زندگی

آقای كرزی ، از حكومت قانون تا تنگنای دردناك بحران

نويسنده : نعيم پويش

 

" برداشت ها و نگرش ها از اوضاع كنوني افغانستان وتداوم توان مديريتي دولت آقاي كرزي ، بحث چند روز اخير بوده است .
هرچند حضور قاطع و محكم خانم رايس برخي از ترديد ها را برطرف نمود اما نتوانست پاسخ دهنده همه مشكلاتي باشد كه مردم بصورت عيني با آن دست وپنجه نرم مي كنند.
نوشتار زير نمونه اي واقع بينانه اما تند ، از يك برداشت است كه به دليل پرداخت رسا و زيباي آن به دست نشر مي سپاريم ":

محصول كنفرانس بن فرزند ناخواسته ای بود كه نامش را حكومت موقت نهادند. آقای كرزی ، پدر خوانده اين فرزند، مسئوليت خطيری را به عهده گرفت كه بعدها معلوم شد شانه های ضعيفش توان حمل آنرا ندارد. كنفرانس بن ، كه حوزه تفكر و تعقل بانيان آن از حصارها ی محدود قوم فراتر نمی رفت ، مردی ‌را به رياست جمهوری منصوب كرد كه موفق شد آنچه را كه طالبان در ماموريت خود بدان توفيق نيافته بودند محقق سازد.
افغانستان كه از تكه های شكسته شده يك ملت مجروح ساخته شده بود، اولين فرصت ملت و دولت سازی را، كه لازمه ی بقای‌ هر كشوری در برابر كفتاران مهاجم است،‌از دست داد. آقای كرزی، رنجهای سی ساله گرسنه ترين ملت جهان را ناديده گرفت.
آقای كرزی و تيم نخبگان اطرافش در هر دو لويه جرگه، انتخابات رياست جمهوری، و انتخابات شورای ملی با برافراشتن پرچم حراست از قوم و قبيله هر بار زخم دردناك مردم افغانستان را عميق تر كردند و اميد تحقق پروسه ی ملت- دولت سازی را بيشتر به ياس مبدل ساختند.
بازيگران اصلی قدرت در حكومت آقای كرزی، قوم گرايانی بودند كه هيچ چيز به جز تذكره هويت قوم خود را در دست نداشتند.
البته بی انصافی است اگر تنها آقای كرزی و تيمش را قومگرا تلقی كنيم ،‌اپوزيسيون آقای كرزی ، كه الزاما از اقوام ديگر تشكيل می شود ، نيز در قومگرايی ، منطقه گرايی، و ولسوالی گرايی از آقای كرزی و همكارانش كم نمی آورد.
اما تفاوت عمده بين آقای كرزی و آنان در اين است كه اين رهبران علاوه بر اينكه مشروعيت قانونی در برابر مردم افغانستان ندارند، هيچ مسئوليت رسمی كه برخواسته از شيوه های مشروع باشد نيز ندارند.
اما آقای كرزی آنان را بر خلاف منافع و تمايل مردم افغانستان همواره در حاشيه قدرت نگه داشت تا خود و تئوريسين های‌ قوم برترش بتوانند، در بازی قدرت در راس هرم قرار داشته باشند و با استفاده از منابع مردم افغانستان طبقه ی سياسی قدرتمندی را خلق نمايند كه آرزوی ‌قوم برتر را محقق و قدرت سياسی را برای آنها درساخت سياسی جامعه نهادينه نمايند.
بدين ترتيب فساد اداری عامدانه ناديده گرفته شد.
آقای كرزی كه مسير حركت ثروت چپاول شده ی ملی را خوب می دانست، تلاش كرد با بزرگ جلوه دادن گوسفند دزدی رهبران اپوزيسيون خود، جامعه ی بين المللی و كشورهای كمك كننده را فريب دهد.
نقشی را كه پاكستانی ها در رابطه به طالبان برای ايالات متحده در پنج سال اخير بازی كرده اند.
آقای كرزی با تصور اينكه صد نفر پشتون از تمام قوم پشتون نمايندگی می كنند مسيری را انتخاب كرد كه امروز تمام آرزو های يك ملت را در معرض طوفان خدعه دشمنان خارجی آن قرار داده است.
آقای كرزی اشتباه كرد.
افغانها فاشيست نيستند.
آنها سالهای طولانی در كنار هم زندگی كرده اند، و بارها ثابت نموده اند كه به ارزشهايی فراتر از قوم معتقدند.
ارزشهايی چون انسانيت، اسلاميت، و مسئوليت پذيری. يك تاجيك به همان اندازه در خوست و پكتيا احساس امنيت می كند كه در پروان يا هرات.اگر چنين نبود و اگر مردم افغانستان فاشيست می بودند،افغانستان در طی سی سال اخير بايد دهها بار تجربه ی خونين روآندا را تكرار می كرد.
تاجيك های بسياری از مناطق كشور، بيش از پشتونهای ارزگان به آقای كرزی رای دادند اما آقای كرزی و تيمش اين واقعيت را نديدند.
شايد چهره ی ظاهری حكومت آقای كرزی، به شكل فريب دهنده ای، از تنوع حكايت كند، اما ماهيت مسئله متفاوت است و بازيگران واقعی سياست افغانستان فقط يك گروه خاص هستند.
آقای كرزی با اين دلخوشی كه پشتون ها فريب صحنه سازی های قومگرايانه ميان تهی نخبگانش را خواهند خورد، ظالمترين، غيرمتعهدترين و چپاولگرترين انسانها را به نمايندگی از حكومت خود بر سرنوشت تمام مردم افغانستان بخصوص مردم جنوب مسلط ساخت.
مردم جنوب بين گرگهای درنده ی به ظاهر چوپان آقای كرزی از يك سو و طالبان كه به مراتب از دولتمردان آقای كرزی قانونمندتر و متعهد تر بودند، طالبان را انتخاب كردند.
آقای كرزی كه عادت كرده بود با مردم به مثابه رعايای فرمانبردار برخورد نمايد، و هيچ اهميتی به افكار عمومی قايل نباشد ، نمی توانست نتايج مرگبار چنين تغيير عمده ای را در افكار عمومی مردم درك كند. بن لادن موفق شد، با وارد كردن جامعه ی جهانی به معضل افغانستان ، كه نتيجه ی آن سقوط ‌حكومت طالبان بود، اميدواری ‌و حس همبستگی ملی را در مردم افغانستان بوجود آورد، و آقای كرزی با توانايی عجيب و سحرگونه خود توانست اين اميد به آينده و حس همبستگی ملی را كاملا از بين ببرد.
پروسه ی ‌ملت و دولت سازی‌ با شكست مواجه شد.
تعهدات اخلاقی آقای كرزی‌ به مردم افغانستان در از بين بردن فساد و دزدی عملی شد اما با اين تفاوت كه دزدی از بين رفت و چپاولگری جايگزين شد.
مردم افغانستان در طی پنج سال گذشته هر روز بيشتر از قبل مورد تهاجم طوفان تهاجم لشكر مغولی اداره اي چپاولگر قرار گرفتند، اين امر شرايط را برای جان گرفتن دوباره ی طالبان و دست اندازی مداخله گران در امور داخلی افغانستان مساعد ساخت.
پاكستان دوباره جرات پيدا كرد، و انهدام كامل افغانستان را در راس اجندای سياست خارجی خود قرار داد.
طالبان قوت گرفت و توانست، فاصله ای كه بين مردم و دولت بوجود آمده بود را به عنوان محيط زيست خود قرار دهد.
طالبان با تعهد به آرمان های طالبانيزم خود، با حمايت افكار عمومی مردم سمت جنوب، و با حمايت استراتژيك جمهوری اسلامی پاكستان، ‌اينك به بزرگترين چالش در برابر دولت آقای كرزی بدل شده است.
به هر حال افغانستان كه در طی سی سال گذشته عرصه ی تاخت و تاز بزرگترين سازمانهای استخباراتی جهان بوده است، مشكل است بتواند حكومتی سالمتر و متعهدتر از اين داشته باشد.
بخش اعظم طبقه ی سياسی افغانستان در طی سی سال گذشته محصول مناسبات استخباراتی‌ كشورهای بيگانه بخصوص كشورهای همسايه است.
در بسياری ‌موارد ميزان تعهد سياستمداران افغان به اين سازمانهای استخباراتی به مراتب بيشتر از تعهد آنها به مردم و منافع افغانستان است.
در اين صورت ظالمانه خواهد بود اگر تمام مسئوليت را به دوش آقای كرزی بيندازيم اما مشكل آقای كرزی اين است كه مسئوليت اين بار سنگين را به دوش گرفته است و ناخدای كشتی شده است كه در طی سی سال گذشته ضربات امواج سهمناك جنگ آنرا شديدا آسيب پذير و درمانده كرده است.
تنها راه حل اساسی عبور از تنگناه دردناك بحران، ايجاد حكومت متعهد و غير قومگرا و تسريع پروسه ی‌ ملت و دولت سازی است.
آقای ‌كرزی ‌بايد در قسمت تيم كاری خود شجاعانه تجديد نظر نمايد، خود را از آنچه بر ملت می‌گذرد آگاه كند و كسانی را وارد دستگاه حكومتی خود نمايد كه خلاقيت كافی برای حل معضلات ملی را داشته باشند.
حكومت فعلی آقای كرزی ، حكومت مردان كوچكی است كه مسئوليت های بزرگتر از توان انان به آنها سپرده شده است، ماموريت های بزرگ را فقط مردان بزرگ قادرند به انجام برسانند، موهبتی كه اداره ی آقای كرزی به شدت از فقدان آن در عذاب است.