زندگی

  نمونه ای از متن پسُت مدرن

بدون مقدمه


 اين نوشته معرقی از نوشته های قبل از خود است همراه با تکه هايی خودانگيخته و خود ارجاع.
 هيچ الزامی ندارد که بيانگر يا آيينه دار ِ چيزی باشد يا نباشد و د ر روندش نه بصورت قطعی، بل احتمالی، از اثر بسوی متن حرکت می کند.
 همه چيز ممکن است. وهيچ چيزی واقعی تر از چيزی ديگر نيست.
 حفره ها پر از خالی اند
 هستی پريشان است
 و انسان هم.
 زيرا که انسان تکه ای از هستی است.
 تکه ای هولناک و مضحک و شگفت انگيز.

 

ناصرنجفی













 از مطلق جويان گريزان شويد
 آنان بيمارگونه تبارند
 از سلالۀ هیاهو.
بد خواهند 
 و کين جويانه به زندگی می نگرند .
 از نخوت بیمارگونه شان گریزان شوید

 زيرا
 با پاهای رقصان ، بر زمين استوار نيستند
 و زمين
 سبک بالانه بر سنگينی هاشان ، راه می بندد
 چيز های خوب
 آشفته به هدف نزديک می شوند
 جملگی شادمانند
 و قهقهه می دانند .
 او با قريحه است و دستی پخته در نوشتار دارد . از ساده گويی تا خيال پردازانه  نویسی را خوب ميداند . از نماد گرايی تا کابوس نگاری را هم . در متن هايش با  زبان ، اين ذخيرۀ پايان ناپذير استناد ها و تکرارها ، پژواک ها و ارجاعات، همواره  از سويی به سوی ديگر حرکت می کند ، تا آنجا که برای خوانش متن های  او و  دستيابی به معنا های متکثر ، هيچ سدی وجود ندارد چراکه متن های او متن هايی  باز اند ، و خواننده ميتواند در افق ِ معناهای پراکنده ی متن ، قصد ِمؤلف را  فراموش کند و فراتر از نيت ِِمؤلف ، متن را با نظام معنا های خود آفريده مرتبط  سازد . و با ذخيره های ذهنی و تجربه های متفاوت شخصی ، با تفاوت خصوصيات  روانی – جنسی و طبقاتی خود به توليد معنا بپردازد .

 

 او در نوشته هايش خواننده را با دو سويۀ متفاوت تفکر، يعنی شناخت شناسی و هستی شناسی در گير می کند.
 واقعيت و خيال و کابوس را در هم می آمیزد . از بد فهمی های رايج تئوری های زبانی ِ جديد به دور است و به جای کوشش برای بی معنا کردن و گنگ  نويسی ِ مطلق ، متن را به سمت ِمرکز زدايی و ژانر آميزی، و تنوع نوشتاری سوق ميدهد.
 با استفاده از زبان " پشتو " در متن " دری " تفاوت ِ آوايی و با وارد کردن ِ نوشتاری به خط و زبان " روسی " ، تنوع ِ بصری – موسيقايی ايجاد
 می کند. این شيوه از کار ، هم ذهن های ساده را از دريافت معنا مآيوس نمی کند و هم به گسترش و تنوع افق های معنايی در ذهن های پيچيده دامن  ميزند ، و از جانبی ديگر خوانندۀ حرفه ای را با ابزارِ انواع نقد های نوشتاری از جمله ابزار نقد ِ مابعد ِ مدرن برای خوانش گستردۀ متن دعوت می کند،  و به خوانندۀ حرفه ای این امکان را می دهد که با خوانشی غیر متعارف ، متن را به شناخت در آورد و با ابزار های تازه تر و موقعيت ِ تاريخی ِ امروزين  اش متن را تآويل و تفسير کند .

به قول ناصر نجفی : نع ، ساده نیستم صبورم ، و تا هیچ خیابانی ادامه ندارم .

 به گفتۀ دريدا در شيوۀ خوانش هايدگری متوجه می شويم که نه چیزی حاضر است نه غايب .

چیز ها بی تاريخ و بی علت و سرچشمه و بی سر انجام اند ،  چنين است که سر انجام هر گونه ديالک تيک و يزدان شناسی و فرجام شناسی و هستی شناسی باژگون می شود.
 هايدگر می کوشد تا آوای خاموش هستی را زنده نگه دارد.

 او ما را به درون مهلکه و میانۀ زبان می کشاند تا هرگونه سرچشمه ی غیر زبانی ر ا از ياد  ببريم ، واقعيت در بازی زبان نمايان می شود ، هیچ آوايی مطلق نيست و حضور معنا هم اقتدار گذشته اش را از دست داده است ، بجای اطمینان  متافزيکی و تجربی به حضور معنا در نوشتار ، عدم يقين و موقعيت ِ دگرگون شوندۀ زبان پديدار می شود.

به گمان من يکی ديگر از امتیاز های متن های  او بازی سخن نوشتاری با سخن تصوير است .

او متنی ديداری - نوشتاری را فراهم می اورد که اين خود ارزش ارجمندی دارد و صدای اورا از بازی  های صرفِ زبانی و گفتمانی رساتر می کند و بر تنوع متن هایش می افزاید .

 بخصوص در متن " ابوالثور" با اين روش ، مکانيزمی عام / خاص توليد  کرده است که نه تنها خوانندۀ اهل پژوهش و نظر که بينندۀ عادی و بی تفاوت را هم به جستجو فرا می خواند.

 " هرکسی با پای عشق خود به جاده می رود
 هی هی
 هر کسی با پای عشق خود به جاده می رود
 هی هی "

 او به سرعت می شکفد و از ژرفا در حال باليدن است و به احتمال زياد بزودی رهبری ارکستر گسترده ای از تنوع ِ لحنی و تفاوت های گفتمانی را به  عهده خواهد گرفت و مُصنف ِ سمفونی های دلنشينی در عرصۀ سخن های متفاوت خواهد شد .

 البته با توجۀ بیشتر به طنز، بخصوص فوران های ناگهانی  و کنايی ، و کارناوالی - گروتسکی آن بر بستر های عادی و اِروتيسم در بافت ِ بازيافتی از گفتمان های ترد شده.

 کولی !
 خرابِ خرابم
 دمی بخوان
 حرفی بزن به آیین همدلی
 از لعل و نقره
 نوایی بگستران
 آتش بزن از آن شرار
 به رویای بید بُن
 کشتی فکن از آن شراب
 به پیشانی عطش
 بر شانۀ عقیق
 شبی را سفید کن
 حرفی بزن خجسته برآفاق لا ژورد
 نقشی بزن از آن شگفت
 بر بوم زمهریر
 کولی . . .

 آشنايی با " فرهود " در هُلند از جلسات خانۀ هنر شروع شد. در بحث های " حلقۀ زبانی دلفت " در کنار نويسندگان و هنرمندان ايرانی و نويسندگان  افغان . در بحث های دراز دامنی که داشتيم ، دانستم که او جوان فرهيخته و شکنجه ديده ای است.

 فلسفه خوانده و از پيشا سقراطيان "سرچشمه فلسفه"  تا فلسفه معاصر را مي شناسد و به فلسفۀ زبان علاقۀ وافری دارد . می نويسد و کارش توليدات زبانی است ، بازی های زبانی و بازی های سبکی و  بازی های سخنی را دوست دارد.

 از فيلسوفان زبانی ويتگنشياين و هايدگر و دريدا و ليوتار را خوب خوانده وبا يکی از بنيان افکنان دوران ما يعنی کارل  مارکس آشنايی بسيار دارد ، و حالا دارد دانسته ها و تجربه هايش را به شير بدل می کند.

 و در متن های " منظومۀ نقد ِ زبانلرزه " و " ابوالثور "  علاوه بر شکستن روايت خطی متن ، ساختار و زمان را هم می شکند و بطور کامل از روايتگری به شیوۀ کلاسيک و مُدرن فاصله می گيرد و از خواننده  می طلبد تا با خوانشی غير متعارف با متن گفتگو کند وآنرا به شناخت در آورد، و معنای مقطعی آنرا بيان کند زيرا درعصر " بحران ِنوشتار" هیچ معنايی  مطلق و نهايی نيست،  معنای نهايی دست نيافتنی است.

 و پسرم راجر
 در رفت و آمد تنيس و
 برزخ فلامينگو
 قهرمان پرش از کاندوم است

 ودر ضمن هیچ ژانری از نوشتار بر ژانر ِ نوشتاری دیگرمرجعیت و سُلطه ندارد .

 ناصرنجفی

 هُلند تابستان 2006

 درست همان طوری که نویسندگان ِ بعد از مُدرن با در آمیختن صورت ها و اختلاطِ قلمرو های مختلف ، همۀ مرز های قابل تصور در سخن را می شکنند
 و مرکز زدایی از خود و جهان را مطرح میکنند، ما بعد ِ ساختار گرایان نیز تمایز میان نظامهای سنتی ِ نوشتار، از قبیل نقد وادبیات وفلسفه و سیاست را
 نفی می کنند و به وجود نوعی متن کلی اعتقاد دارند .

 پانویسها : _________________________________________________

 {ع. } (ص. ) (عر . )Axrab1- اخرب
 آنست که میم اول و نون آخر "مفا عیلن" را بیاندازد تا "فاعیل" بماند ، آنرا به "مفعول" ( 10 ) تبدیل کند و اسم این زحاف "خرب" است و اسم جزیی  که عمل "خرب" در آن واقع شود "اخرب" فرهنگ معین ، ص . 171

 { ع } (ص. )Axram2 – اخرم


 1- آنکه بینی اش را سوراخ کرده باشند . آنکه بینی وی را شکافته باشند.


 2 - ( عر. ) شعری که در وزن آن "خرم" ( ه . م . ) واقع شده باشد یعنی " فعولن" را "عولن" و "مفاعلتن" را "فاعلتن" گویند.

 همانجا ص.172

 { ع.} (مص م )Xarm 3 – خرم


 1- بریدن ، شکافتن


 2 - سوراخ کردن " گوش یا بینی و غیره "


 3 - ( عر ) اسقاط حرف اول " فعولن " یا " مفاعیلن " تا " عولن " و " مفاعلتن " بماند. ج خروم

 همانجا ص. 1413

 


 4 - نام تابلو : حجرالغشغش
 کار مشترک ِ منو بهمن

 قسمت ِ بالا رو بهمن کشيده ِ
 قسمت ِ پايين رو هم من نکشيدم.

 ناصرنجفی

  هلند بهار يا تابستان 2006