در اواخر ماه می 2006 از نتایج تحقیقی که ده هزار جوان هلندی در آن شرکت کرده بودند، روشن شد که دوسوم استفادهکنندگان جوان اینترنت با هم سکس سیبرنیتیک انجام میدهند. جوان های مزبور با هم چت میکنند و از طریق کلام، عکس و فیلم ویدئویی راجع به آرزوها و تمایلات سکسیشان با هم حرف میزنند. هدف از تحقیق آگاهی دادن به پدر و مادرها در بارة رفتار اینترنتی فرزندانشان است.
ایدة سکس سیبرنتیک از سال ها پیش نیز وجود داشته است. الکترودهای ماشینی که به سر وصل میشوند و امکان تجربة یک رابطة تمامعیار جنسی را ممکن میکنند. ولی این تکنیک تا به حال واقعیت پیدا نکرده و در مرز فانتزی باقی مانده است. سکس سیبرنیتیک مصداق این مثل معروف زبان فارسی نیز هست که میگوید" وصفالعیش نصفالعیش".
در اینترنت گشتی زدم تا برای پدیدة بالا یک پایة تئوریک پیدا کنم که به مطلب زیر برخورد کردم (فصل دوم از مجموعه ای پیوسته بنام "دیجیتالی شدن در ویدئوکلیپ" که توسط افراد مختلف نوشته شده است). گرچه این مطلب بطور مستقیم در ارتباط با موضوع بالا نیست ولی از آنجا که به رابطة انسان و ماشین و رسانه مربوط است بعظی از جنبههای نظری آن را توضیح میدهد.
انسان و ماشین و دیجیتالیشدن در ویدئوکلیپ لیانه فان ده ِبرَک
1. چارچوب تئوریک
پستمدرنیسم و دیجیتالیشدن
تکنولوژی دیجیتال که 60 سال پیش برای اولین بار کشف شد تقریبا" ار اوائل سال 1990 با سرعت فزاینده ای پیشرفت کرد و منجر به تغییرات شگرفی در زندگی بشر شد که انقلاب دیجیتالی نام گرفت. انقلاب دیجیتالی مهر خود را بر خیلی از عرصههای زندگی ما کوبید. یکی از این عرصهها هنر است که دستخوش تغییرات بسیار با پیامدهای مثبت و منفی شده است. تجارتیشدن، تولید انبوه از یک نمونه و رسانهایشدن (تجربه و دریافت همه چیز از طریق رسانه) از مهمترین خصیصههای هنر در دوران پستمدرنیسم هستند. منفی یا مثبت ارزیابی کردن این تغییرات کاملا" بستگی به نظرشخصی افراد دارد. برای بعضیها مثبت است چون درهم آمیزی مرز هنر سنگین (والا) و هنر سبک تفاوت میان مردم عادی و الیت جامعه را کمتر کرده است. بعضی های دیگر این تغییر را منفی میدانند چون در جوهر هنر
(ااصیل) گسست ایجاد کرده است.
پستمدرنیسم در کنار نوگرایی اشکال جدیدی از هنر را نیز با خود همراه آورده است. یکی از نمونه هایش ویدئوکلیپ است که ما روزانه با آن برخورد داریم. در هلند حداقل سه کانال تلویزیونی ام تی وی ، تی ام اف و بوکس و یک کانال کودکان فقط به پخش ویدئوکلیپ اختصاص دارند. خیلی از پیامدهای پستمدرنیسم را میتوان در پدیدة ویدئوکلیپ مشاهده کرد. ویدئوکلیپ را میتوان در شمار هنرهای سبک به حساب آورد چون کالایی توده پسند است، نمونه های مشابه فراوانی در بازار تولید میشود که از یک قماشند و خیلی مشکل میشود از یک نمونة اریژینال صحبت کرد. اما میتوان آنرا هم در ردیف هنرهای سنگین به حساب آورد چون روندی ابتکارآمیز است که در تهیة آن از تکنیکهای مختلف (مانند انیمشنهای کامپیوتری و فیلمبرداری در صحنه) و تخصصهای بسیار استفاده میشود و قادر است که صدا و تصویر را با هم هم آهنگ کند. ویدئوکلیپ را از نظرات توانایی در جلب توجه همگان، فروش بالا و نوعی از هنر که در عرصة تجارت نیز کاملا" موفق است، میتوان در کادر تجارت، نوآوری و دینامیک پستمدرنیستی قرار داد. ویدئوکلیپ را میتوان کاری هنری با اهداف تجارتی به حساب آورد. ویدئو کلیپ میتواند هم نقش نشان تجارتی آرتیست را بازی کند ( مانند هنرمندانی که به ساختن هیولاهای ترسناک کامپیوتری مشهور میشوند) هم نقش کلید موفقیت آهنگ را که بازهم اهمیت تجارتی دارد. این مورد آخر، یعنی موفقیت یافتن یک آهنگ، دستخوش یک تغییر اساسی شده است. در واقع دیجیتالی شدن تأثیر فراوانی در تغییر فرم و پیام ویدئوکلیپها بازی میکند. امکانات فراوان ساختن جلوههای ویژه و آفرینش فضاهای توهم زا از جملة این تغییرات هستند. دیجیتالی شدن همچنین باعث ارزان شدن و در دسترس همگان قرار گرفتن شده است.
رسانهایشدن
همانطور که قبلا" گفتیم ویدئوکلیپ شکلی از هنر است که روزانه با آن برخورد داریم و میتوانیم بگوئیم که جزئی دائمی از زندگیمان شده است. این پارادایم با مفهوم رسانهایشدن پستمدرنیستی پیوند دارد: تجربه و دریافت واقعیت به واسطة رسانههای گوناگون. به عبارت دیگر واقعیت دیگر مستقیما" از طریق ما، بدون واسطهگری یک رسانه دریافت نمیشود. به این ترتیب ویدئوکلیپی از مادونا میتواند در کنار سایر عوامل در درک و دریافت ما از سال های دهة هشتاد مؤثر واقع گردد. در میانة سال 2005 به نظر میرسد که ویدئوکلیب تأثیر فروانی بر درک و دریافت ما از برهنگی، تن انسان و تمنیات جنسی (سکس) دارد. زنان برهنة این کلیپهای ارزان قیمت به نظر میرسد که مورد پذیرش واقع میشوند. همچنین رقص های اروتیک این ویدئوکلیپها روز به روز بیشتر در کلاس های پر طرفدار رقص های ورزشی ( اروبیک) وارد میشوند.
بازتاب اجتماعی
کارهای هنری، طبیعتا" نه همه، همیشه در برابر تغییرات فلسفی اجتماعی جامعه موضعی منتقد داشته اند. این روحیة انتقادی در ویدئوکلیپها نیز قابل مشاهده است. به نظر خانم ساسکیا دوبویس، نظریه پرداز فرهنگی و کارشناس ویدئوکلیپ، در ویدئوکلیپها ترسها و شیفتگیهای پستمدرنیستی بازتاب مییابند. در این مبحث تأکید من بر موضوع پستمدرنیستی انسان و ماشین است.
انسان و ماشین
از آغاز پیدایش تکنولوژی، که میتوان آنرا مصادف با شروع دوران رنسانس (پیدایش هنر چاپ کتاب) گرفت، موضع فرهنگ در مقابل تکنولوژی میان ترس و تحسین در حرکت است. ترم های متداول برای این دو مفهوم صنعتگریزی و
و صنعتگرایی است. موضوع صنعتگریزی، ترس از غلبة فزایندة تکنولوژی بر عرصههای مختلف زندگی است. مثالهای بارز آن ترس از بیکارشدن و تصادفات است. صنعتگرایان برعکس، اعتماد (مبالغه آمیز) دارند که بهترشدن زندگی فقط در پیشرفت تکنولوژی خلاصه شده است. این تضادها در این واقعیت خلاصه میشوند که انسان دائما" میان پیشرفت تکنولوژیک و نگهداری سنت سرگردان است. انسان با هر دو سروکار دارد (کاوالارو). بررسی صنعتگریزی و صنعتگرایی از زوایای مختلف منجر به پیدایش نقطه نظراتی آنچنان متفاوت میشود که مرز میان ترس و تلقین همیشه مشخص نیست.
استلارک و مک لوهان
هنرمندی که موضع شایانی در مقابل رابطة تکنولوژی و انسان را مطرح میکند استلارک است. استلارک با آدم ماشینی اختراعیش (یک زیرنوع بر آمده از هنرهای نمایشی که در آغاز دهة شصت پدیدار شد و در دهة هفتاد به اوج شکوفایی خود رسید) تشابهات انسان و ماشین را به ما نشان میدهد. او اعتقاد دارد انسان با پیدایش فرهنگ ماشینی (فرهنگ سیبرنیتیکی) همانگونه که دهرای میگوید: "مغزش از لای استخوان پیشانی و اعصابش از ورای پوست بیرون زده است، نوع جدیدی از تکنولوژی منجر به نوع جدیدی از انسان میشود". بخش بزرگی از نقطهنظرات دهرای بر تئوری فیلسوف بزرگ مارشال مک لوهان استوار است. مک لوهان از جمله معتقد است: "هر ابزاری دنبالة یکی از تواناییهای جسمی یا روانی انسان است. مثلا" چرخ فرم توسعه یافتة پا است، کتاب اختراع چشم است و لباس الهام گرفته از پوست است". مک لوهان همچنین معتقد است " فضایی که حواس ما را احاطه کرده است،نحوة تفکر ما، نوع کارهایی را که انجام میدهیم و شکلی که جهان را تجربه میکنیم، تغییر میدهد. وقتی که این نسبت ها تغییر کنند، خود انسان نیز تغییر میکند. او میگوید: "پیامی که رسانه معینی به یک گیرنده (به عنوان مثال ویدئوکلیپ و بینندة کانال ام تی وی) منتقل میکند متأثر از شکل رسانه است: رسانه همان پیام است*". به نظر دهرای در فلسفة استلارک صحبت از نوعی تکامل پستمدرنیستی است:" تکامل زمانی به پایان خود میرسد که تکنولوژی و انسان یکی شوند. به محض اینکه تکنولوژی هر شخص را فردا" به پیشرفت خود قادر سازد، وابستگی انسان و تکنولوژی به هم دیگر معنی ندارد".
در دهة هشتاد این آگاهی بوجود آمد که تکنولوژی و انسان آنچنان که پیشتر تصور میشد ازهم دور نیستند. در دوران پستمدرن مرز میان انسان و تکنولوژی مرتبا" بیشتر درهم میآمیزد و غیرقابل تشخیص میشود. میان این دو موقعیت نوعی ذوب صورت میگیردو به این ترتیب بنیان تضاد ساختاری میان آنها ازهم میگسلد. ذوب انسان و ماشین در یکدیگر قبلا" هم پیش آمده است. در دهة شصت این قسم ذوب ها بخشی از ایده - واقعیت های اجراپذیر شدند. دستگاه تنظیم ضربان قلب (یا پیس میکر دستگاهی است که در درون بدن انسان زیر شانة چپ قرار میگیرد و ضربان قلب را تنظیم میکند) نمونهای از آن است.
دورن کنونی دوران انسان-مرکزی پسامدرن (هیومانیسم پسامدرن) نیز نامیده میشود. دورانی که انسان خودش به تنهایی مرکز و فرماندة همه چیز بشمار می آمد (هیومانیسم) دیگر سپری شده است. از دیگاه فرهنگ سیبرنیتیک، انسان در گفتمان با تکنولوژی و محیط (طبیعی) زندگی خودش قرار دارد. نتیجه اینکه در پرتو تکنولوژی موقعیت انسان تغییر میکند.
یک انیمیشن دیجیتالی مهم مورفن ** نام دارد. مورفن اشاره به تکنیکی است که به ترمینیتور(نابودگر- منظور همان شخصیت سینمایی معروف آرنولد شوارتزنگر است) حالت انسان - ماشین داد. خلق شدن سایبورگ (انسان سیبرنیتیکی یا انسان با توانایی ماشین) نتیجة این تکنیک است. ترمینیتور میتواند نهایت انسان سیبرنیتیکی بشمار آید. او از نیرو و نظم یک ماشین ابردانا (به کمک هوش مصنوعیش) و احساسات انسانی برخوردار است. علاوه براین قدرت ماشینی او به کمک اندام ماهیچهایش برجستهتر میشود. دهرای این بدن ماهیچهای فوق انسانی را نشانة آرزوی انسان برای دست یافتن به قدرت ماشین تفسیر میکند. تفاوت ماشین و انسان همیشه در این واقعیت ریشه داشته که انسان روح و روان دارد ولی ماشین نه. با تولید هوش مصنوعی مدرن به نظر میرسد که ماشینها دست کمی از انسان ندارند (دهرای 1996). دونا هاروَیز در مقالة خود "مانیفست سایبورگ" میگوید: "ماشینهای اواخر قرن بیستم مرز میان طبیعی و مصنوعی، جسم و روح، خوددانا یا برنامهریزی شده و تفاوتهای بسیار دیگری که زمانی ماشین و انسان را از هم متمایز می کرد، درهم ریخته اند. ماشینهای ما موجودات زندة ترسآور هستند ولی ما وحشتناک به آنها نیاز داریم (اصل این عبارت چنین است: ماشین های ما موجودات زندة ترس آور هستند و ما شدیدا" کند و تنبلیم) .
2. انسان و ماشین و ویدئوکلیپ
تا اینجا مشاهده کردیم که ترس ها و شیفتگی های برآمده از ماشین و ارتباط میان ماشین و انسان در ویدئوکلیپها حضور فعال دارند. به کمک تحلیل چند ویدئوکلیپ چند تئوری پستمدرنیستی را توضیح میدهیم و نشان میدهیم که چگونه از پیشرفت تکنیک های دیجیتالی در مطرح کردن موضوع انسان و ماشین استفاده میشود.
شیفتگی در برابر ماشین را میتوان به اشکال گوناگون نشان داد. "همه انباشته از عشقند" از بی جی*** نمونة کاملی از یک کلیپ دیجیتالی است که در آن شیفتگی برای ماشین و انسان و رابطة میان آنها به تصویر کشیده میشود. در کلیپ، بی جی بصورت یک سایبورگ دیده میشود. بدن سایبورگ بصورت ربات دیده میشود و دارای نوعی تکنولوژی تکرار چهرة بی جی است. سایبورگ ضمن عشقبازی با بازیگر مقابل خود (سایبورگی دیگر) در بارة عشق آواز می خواند. این صحنه به ذات انسانی تکنولوژی اشاره میکند. همچنین به نظر میرسد که بی جی با مفاهیم جسم و روان و هوش مصنوعی بازی میکند. عشق، موضوعی کاملا" انسانی، پیوند می خورد به یک مخلوق تکنولوژیکی که پنداشته میشود از عشق و احساس چیزی نمی داند.
نمونة دیگری از شیفتگی به ماشین را میتوان در کلیپ ساتیس فکشن (رضامندی) از بنی بناسی دید. رابطه ای که در این کلیپ با تکنولوژی مطرح میشود، سکس است. هرچند پیدا کردن ارتباط میان سکس و ماشین مته دور از ذهن است ولی در کلیپ این دو موضوع بخوبی به هم ربط داده میشوند. لرزش، عرق ریختن و هم آغوشی بخوبی جنبة اروتیک دارند. اول ازهمه زنان لباس کمی پوشیده اند که به واسطة آن همه چیز خوب نمایان است و قطرات آب روی تنشان به روشنی دیده میشوند. علاوه برآن برق نگاه های زنان کاملا" گویا است. حرکت آهستة تصاویر (اسلوموشن) تأثیر اروتیک این کلیپ را بیشتر کرده است.
در کلیپ، از طریق نمایان شدن نوشته های دیجیتالی حضور اینترنت (نوعی رسانه) را حس می کنیم. در کنار آن با نوعی آگهی تبلیغاتی (نوعی رسانه) نیز سروکار داریم. این نمایش دادن خصوصیت های چند نوع رسانة مختلف در یک رسانه (کلیپ) را رمیدیاسیون مینامند.
در ارتباط با صنعت طبیعتا" ترس های فراوانی موجود هستند. اما محور همة این ترسها به نظر کاوالارو اشغال همة عرصهها توسط تکنولوژی و بدتر شدن زندگی است. نمونة چنین اتفاقی بعنوان مثال در دوران انقلاب صنعتی قابل مشاهده است. ماشینها جایگزین نیروی کار انسان شدند و مردم میبایستی غالبا" در شزایط بسیار بدی کار میکردند.
در کنار آن بیکاری به میزان زیادی افزایش یافت. "نوع دیگر ترس در از دست دادن کنترل روی تکنولوژی قابل دیدن است" (کاوالارو 2001).
هر دو موضوع در کلیپ "بلیو" از "کمیکال برادرز" مورد نظر هستند. به کمک قصهای بسیار ساده و فضاسازی بسیار آشنا روی بام ساختمانی بسیار بلند (برداشت زنده و تصاویر کامپیوتری) مردی تصویر میشود که توسط ماشینی متعلق به کارخانهای که در آن کار میکند، تعقیب میشود. کلیپ القاء میکند که مرد تمام وقت توسط ماشین تحت نظر قرار دارد و این سبب میشود زندگیش در سایة ترسی دائمی قرار گیرد. ماشین به نظر میرسد که از ارادهای متعلق بخود برخوردار است. او خود را از محل و وظیفهاش در کارخانه رها کرده است و با تمام قوا در پی کارکنان است. ترس از بزرگی و پرقدرتی ماشین از طریق میمیک چهره و حالت بدن مرد بروشنی تصویر میشود. همچنین در این کلیپ اشاره به صفات انسانی و روانی میشود که در ماشین بجا آورده میشوند. ترس از بکارافتادن هوش مصنوعی خارج از ارادة ما موضوع کلیپ است. به عبارت دیگر: ترس برای ازدست دادن کنترل بر ماشینی که بعدا" انسان دیگر قادر نباشد آنرا در کنترل خود بگیرد.
یک موضع دوگانه و ناهمخوان
ازآغاز پیدایش تکنولوژی، با احساسات متفاوت با تحولات آن برخورد شده است و انسان همیشه موضعی دوگانه در مقابل آن اتخاذ کرده است. یک نمونة خوب و کلاسیک آن راه آهن است. از یکطرف شبکة راه آهن الهام دهندة افسانه های شیرین است. در زبان شاعرانه به مثابة سمبل زمان و مکان دیده میشود. اما از طرف دیگر منشاء تصادفات بیشمار و وحشتناک به حساب میآید. بنابراین تکنولوژی از یکطرف مانند نوگرایی و پیشرفت دیده میشود ولی از طرف دیگر پدیده ای با جنبه های منفی بسیار که انسان کنترل آنها را در دست ندارد. این موضع دوگانه را در ویدئوکلیپها هم میتوان مشاهده کرد. کرافت ورک، یک گروه موسیقی الکترونیک آلمانی، در کلیپ های خود به میزان زیادی با پارادایم نگرش دوگانه به تکنولوژی بازی میکند و این بازی را از طریق همة اجزاء کلیپ یعنی موزیک، نمایش و تصویر پیش می برد. موسیقی کرافت ورک دیجیتال است و صداها با کامپیوتر ساخته و پرداخته شده اند. پیوند قوی با تکنولوژی و در عین حال نگرش دوگانه به آن خود را در شعرها نیز نشان میدهد. شعرهای کرافت ورک غالبا" حاوی انتقاداتی اجتماعی در بارة تکنولوژی هستند. در کلیپ "ربوتها" جذابیت و موضع انتقادی اجتماعی توأمان قابل مشاهده است. اعضای گروه مانند ربوت تصویر شده اند. صدای آواز، تغییر شکل داده شده بوسیلة یک وکودر، صدایی کامپیوتری است. ربوتها در یک محیط کاری قرار گرفته اند تا به این واقعیت اشاره کند که کارگران دقیقا" همان کاری را انجام میدهند که به آنها گفته میشود. نیروی کار انسانی به ربوت تشبیه میشود و گریزی می زند به شرایط غیرانسانی و غیرطبیعی محیط کار کارگران.
تصورسازی
ویدئوکلیپ به میزان زیادی در شکلدهی تصور انسان از واقعیت نقش دارد. همانطور که قبلا" گفته شد در دوران پسامدرن پدیدة رسانهایشدن عمل میکند. انسان از طریق رسانههای مختلف اطلاعات دریافت میکند که ویدئوکلیپ یکی از آنها است. این اطلاعات میتواند مربوط به جنبههای مختلف باشد. یکی از این جنبهها انسان و ماشین است. مهم است بگوئیم که ویدئوکلیپ هم مانند سایر اشکال هنری آینه وارعمل نمیکند و بنابراین نمیتواند تصویری حقیقی از واقعیت را بازتاب دهد. فیلسوفان بودیار و بنیامین این مورد را با سیمولاکروم یاد می کنند: جهان از واقعیت های مصنوعی انباشته است و انسان فقط واقعیت قلب شده، کپی یا واقعیت غلو شده را دریافت میکند.
قدرت ویدئوکلیپ در این واقعیت نهفته است که به واقع تصویری در حرکت است. به کمک دیجیتال و تکنیک های نوین تصویر میتواند ظاهری کاملا" واقعی بگیرد و بیننده را به اشکال گوناگون فریب دهد. وقتی که ما به عنوان مثال به کلیپ بلیو ساختة کمیکال برادرز نگاه میکنیم به نظر کاملا" واقعی میآید. ابزار و جنبه های فیلمی به هیچ عنوان در پیش زمینه قرار نمیگیرند تا بیننده متوجه شود که پیام از طریق یک رسانه منتقل میشود. تکنیک دیجیتالی این امکان را فراهم میکند که ربوت بزرگ در دنیای انسانی اجرای وظیفه کند، چیزی که طبیعتا" در واقعیت امکانپذیر نیست. به این ترتیب ترس از ازدست دادن کنترل روی تکنولوژی بسیار قوی القاء میشود.
* شعار مارشال مك لوهان، "رسانه همان پيام است" بر اين نظر است كه رسانههاي مختلف به كار گرفته شده، ساختارهاي ذهن ما را به كلي تغيير ميدهند. به عبارتي ميتوان گفت رسانه كه انتقال دهندهَ پيام است منفعل نيست و خود بر ذهن و شناخت و نحوه نگرش ما اثر مي گذارد. از همين رو تأثير يک روزنامه بر خوانندگانش با تأثير تلويزيون بر بينندگانش فرق میکند. استفاده از اينترنت و تأثير آن بر مخاطبانش هم با ساير رسانهها متفاوت است. به طور خلاصه منظور مک لوهان اين بود که تکنولوژی روی محتوا اثر میگذارد.
روندها و تحولاتي كه باعث شدهاند ارتباط مستقيم و رودرروي انسانها به ارتباطات غيرمستقيم گذار كنند و تاثيري كه اين تحولات بر فرهنگ و كل جامعه گذاشته اند را میتوان در مجموع رسانه ایشدن (جوامع يا مناسبات) ناميد. فاحش ترين جنبهَ اين تحول از يك سو گسترش و فشردگي ارتباط است و از طرفي هم مجازی شدن آن است.به خصوص راجع به رسانه ایشدن فرهنگ ها بحث هاي گسترده ای درگرفته و دو نگاه كلي در برابر هم ايستاده اند. برخی از رسانهای شدن فرهنگی نتیجه میگیرند كه فرهنگ بیشتر توانسته بستهبندی و قابل انتقال شود، برخی هم مثل اصحاب مكتب فرانكفورت و بخصوص آدرنو و هوركهایمر، صرفاً صنایع فرهنگی و رسانهها را عاملی میدیدند برای دستكاری در افكار.
** مورفن: در حالیکه ویدئوکلیپهای اولیه بیش از یک برداشت زنده (فیلمبرداری زنده) نبودند، اکنون با بهبود روش های تولید به کمک کامپیوتر خلاقیت آفرینی های بیشماری برای فرم دادن یک ویدئوکلیپ ایجاد شده است. از جمله ترکیب تصاویر کامپیوتری با برداشت زنده که به عنوان نمونه در کلیپ فروزن مادونا استفاده شد (پسزمینة بیابان و حرکت آن حیوان درشت به سمت مادونا) .
***خانم بیورک یا به اختصار بی جی خواننده و هنرپیشة ایسلندی است که یکی از ترانه هایش در ایسلند کم جمعیت 7000 نسخه فروش داشته است. در دهة هفتاد و هشتاد همراه گروههای مختلف پانک مانند شوگرکیوبس آواز خوانده است. شوگرکیوبس و بی جی با آلبوم "زندگی خیلی خوبه" معروفیت جهانی پیدا کردند. ناگهان این گروه ناشناخته ایسلندی موفق شد روی صحنه هایی برنامه اجرا کند که بزرگترین گروه راک دنیا یعنی یو2 برنامه اجرا می کرد.
بی جی پس از چند کار مشترک موفق شوگرکیوبس را ترک کرد و یک آلبوم تکآهنگی بیرون داد. از این آلیوم سه میلیون بفروش رفت. آلبوم بعدی او" پست" موفقیت کمتری داشت ولی باعث آشنایی او با مادونا شد و شعرهای زیادی از ترانه های او را نوشت. او به تازگی در فیلم رقص در تاریکی کار لرس فون تریر بازی کرده است. کارگردان "همه انباشته از عشقند" کریس کونینگهام است.