از ميان جنگ، به درون صلح
يوشكا فيشر
برگردان:
علیمحمد طباطبايی
حيفا، بيروت و بسياری ديگر از شهرها و دهكدههای لبنان و اسرائيل در زير آتش جنگ
قرار گرفته است. چه كسی میتوانست همين چند هفته پيش وقوع چنين جنگی را پيش بينی
كند؟ واكنش مردم در سراسر جهان به تصاوير تلويزيونی از ويرانیها و مرگ انسانها در
لبنان، غزه و البته اسرائيل چيزی جز انزجار و نفرت نيست.
البته همه میدانستند كه حزب الله ـ كه به دلايل درستی به عنوان يك سازمان تروريستی
تلقی میشود ـ زرادخانهای از راكتهای كاتيوشا و همينطور موشكهای دوربرد قابل
هدايت انبار كرده است. اين نيز جزو اسرار نبود كه حزب الله به عنوان دولتی در دولت
عمل میكند، همراه با ارتش شخصیاش كه شديداً دارای انگيزهايی برای مبارزه با
اسرائيل است و در كنار ساختار تروريستیاش. اين حزب الله است و نه دولت لبنان و
ارتشش كه مرز لبنان با اسرائيل را از زمانی كه در سال ٢٠٠٠ اسرائيل از جنوب لبنان
عقب نشينی كرد كنترل میكند.
با وجودی كه حزب الله دارای دو وزير در كابينهی لبنان است و چندين عضو در پارلمان
دارد، اما عملكرد آن در مسير منافع كشور لبنان قرار ندارد. برعكس، اهداف اين گروه
در دمشق و تهران تعين میشود، يعنی از جايی كه بيشتر اسلحههايش منشا گرفته است.
اين كنترل خارجی علت اصلی تراژدی فعلی است كه به طور اجتناب ناپذيری به يك جنگ
وكالتی منجر شده است.
اما در اينجا چه كسی وكيل و نمايندهی چه كس ديگری است؟ بگذاريد كه علت به راه
افتادن جنگ فعلی را مرور كنيم. در درون حماس كه آن نيز شديداً زير نفوذ و تاثير
سوريه و ايران قرار دارد، بحثی بنيادين در اين باره در گرفته بود كه در پيامد
موفقيت در انتخابات و نفويض اختيار برای تشكيل دولت جديد فلسطينی آيا اين سازمان
بايد اسرائيل را به رسميت بشناسد يا خير. در حالی كه انجام يك توافق برای به رسميت
شناختن اسرائيل قريب الوقوع مینمود، رهبری حماس از خارج (كه مركز آن در دمشق است)
دستور حمله نظامی به پست ديده بانی اسرئيل را صادر كرد كه در اثر آن چندين سرباز
كشته شده و يك سرباز ديگر به اسارت گرفته شد.
اعتراض شديد مردم اسرائيل و واكنش نظامی بسيار سنگين دولت در پيامد آن كه به طور
اجتناب ناپذيری مرگ تعداد زيادی از مردم فلسطين را به دنبال داشت و از قبل قابل پيش
بينی بود ظاهراً بخش اصلی از محاسبههای خونسردانهی كسانی بود كه آن حمله را تدارك
ديده بودند. به ناگهان توافق عمومی كه در ميان فلسطينیها در حال شكل گيری بود فلج
شد و شناسايی اسرائيل ديگر امری نامربوط به نظر میآمد و برای بار ديگر تندروها به
پيروزی رسيدند.
اما چند روز پس از آن رويداد، حزب الله لبنان عيناً همان كار را تكرار كرده و در
مرز با اسرائيل دو سرباز ديگر را ربود و كاملاً روشن گردانيد كه حماس و حزب الله
برنامههای خود را برای ايجاد رويارويی تمام عيار با اسرائيل هماهنگ كردهاند.
تمامی اينها فقط چند روز قبل از نشست سران
G٨
در سنپترزبورگ روی داد، يعنی در جايی كه يكی از موضوعات اصلی رسيدگی به اهداف
هستهای ايران بود.
جنگ فعلی در لبنان جنگی نيست كه در آن جهان عرب در برابر اسرائيل ظاهر شده باشد،
بلكه جنگی است كه توسط نيروهای تندروی منطقه ترتيب داده شده است ـ يعنی توسط حماس و
جهاد اسلامی در ميان فلسطينیها، حزب الله در لبنان همراه با سوريه و ايران ـ يعنی
كسانی كه اساساً هرگونه توافق و سازش با اسرائيل را رد میكنند. آنها برای به راه
اندازی چنين درگيری سه دليل خوب دارند: اول، كاهش فشارهايی كه از درون جامعهی
فلسطينی بر حماس جهت به رسميت شناختن اسرائيل وارد میشود. دوم، متزلزل ساختن روند
دموكراسی سازی در لبنان كه سوريه را به حاشيه رانده است و سوم، دور كردن توجه جهان
از مناقشه در حال ظهور در بارهی برنامههای هستهای ايران و نشان دادن «
ابزارهايی » به غرب در صورت به راه افتادن مجادله برای حل آن.
دولتهای ميانه روی عربی به درستی به كيفيت جديد اين جنگ از همان ابتدا پی بردند.
اين جنگی است در بارهی هژمونی سوريه بر لبنان و فلسطين و در سطحی وسيع تر ادعای
هژمونيك ايران بر تمامی خاور ميانه. اين ادعاها در حال حاضر در صحنهی نبرد لبنان
به صورت وكالتی مطرح میشوند. با حمله به اسرائيل از اين كشور استفادهی ابزاری شده
و قربانیهای فلسطينی و لبنانی به عنوان نشانههايی از برحق بودن مورد سوء استفاده
قرار میگيرند، اما اهداف استراتژيك عاملين اين جنگ در پشت صحنه از نظرها پنهان
مانده است. با اين حال میتوان ثابت نمود كه اين محاسبهای كاملاً اشتباه توسط
تندروهای منطقه بوده است. با موشك باران شهر حيفا سومين شهر بزرگ اسرائيل در واقع
مرزهای غير قابل عبور پشت سر گذارده شده است كه میتواند پيامدهای وسيعی به دنبال
خود داشته باشد. از حالا به بعد موضوع ديگر اساساً خاك و سرزمين، استرداد يا اشغال
نيست، بلكه موضوع اصلی تهديد استراتژيك اسرائيل است يا در واقع تهديدی برای وجود
اسرائيل به عنوان يك كشور و يك ملت.
جبههی طردكنندگان اسرائيل قاطعيت اين كشور و توان آن برای بازدارندگی را دست كم
گرفته بودند. اين واكنش ثابت نمود كه هيچ راه بازگشتی به وضعيت موجود در لبنان وجود
ندارد و آرزوهای هژمونيك ايران را برای تمامی جهان آشكار نمود. بلاهت اين عمل
كاملاً آشكار است، زيرا نياز به قدرت تخيل زياد نداريم كه به تصور درآوريم يك
خاورميانه چنانچه چتر هستهای ايران تندروها را مورد محافظت خود قرار دهد چگونه به
نظر خواهد رسيد.
اين محاسبهی اشتباه بخصوص هنگامی آشكار میشود كه يكی از اين ٤ حالت ظاهر شود:
ـ اسرائيل از كشيده شدن به يك جنگ فرسايشی زمينی پرهيز كرده و خود را به بعضی اهداف
جهت ايجاد هراس در حريف مقابل محدود كند.
ـ چنانچه هيچ گونه امكان بازگشت لبنان به وضعيت فعلی وجود نداشته باشد بلكه قطعنامه
١٥٥٩ سازمان ملل كه انجام آن مستلزم خلع سلاح تمامی گروههای شبه نظامی در لبنان به
كمك جامعهی بين الملل است به موقع اجرا گذارده شود.
ـ چنانچه ائتلاف ضد هژمونی فعلی كه از كشورهای ميانه روی عرب (به انضمام ميانه
روهای فلسطينی) تشكيل میشود به يك ابتكار عمل قوی و جدی برای ايجاد صلح تبديل
شود.
ـ و در نهايت اگر گروه چهارتايی خاورميانهای به رهبری آمريكا برای يك راه حل عملی
متعهد شده و ضمانتهای سياسی، اقتصادی و نظامی لازم را برای دوام آن برای طولانی
مدت فراهم گرداند.
دراينجا اين اسرائيل است كه نقش كليدی را در اختيار دارد. اين كشور دو بار به صورت
يك طرفه نيروهای نظامی خود را به پشت مرزهای به رسميت شناخته شده اش به عقب كشيده
است، يعنی از جنوب لبنان و از غزه. و در هر دو بار فرمول اسرائيلی زمين برای صلح به
زمين برای جنگ منتهی شده. اكنون در حالی كه وجود اسرائيل در معرض تهديد جدی قرار
گرفته، صلح با همسايههای عرب به عنوان چشم اندازی بعيد تر از هميشه به نظر میرسد.
يعنی پس از سالهای طولانی از تلاش برای منعقد ساختن پيمان صلح و با توجه به اصل
مبنايی يك راه حل كه در آن حق هر دو كشور اسرائيلی و فلسطينی به رسميت شناخته شده
است. به اين ترتيب اكنون به نظر میرسد كه اسرائيل بيش از هميشه به يك استراتژی
برتری قدرت نظامی بازگشته است.
به باور من جنگ فعلی لبنان میتواند فرصت جديدی برای صلح بگشايد. هرچه سريع تر
اسلحهها در لبنان ساكت شوند، بهتر است. ليكن نقطهی شروع اين جنگ را فراموش نكنيم:
برخورد در درون حماس در اين باره كه اسرائيل به رسميت شناخته شود يا خير و همينطور
رويكرد دولتهای ميانه روی عربی به اين جنگ و مقاصد پنهان در پشت ظاهر اين جنگ را
از ذهن دور نداريم.
امنيت آيندهی اسرائيل يك نظم و تشكيلات جديد و دائمی در لبنان را و همينطور يك
تضمين كارآمد برای استقلال آن را ديگر غير قابل اجتناب ساخته است. اكنون بايد
بگذاريم كه سوريه دست خود را به خوبی بازی كرده و برای پرزيدنت بشاراسد مسيرهای
عادی سازی روابط را باز كنيم. با ارتفاعات جولان اسرائيل كارتهای برنده را در دست
خود دارد. بدون سوريه نيز ايران تنها میماند. عراق نيز از يك چنين پيشرفتی منتفع
خواهد شد.
در نهايت اوضاع و احوال آنقدرها هم كه ممكن است به نظر رسند بد نيستند. در
زندانهای اسرائيل يك اتفاق نظر در ميان زندانیهای مهم حماس و فتح در بارهی پذيرش
يك كشور فلسطينی در درون مرزهای ١٩٦٧ به وجود آمده است. اين واقع گرايی جديد
فلسطينی بايد مورد حمايت قرار گيرد. با اين وجود هيچ راهی برای عقب تر رفتن از زمان
تاريخی ژوئن ١٩٦٧ (برای هر دو طرف) وجود ندارد.
و در خود اسرائيل آيا وقوف يافتن از يك تهديد جديد استراتژيك بعضی مجادلههای در
بارهی سرزمين و شهركهای مسكونی را به نظر منسوخ نساخته است؟ از آنجا كه اين جنگ
فعلی مستقيماً وجود و بقاء خود اسرائيل را نشانه گرفته است، آيا امنيت استراتژيك و
بنابراين منطقهای بعد از اين اهميت به مراتب بيشتری نخواهد داشت؟
اما اسرائيل بعد از اين امنيت خود را چگونه تعريف خواهد كرد؟ بازدارندگی سطح بالاتر
به اضافهی شدت استراتژيك از طريق راه حلهای سياسی همراه با ساختار امنيتی محلی؟
در حال حاضر تاكيد اسرائيل بر بازدارندگی بسيار شديد است اما اين اندرز خوب را
میتوان به مقامات اسرائيلی داد كه از راه حلهای سياسی و ديپلوماتيك نيز غافل
نباشند و از درون موضع برتری كه دارند به تمامی كسانی كه آمادگی پذيرش رسمی كشور
اسرائيل را دارند ـ نه فقط در كلام كه همچنين در عمل ـ يك پيشنهاد جامع صلح ارائه
كنند و پيوسته از خشونت بيشتر چشم پوشی نمايند.
اين اندرزها را نه فقط اسرائيل و همسايههايش كه ايالات متحده و اروپا نيز بايد به
كار گيرند. اين جنگ يك موقعيت مناسب برای صلحی پايدار فراهم آورده است و نبايد
بگذاريم كه بی حاصل از كف برود.
From War to Peace (Vom Krieg zum Frieden) by Joschka
Fischer.
Project Syndicate ٢٠٠٦.