انسان گلوبال
آيا “موج سوم” تعريف جديدي از انسان ارائه خواهد داد؟
الوین تافلر
شايد
بزرگترين پرسش قرن بيست ويكم اين باشد: "تعريف انسان چيست"؟ پاسخ اين پرسش،
بنياديترين ارزشها و اصول اخلاقي ما را در معرض سوال قرار خواهد داد و بعيد نيست كه
به تشديد درگيريهاي مذهبي و اخلاقي در سرتاسر جهان بيانجامد. در نيمه هاي دهه 1950،
آمريكا اقتصاد جديدي را تجربه كرد كه بيش از آنكه بر نيروي بازو متكي باشد، بر پايه
"دانش" استوار بود. اقتصاد دانش بينان بخشي از موج عظيم تغييرات فناورانه، اجتماعي
و فرهنگي است. انقلاب كشاورزي در ده هزار سال پيش موج اول اين تغيير بود. پس از آن
انقلاب صنعتي كه تقريبا 350 سال پيش به وقوع پيوست، موج دوم و سريعتر تغيير را به
همراه آورد و اكنون ما با موج سوم روبرو هستيم؛ موجي به مراتب پر شتابتر كه دامنه
جهاني پيدا كرده است. اين شيوه جديد زندگي، به راستي نشانگر پديداري تمدني نوين و
شايد يك "ابرتمدن"
super
civilization))
است؛ موجي كه از آمريكا آغاز شد و در ساير نقاط جهان از ژاپن، سنگاپور و چين گرفته
تا هند و برزيل به پيشروي خود ادامه ميدهد. نخستين مرحله اين تغيير بزرگ، "انقلاب
ديجيتال" و پيامدهاي اجتماعي و فرهنگي آن است. مرحله بعد تركيب انقلاب ديجيتال با
انقلاب ژنتيك و زيست شناسي خواهد بود.
تعريف انسان چيست؟
تحولات پياپي در عرصه هاي گوناگون ما را به نوانديشي درباره تعريف انسان وادار
خواهد كرد. بياييد از دانش ژنتيك آغاز كنيم. ظرف يك يا دو دهه آينده با دستكاري
ژنها، "كودكان سفارشي"(pre-design
babies)
پا به عرصه گيتي خواهند گذاشت. در آن زمان احتمالا خواهيم توانست با به كارگيري
دانش ژنتيك, ضريب هوشي فرزندان خود را بالا ببريم؛ ژنهاي انسان را به حيوان و
بالعكس پيوند بزنيم؛ و با قرار دادن "ميكروتراشه ها" يا حتي كوچكتر از آن
"نانوتراشه ها" در داخل بدن، كاركردهاي آسيب ديده بدن را ترميم كرده و يا
توانمنديهاي جديدي در بدن ايجاد كنيم. هم اكنون قادر به ساخت تراشه هايي هستيم كه
بخشي از آنها زنده و بخشي ديگر غير زنده است. در قرن بيست ويكم شواهدي مبني بر وجود
حيات در فراسوي كره زمين كشف خواهد شد و شايد در آن زمان بتوانيم به اين پرسش مهم
پاسخ بدهيم كه" منشا حيات كجاست؟".
آيا حيات ريشه در فراسوي زمين دارد و از طريق شهاب سنگها به كره خاكي ما راه يافته
است؟ يا به عكس، حيات از زمين آغاز شده و همراه با توده اي از گرد و غبارهاي ناشي
از برخورد سياركها با سطح زمين, به ساير نقاط كيهان منتقل شده است؟ شايد هم حيات يا
گونه هاي ابتدايي آن در بخشهاي مختلف كيهان وجود داشته و با تركيب آنها گونه هاي
كاملتري از حيات پديد آمده است؟ اگر چنين است، پس ما متعلق به كجا هستيم؟ شايد
تاكنون دليل چنداني براي انديشيدن به تعريف ماهيت انسان نداشته ايم. "به راستي
انسان چيست؟" وقتي مي بينيم مردم آمريكا درباره سقط جنين چقدر جر و بحث ميكنند و
حتي حاضرند براي تحميل نظراتشان ديگران را بكشند، اگر روزي نه تنها "زمان پيدايش"،
بلكه تعريف "ماهيت انسان" بحث روز شود، چه روي خواهد داد؟
تعريف كيستي يا چيستي انسان و پيامدهاي اخلاقي، قانوني و سياسي ناشي از اين تعريف
چه خواهد بود؟ در آينده وقتي با انسان هايي روبرو شويم كه نيمي از بدنشان
پروتوپلاسم و سلولهاي زنده و نيمي ديگر قطعات هوشمند است، چه خواهيم كرد؟ وقتي
"كودكان سفارشي" را ببينيم كه اندامهاي ناآشنا در بدن آنها وجود دارد، واكنش ما چه
خواهد بود؟ و سرانجام وقتي روباتهاي خودكاري كه قادر به توليد موجوداتي مشابه خود
هستند، رفتارهاي شبه انساني بيشتر و بيشتري از خود نشان دهند, چه روي خواهد داد؟ در
آن زمان مرز ميان انسان و "شبه انسان" (humanoid)
كجا خواهد بود؟
اختلافات مذهبي
همگرايي چنين روندهايي اختلافهاي مذهبي را شعله ورتر خواهد كرد. پيروان هر مذهب
تعريفي متفاوت از ماهيت انسان ارائه كرده و ديگران را به پذيرش باورهاي خود
فراخوانده و سرانجام جنگهاي عقيدتي آغاز خواهد شد. به نظر ميرسد در آينده پيرامون
مفاهيمي همچون زندگي و تعريف هويت انسان تفاهمي وجود نخواهد داشت. آنچه مرا نگران
ميكند اين است كه دامنه اين بحثها از محافل روشنفكري به كوچه و بازار و بويژه افراد
متعصب كشيده شود. من معتقدم كه در قرن جديد ما با يك نظام اخلاقي نو مواجهيم، كه با
آنچه تاكنون و در طول تاريخ ديده ايم، متفاوت است.
Ayandehnegar