زندگی

وطن یعنی همه دنیا

« گزاره هایی در نقد ناسیونالیسم»

 

۱-  هويت انسان در بستر واقعي و مادي زندگي در جامعه شكل مي گيرد. اين هويت يك امر انتزاعي و ذهني نيست كه از آسمان بر زمين نزول كند. بلكه از همين زمين واقعيت و ماديات است كه هويت ذهني ما شكل مي گيرد. "من" فردي و "ما" ي جمعي بر اساس واقعيت هاي عيني و مادي ملموس شكل مي گيرد نه تصورات ذهني، انتزاعي و كاذب.

2-  انسان براي انتخاب محل تولدش و زبان مادري اش و ديگر اموري كه بدين شكل به او منتسب مي شود، همچون نژاد، قومين، رنگ، مليت و بعضاً مذهب هيچ اختيار و آگاهي ندارد و اين امور جبري هستند. به خاطر همين اين امور را نه مي توان دليل براي تفاخز و عظمت انسان دانست نه دليلي براي پستي و خواري انسان! پس به آريايي بودن و ايراني بودن ، كرد بودن، ترك بودن، عرب بودن، اروپايي بودن و . . . زيستن در سرزمين خاصی افتخار كردن امري كاذب و دروغين است. اما متاسفانه در طول تاريخ همواره كساني بوده اند كه از اين امور كه خود انسان هيچ نقشي در تعيين آن ندارد، سوء استفاده هاي فراوان كرده اند. جنگ هاي بسياري به راه انداخته اند. به نام عظمت ملي و حفظ تماميت ارضي سركوب  كرده اند. به نام افتخار به گذشته هاي دور پر شكوه وضعيت فلاكت بار امروزي را توجيه كرده اند.

3-  انسان جدا از تاريخ جامعه اي نيست كه در آن زيست مي كند. اين انسان خود زاده اين تاريخ و همچنان سازنده آن است. انسان در برابر تاريخ هم .............. است و هم سوژه! اما مسئله اين است "كدام تاريخ؟" تاريخ را اغلب قدرت مداران و زورمندان روايت كرده اند. روايتي مرد سالارانه، مستبدانه، متعلق به طبقات مرفه كه در آن پادشاهان خودكامه و فرماندهان نظامي خون ريز مايه افتخار بوده اند. اندكي به اسطوره هاي مطرح در جامعه خودمان نظر بيافكنيم آيا اينگونه نبوده؟ اما به واقع تاريخ را نه اندك زورمندان ساخته اند بلكه ميليون ها زن و مرد گمنام با رنج و زحمت، عرق و خون خود تاريخ را نگاشته اند. تخت جمشيد نه نشانه عظمت و شكوه پادشاهان خودكامه هخامنشيان بلكه نشانه زحمت هزاران زن و مرد گمنامي است كه تمام طول زندگي شان صرف ساختن آن شده است و زير ستون هاي اين كاخ ها ....... شده اند. تخت جمشيد مايه شرم تاريخ است نه عظمت و شكوه آن! اي كاش اين نيروي عظيم مولد كه صرف ساختن مكاني براي خوشگذراني عده ي اندكي شد صرف موارد ديگري مي شد كه .................. براي اكثر مردم بود.

4-  هيچ امري سخت و استوار نمي ماند. هر پديده اي در حال دگرگوني مداوم است. اين هويت به اصطلاح ملي و قومي هم يك امر ثابت و لا تغيير نيست. بلكه بر اساس واقعيت هاي عيني هزاران بار تغيير كرده است و تكامل يافته و به پيش رفته است.

5-  خصوصاً در دوران مدرن و بعد از تغييرات بنياديني كه در شيوه زيست و نحوه تفكر انسان ها به وجود آمده اين تغييرات ملموس تر گشته اند. در اين شرايط شعار بازگشت به خويشتن و هويت ملي هزاران سال قبل و شكوه و عظمت آریانا  باستان جز حرف هاي خنده دار يك بيمار رواني همچون "فخا" و يا حركتي ارتجاعي و عقب گردي فاجعه بار چيز ديگري نمي نماياند.

6-  البته اين حس امري طبيعي است كه انسان نسبت به محل تولد و زيست خود دلبستگي داشته باشد و به آن عشق بورزد و براي آبادانيش تلاش كند. اما اين كه تضادهاي اصلي زندگي اش را بر اساس محل هاي تولد انسان ها و آن چيزي كه هويت ملي، مليت، قوميت، زبان، نژاد و كشور ناميده مي شود تعيين كند، نه تنها امري كاذب و انتزاعي بلمه توطئه ي قدرتمندان و افرارد و طبقات مسلط و بالايي هر جامعه اي است كه مي خواهند تضادهاي واقعي و عيني كه مبتني بر موقعيت هاي اجتماعي و طبقاتي ايت را از ذهن اكثريت مردم دور سازند.

7-  در جهاني كه هر روز كوچك تر مي شود. در جهان "جهاني شده" راه مقابله با آن چيزي كه برخي از قدرت هاي بزرگ سرمايه داري خواهان آنند و مي خواهند بر كليت سرنوشت انسان ها تسلط يابند اين نيست كه ما رو به عقب برويم و به نام بازگشت به خويشتن و هويت خود كه جز فاجعه نتيجه اي در بر ندارد. بلكه بايد حركتي رو به جلو داشت رو به سوي اين كه وطن هر انساني سرتاسر جهان باشد.

8-  تنها يك قوميت، نژاد و مليت وجود دارد. آن هم قوميت انساني، نژاد انساني و مليت انساني است. وطن يعني سرتاسر جهان. جهان براي همه انسان هاست. همه انسان ها وراي محل تولدشان حق دارند از مواهب مادي جهان با نسبتي عادلانه و برابر و آزاد بهره برداري كنند. هيچ مرزي جز انسانيت نبايد وجود داشته باشد.

بياييد مرزها را برداريم. بياييد سرتاسر جهان را جاي بهتري براي زيست تمام انسان ها كنيم.

تنها يك كشور و مليت معنا دارد و آن هم كشور انسان ها و مليت انساني است.

 

به اميد روزي كه هر انسان تنها يك انسان باشد. نه بيشتر نه كمتر