول عوا م
" از جيب میخورد " ازمنابع طبيعی كه البته پايان ناپذ ير نيست. منابع طبيعيی كه در
كشورهای زير سلطه چون ما " قا تق نونمان نشد ولی بلای جا نما ن شد " چه با نوعی
سرما يه داری دلا ل روبرو شد يم كه بموازات ابناشت سرمايه با بتد وبست ، رابطهها
وقاچاق و.... عامل افزايش طبقات فرود ست و رشد عوامفريبی و انباشت نفرت هم شد كه
هرحركتی باضافه ناكامی اش در تاريخ معاصر ، حاصل اين امر است. زيرا انسان بعنوان "
من " اجازه نيافت متولد شود وبطريقی اظهار وجود كند ،بویزه كه در نهايت با
سياستهای پوپوليستی " فرد " وحقوق او در برابرجمع رنگ باخت جمعی كه ظاهرا يكد ست
وگوش بفرمان بود ، سياستهايی كه سايه خود را بر اقتصاد ، جامعه تا فرهنگ انداخته
كه به نيروها ی ضد فرهنگ واخلاق و.... پروبال میداد كه اينها مانع اصلی توسعه
وشكلگيری طبقه متوسط بودند طبقهای كه با توليد بخود متكی است ، بد ينگونه دموكراسی
مرتبا ببها نههای مختلف بتاخير افتاد حتی ببهانه عدالت وبرابری كه بدون دموكراسی
بفاشيسم منجر میشود. فاشيسمی كه با اقتصاد نفتی ورانتی با وجود جنبشهای اجتماعی
چندی تشد يد گرديد. اقتصا دی كه ببها نه " بازار " وآزادی اقتصادی با فساد ورشوه
و... گره خورده بو د. چه ازابتدای انقلاب مشروطه با شكلگيری گروههای جديد اجتماعی
وجابجايی جمعيت از روستا به شهر وفقدان دولت مسئول " با ضعف وشكنند گی حقوق مالكيت
عمومی روی دارا يیهای مشترك بودجه كه از فروش نفت بود ، و ضعفی كه به ميزان زيا دی
از ضعف حقوق شهروندی وساختار رانتی ورانت جويی حاكميت سياسی در ضمن ناشی میشد "
تما يلا ت توسعه طلبا نه د ستگاههای اجرايی وگروههای همسودوقدرتمند كه در راس آن
دربار بود ، هيچگونه حد وحدودی نمیشناخت. نتيجه آنكه گروهی با خيال راحت غارت
میكردند ومابقی معيشتی حداقلی را تجربه مینمودند. در چنين شرايطی بود كه ذهنيت
نسلهای بعدی را وازهای بنام " انقلاب " كه البته وارداتی بود بخود مشغول كرد. علی
الخصوص كه اين انقلاب در همسايگی ماهم اتفاق افتاد كه هدفهايش " عدالت وبرابری
اقتصادی " بود كه برای مردمانی چون ما جاذبه داشت و...... اگرچه ازهمان زمان عدهای
از تبعاتش بخاطر بی توجهی به مفهوم " انسان " وحقوق او كه به توتاليتاريسم وسرمايه
داری دولتی سر انجام میيافت ، وحشت داشتند والحق هشدارها بخاطر حكومت استالين
دادند " خليل ملكی – انور خامهای مردم ايران شاهد دوكود تا هم گرد يد ند كه مانع
توسعه پايدارشان شد. ا گرچه تبعات موارد بالا انقلاب مشروطه وبر آمد ن نيروهای چپ
و... هم گرديد كه بيشتر از چپ جهانی الها م میگرفت كه يكروز نگا هش " ا نترنا
سيونا ليستی " بود ومنا فع ملی را فدای منا فع جها نی وقطب مدعی آن " شوروی "
میكرد وزمينه ساز استبداد تازه ای شده وسپس سكوت ممتد تا بر آ مد ن نسلی ديگر
وتكرار گذ شته. ويكروز گروهی منشعب شده وبخود متكی شد ند كه در ايران بخاطر مبانی
فكری پايگاه اجتماعی نيافت " ماركسيستهای ملی " ، وچپ بومی هم داشتيم كه مبانی عقيد
تی خود ونظريه پردازان داخلی را داشت كه آزادی وعدالت واخلاق را در پيوند با هم
مید يد " نهضت خداپرستان سوسياليست ". در مجموع چپ بخا طر مظا لم قرنها وحكام خود
كامه زمينه داشت چپی كه ويژگيهای خود را داشت كه بيش از همه از زمينههای فرهنگی
وتاريخی بهره میگرفت ولی در نها يت از گذشته جد ا میشد ، گذ شته ای كه انسان فی
نفسه در آن معنی نداشت. اين امر قبل از همه نياز بيك انفلاب فرهنگی داشت تا انسان
در بستر "اند يشه " متولد شود تولدی زمينی كه در امور " مادی ومعنوی " كنش وواكنش
نشان دهد. عليرغم گذ شته كهاند يشه وتولد و.... در رابطه با " وجود وفارغ از موجود
" در فرهنگ وتمد ن مابود. ازينرو " فقر " نهاد ينه " وارزش تلقی میشد " از گزارش
سازمان ملل در كتاب جامعه شناسی فقر – جان گابن – وزند گی بر روی زمين " هبوط" ،
وادبيات مان بيشتر حول محور پند ونصيحت وتوجيه آنچه بود تكراری وبدون تاثير اجتماعی
بود. در حاليكه با تولد " انسان " بر روی زمين بود كه هر كس توانست " خود" رابشناسد
وبشنا سا ند ، در اين رابطه كنش نشان دهد جهان را كشف كند و حتی در صدد سلطه بر آن
بر آيد... زمانی انسان گام بوادی توسعه وپيشرفت نهاد كه خواست " موجود" را دريابد،
موجودی كه چه بسيار ادواری فراموش بود. در ايران انسان قرنها در آسمانها در جستجوی
مبانی وجود ، كه در توان آن بطور كامل نبود ، اگرچه به نسبتی به " شهوداتی " رسيد
كه تبعات اجتماعيش منفی وضد اجتماعی بود ، كه ازاين امر چه بسيار ديوان وپتيارهها
واهريمن صفتان بهره برداریها كرد ه وبر بی اعتمادیها افزودند ، ازطرفی اين
امربخاطر افراط به از خود بيخودی
alienation" " وتوهم را ه يافت و... چه اقتصاد
كشاورزی وخشكسالی وعدم ثبات مردمانی متزلزل بار آورد ه كه سرنوشت خود را بدست تقدير
میسپردند واز تغيير وحشت داشتند ، از چنين بستری هميشه افرادی از پايين ترين
لايههای اجتماعی بيكباره سر بر آورده با ادعای نجا ت بخشی نوعی خود كامگی
عوامفريبانه حاكم كرده وشايد عامل تغييراتی آمرانه از بالا شده كه با اولين تند باد
حوادث از ميان رفته است ويا تاسالها سلسلهای مستبد را ميراث دار خودكرده كه بر
فشارها افزوده تا باز ايلی وخودكامهای ديگر عنان قدرت را بدست گرفته و....
درحاليكه در جهان پروسه ای بنام " توسعه " كه هنوز ادامه دارد برمبنای خود سازی
وخود يابی وزيست جمعی خود بپاره كردن بندهای دست وپاگير سنت وجماعت پرداخته ، سرعت
زمان وفلسفه مكان و بسياری مفاهيم ديگر راگرفتار تغيير نمود. بد ين خاطر بشريت به
مد يريت وبر نامه متوجه شد ودر اين رابطه ابداع وابتكار " ا يد ئولوژیها " وسپس
متد ولوژیها و علم وتكنولوژی و.... از ابتدا افلاطون هم كه در جستجوی ايده اوليه
بود بيشتر هد فش اداره شهر ونه پرواز در آسمانها بود. بهمين دليل با اعتراضات
فراوان بخاطر توزيع قدرت در شهر روبرو شد " سوفسطاييان " ، در حاليكه ما هنوز در
حوزه توليد واقتصاد بزمين وابسته بود ه واز " خود " ونيروی آن غافل. چه ايده اوليه
مان قابل تبيين نبود وبيشتر متوهم و متوجه " آسمان " ونه " انسان " ونه " زمين "
ونه زيست جمعی مان در مجموعهای بنام شهر. ازينرو بيشتر " ام القراء " بود ونه شهر
كه مركز بروز خرده فرهنگها در رابطه با حقوق ومنافع وستيز گروههای اجتماعی است كه
بالاجبار به قرار دا د ونهادهای مدنی وحافظ حقوق بعلاوه قانون منتهی میشود. ونه
به علم وشناخت هر پديده وعلل وحتی نظم وقانون حاكم بر جهان وهستی كه مبتواتنست مارا
هم حداقلی به نظم وقانون ودر نهايت تكنيك وروش زيست جمعی مان كه ضرورت هردوره
بطريقی بود متوجه كند.
در جهان اين امور بموازات رشد شهر نشينی ، توسعه ، مد رنيزاسيون ومد رنيته كه اولی
" تكنيك محور " ودومی " انسان محور " بود انجام گرديد اموری كه بيش از همه " هويت "
انسان امروزی را گرفتار بحران نمود زيرا كه انسا ن ماشينی " در عصر جد يد با " هويت
شغلی ، تخصصی و... بيشتر سروكار داشت تا هويتهای تاريخی ، فرهنگی و..... اموری كه
در جامعه پذ يری – ملت سا زی ودولتمداری، روابطی حقوقی را بجای روابط عشيره ای وقد
يمی ، حاكم میكرد وكرد. آنها كه اين موارد را كم وزياد رعايت كرده توسعه يافته
وآنها كه اصلا مورد توجه قرار ندادند ، كم كم در حا شيه وعقب ما ند ند ، چه اينها
موتور حركت بود كه روز بروز ملل مختلف را از گذ شتهها جدا میكرد. فاصله شمال
وجنوب ازين امر ناشی میشد كه بسياری در جستجوی رهايی هنوز از شناخت خود وجهان غافل
بودند. ودر انتظا ر نيروهای غيبی فرصتهارا از دست مید ا دند. در حاليكه ما نياز به
ا ند يشيد ن بحال وروز خود داشتيم كه امروز " سوژه " فاعل شنا سا يا ذهن فعال ، نام
گرفته كه بخاطر ساختارهای بسته وپو سيده ندا شتيم ، از بدعت و نوآوری در حوزههای
مختلف از زبان تا اقتصاد وسياست وحقوق و.... واما ند يم.
پيش
زمينههای تاريخی
ما هميشه از قرون گذ شته در تاريخ مان با هزمونی يك
طبقه سروكار داشتيم كه نظام تكوينی وجبری را بنظام سياسی وقدرت حاكم پيوند میداد "
مغان و... ". ازينرو " فلسفه " ند ا شتيم وبرايمان جای چون وچرا نبود. امری كه
هابرماس در سالهای اخير كه به ايران سفركرد در جواب خبرنگاران كه " درايران چه
ديدی " اظهار نمود " جاييكه فلسفه در آنجا نبود ". با ورود اسلام میتوانستيم بخاطر
تغيير در جا بجا يی قد رت وبا ور توجيه گر ، بيشتر تاثير گذار با شيم. در صورتيكه
اگر تاثيری بود همان سا ختارها وهمان طبقات حاكم بطريقی شريك با قدرت غاصب شد ند (
برمكيان وبنی عباس )١ – از طرفی درايران بيشتر اشعری گری حا كم شد كه از ما نبود تا
اعتزالی وخرد گرايی بطور نسبی تا جاييكه بيشتر ادبا وعرفای ما از خانه گريزان بودند
از سويی خدای حاكم خدای خشونت ومجازات كننده وبر آمده از فرهنگ عرب كه نام جهنمش
وروشهای تنبيهش مو بر تن هر بنی بشری راست وزهره از هر جانداری میگرفت ، در
حاليكه اسلام پيام آور " خليقت الهی " انسان هم بود كه كسی بدان نپرداخت. حتی مسلما
نان واعراب كه میتوانست برايشان رهاييبخش باشد ، در دورا ن مدرن هم میتوانست
مبنای نوعی فلسفه حيات بوده كه مدرنيته واوما نيسم و عدالت ود موكراسی و... به
نسبتی از آن بر آيد ، چه مدرنيته هم ابتدا از بستر كليساها در قرن پنجم ميلادی با
ترديد گروهی از طلبهها سر برآورد. ٢ - ولی برای ما ترديد از ابتدا كفر وزندقه و...
بود كه بر استبداد فرهنگی واستنباطات عدهای قلم بطلان میكشيد كه توجيه گر شرايط
حاكم بودند در صورتيكه با تعمق در متن وروش هرمنوتيكی میشد فراتر از استنباطات
گذشتگا ن رفت و"خود " جديدی وهويت تازهای را آفريد وبرصغارت تاريخی خود كه يكروز
تحت سلطه شاه يكروز مراد ويكروز.... بود قلم پايان كشيد. امری كه از نظر بعضی "
امپرياليسم فرهنگی " وغيرقابل تشكيك وترديد در درستی وسلامتش ، وبرای گروهی هنوزهم
مايه مباهات بود ه وهست. كه اينان با تجربه حكومتهای رضاخانی پدر وپسر از وابستگان
بنظام ديكتاتوری گذشته بوده وهنوز هم در انتظار بيهوده بسر میبرند. وگروهی خالصانه
بی توجه بشرايط زمان ومكان آنرا بازهم " اگرنه صراحتا " ايداليزه مینمايند.
دموكراسی بيشتر مبتنی بر نوعی فلسفه سياسی است كه در رابطه با انسان بيشتر فرد گرا
و" حقوق ا ند يش " است. ولی نظام قبيله ای كه در صدر اسلام " تكليف ا ند يش " بود
سايه خودرا بر هرنوع تفكری میا فكند واجازه نمیداد ، وحتی بارها با خشونت اجازه
نداد اين خليفه خدا متولد شود ، تا جاييكه اسلام چون " پوستينی وارونه شد "٣ -
پوستينی كه قدرت وسياست با ساختار قبيله گرا بر تن آن كرد تاجاييكه خانواده پيامبر
بعداز چهل پنجاه سال توسط همان مردم وقبائل قتل عام شد ند ، و. امپراطوری عرب حاصلش
شد كه در آن مصالح ووحد ت قبيله ويا امپراطوری اصل " مرجح " بود. از ابتدا هم بخشی
از ارائه طريقها ی قرآن بقولی " بازتاب نياز زمانه خود بود " ٤- بويژه كه نژاد سا
می هنوز خشن بود ازينرو پيامبر اسلام ص- با " نام خدا ی رحمان ورحيم شروع نمود "
ودر ايران تمدن باستا نی وامپراطوری كه مبننی بر زور وخيره سری " يكنفر " بنام شاه
بود آنرا تحت الشعاع قرار داد بد ين جهت فردوسی شيعه " ازخداوند جان وخردسخن میگفت
". چه امپراطوری وسلطنت هر نوعش مبتنی بر سلطه وزور است كه آيت اله خمينی در ابتدای
انقلاب گفت " محال است كه پادشاهی عادل باشد " ودرابطه با نوع جمهوری در برابر
خبرنگار لوموند در پاريس فرمودند " جمهوری ما نه مانند جمهوریهای شرق وشوروی ونه
مانند آمريكاست بلكه مانند جمهوری فرانسه است " نقل بمضمون - ازينرو بعد از انقلاب
ماراهی جز انتخاب جمهوری كه ويژگيهای خودرا با معرفی رهبر انقلاب داشت ند ا شتيم.
امری كه با استقبا ل بيسابقه مرد م و با نود وهشت درصد رای در رفراندوم روبرو شد.
كه گذار از سلطنت به جمهوری خواسته يی تاريخی از ابتدای قرن بود. البته اين امر
ويژگيهای خود را دارد كه هنوز بخاطر شرايط فرهنگی وسياسی ما البته كامل نيست. تاريخ
ما از گذ شتههای دور در چارچوبها يی " فقه " متوقف و اجازه فراتر رفتن و اجتهاد
آزاد نمیداد وما با خرد محدود وتقليل گرا "
Raisondedective
" روبرو بوديم چه " متفكران مسلمان هميشه فقه سياسی خود را با عقلا نيتی دنبال
میكردند كه اين عقلانيت معطوف بنظم سلطانی بود " -٥. بعلاوه " موانع باز نگری در
اجتهاد شيعه را تاحدی بايستی در سلطه وسنت وساختار قبيله گرايانه ای جست وجو كرد كه
همواره قواعد گذشته را باز توليد میكرد ٦-. از سويی بعد از قرون اوليه هجری ما در
ا سلا م شاهد نوعی استحا له توسط متكلمين وفقها شد يم ٦- - كه مبتنی بر غلو در
موارد متعد د بصورت " يك نظام كلا می وبيشتر توجيه گرو تكليف ا ند يش " بود. ازينجا
عرفان وخا نقا ه پناهگاه شد كه شايد در آن بتوان خرد را از هر چارچوبی رها كرد و "
خود " جديدی را آفريد كه كنش لازم را در مقابل " زور " نشان دهد. ولی اقوام ايرانی
گرفتار " مراد " و ديگر شيفتگی شدند كه حاصلش فر هنگ مريد ومرادی و باز هم نقض غرض
بود زيرا كه خود را در د يگری " مراد " متجسم كرده واز مسئوليت رها میشد اگرچه
خدای عرفان خدای عشق بود ولی ذهنيت بيمار گونهای را برای عوام ايجاد نموده كه از
كار وفعاليت باز مانده ، تا جا ييكه فرد را بيشتر از خود بيخود میكرد و بر نا فرد
گرايی و بی مسئولينی میا فزود. در حا ليكه اين فرد است كه " گا هی با ابد اع خود
دررابطه با شرايط ايده ای را طرح واظها ر وجود كرده كه میتواند رها ييبخش وياجنبشی
اجتماعی را سبب شود ويا با كنشهای متعدد اجتماعی ، سياسی ، فرهنگی ، مسير تاريخ را
عوض كرده و.... " از آلن تورن جامعه شناس – ما در ا ينزمان هنوز جما عا تی با هوينی
سنتی وتاريخی بوديم. بد ينگونه در قرن چهارم هجری علامه حلی بر اجتهاد با رعايت
اصول متوجه شد ولی بازهم اصول كلی بود و" هر كسی از ظن خود يار آن " وراه گريز در
كلام برای متوليان قدرت فراهم بود امری كه هنوز فردی وگا هی توجيه گر اوضاع واحوال
اجتماعی وسياسی كه ببهانه يك " كلی جبری " برای انسان كه " جزيی " و مجبور بود گريز
نا پذ ير ، كليی كه راس آن به آسمان وصل میشد ازينرو شاه يكروزخدا ويكروز سايه خدا
بود تا اينكه اسلام شيعه حكومت غير معصوم را خكومت " جوروستم " معرفی نمود وبعدها
در جستجوی حاكم عادل كه سالبه بانتفاء موضوع بود " كلا ان الانسان ليطغی ان راه
استغنی ، قران كريم " انتظار پيشه نمود بویزه. كه تجربه صفويه وقاجاريه وحكومتهی
ايلی كه دست بد ست میشد انفعال اجتماعی را بيشتر دامن میزد ، كه اينها همه باعث
شد ما بخود نپردازيم چه از منظر عرفان " من – خود " شيطان بود ، زمانهها گذشت وما
همچنان گرد خود میچرخيد يم تا اينكه بتدريج گرد هم آمديم وشهری شديم كه مسائل تازه
ای ايجاد نمود كه جبر زمانه نام گرفت.
ورود
بدوران مدرن
زندگی شهری روابطی اجتماعی را طلب میكرد كه در آن
انسان " جزيی " خود يك كل بود ونيازمند تعريف وشناخت كه هرگز كسی ومنجمله " قدرت
خود كا مه " آنرا برسميت نمیشناخت واجازه نمیداد كه كه او " من وما " شود وبا
حضور خود فضای تازه ای را حاكم كند كه در اين فضا رشد وتعالی اوتسهيل و امنيت خاطر
برای اوتضمين گردد ، يعنی در يك " متا فيزيك حضور " انسان بدون محدوديت به خلق مجد
د خود ود نيای تازه معنا وتعريف هستی پرداخته ، با نگرشی ديگر وتلا شی هد فمند خدای
خود بر روی زمين گشته و روند حوادث را بسود خود تنظيم نمايد تا بيش از اين گرد خود
با تفكرات قديمی نگرديم ،. شاهد خودكامگی قدرت وجنگها ی قبيله ای نباشيم. تا ديگران
برايمان نسخه نپيچند.
عده ای با رفت وآمدها بساير نقاط جهان بخاطر رهايی از داخل ، خود را شناختند كه
تحقق آن نياز زمانه شان بود كه " متد ولوژی " خا صی د ا شت. ازين ببعد نام روشنفكر
يافتند كه بخاطر كنشهای متعد د جمعی وسياسی وفرهنگی بچا لش با وصعيت حاكم روبرو.
شده ، امری كه كم كم طبقه جد يد ی را حاصل می داد ، اگر چه با درد ورنج همراه بود
ولی به نسبتی ساختارهای گذشته را متزلزل كرد. از طرفی از بستر طبقه فوق ا لذ كر
دارای " هژمونی " افرادی خوش در خشيد ند و با ا فشاء تناقضا ت در استنباطات ، كه
گاهی توجيه قدرت بود ، با بيا ن " فقدان معصوم " بر هرگونه خودكا مگی قلم بطلان
كشيد ه و"هاله تقدس قدرت را پاره پاره نمودند " وبا اجتهادات جديد روشنگریها
كردند – نايينی – اسدآبادی – خراسانی و. طبا طبا يی وبهبهانی و... اين روند به
انقلاب مشروطه منجر شد كه مینوان در ايران آنرا " پروسه اجتماعی شدن " ناميد ،. كه
تودههارا بويژه " جامعه شهری " بصخنه كشيد ند، مبارزه يی كه با تمام تلاشها از
منظر سياسی نا كام ولی از منظر اجتماعی نمیتوان بر تمام موارد قلم بطلان كشيد.. چه
ما ميرا ث دا ر نوعی پروتستا نتيسم د ينی وفرهنگی بعلاوه " اعتراضات اجنماعی " شد
يم كه عليرغم گذ شته كه بخشی " توجيه گر " بخاطر امنيت وبحشی منزوی بخاطر عرفان
بودند اين بار در برابر ساختارها به موازات روشنفكران " معترض " با راه حل شد ند "
ا نقلا ب مشروطه وقا نون ا سا سی " كه برای ما اولين بار بود كه بيك قرار داد
اجتماعی میرسيد يم اگرچه هنوز ايدال نبود. چون جامعه وقرار داد و قانو ن تعاريف
خاص خود را داشت كه بيش ازهر چيز بر تعريف حقوقی انسان استوار بود بعلاوه يك طبقه
حامی " بورژوازی يا طبقه متوسط " كه ما نداشتيم. ازينرو در آن مقطع در بن بست بود.
در هرصورت با انقلاب مشروطه دارای فرهنگ اعتراض گرد يد يم.
مردم ايران د ر دوران مد رن بخا طر عدم شنا خت خود وجهان از قوانين " علمی " هم كه
حاكم بر هرپد يده وجريان است غافل بوده ، اگرچه بعدا روشنفكر مان كه بايد متكی به "
Intellect
" وهوش و فراست با شد از در ك زمان ونحليل مكان در ماند ، عملكردش احساسی وواكنشی
بيشتر غير خرد گرايانه وزيا نمند بحال جمع و بسود " قدرت سيا سی " بوده كه هنوزهم
هست ، طبقه ای كه ممكن است ايده تبيين شده ای يافته ولی بخاطر فقدان تحليل شرايط
و... گرفتار سرگردانی شده حتی گاهی خواسته بر موج نارضايتی سوار شده ولی نتوانسته
اين موج را تبديل به پتانسيل مثبت وكنشمند نموده كه يك گام بجلو ودر جهت خوديابی
و... باشد ، چه اين Intellect گه مكمل
Raison – خرد بوده كه بيشتر حسابگر ومحا فظه كا ر است
ودر حوزه اجتماعی همان " بورژوازی " است ، روشنفكر اين فرزند ناخلف آن ، با توجه
بشرا يط يه آيتده ای بهتر بايد نظر دا شته ، وبنقد " حال " بپردازد ، در برابر
هژمونی وقدرت حاكم كه دردوران جديد با پول نفت تشد يد هم شد ه، در حاليكه اين قدرت
هنوز وحشی ونيا ز به مهار وقانونمند شدن داشت كه از منظر تئوريك " قا نون " تعريف و
مبانی خود را داشت كه برای ما و... نا شناخته بود ، ازينرو روشنفكر ما با تناقضها
وواكنشها ، ابزاری در اختيار قدرت میشد وبارها شد واز ضرورت وجود خود وكنشهايش
نا آگاه وبيشتر عكس العملی در بزنگاههای تاريخی عمل نمود وبه انفعال اجتماعی چون "
تحريم " دامن زد كه حاصلش بيش از همه دامان خودش را گرفت يعنی با جهل بموارد سياسی
واجتماعی و.... نظام ظالم حاكم را تداوم بخشيد چه ايداليسمش نه تئوريزه ونه در
رابطه با واقعيت يروز ويا عملی مینمود. حتی " د ين " كه بقول خاتمی در يونسكو "
زيبايی آن از زيبايی عدالت ما يه میگيرد ونه بالعكس " ٧ - وبرای بسياری تنها به
عدالت مادی فروكاسته شد ه - ماركس، نياز مند تئوری و اجراء در تمام موارد در جوامعی
مثل مابود. چه گاهی " ببهانه عدالت محوری " گرفتار استبد اد و اختناق مضاعف گرد يد
يم همانطور كه روزی ببهانه " مدرنيزاسيون وتوسعه اين اختناق را تجربه كرد يم و.. در
حاليكه عدالت در شاخههای متعدد اجتماعی تافرهنگی واقتصادی قابل تحقق است ودر زمينه
اجرا در حقوق تا سياست كه در اولی نياز به بيطرفی قاضی ودر سياست نياز به مسئوليت
پذيری مجری دارد ازينرو امروز بخاطر پرهيز از پيشداوری در جرم وجنايت كه با جان فرد
سروكار دارد از هيئت منصفه استفاده كرده ودر سياست از انتخابات وسيستم نمايندگی
وقانون كه هركدام اينها تكنيكهای خاص دارد. استفاده میشود.
در رابطه با "Intelect" وروشنفكری هم دارای
نوعی Intelligencia"" شد يم كه اگرچه
با سواد واطلاعات و... بود ولی نسبت به امور بی تفاوت میگذ راند. از اين بستر بتد
ريج در رابطه با طبقات اجتماعی در شهر " تكنوكراسی " هم پيدا كرديم كه در زمان
رضاخان مشغول مدرنيزه كردن كشور شد ، در مجموع نوعی نظام بسته در جهت توسعه بوجود
آمد ولی بتوسعه انسانی بی توجه بود زيراكه تعريفی از آن نداشت ، اگر بود ناشناخته
بود ، ازينرو با جنگ جهانی دوم بيكباره فروريخت وفقر وقخطی با حضور نيروهای خارجی
حاكم شد. زيراكه روشنفكران اين دوره هنوز بتاريخ پوسيده ايران قبل از اسلام نظر
داشتند ودر جستجوی شاهی كه تكيه بر ميراث امپراطوری ساسانی واشكانی زند كه البته
توجيهشان هم سياستهای سلطه طلبانه همسايه شمالی مابود امری كه در دوران مدرن تعليق
بمحال بود بعلاوه كه مدرنيته وجهانی شدن و.... دست وپای امپراطوریهای جديد را هم
كه متكی به تكنولوزی وسرمايه بودند در كشورهای زير سلطه با رشدارتباطات میبست
در ضمن اين روشنفكران اگر از تيغ ديكتاتور جان بدر بردند بخاطر " گوش بفرمان "
بودنشان بود كه جزو ساختار قدرت وياطبقه حاكمه شده كه زمينه ساز ظهور رو شنفكری
جديدی بود كه سر بر آورد. بغلاوه كه با احساس خطر با خروج ارز از كشور بعضی شان چون
دزدان سرگردنه نقشی ضد اجتماعی هم بازی كرده ، تا بعد از جنگ عليه حكومت ملی بارها
توطئه نمودند امری كه يكی از مشكلات كشورهای فقير طبق گزارش سازمان ملل شد وو.....
كه ما در دهه بيست در حدود يكصد وخردهای حزب متعلق به رجال داشتيم كه غالبشان
بدربار ويا سيد ضياء وحزب اراده ملی وابسته ويا بطريقی در كنار اوبودند حتی احزاب
مذهبی چون فداييان اسلام ومجمع مسلمانان مجاهد و.....
روشنفكر جديد " دهه بيست "اگرچه كارش فريادی بود در تاريكی وگورستان وكويری كه ممكن
است لحظاتی برای مرد مانی " بيان درد " باشد ولی با راد يكا ليسم كور و شعارهای زود
هنگام در مقاطعی تاريخی عا مل اصلی تعليق دموكراسی با وحشت طبقا ت نوپای شهری چون "
زمينه سازی كودتای بيست وهشت مرداد و.... ،" گرديد، چه ا ومقلد ماركسيسم روسی كه "
تاثير باز دارنده ای بر سوسيال دموكراسی ايران داشت " ٨ - بود ، امری كه در انقلاب
مشروطه تكرار شده وبهمچنين در زمان دولت موقت يكبار ديگر تجربه شد. چون طبقات تازه
پا برايشان امنيت مهمتر از آزادی بود بويژه كه ما هنوز از نظر فرهنگی در مرحله "
پيشا مد رن ونوعی فئوداليسم " بوديم كه شكلگيری جامعه شهری برايمان نوعی توسعه
وترقی بود. بعلاوه اين راد يكاليسم وايداليسم راديكال هرگز به د موكراسی نمیرسيد
وبارها د يد يم نرسيد شايد در صورت موفقيت بفاشيسم بيشتر میرسيد تا دموكراسی ،
نمونه استالين وشوروی - " موسيلينی – ايتاليا سالهای ١٩٣٥، كه پيروزی قهر بر قدرت "
حتی موقت " هميشه هزينه فراوان داشت در عين حال كه بعد از كوبيدن تمام نهادهای قدرت
، كناره گيری نمینمود "ازهانا آرنت "
با شكاف شهر وروستا بخاطر فقر گسترده – نيروهای بيكار در شهرها كه به نيروها ی ضد
شهر وتحريك پذ ير تبد يل میشد ند " لومپنيسم " ، ما عليرغم تلاشها بنوعی
ديكتاتوری جد يد رسيد يم. اينك با رشد نظا مات سرمايه داری وتوسعه طلب در جهان اين
روشنفكری بخاطر فقدان تجزيه وتحليل علمی " روشنفكر جهان سومی " ناميده میشود كه
بقولی گرفتار " اسكيزوفرنی " ٩ - است. در صورتيكه گرا نيگاه " تغيير تاريخ " از
پيشا مدرن به مدرن شناخت انسان قبل از همه وتعريف زمينی و" عينی " آنست كه امروز به
حقوق معطوف است " حقوق بشر " كه ما هنوز در آسما نها بوده ومشغول " ايداليزه كردن
گذشته " ونه " راليزه نمودن آن " وسپس بقولی " دون كيشوت وار " ١٠ - بی توجه بشرايط
اجتماعی و نيروها ی محروم وتحريك پذ ير كه براحتی ببها نههای مختلف بازی میخورند
و.... نتيجتا با هر حركت يك شكست را تجربه كرديم اگرچه از منظر تجربه يك گام بجلو
رفتيم كه نا كافی بود ، شكستی كه با انجما د وانفعا ل جا معه مان مدت بيست يا بيست
وپنجسال ببهانه تاريخ ، سنت و... در سكوت منوقف شد كه" تعطيل تاريخی " ١١ - نام
گرفت ، اگرچه قبلا هم قرنها اين تعطيل در جستجوی " فره ايزدی " ادامه داشت وعده ای
از آن غافل بودند ، در كويری كه برای اقوام وحشی هميشه بهترين بستر تاخت وتاز بود ،
تا جاييكه بارها بعد از آبادانی فروپا شيد. چه مردم ايران در گريز از آن گهگاه به
بيرون متوجه شد ند ونه به " خود " كه مینوانست تاريخ " مردم ايران " را رقم بزند ،
اين " بيرون " يا آسمان وتوهما ت وا سطورههای باستانی بود كه هنوز بعضی بدان
میبالند ودر دوران مدرن گاهی واكنشی غير قابل توجيه ، تا توجه به بيگانه "
فراماسونها و. حزب توده... " بودند. البته با كشف چاههای نفت ما به جها ن مد رن
پرتاب شده بود يم. كه چون از ما نبود برايمان بحران ساز شد ه تا جاييكه ازبيرون
برايمان نسخهها پيچيد ند ودر مجموع هرج ومرج و د يكتا توری مدرن متناوبا حاصلش
بود. تا جنگ جهانی دوم كه دموكراسی را وارد بسياری كشورها كرد كه حاصل تضاد بين
قدرتهای بزرگ بود امری كه بسياری كشورهارا از چنگ استعماررهانيد. گروهی از اينها "
خود" رايافته وجايگاه خودرا در جهان جد يد با شناخت حقوق تك تك افراد وبرسميت
شناختن حضورفرد در صحنه در مسير توسعه قرار گر فتند " هند " وبعضی با غلو در جستجوی
" خويشتن خويش " به گذشتههای تاريخی رجوع كرده كه حاصلش بازهم تعطيل وتوقف بود ،
ولی ظاهرا مدرن شدند كه تحت القائات خارج بود ابتدا " رضاخان" و روشنفكرانی باستانی
كار كه گرد اورا گرفته تا روشنفكرانی ايداليست وفرنگی كار در حوزه " اپوزيسيون "كه
در دهههای بعد سر بر آوردند كه جذب تكنولوژی غرب ونه موارد زير بنايی فرهنگ وتمدن
آن كه حاصل نوعی فلسفه حيات بود ، گشتند " امری كه پی آمدش بورژوازی كمپرادور در
اقليتی وابسته دركشور مابود.... ، نتيجتااين " هژمونی قدرت " باتغييراتی اندك باز
توليد شد و عا مل همان " تعطيل هميشگی تاريخی " كه ملت در مجموع اقتصادشان چون از "
توليد " نبود ويا ازكشاورزی وشبانی و... ، فعال نشده و بسود اين تعطيل عمل نمود.
زيراكه معتقد بودند كه" هر آنكس كه دندان دهد نان دهد " وغالبا هم با همين نان بخور
ونمير قانع شد ه ازينرو براحتی مد تهااز داخل وخارج " غارت " گرديد ند كه منابعشان
مال بيصاحب بود تا مصدقی پيدا شد كه شوك اوليه را با ينها وارد كرد. شوكی كه مارا
به نيروی خود واقف نمود ودانستيم كه بدون پول نفت هم میشود زندگی كرد اگر بخود
متكی با شيم ، ولی دنيا بخاطر اين منابع ارزان اجازه نمیداد وندا د وهنوز هم
نمیدهد. ازينروبايد در دنيای كوچك شده با محاسبه منافع ملی در جستجوی جا يگاه خود
با شيم امری كه نياز به " ديپلما سی " دارد كه در جهان هزار بعدی وپيچيده هنر است.
بحرا ن ا
يد ئولوژی
د نيای مدرن بعداز دو را ن صنعتی وفراصنعتی ، وتجربه
فاشيسم و. استالينيسم در قرن بيستم ، اينك مد تها ست كه نظامات مختلف سياسی
واقتصادی را در دوسه مورد كه مهمنرين آنها " ليبرال دموكراسی وسوسيال دموكراسی تا
ليبرال سوسيال " است در حال اجرا دارد درگذ شته افراط در هردورا " اولترا ليبراليسم
يا ليبراليسم وحشی وسوسياليسم را در مار كسيسم ولنينيسم واستالينيسم " تجربه نموده
كه حاصل اولی امپرياليسم وسلطه وحاصل دومی سوسيال امپرياليسم و.... بود. اگرچه هنوز
بعضی اقمار در شرق وغرب در قالب نظاماتی ايد ئو لوژيك وسياسی كه متد ولوژی خاصی
نداشته سرگردان ، برنامههايی متناقض را كه بحران زاست میازمايد. چه برای بومی
كردن هر ايده هنوز مشكلها دارند. اين ايدهها از يكسو سياسی شده واز كار آيی
افتاده ويا هنوز كاربردی نشدهاند زيرا كه اولا " هرا يد ه يی محصول شرايط اجتماعی
خود است " چه بسيار ايدهها ظاهرا بومی شده ولی در مواردی هنوز مسئله دارند. اگرچه
در مجموع " هرايده يی كلی وجهانی است " منتها در هر سرزمينی بخاطر شرايط اجتماعی ،
تحقق اينها زمان بر ونياز مند تغييرات در گفتمانهای قديمی است ، در د نيايی كه در
برابر نگرشهای گذ شته نگروساختارها ی صلب وسخت ، شاهد عصيانهای ساختا ر شكنانه تا
فرا ساختار گرايی در تمام حوزهها وطرح " نشانه شناسی اجتماعی " كه مبتنی بر
تحليلهای انتقادی بوده ، هستيم. گذار از اد بيات كهن وتوجيه گر به گفتمان بهينه
وانتقادی ١٢- در مواردی چون فرد ، جامعه ، سياست ، اخلاق ، عدالت – آزادی و...
گامها ی اول توسعه وپيشرفت است تا جاييكه اين مفاهيم از امركلی خارج شده وجزيياتی
را در عمل تجربه میكند چون عدالت. كه امروزدر سياست بيشتر به " فرد حقوقی " ١٣ - و
تعادل اجتماعی بخاطر وجود طبقات مختلف نظر دارد ، وعدالت توزيعی را از ثروت ومكنت
وفرصت شامل میشود. يا " آزادی " كه در كشورما بخاطر ا لتقاط مفاهيم فلسفی واجتماعی
بحران زاست ، در اولی معنی " رهايی " منظور است ونگاه فلسفی وفردی را شامل میشود
ولی در دومی نگاه جامعه شناختی وعلمی " پوزيتيويستی " را میطلبد. اينها همه نگاه
به انسان را بيشتر مورد دگرگونی قرار داده. كه قبلا ا از منظر فلسفی " حيوان عاقل
ويا خرد ورز ، با نظر اقتصادی " حيوان اقتصادی " وبا نگرش علمی " حيوان اجتماعی تا
در دوران مدرن با نگرش سياسی به " فرد حقوقی " وجامعه مدنی ونظامات نمايند گی و...
میرسد. پروسه ای كه بدون طی آن بجای رسيدن به جامعه مدنی ، به بورژوازی صنعتی
وسرمايه داری مد رن و. استعمار و... ، بسياری هم ببهانه " ميان برزدن " به
فئوداليسم صنعتی رسيدهاند " شوروی سابق " آ لن تورن - وهنوز بر سر استقرار
دموكراسی وحقوق بشر با موانعی اجتماعی وفرهنگی روبرو هستند اگرچه به رشدی در خور
نائل آمدهاند. " اتحاد شوروی سابق وچين " زيرا با ا يد ئولوژیهای " پليتيزه " ود
گمهای مدرن كه حتی از " لاييسيته وسكولاريسم و ماركسيسم " د ين جد يدی ساخته ١٣ ،
گروهی قدرت را در انحصار خود كرده وبدولتگرايی گسترده كه در آن فقط خودیها فرصت "
باند سازی و... " دارند ، سر انجام يافتند كه نيازبفضای بسته ، سركوب و... برای حفظ
خود داشت. يعنی قانون در برابر توجيهات ايد ئولوژيك ويا سازمان وحزب رنگ باخت ،
توجيها تی كه فرصت شكلگيری دولت مدرن وحتی ملت را نمیداد كه رابطه شان بيشتر حقوقی
است. ازينرو. ما شاهد رژيمهای تك حزبی وتك صدايی وانحصار گری بوديم. بد ين خاطر
است كه " هنوز باقوانين متعد د در باره حقوق بشر انسان روزگار ما در بسياری نقاط
پای در زنجير دارد " نقل از كتاب " حقوق بشر چيست " از جك مورگان – پاريس در
كشورهای حا شيه يی كه مدعی تمدنهای كهن بوده وحاضر نبود ند بخاطر مشكلات تاريخی
وفرهنگی بپذ يرند كه در جهان كوچك شده با رشد وسايل ارتبا طی ودادوستد فرهنگی ، راه
حلها همه علمی و همگانی است ما شاهد دوگونه " توجيه " میباشيم برای مثال در
كشورهای اسلامی ، توجيه شرعی وتوجيه قانونی هردو را داشته ، اگرچه قوانين هم غالبا
توجيه شرعی بيش از توجيه حقوقی داشته است ، در شرع سروكار ما با مجتهد ين است كه
ممكن است فتاوای هم را قبول نداشته باشند ولی در قانو ن كه بخاطر نظم اجتماعی بر
حقوق متكی است غالبا ببهانه شرع نقض میشود و.... در اين كشورها هم توسعه محال
ونظم اجنماعی از طريق خودیها شكننده است واينها از شكلگيری دولت ممانعت مینمايند.
در حاليكه امروز با كوچك شدن جهان ، درتمام كشور شاهد رشد نيروها ی تحصيلكرده
وطبقات جديد اجتماعی بوده كه بطريقی نيازهای خود را كه رفاه ومصرف است طلب كرده ،
ودر سياستها وبرنامهها دولتهارا وادار بتبعيت از خواستها. ومطالبات خود نموده ،
و..... در چنين شرايطی راه حل بيشتر مشاركت عمومی است. نمیتوان بر انحصار گری و تك
صدايی پای فشرد. وگرنه به فرار مغزها ونيروها ی تحصيلكرده منجر خواهد شد كه شده
است. در حاليكه اگر از ابتدا هدف د ين با نگاه جد يد ومتكی بر خليفت الهی انسان
وكرامت او وحتی فراتر يعنی " فرد حقوقی " معرفی میشد و با نوعی " متافيزيك پسامد
رن " در جامعه ما كه هنوز سنتی ود ينی است تفسير میگرد يد ، تحقق انسان وتوسعه در
عمل با تامين حقو ق وكرامت او با برنامههايی ميسر ، و. اين گريز از كشور غير ممكن
بود. البته اين امر نياز به نگرشی تازه و مبتنی بر " لا اله " يعنی الهيات تنزيهی "
قبل از همه دا شت ، زيرا كه ما هميشه در تاريخ وفرهنگمان سروكارمان با " الی اله "
و حاكميت يك " فرد " بوده كه حاصلش " استبداد و ديكتا توری " شده است. در صورتيكه
اين دو لازم وملزوم هم بعلاوه تفهيم آن برای جامعه بوده چه اين " د ين اجتماعی
وتاريخی " است كه هنوزهم عامل تخد ير و عقب افتادگی است ، كه عده ای هنوز نمید ا
نند " تئوكراسی " بدون حضور پيامبر غير ممكن است وبفرعون سر انجام میيا بد كه با
رها در تاريخ اسلام يافته - ثانيا بدون تا كيد بر اولی ، جامعه گرفتار غلو وبت سازی
میشود كه بارها شده است. بعلاوه تجربه بعد از انقلاب ثابت نموده كه " دانش فقه هيچ
امتيازی برای تصدی گری ا مور سياسی توسط فقها در بر ندا شته " ١٤ - از طرفی " تحميل
شرايط زمانی – مكانی قرن اول هجری بر همه تعاليم اسلامی جفای آشكار بتعاليم اسلامی
است " ١٥
فراتر از ايدئولوژی
تاريخ دوران مدرن در هركشوری با رشد آگاهيها ، كه
منجر به ظهور مطالبات اجتماعی شده ، آغاز میگردد ، مطالباتی كه توسط روشنفكران
وگروههای جد يد ی چون " آ كاد ميسينها وژورناليستها " برجسته شده ، وبعداز مدتی در
صورت تاخير ، با نسلی د يگر تبد يل بكنش جمعی میگردد ، ازين مرحله است كه شاهد
ظهور نهادهای مدنی چون حزب ، انجمن ، شورا تا دولت وظيفه مند ونوعی " وضعيت حقوقی
" كه فراتر از " ايده " وكلا م بوده ، بويژه كه امروز معلوم شده ايد ئولوژیها ی "
كلام محور " غا لبا سيا سی ودر خدمت قدرت قرار میگيرد چه نياز به " اتوريته ومرجع
" داشته ، لازم بذكر است كه اين حقوق ابتدا توسط فيلسوفان " حقوق طبيعی " وبعدها
"حقوق الهی " ناميده شد ونقض آن توسط دولتها به معنی جنگ با خد اوند معرفی گرديد.
بر اين مبنا جوامعی به قرار داد اجتماعی وظهور دولت – ملتها رسيدند. چه با دكارت از
قرن شانزدهم بشريت از دوران "احساس " به دوران " خرد گرايی " راه يافته ،
وارسطوزدگی قرون وسطا را با مبارزات فراوان پشت سر گذارده ، ودر مسير خود يابی وخود
سازی قرار گرفته بود. كه در قرن هيجدهم به ايداليسم كانت و. انسان خود بنياد رسيد
وطلب حقوق شهروندی كرد پروسهای كه امروز حاصلش نظامات پارلمانی ونمايندگی است....
در احزاب سيا سی امروز در دنيای توسعه يافته شاهد وحد ت " نظر وعمل " بوده كه با د
ينا ميسمی خا ص فراتر از ايدئولوژِ ی به متدولوژِ ی ويژه در اجرا معطوف است ، بنا
براين برنامه كه البته غالبا دارای يك زيربنای ايدئولوژيك وجهان بينی است ، باضافه
" مدل " كه ضرورت هرگونه برنامه ريزی است ازسوی احزاب راست وچپ اعلام شده ودر
انتخاباتها به جذ ب آراء میپردازند. اين احزاب امروز غا لبا با دونگاه وبرنامه
هستند " ليبرال " كه مدعی حل مشكلات اجتماعی بويژه شكافهای طبقاتی بوسيله " رقابت "
توسط افراد وبخش خصوصی در حوزه اقتصاد هستند وسياست را بر آمده از اين حوزه وطبقه
فعال آن میدانند ، دولت را روز بروز كوچكتر خوا سته چه از نظر اينان " فساد گسترده
حاصل دولت بزرگ وگسترده است " يعنی اختيار سياست را هم بد ينگونه به اقتصاد وبازار
میدهند. كه البته از " حقوق طبيعی و د يد گاههای " جان لاك وآدام اسميت تا بازار "
و د ست نامريی او، بهره میگيرد " نگاه كنيد به نقطه نظرات غنی نژاد د ر شرق ويژه
نامه ٨٤ " چنين مد لی در قرون هفده وهيجده در اروپا طرفداران فراوان در ميان "
جامعه شهری " داشت كه عامل توسعه و رشد تكنيك گرديد. ازين بستر روسنفكری غرب در
حوزههای مختلف از فلسفه تا جامعه شناسی و فلسفه تاريخ و... در سايه آزادیها خود
را نشان داد. در حوزه ا ند يشه " ايداليسم ورمانتيسم ودر نهايت سوسياليسم " حاصل
اين دوره است ، چه در سايه اين ليبراليسم بيشتر با ندهای مافيايی با تبانی بيشتر
بعنوان " آزادی بخش خصوصی " به انباشت سرمايه پرداخته وفساد بورژوازی حاكم با "
فايده گرايی " ورشد سرمايه داری تجاری ، وسپس " پول گرايی " فريدمن ، اقتصاد دان ،
كه حاصلش در قرن بيست ، دربسياری كشورها ومنجمله ما و شيلی پينوشه شكافهای طبقاتی
را ، بمرحله انفجار رساند. زيراكه اين فرد گرايی بدبختانه در حوزه اقتصاد متوقف شد
ودر بعضی كشورها نوعی اختناق سرمايه با رشد تكنيك ودر نهايت امپريا ليسم را با
سياستهای توسعه طلبانه حاصل داد نمونه اش در آلمان اواخر قرن نوزده نوزه حكومت
بيسمار ك ودر انگلستان حكومت ديزراييلی وبعدها در آمريكا روشهای تفتيش عقايد " مك
كارتيسم " سياستها ی سلطه طلبانه متعدد در غرب كه پی آمدش " سرخوردگی روشنفكران
وعقيم شدن فيلسوفان و.... " در قرن بيستم شد.
در قرن نوزده اين امر حاصلش " ماركسيسم " وبرآمدن ماركس بود كه به " معجونی از
ايداليسم كانت و ماترياليسم ديالكتيك ماركس " ١٣ -معطوف بود ، تناقضی كه دنيای
فيزيكی را در برابر دنيای متافيزيكی قرار میداد ودر نهايت به ديكتا توری پرولتاريا
سر انجام میيافت كه بيشتر بدرد مستبد ين كشورهای كشورهای عقب مانده كه در جستجوی
توجيه عملكرد خود بودند خورد. البته همه ساله كنگرهها يی از سوسياليستها در اروپا
داشتيم كه به مانيقست يك ود و مشهور است كه حتی در يكی ماركس گفت " با اين بيانات
شما منهم ماركسيست نيستم " هنوز هم اين كنگرهها در اروپا همه ساله هست كه به اظهار
نظر در مورد سوسياليسم وانواع آن میپردازند در اوايل قرن بيست " برنشتاين "
سوسياليسم را سرمايه داری اخلاقی شده ناميد ودر بسياری نقاط نظريه پردازانی منجمله
" ماكس آ د لر در اطريش " به " سوسياليسم اخلاقی نظرشان معطوف شد ، حتی در آلمان
سوسياليستهای مسيحی را داريم. تا اينكه " ژان ژورز " در فرانسه سوسياليسم را تنها
با د موكراسی ونظام پارلمانی قابل پياده كردن معرفی نمود. امری كه به انشعاب حزب
كمونيست فرانسه از حزب سوسياليست منجر شد كه امروز با مجموع تروتسكيستها پنج در صد
رای مردم را كمتر دارد ، وامروز " مارسل گوشه فيلسوف سياسی " با تكيه به " حقوق
طبيعی مدرن " پلوراليسم ، دموكراسی و. آزادی بيان و گردش اطلاعات و..... "
سوسياليسم. را. قابل تحقق معرفی مینما يد. يعنی سيا ست را از اقتصاد و بازار جدا
كرده وهدف آ نرا " حقوق بشر " معرفی نمود ه ، بموازات آنهانری ويسمن فيلسوف آلمانی
دوره مارا دوره بحران هرمنوتيك وبحثهای كلامی معرفی كرده و سرانجام هر ايدئولوژی را
بخا طر نياز به " اتوريته ومرجع " استبداد ايد ئولوژيك اعلام كرده (در سميتاری در
سن پترز بورگ بدعوت روسها (١٩٨٣ ) د ر جامعه شناسی حقوق بشر توسط آلن تورن به "
حقوق اقتصاد ی حقوق اجتماعی وحقوق فرهنگی " برای جوامع توسعه يافته ودر حال توسعه "
زير بنای اصلی توسعه ود موكراسی مورد تاكيد قرار گرفت كه توسط " كنشگر اجتماعی -
Acteursocial"
متحقق میگردد. ازين مرحله تمام ايدئولوزیها در برابرر يك محور وهدف " حقوق بشر "
رنگ باخت و..... در ايران يكبار شادروان خليل ملكی يكی از ايدئولوگهای ماركسيست و
افشاگر ماركسيسم روسی وطراح سرمايه داری دولتی و... نماينده ای از ايران در اين
كنگرهها ، وقتی بايران بازگشت گفت " سوسياليسم يك پد يده اقتصادی است " ولی
گروههايی ديگر در دهه بيست مثل " نهضت خداپرستان سوسياليست " معتقد بودند كه "
سوسياليسم يك پد يده اعتقادی وانسانی است " ازينرو بدون دموكراسی قابل تحقق نبوده
وبر عكس، دموكراسی هم بدون عدالت اجتماعی كه در عمل همان سوسياليسم است ميسر نيست.
اگرچه اينها همه حاصل نوعی اخلا ق سياسی است كه پيوند " عمل ونظر " را ملحوظ
میدارد. وگرنه چه بسيار عوا مفريبان كه از اين شعارها بهره برداری كرده وبهنگام "
قد رت " همه را فراموش مینمايند زيراكه " جنبش سوسياليستی در ايران لزوما ماركسيتی
نبوده " از ماكس فرو مدير مجله " آنال " بلكه ملهم از تاريخ – د ين و بالاتر ازهمه
اخلاق اجتماعی بوده كه آرمانشهر چندين نسل در ايران معاصر بوده است.
حاصل نهايی اين روند در غرب كه ابتدا " مطلق كرن سوسياليسم وسازمان " در اتحادشوروی
سابق ، و ناسيونا ل سوسياليسم آلمان ، بود ، در قرن بيستم دوجنگ جهانی وفاشيسم
واستا لينيسم شد وسپس دوره ا يد ئولوژی ستيزی رابعلاوه سرمايه داری جهانی تجربه
كرديم ، وبعد از آن در هم شكستن اسطورههای مدرن چون " پرولتاريا و ديكتا توری صالح
در كشورهای زير سلطه تا اسطورههای بومی وسنتی و.... كه ماهم در دهه بيست باشكستن
اسطوره رضاخان و" شاه " ، با آزادیهایاند ك تجربه نموديم كه بازهم با كودتای
نفتیها روبرو شد. در غرب بجای اسطوره پرولتاريا اسطوره " اعتصاب " برای كارگران
وساير محرومين بعنوان يك حق شناخته شد ودر نظامات دموكراتيك " ساير حقوق تا حق رای
وبيمه ودرمان وبهداشت تا بيمه بيكاری وباز نشسنگی و حق اشتغال و...... " همگانی شد
نظاماتی كه میتواند در برنامه وعمل برای همه بدون تعصب وعوامفريبی الگو ومد ل باشد
كه كارگران را هم شامل میشد. چه تمام ابداعات بشری متعلق بتمام بشريت است از اين
مرحله است كه نيروها ی انقلابی متوجه نظامات " پارلمانی " شدند تا جاييكه انگلس در
اواخر قرن نوزده شركت حزب سوسياليست فرانسه را در انتخاباتها تبريك گفت كه او
تابحال " تئوريسين قهر " بود. نظاماتی كه تكنيك خاص خود را در جوامع مدنی داشنه تا
مانع انقلابات ويرانگر شود ويا بستر ساز ديكتا توری حزبی وانقلابی. چه پرولتاريا نه
میتوانست دموكراسی بياورد ونه حقوق بشر را برای همگان با ديكتا توری تدارك
ببيند١٣- ( همانطور كه در كشورما بسياری از انقلاب مستضعفان كه حاصل رژيم شاهنشاهی
بود توقع " دموكراسی " داشتند ). كه اينها همه بهانه وجاده صافكن استبداد حزبی در
شوروی و.... شد.
اينك شعارها ی ا يد ا ليستی و آ رمانی د يگر همانند گذ شته جاذ به نداشته مخصوصا كه
ما با مدلهايی روبرو هستيم كه نياز بفلسفه بافی ندارد ودر رابطه با شرايط اجتماعی
مان میتوانيم به نسبتی از تجارب ديگران بهره گيريم. تا جا ييكه " نئو كا نتيسم هم
امروز بيشتر به تجربه معطوف شده " ويسمن – فيلسوف آلمانی. آقای خا تمی در يك
سخنرانی برای تيمها ی اجرايی خودش كه " از استانداران دولت او گرد آ مده بود ند"
بر ضرورت " مدل " تا كيد نمود ١٦. كه ا مروز خوشبختانه معلوم شده تنها به " شعار
جمهوری اسلامی ويا حكومت اسلا می كه تا بحال مدل مشخصی نداشته جز بهره گيری از پول
نفت ، نمیتوان بسنده كرد. كه بخشی از مشروعيت دولتهای نفتی – اسلا می از توزيع
عادلانه در آمد نفت بر میايد امری كه مانع گسترش شكافهای طبقاتی است.
در تاريخ معاصر ايران ما بخاطر شرايط اجتماعی واختناق حاكم بيشتر با نگرشها ی چپ
روبرو بوده ايم از چپ ماركسيتی " كه انواع مختلف داشت – ارتودوكسی – استالينی –
تروتسكيست – ما ئوئيست تا ماركسيستهای وطنی چون حزب توده – توده نفتی – طوفان –
چريكها ی فدايی خلق – اكثريت واقليت تا اين اواخر ماركسيتهای اسلامی كه از بستر
سازمان مجاهدين سر بر آورد " پيكار و گروه شهرام و... كه وقتی در اسلام مجاهد ين
جزشعار وكلی بافی ، ارائه طريقی عملی در رابطه باروز نيافتند ماركسيست شد ند. امری
كه در رابطه با جامعه شهری امروز نياز بنگرش علمی واجنهادات مدرن داشت ، وگرنه توقف
تاريخی مردم ايران و" خواب اصحاب كهف " شان ممكن نبود. امروز معلوم شده "اند يشه
يا تئوريك است يا پراتيك " از كانت. ولی ما از مرحله " ايده وجهان بينی " در اسلام
فراتر نرفتيم. اگر سخن از عدالت میگوييم " ايده عدالت است وتعابير وتفاسير فراوان
كه " هركسی از ظن خود يار آنست " ولی چگونگی آن در عمل هنوز مبهم است. ومی بينيم در
تمام زمينهها نوعی نابرابری وبيعدالتی را با تمام تلاشها شاهد يم. در رابطه با
زمان ومكان هنوز شفافيتی نمی بينيم كه آيت اله خمينی گاهی ا ز مستحد ثات بهره
میگرفت. ديد گا هها مان هنوز در تمام موارد سنتی است. در مورد آزادی ازاينهم "
آشفته تر " زيرا كه وقتی با عرفان مخلوط میشود ديگر چيزی باقی نمیماند. التقاط
آزادی عرفانی " وارستگی " با آزادی سياسی حتی مدعيان روشنفكری د ينی را هم از " نقد
ريشه ای " بی نصيب نمیگذارد. كه هركدام از يك بينش فلسفی بر میايد كه كاملا
پارادوكسيكال ومتناقض است. اولی به انسان كنش پذ ير نظر دارد ودومی به انسا ن
كنشگر. اين دو هركدام از يك روند تاريخی وفرهنگی " مانتاليته " بر میايد. ا لبته د
نيای توسعه يافته با جداكردن امر خصوصی با امر عمومی اين تناقضات را حل كرد ولی ما
هنوز اندر خم يك كوچه ايم. زيرا كه امروز اگر به ايده ای توجه دارند " ايده ايست
وابسته به عمل " ونه فقط " شعار در ارائه نظر " كه ما از آن فراتر نرفته ونميرويم
چون فراتر رفتن " تكنيك " خاص خود را دارد وكارشناسی ويژه ای را میطلبد. وحد اقل
نياز به انسان خود باور كه بتواند شرايط جد يد وجهان تازه و خصوصی را با كمكها ی
دولت در صورت نداری بيافريند كه بنسبتی جوابگوی مطالبات مادی واجتماعيش باشد. اين
امر قبل از همه نياز بتعريف " متد ولوژيك " از انسان دارد كه نعريف " ايدئولوژيك "
را قرنهاست تجربه كرده واز كلام فراتر نرفته ايم. بخش خصوصی در در جه اول حاصل
تعريف " مند ولوژيك " از انسان است ، امری كه در آزادی " اطلاعات وكار " البته در
رابطه با ديگری ورعايت او محقق ، تا جامعه شود. تعريفی كه بايد به حقوق انسان در
تمام امور از امنيت شغلی نا اقتصادی وسياسی بپردازد. يعنی اگر از شان وكرامت انسان
سخن میگوييم نمیتوانيم نسبت به فقر ومحدود يتهای سياسی اين انسان بی تفاوت
باشيم. چه اولا آزادی اوالبته مطا بق قانون " قانونی كه مبنای حقوق بشری دارد "
وببهانههای ا يد ئولوژيك قابل ناديده گرفتن نيست " ، با فقر وتبعيضها ناميسر است
از اينجا نقش دولت ايجاد تعادل – رفع فقر – وتامين امنيت و قانون برای آزادی او در
حوزه اقتصاد تا سياست وفرهنگ مطمح نظراست در غير اينصورت يعنی ما گرفتار " بی دولتی
" هستيم اگرچه ممكن است حكومت داشته باشيم كه از توجيه " ايدئولوژيك " بيشتر بهره
میگيرد تا قانون چون " انتخابات كه شورای نگهبان ببهانه شرع عده زيادی را رد
میكند ". ويا تغيير ساعت كه در هر فصل نياز " تكنوكراسی " نوپای ايران است وگاهی
مورد چالش ويا بهره برداری سياسی قرار میگيرد.
ليبراليسم هم امروز در كشورهای مختلف با نگاههای متفاوت اجرا میشود در بعضی كشورها
دخالت دولت را برای تعادل اجتماعی تجويز میكند : حزب دموكرات آمريكا " ولی در زمان
حكومت محافظه كاران ما بيشتر شاهد " اختناق سرمايه " در سايه رسانهها "
Mediacrati
" بوده وهستيم. در اروپا محافظه كاران كه ببهانه نگاههای ليبرالی به آزادی بيحد
ومرز در تمام حوزهها پای میفشارند " حكومت تاچر وراست امروز فرانسه كه هر بار
قانونگزاری در رابطه با كار كرده با مشكلا ت حاصله از واكنشهای اجتماعی روبرو بوده
". البته هركشوری شرايط خاص خود را دارد كه نمیتواند بی توجه به واقعيتهای حاكم
بيكباره ره صدساله را يكشبه طی كند. بويژه كشورهای تك محصولی ، بافرهنگ كلی نگر كه
همه را بايك نگاه حكيمانه در يك چارچوب " ازقبل تعين شده " وقضا وقدری قرار میدهند
يعنی تعريفی شفاف از انسان فی نفسه ندارند در حاليكه مبنای تمام تمام حركتها "
انسان " ورهايی او از جبرهای حاكم ، از اجبارهای طبيعی تا خانواده وتاريخ و...
بوده است ازينرو گام اول رهايی از باورهای خرافی وبی پايه " ليبراليسم سياسی " بعد
از قرون وسطی بوده است. اگرچه بور ژوازی بعد در اقتصاد از هدف فاصله گرفت
وليبراليسم را در اقتصاد خلاصه كرد وبسود با و. ری رسيد در حاليكه مفهوم مدرن از
انسان حاصل يك رابطه د يالكتيكی بين " اقتصاد وفرهنگ " است. تعارض فرهنگی اروپا
وبويژه فرانسه با آمريكا مخصوصا در هنر مدرن وفيلم ناشی از همين امر است كه در
آمريكامابيشتر به " اقتصاد وانسان مادی " میرسيم ودر فرانسه واروپا بخاطر تمدنهای
قد يمی به " انسان فرهنگی " و.... البته بعد از دهههای شصت وهفتاد جهان در
سمينارهايی به " حقوق بشر " وانسان حقوقی " راه يافت ولی اينگ بخاطر عملكرد بسياری
دولتهای توسعه يافته به " بحران فرد حقوقی " وتعارضات جد يد دولت – ملتها. كه بهانه
آنهم بر آمدن قطبهای جد يد اقتصادی در خاور دور چون چين وژاپن وكره وهند و... است.
در سرزمينها ييكه هنوز با تمدنها ی كهن سر میكنند و با انسان حق طلب وكنشگر كمتر
روبرو هستند. چون كشور ما كه در زمانهاشمی ما نوعی " ليبراليسم اقتصادی " را تجربه
كرديم كه با چاپ بيرويه اسكناس ، تورم عنان گسيخته از زمان او اغاز شد وظهور طبقه
جديد ، از بستر اين طبقه كم كم شاهد باندهای مافيايی قدرت وثروت كه سياستهارا هم
تحت الشعاع قرار میداد ، ودر زمان خاتمی " ليبراليسم سياسی " را به نسبتی ، در عين
حال كه تورم اقتصادی به نسبتی مهارگرديد وگرو هها يی بنام اصلاح طلب مجلس ودو لت را
از خود كردند وما شاهد دو دولتی و.... كه دولت سايه ، چون دست نامريی آدام اسميت در
اقتصاد ، در برابر دولت قانونی و. اصلاح طلب.... عمل میكرد. سايه ای كه در كشورها
ی در حال توسعه عليرغم غرب ابتد ا بر سياست وبعد بر اقتصاد هميشه افتاده است. در
اين مرحله راه حل فقط اجرای قانون بود وتناسب مسئو ليت با قد رت.... ، كه اينها همه
با تجارب بعد از انقلاب معلوم شد " ياد گرفتنی است "
اگرچه ما در تاريخ معاصرمان هميشه با ايدههای چپ روبرو بوده ايم. زيرا كه هر گز "
راست " در خور وشفاف كه صادقانه از موضع خود دفاع كند نداشتيم. راست باصطلاح امروز
" كار آفرين " چه بيشتر بخاطر اقتصاد نفتی دلال بودند. وناشناخته در حوزه جامعه
شناختی كه اقتصادمان هم از گذشتههای دور يا " غارتی – معيشتی " ويا نفتی يعنی "
دلالی وواسطگی " بود. بهمين دليل شهرمان در تاريح معاصر از نظر اجتماعی " ام القراء
" بود واز نظر فرهنگی " مرد ا ب " كه بايد مواظب باشی در لجن غرق نشوی ، چه از
هرطرف كه روی پا در لجن داری. بنابر اين راستمان اصلا نه پرنسيپی داشت نه اصولی
اگرچه مسلمان بود. برای چنين راستی با اقتصاد نفتی وباندی ورانتی عده ای نسخه
ليبراليسم وبازار آزاد را میپيچند در حالی كه اين راست " چون نيك بنگری از همه چی
آ زا د است " نسخه ايكه برای جوامع توسعه يافته ممكن است بموازات آزادی انديشه
وپلوراليسم وطبقه متوسط طرفدارانی بنسبت موجه داشته باشد ، ولی در كشور ما راست
بمعنی امروزی ومدرنش كه مورد نظر عده ايست نداريم. راست ما بدون اين تئوریها بچيزی
پايبند نيست ، وای باينكه توجيهات ايد ئولوژيك وحتی شرعی هم داشته باشد كه دارد.
مخصوصا با تورمی كه هرساله شكافهای طبقاتی را افزونتر میكند وعده ای را بيش از پيش
فقير ونيازمند كمكهای اجتماعی ودولتی مینمايد كه هنوز بطور كامل نداريم ، تعدادی
را با تورم ، قاچاق وروابط ثرونمند تر نموده و.... خوشبختانه اينها همه بعد از بيست
وهفت سال كه از انقلاب میگذرد بسياری منجمله بخشی از روحانيت را بخود آورد. اگرچه
هنوز بخشی از ا قتصاد دانان راست كشور ما بر اقتصاد بازار پای میفشارند كه واكنشی
در برا بر دولتگرايی وانحصار طلبی عده ای در اقتصاد وسياست است ولی مهم آنستكه در "
سرمايه داری " اخلاق حاكم نيست و" سود " حاكم است ثانيا " ليبراليسم " در د نيا به
راه حلهای جد يد تر هم رسيده است " ليبراليسم جان راولز " كه معتقد ا ست بايد بهركس
" حقی به اندازه بيشترين حق برای يك زندگی عادی تعلق بگيرد و... " ١٧ -وتفاوتش با
ساير ليبراليسمها آنسنكه " فرض او جامعه ای مركب از افراد برابر وآزاد است "١٨ -كه
البته اينها همه نيازمند برنامه بوده ونزديك ببرنامههای سوسياليستی است.
اقتصاد دانان مذكور بقول خودشان هنوز به ليبراليسم كلاسيك نظر دارند واز " اولترا
ليبراليسم " آمريكای امروز و بقولی ليبراليسم وحشی وحشی كه در جستجوی بازار وهژمونی
از هيچ جنايتی فرو گذار نيست كه جنگهای منطقه ای و كودتاها و... حاصل آنست سخنی
نمیگويد امريكه با اسطوره " بازار " ودلار " ومصرف " بسياری جوامع امروز را تخد ير
كرده است. تا جاييكه بقول كندی رييس جمهور دهه هفتاد " آمريكا هميشه پول داده است
ونفرت خريده است " ١٩ - ثا لثا اينها مدعی هستند كه ما بخاطر نداشتن بخش خصوصی به
دموكراسی نرسيده ايم ، مگر تركيه با داشتن بخش خصوصی سا لها تحت سلطه نظانيان نبود
وهنوزهم به نسبتی هست واگر فشار اروپا نبود حالا هم اين دموكراسی نيم بند وشكننده
را نداشت. در ضمن بايد توجه داشت كه " سوسياليسم سرمايه داری دولنی واخلاق تنها
اخلاق سنتی نيست " در نگاه چپ امروز ما باسرمايه داری مشاركتی ودموكراسی اجتماعی
روبرو بوده ودر اخلاق مابيشتر با " اخلاق علمی " كه بعلل فساد وبحرانها میپردازد
هستيم. نمونه سوئد و اسپا نيا وبسياری كشورهای ديگر اروپايی كه غالبا سوسيال
دموكراتها انتخاباتهارا میبرند ، البته انها هم هنوز بادعای خودشان كامل نيست. چه
سوسياليسم ودموكراسی آرمانشهری است كه هر چه بشر امروز جلوتر میرود بخاطر افزايش
انتظارات وآگا هيها دست نا يا فتنی تر میشود كه البته اينها همه نسبی است. اصولا
میتوان گفت كه در " سوسيال دموكراسی " اقتصاد برنامه ای است ولی در حوزه فرهنگ
وسياست " ليبراليسم " حاكم است. بويژه كه " جبرهای اجتماعی " امروز بخاطر ظهور "
ژورناليسم وآكا د ميسم " كه با رشد ارتباطات جهانی شده راههای گريز را از اجرای "
حقوق بشر ودموكراسی و آزادی بيان وانديشه " اگرچه با تاخير ، بسته است.
امروز از بستر روحانيت شاهد ديدگاههای مدرن تا واپسگرا – بهمچنين از نگرش چپ تا
نگرش راست وطرفدار اقتنصاد بازار تا طرفدار عدالت توزيعی خوشبختانه هستيم ومهمتر
آنكه " تاسيس حزب " توسط روحانيونی را كه بنظرمن يكی از نشانههای توسعه است تجربه
میكنيم ، بويژه كه حزب همه را وارد يك تلاش جمعی واجتهاد همگانی مینمايد در
حاليكه تا بحال ما سروكارمان بيشتر با اجتهاد فرد وا يده ای كه نياز به بحث وجدل
فراوان داشت تا پخته شود، بود اين احراب خواسته ويا نا خواسته بر نامهها شا ن تحت
اشعاع دو ايدئولوژی ومتد ولوژی " ليبرال دموكراسی يا سوسيال دموكراسی " بعلاوه تيم
مجری در نهايت خواهد بود كه مردم ايران دست به انتخاب خواهند زد. يكی از دلايل شكست
اصلاح طلبان وآقای خاتمی همين امر بود كه از مباحثه وگفتگو با " مخالفان دارای نظر
وبرنامه " پرهيز میكرد. " حزب " د خالت اعضاء ، طرفداران وكارشناسان را از هر طبقه
وگروه بلا جبار فراهم میاورد از اين مرحله ما وارد دموكراسی اجتماعی درهر صورت شده
كه د يگر فشار از پايين وچانه زنی از بالا نباشد تئوریهايی كه در تجربه جواب نداد.
امری كه به شفافيت امور بالطبع می انجامد چه درحزب تصميم گيری بيشتر جمعی است وبايك
نظام سلسله مراتبی و انتخابی ومسئول فقط در اجرای تصميمات روبرو هستيم " اقتدار
قانون " البته اگر مطابق قواعد خاص خود حزب تشكيل شود. در د موكراسی اجتماعی ما
پايين وبالا نداريم. تا بحال چپمان بيشتر ار تدوكسی وراديكال وحتی گاهی عوامفريب
وسياسی كار ، كه از كوير قدرت وسياست در اين آّ ب وخاك هميشه با لومپنيسم
وشارلاتانيسم حتی ببهانه مذهب روبرو بوديم. اين چپ در مجموع وا كنشی با احسا س ستم
كشيد گی و واكنش به مظالم قرنها ، اگرچه بنسبت زياد حق داشت. ولی را ه حل نداشت.
بويژه برای كشوری چون ما كمونيسم وماركسيسم وسوسياليسم وارداتی ، كه هرايده ای وقتی
وارد شد فورا در حوزه عوام تبد يل بفاشيسم میشود و فرصت طلبها از آن بهره میگيرند
" نمونه اش بعضی سران خزب توده وتحريكات اينها كه من در نيم قرن تاريخ سياسی وحزبی
خصوصا در ملی شدن نفت تجربه كرده ام. حالا اگر در حوزه دين به خداوپيغمبر میشوددر
جامعه ای مثل ما متوسل شد واز اخلاق وتقوا در نهايت كمك گرفت ولی اينجا همه چيز در
اقتصاد خلاصه میشد وبا منافع توجيه میگرديد نتيجه اش اتحاد شوروی سابق كه از
الكليسم و كمكاری صدا ی سران آنجا بارها بر آمده وسپس فروپاشی و.... اينك هم
دموكراسی در آن د يار يك آرزوست ويا در كشور كامبوج كه در انقلابشان ما با پولپوت
وخمرهای سرخ وجنا يا ت تكان دهنده روبروبوديم وحتی در كوبا هنوز معلوم نيست مردم
كوبا بعد از كاسترو چگونه حكومنی خواهند داشت ؟ حتی در فرانسه امروز كه در انتخابات
اخير بخش اعظم از كارگران كه هميشه با كمونيستها بودند بسود راست افراطی رای دادند
تا كانديدای آنها بمرحله دوم در برابر راست ميانه " ژاك شيراك " رسيد زيرا كه
ژوسپين نخست وزير سوسياليست فرانسه بتقسيم كار اجتماعی ، وكم كردن ساعت كار بسود
بيكاران وايجاد اشتغال بيشتر پرداخته ومنافع اين كارگران بخطر افتاده بود كه او
مدعی " چپ جهانی " در برابر نابرابریهای اقتصادی بود كه حاصل سرمايه داری جهانی
قلمداد میشد و.... بعلاوه راديكالهای كمونيست وسوسياليست هم هركدام يك كاند يد ا
برای خود در نظر گرفتند و... يعنی هر گروهی منافع زود گذر ومادی خودرا در نظر گرفت
كه نتيجه اش پيروزی راست وبحرانها ی امروز فرانسه است. چه دموكراسی و سوسياليسم
حاصل نوعی فلسفه سياسی بعلاوه اخلاق اجتماعی است كه بر تعريف " فرد حقوقی " استوار
وبا گذ شت وفداكاری بسود جمع وديگری ميسر است ، فردی كه در اديان الهی ودر شرق بر "
كرامت انسان " و اخلاق در سياستها میتوانست معطوف باشد بعلاوه باور به نوعی " نظام
ار گانيك " – توحيد اجتماعی - كه " چوعضوی بدرد آورد روزگار – دگر عضوهارا نماند
قرار" سعدی ، اين امر امروز در جوامع مدرن بنام " داروينيسم اجتماعی " از اسپنسر
جامعه شناس معروف انگليسی مشهور است ، وبرای ما تكوين اين نظام ارگانيك در صورتی
ميسر بود ، چنانچه بر فلسفه خداپرستی كه تقدس زدايی از هر پديده منجمله " قدرت "
هدف بود پرداخته ، وبه انسان وجامعه در رابطه باحقوق شان برای استقرار عدالت عملا
میپرداختيم. نتيجتا بخاطر بی توجهی بد ين امر " تقدس زدايی " با شخصيتهای دوگانه
وبی تقوا ، در جامعه شا هد حضور مافيای قدرت وثروت وقانون گريزی و متملقين وفرصت
طلبها بيش از دولت وقانونمداری هستيم. زيرا كه هنوز هم انسان اسطوره ساز است
واسطوره امروزش " پول " و مقام و.... وگرنه تمام مشكلات جهان امروز منجمله ما
مسلمانها نتيجه ماده پرستی نيست. در كشور ما امروز از يكطرف با جامعه مدنی روبرو
هستيم كه سروكارمان " گذار از اسطوره پرستی به تيپولوژی است " واز يكسو با جامعه ای
ببهانه مذهب خرافه باور وا سطوره ساز واسطوره پرست ، و... كه تحت الشعاع مشكلات
فرهنگی حاصله از اين دو حقو ق بشر مغفول است. امری كه بخاطر رشد ارتباطات زود گذ ر
ومجبور بتغيير است.
شرايط جهانی وچپ مدرن
برای گريز ازا فرا ط وتفريطها دنيای امروز متوجه "
چپ مدرن " يا چپ ميانه شده است كه در آن هم حقوق خصوصی انسان رعايت شود واورا بخاطر
ايجاد اشتغال وكار آفرينی مورد حمايت قرار دهد ، كه در كشورهايی بهره وامهای
توليدی اندك است ويا دولت مستقيما شريك میشود. البته قبل از همه با تعين حقوق
اجتماعی چون تعين خط فقر ومر ز ثروت وكمك بكسانيكه زير اين خط قرار میگيرند ، دولت
موظف بدادن " يارانه " بوده تا تعادل اجتماعی فراهم آيد اين يارانهها نقدی ودر
رابطه باحقوق اندك ، كمك اجاره مسكن ، كمك هزينه تعداد فرزندان ، آموزش وپرورش
مجانی وبهداشت ودرمان و.... ، چنين رژيمهايی را در د نيای امروز رژيمهای سوسيا ل
دموكراتيك مینامند وطرفداران آن رادر برابر سرمايه داری جهانی " چپ جهانی " ناميده
، در زمانيكه ما پايان ايدئولوژی را بخاطر استبداد ايد ئولوژيك وخاطره نا ميمون
حكومتهای باصطلاح ايدئولوژيك در ذهنيت تاريخی خود داريم اين امر بيشتر در غرب حاصل
سن تزی از عدالت طلبی وآزادی خواهی است كه سالها ستيز طرفداران اين دو ، مبا حثات
فلسفی فراوان را در حافظه تاريخی خود داشتند ولی امروز ديگر دوره فلسفه بافی نيست
دوره عمل است. اين روند در حركتهای جهانی وواكنشهايی كه در برابر سرمايه داری
جهانی كه همه ساله " هشت كشور بزرگ " جلساتی در رابطه بابازار وسرمايه در نقطه ای
از جهان دارند شاهد يم. منتها اين حركتها از دوبعد بايد مورد توجه چپهای كشورهای
توسعه يافته وچپهای كشورهای در حال توسعه باشد ، زيرا كه از يكسوبا جهانی شدن كار
وسرمايه ، رقابتی بين " نيروهای كار ارزان " با نيروهای كار در كشورهای توسعه يافته
كه رفاه نسبی وتامين اجتماعی تا باز نشستگی قابل توجه بنسبت كشورهای زير سلطه
دارند ، وجود دارد كه روزی ا نگلس يار ماركس در انگلستان اينهارا " اشرافيت كارگری
" معرفی نمود ، بعد ديگر ، در كشورهاييكه انسان با حقوقش هنوز ببهانه سنت ، تاريخ
ويا ايدئولوژی فراموش است ودموكراسی بهمين بهانهها تعليق به محال است كه نمونه
بزرگ آن چين ونمونههای كوچكش كشورهای نفتی ومسلمان تا فقير آفريقايی است. رقابتی
با كشورهای توسعه يافته كه بالاخره انسان ورفاه و آزادیهای او كم يازياد مطرح است.
اينها همه بر پيچيدگیها ی سياست ومديريت وشكاف شمال وجنوب بيشتر میافزايد. در
چنين شرايطی از يكسو با منافع ملی ، جامعه مد نی ، ومحرومين اجتماعی كه از حقوق ملی
بيش از همه محرومند روبرو هستيم ، بعلاوه ساختارها ومد يريتها ييكه فرصت رعايت
هيكدام از موارد فوق را نمید هد. چه بايد كردها فراوان است ونياز مند " آزادی "
كه بی تعارف نداريم. زيرا تا شكاف فقير وغنی را حل نكنيم اين آزادی ناميسر است.
باليبراليسم وتنها رعايت بخش خصوصی آ نهم در حوزه اقتصاد ونوكيسههايی برآمده از
تورم و.... ، تعادل اجتماعی حاصل نمیگردد البته با دولتگرايی هم كه تجربه كرديم به
مافيا ی قدرت وثروت را ه يافتيم. چه " سوسياليسم دولتگرايی نيست " راه حل
برنامههای حقوق بشری در سياست واقتصاد بوده كه تنها با مشاركت همه قابل اجراست.
" چپ " امروز در بسياری نقاط جهان " چپ حقوق بشری " است و بتدريج بخاطر برنامه ومد
ل در بسياری نقاط " رژيمهای سوسيال دموكراسی اروپا " تعين كننده شده ، حتی در
آمريكای جنوبی كه امروز در آنجا " يك كارگر يعنی " اولادا سيلوا – يك سرخپوست –
اودی –يك زن سوسياليست از شيلی وچاوز بقول خودش يك سرباز برای مردم وساختن آمريكای
لاتين كه يكزن ، رييس جمهور شيلی از بازماند گان دوران آ لنده میگويد " ما آينده
ای بمراتب عادلانه تر ، فراگير تر میخواهيم ومن بعنوان يك زن بشما اين قول را
میدهم " قولی كه در برابر بسياری رهبران جهان در كنگره شيلی برای تبريك بمردم شيلی
برای ا نتخا ب اين خانم گرد آمده بودند بيان نمود. برنامه همه اينها " سوسيال
دموكراسی " بود ، زيرا كه فقر ونابرابری را در اين كشورها جز با اجرای برنامههای
عدالتخواهانه يعنی " سوسياليسم ودموكراسی " توسط دولتها بويژه در حوزه آموزش وپرورش
، بهداشت ودر مان ، مسكن ، نبود ، امری كه شامل حقوق مختلف از حق وجود وحضور در
صحنه " يعنی مشاركت در حزب ، انجمنها ، شوراهای كوچك محلی تا منطقه ای نه " شورا
ياری " كه نه قدرتی دارد نه جايی در قوانين و... " در مجموع شراكت در نظام تصميم
گيری ، تا حق اشتغال ، حق بيكاری ، بعلا وه حق كار آزا د و. مطابق قانون و فرصتهای
برابر برای همه كه حقوق سياسی واجتماعی را دربر میگيرد يعنی " حق حيات در يك وضعيت
حقوقی " كه روابط اجتماعی را متعادل مینمايد. امری كه اوتوپيا و آرمانشهر مردم
ايران از چپ ليبرال تا چپ ماركسيستی وچپ اخلاق گرا " خداپرستان سوسياليست " طی يك
قرن در مجموع بود ، كه بخاطر آن وحد ت همه را در انقلاب شاهد شد يم. انقلا بی كه
بخاطر تسريع آن توسط ضد ا نقلاب هنوز پايان نيافته است. چه فقر وفساد واختناق هنوز
بعلاوه شعارهای نا مسئولانه پابرجاست ودر برابر اينهمه كسی پاسخگو نيست. وگرنه
انقلابمان انفجار نور بود كه در برابر گلوله تفنگ با گل آغاز شد. اگر بخشونت و....
و در نها يت بتاريكی كشيده شد عللی اجتماعی وفرهنگی داشت كه بحثی ديگر میطلبد. راه
برون رفت از تمام اين بحرانها بنظرمن بازهم بدون پرده پوشی رعايت " حقوق بشر
ودموكراسی " بطور شفاف با بر نامههای سوسيا ل دموكراتيك است. برای كشوری نفتی كه
هنوز بسياری مسا ئلش بخا طر آشفتگی در طرحها وبرنامهها لاينحل مانده ، وغالبا
بنام پروژههای نا تما م در آخرسال بودجههايش نيا ز بمتمم داشته وچاپ اسكناس
بيرويه كه مكرر شده است. بعلاوه " ا نفعا ل اجتماعی " كه باعث شده عده ای جرات
نموده ، آرمانهای اوليه انقلاب را كه مهمترينش" جمهوری خواهی " است زير سوال ببرند.
انفعالی كه بخشی از روشنفكران در ايجاد آن در سالهای گذشته با " قهر از صندوقهای
رای" حتی در " انتخابات شوراها كه آزادانه ترين انتخابات بود " نقش غير قابل انكار
داشتند و در انتخابات رياست جمهوری بخاطر فقدان تحليل خيال میكردند " اينها همه
سناريو بسود يكی از كاند يداها ست ١٩- در حاليكه اولين گام رهايی واجتماعی شد ن ،
حضور در صحنه بهر بهانه است برای ملتی كه درقرن بيست ويكم هنوز در انتظار ويا در
جستجوی منجی است بويژه كه در بسياری كشورها مقام شهرداری سكوی پرش به مقام رياست
جمهوری است.
پانوشتها
١ – از د كنر صد يقی در كناب " فرقههای شيعه بعد از اسلام در ايران"
٢- مدرنينه چيست از
Alexis nous'"
از انتشارات دانشگاه پاريس"
٣- از علی عليه السلام
٤- از بهاء ا لد ين خرمشاهی نقل از مجله نقد ونظر شماره ٥
٥– دكتر داود فيرجی مقاله " مسئله سياسی مسلمانان در انديشه امام خمينی"– شرق – ١٦
اسفند ٨٤
٦- از حجت الاسلام سيد علی مير موسوی در مصاحبه با " اعتماد ملی " با عنوان " فقه
سياسی و تنگناهای نظری " ١٤ فروردين ٨٥ –٦ - از حجته الاسلام كد يور نقل از سايتها
و روزنامه شرق و......
٧ – نقل ازهادی خا نيكی در مقاله " غروب روشنفكری سياست ورز " شرق – ويژه نامه - ص
٤١
٨- از خسرو شاكری نقل از كتاب جنبش مشروطيت وانكشاف سوسيال دموكراسی
٩- از داريوش آشوری
١٠ – از سوسن شريعتی – در مقاله روشنفكری دينی - شرق
١١- از داريوش شايگان
١٢- ازهابر ماس – فيلسوف آلمانی از مكتب فرانكفورت
١٣- از مارسل گوشه در مركز مطالعات عالی علوم اجتماعی – پاريس
١٤ – از حجت الاسلام سيد علی مير موسوی – در مصاحبه با " اعتماد ملی – ١٤ فروردين
٨٥
٥ ١ – از حجت الاسلام كديور در سايت آفتاب
١٦- بنقل از سايت امروز – بهمن ١٣٨٤- ١٧ – از كتاب بحران ايد ئو لوژی – محمود
نكوروج – انتشارات چاپخش -١٩ – از احسان شريعتی – شرق
١٧ فروردين ٨٥ -٢٠ از نظر انگلس " قهر عملی ارادی نيست بلكه اجرای آن شرايط ومقدمات
خود را دارد كه بايد واقع بينانه باشد يعنی ابزاری كه نوع كاملتر آن بر نوع ناكامل
پيروز میشود واين ابزار بايد توليد شده باشند، اومعتقد است كه قهر بواسطه توليد
بوجود میايدو توليد هم بواسطه فعاليتهای اقتصادی وفعاليتهای اقتصادی هم نيازمند
ابزار توليد " انسان " بعنوان نيروی كار ، يعنی قدرت سياسی بدون قدرت اقتصادی كه
بتواند ابزار جديد توليد كند هيچ جايگاهی ندارد " از كتاب نقش قهر از نگاه انگلس –
دكتر ناصر طهماسبی ص- ٢٦