زندگی


پنج سال « نبرد عليه تروريسم «
طالبان چگونه حمله را از سر گرفتند؟

نويسنده

Syed Saleem SHAHZAD

سيد سليم شهزاد، مدير دفتر Asia Times Online هنگ كنگ در پاكستان.

 بنا به گفته پرزيدنت « جورج دبليو بوش »، حمله اسرائيل به لبنان آغازگر سومين جبهه نبرد عليه تروريسم بود. اين نبرد كه به عنوان پاسخي به حملات ١١ سپتامبر٢٠٠١ در نظر گرفته مي شود، با دخالت نظامي در افغانستان آغاز و در عراق ادامه يافت كه هر دوي آنها جز برپائي آشوب حاصل ديگري نداشتند. اما پنج سال است كه ايدئولوژي بنياديشان، كه ساخته و پرداخته محافظه كاران نوين آمريكائي است، درشكل گيري روابط بين المللي موثر بوده است.

 سه سال پيش يك فرمانده آمريكائي مستقر در جنوب غربي افغانستان فرضيه حمله بهاري عليه طالبان را در ناحيه تحت فرماندهي خود مطرح كرد. اين اشاره ساده طالبان را به فكر فرو برد. هرساله، انديشه اين حمله بهاري باعث تهديد به انتقام جوئي از نيروهاي غربي (هر سال شديدتر ازسال قبل) مي شود. با اين وجود سالهاي ٢٠٠٣، ٢٠٠٤ و ٢٠٠٥ بدون كوچكترين اثري از حمله مذكورسپري شدند ولي سرانجام، طالبان بودند كه دربهار ٢٠٠٦ دست به اين حمله زدند.

فرماندهي طالبان مستقر در جنوب غرب افغانستان، بيشترين بخش سال ٢٠٠٥ را به آماده سازي مقدمات اين حمله مشغول بود. جلسات تمرين كه با حضور گروهي از مبارزين مجرب مقاومت عراق برگزارمي شد، به ويژه به استراتژي وحشت كه بايد در« وزيرستان » انتشارمي يافت (منطقه اي در پاكستان واقع در مرز افغانستان كه از نواحي قبيله نشين تشكيل شده و درقلب منطقه پرمنفذ « نوار دوراند » (١) قرار دارد)، خط مشي نويني بخشيد. گروههاي « پشتون » تا دندان مسلح و گروههائي متشكل ازمزدوران عرب، ازبك و چچني از زمان سقوط « قندهار» در دسامبر ٢٠٠١، در پايگاههاي محقري واقع در وزيرستان شمالي و جنوبي مستقر هستند.

حمله بهار٢٠٠٦ بيشتر، تقويت شبكه هاي طالبان در جنوب غرب افغانستان را مدنظر داشت تا ايجاد شورشي عمومي عليه دولت آقاي « حامد كرزاي ». اما با اين حال موجب گردهمائي و جنبش جناح هاي به ظاهر متفرق شد. هدف « ملا محمد عمر» (رهبر ارشد طالبان) تضعيف روحيه ارتش نيرومند و مجهز آمريكا، اعلام موجوديت در جنوب افغانستان و مناطق قبيله نشين همجوار در پاكستان و به بياني ديگر تبديل دوباره طالبان به نيروي عظيم محلي بود.

اواخرمه ٢٠٠٦، ملاقات به ظاهربي اهميت فرستاده فرماندهي طالبان درپايگاههاي وزيرستان، روابط نيروهاي محلي را اساسا متحول ساخت. از جمله نيروي « ملا دادالله »، فرمانده تك پاي حدودا چهل ساله كه سياستمداري مدبرنيزبوده و با محاسن انبوهش رعب آورترين فرمانده نظامي منطقه است.

او كه اصالتا اهل ايالت « هيلمند » در نزديكي قندهاراست، در سال ١٩٩٤ در « كويته » (مركز بلوچستان، بزرگترين استان غربي پاكستان) يك دوره سخت آموزش اسلامي را ديد. او بسيار زود و در ابتداي كارش به جنبش طالبان ملحق شد. او پاي خود را در جبهه « ميدان شهر» نزديك كابل از دست داد. سپس به نشانه پاداش، فرماندهي جبهه شمالي با حدود دوازده هزار سرباز به وي محول شد. او در اواخر دهه ٩٠، در « كوندوز» شكست سختي به مبارزان مجرب حزب اسلامي افغانستان (٢) كه رهبري آن را نخست وزير قدرتمند وقت ( « گلبدين حكمتيار»(٣)) بر عهده داشت، وارد ساخت. اين نتايج باعث توجيه اعتماد ملاعمر سرسخت به مهارت سياسي متحدش شد و كاملا منطقي است كه وي در سال ٢٠٠٥ نقشي حياتي را در آماده سازي حمله طالبان ايفا كرده باشد.

طالبان درطول سال ٢٠٠٥ با عناصر گوناگون حكومتي در كابل (كه آشكارا متحد آمريكا و يا لا اقل مخالفين وفاداربودند) ارتباط برقرار كردند و فرستادگان جديدي را به « جنگ افروزان » نيمه مستقل گسيل داشتند. ازهمه مهمترآنكه روابط حياتي و استراتژيكي با دو جناح مهم گروههاي مجاهدين كه ارتش شوروي را ازخاك افغانستان بيرون رانده بودند، برقرار كردند : حزب اسلامي به رهبري آقاي حكمتيار و ديگري حزب روحاني متعصب « ملا محمد يونس خالص ».

با توجه به نفرت موجود ميان اين دو حزب، كسب حمايت آنها درچارچوب اتحاد ضد كرزاي، موفقيتي عظيم براي سياست جديد طالبان به شمارمي رود. ديگر موفقيت ديگر اين سياست، جلب حمايت فرماندهان پشتون، ازبك و تاجيك بود كه عملياتشان را با عمليات نيروهاي طالبان در جنوب غرب افغانستان همگام كردند.

ملا دادالله طي گذرخود ازدو ناحيه وزيرستان، نسخه يك نامه ملاعمر را توزيع مي كرد كه در آن آمده بود : « سريعا درگيري هايتان را با نيروهاي پاكستان متوقف كنيد (٤). اين مبارزات آشفته نبايد با جهاد واقعي اسلامي اشتباه گرفته شوند. جهاد در افغانستان جريان دارد. به جاي آن، به ما براي مبارزه با آمريكائي ها و متحدان كافرشان در افغانستان ملحق شويد ». با توجه به نفوذ وسيع ملاعمر بر تمامي گروههاي طرفدارطالبان، همگي آنها از اين اوامر اطاعت كردند. نتيجه آن شد كه بيست و هفت هزار جنگ جو در شمال و سيزده هزار در جنوب، به ارتش پاكستان اعلام آتش بس كردند و گروههاي طالبان درشهرهاي « شوال » و « بيرمال » واقع در كوههاي « غلام خان » در شمال و كوههاي « شاكاي » در جنوب گردهم آمدند.

ملا دادالله ازملاقات هايش به نحو احسن بهره برداري كرد : در مارس ٢٠٠٦ هيئتي سه نفره از سوي « ابومصعب الزرقاوي » (رهبر القاعده درعراق) به افغانستان گسيل شده و با آقايان « اسامه بن لادن » ، « ايمن الظواهري » (مرد شماره دو القاعده) و ملاعمر ديدار داشتند كه طي آن اين افراد ملاعمر را به عنوان رهبر مقاومت درعراق و افغانستان معرفي كردند.

اين هيئت از نوارهاي ويدئوئي براي توجيه حملات انتحاري استفاده مي كردند. مردم به شدت مومن و معتقد افغانستان، عمدتا انتحار را گناه مي دانند و به رغم آنچه كه در گذشته رخ داد و طي آن چند انتحارگر خود را قرباني كردند، اين عمل در افغانستان رواج نيافت. بنابراين ملا دادالله به منظوررايج كردن آن، در دهها نوار ويدئوئي نشان داد كه چگونه مقاومت عراق از اين عمل سود برده است و توانست گروههاي وزيرستان، تاجيكستان، ازبكستان و شهرهاي گوناگون پاكستان را متقاعد سازد.

در نتيجه نخستين گروه انتحاري چهارصد و پنجاه نفري در دره « كونار» شكل گرفت كه هفتاد تن از آنان را زنان كه اكثرا اهل كشورهاي عربي يا آسياي ميانه بودند تشكيل مي دادند. برخي از آنها والدين خود را درافغانستان و يا وزيرستان از دست داده بودند و برخي ديگر توسط همسران و يا پدرانشان به اين كار تشويق شدند. اما اين پايان كار نبود و گروههاي ديگري نيز شكل گرفت...

همزمان، طالبان بطورجسته گريخته با چندين هزارعضو پراكنده خود و با اتحاد با جنگ افروزان در سرتاسرافغانستان، حمله را آغاز كردند. نيروي چهل هزار نفري وزيرستان كمك قابل توجهي به حمله بهاري تحت رهبري « جلال الدين حقاني » با تجربه، نمود.

حقاني (فرمانده نحيف و كوتاه قد) ركورد پيروزي را بر ارتش شوروي در دست دارد. پيروزي وي در« ماتون » در سال ١٩٩١ نقطه عطف درگيري هاي روس و تصرف كابل توسط مجاهدين در سال ١٩٩٢ به شمار مي رفت. هنگام ظهورطالبان در سال ١٩٩٤، او تنها كسي بود كه بدون چون و چرا منطقه تحت رهبري خود (ماتون) را تحويل طالبان داد. با اين همه او خود به هيچ وجه عضو گروه طالبان نبود چرا كه در اين صورت طرد مي شد. وي با اين كه در زمان حكومت طالبان (٢٠٠١-١٩٩٦) وزير مرزها بود اما هيچ گاه در امور سياسي مورد مشورت قرار نگرفت.

آقاي حقاني هنگام عقب نشيني طالبان در سال ٢٠٠١ در برابر ارتش آمريكا و متحدانش، به تمامي مبارزين فراري در مامن خود واقع در وزيرستان شمالي پناه داد. ملاعمر به هنگام حمله سال ٢٠٠٦ دست وي را آزاد گذاشته بود. بنابراين آقاي حقاني پس از ملاعمر مهمترين فرد افغانستان به شمارمي رود. او با تمامي گروهها در افغانستان از ازبك و تاجيك گرفته تا پشتون ها ارتباط برقرار كرد. وي بسياري از داوطلبين تازه را به نزد فرماندهان محلي كه اغلب عضو طالبان نيستند (در ايالات هرات، « دوگار» و« لغمان »،حلقه هاي ضعيف شبكه طالبان)، فرستاده است. بنابراين آقاي حقاني براي افرادش پيشنهاد ساخت مامن هائي توسط مبالغ هنگفتي كه به « اربابان » محلي پرداخت مي شد، را داد.

او همچنين گروههاي مبارزيني را تربيت كرده و آنها را به مناطق مرزي قندهار، هيلمند، « پكتيا » و « پكتيكا» كه بايد در آنجا مبارزين ديگري را براي نبردي نفس گير استخدام مي كردند، ارسال كرد. اين گروهها تنها بايد دست به حملات انتحاري و آن هم تنها عليه نيروهاي ائتلاف مي زدند.

بنابراين يك فرماندهي ده نفره كه هركدام از اعضاي آن مسئول يك منطقه بودند شكل گرفت. ملاعمرتوسط يك فرستاده دائمي (وزيردفاع سابقش « ملا عبيدالله آخوند ») تمامي آنها را زير نظر داشت.

به نظر مي رسيد طالبان در ماههاي ژوئن و ژوئيه عميقا از كابل به قندهار پيشروي كرده اند و عمليات انتحاري با تحريك نيروهاي ائتلاف، آشوبي عظيم به راه انداخت. نيروهاي ائتلاف عمليات خود را به داخل شهرهاي بزرگ محدود كردند و اين همان چيزي بود كه طالبان از سال ٢٠٠٣ به دنبالش بود. ملا دادالله با ورود به صحنه جنگ در جنوب غربي افغانستان، بسياري از نواحي ايالات قندهار، « اوروزگان »، « زابل » و هيلمند را تحت اشغال خود در آورده و فرماندهان آنها را بيرون راند و اين نشان رجعت طالبان براي طرفدارانشان بود و دوباره حمايت هاي محلي از آنان به عمل آمد. آقاي حقاني نيز به نوبه خود قدرت را در منطقه بشدت حفاظت شده پكتيا (و ايالت « ننگرهار») به فرمانده سابق طالبان (« ملا عبدل كبير») تفويض كرد. با اين كه ملا كبير فاقد خصوصيات نظامي بود اما آقاي حقاني چنان خوب او را هدايت كرد كه به آساني به پيروزي دست يافت. اربابان محلي وفادار به آقاي حقاني و همچنين وفاداري « پنجابي ها » خطرناكترين سلاح طالبان به شمار مي رود.

اكنون استراتژي جديدي مورد استفاده طالبان است و آن اينكه به محض شروع عمليات نيروي هوائي آمريكا، به مناطق امن عقب نشيني مي كند. سپس هنگامي كه نيروهاي ائتلاف با همياري نيروهاي افغان وارد عمل مي شوند، بمب هاي مخفي و حملات انتحاري طالبان كشته هاي بسياري براي ائتلاف به همراه مي آورد كه از هنگام شكست طالبان در سال ٢٠٠١ بر خود نديده بود.

در شرق افغانستان اما اوضاع به گونه اي ديگر است. ايالات كونار و « نورستان » كه همواره مخالف تهاجم بيگانگان بودند (روس ها نتوانستند نورستان را اشغال كنند)، با اين حال براي تبليغات طالبان مناسب نبودند چراكه اكثريت مردم كونار و نورستان، سني هاي سلفي هستند كه كاملا با ايدئولوژي حنفي طالبان (٥) در تضاد است. اكثر مردم آن مناطق تابع « شيخ جميلور رحمان »، آقاي حكمتيار و يا احمدشاه مسعود بودند.

نيرومندترين رهبر آنان (آقاي « كشميرخان ») به آقاي حكمتيار وفاداربوده و همواره جو نفرت را عليه طالبان توسعه مي داد. هنگامي كه آقاي حكمتيار از ايران بازگشت، آقاي خان عليه نيروهاي ائتلاف اما بطور پراكنده مبارزه مي كرد چراكه طالبان به وي اعتماد نداشتند و او نيز مايل نبود بدانها بپيوندد. با اين حال آقاي حقاني به لطف واسطه گرانش توانست فرمانده « محمد اسماعيل » را در كونار مستقر كند.

به نظر مي رسد كه طالبان ازاواسط ژوئيه ٢٠٠٦ موفق شده در جنوب افغانستان به پيروزي هائي دست يابد. آنها هرروزه مناطق جديدي از جمله « موسي كلا»، « سگين » و يا « پنجواي » را تحت تصرف خود در مي آورند. مسلما نيروهاي ائتلاف نيز قادرند پايگاههاي خود را بازپس گيرند. اما اين قايم موشك بازي نمي تواند براي مدت مديدي دوام بياورد. طالبان قصد دارد بطرزي حساب شده، جنوب غرب افغانستان را تا پيش از زمستان به تصرف خود درآورد...

پي نوشت ها :

١- قرارداد « نوار دوراند » در نوامبر ١٨٩٣ به منظور تعيين سرحدات افغانستان و هندوستان به مدت صد سال، به امضا رسيد. افغانستان اين مرزها را كه امروزه به مرز افغانستان و پاكستان تغيير يافته، به رسميت نمي شناسد.

٢- HIZ : Hezb-e-Islami Afghanistan

٣- آقاي حكمتيار كه از سال ١٩٧٩عليه اتحاد جماهير شوروي مبارزه مي كرد، عمليات « پيشاور» پاكستان را كه در آنجا مورد حمايت Central Intelligence Agency (CIA) (كه خود يكي از اعضاي اصلي آن بود) قرار داشت، رهبري مي كرد. او بعدها وزير امور خارجه دولت انتقالي افغان در سال ١٩٨٩ گرديد و از سال ١٩٩٢ با « احمدشاه مسعود » بر سر بدست گيري قدرت، اختلاف پيدا كرد. او پس از شكست و خلع سلاح نيروهايش توسط طالبان در سال ١٩٩٥، با آقاي « برهان الدين رباني » (كه از ٢٦ ژوئن ١٩٩٦ نخست وزير او شد) و احمد شاه مسعود براي مبارزه با طالبان متحد شد.

٤- پاكستان از ١١ سپتامبر ٢٠٠١ همكاري بي سابقه اي را با ايالات متحده و ائتلاف جهاني مبارزه عليه تروريسم داشته است.

٥- آئين حنفي يكي از چهار ايدئولوژي اصلي سني ها است كه خصوصا در آسياي ميانه، هند، چين و تركيه رواج دارد و همچنين در افغانستان، دين رسمي حكومت به شمار مي رفت.



 

 

 لوموند