زندگی

واژه های اومانیسم مدرنیته و بورژوازی

نویسنده: م-منفرد

 بی تردید هیچ کس ( حداقل در ظاهر ) مخالف حفظ کرامت وجودی و غیرت نفس انسانی و محبت ومودت و مهر میان آدمیان نیست . هر فرد با وجدان ومتعهدی نمی خواهد که دیگری را وسیله ای برای رسیدن به اهداف خود قرار دهد ، یا خود این گونه مورد سوء استفاده قرار گیرد . آدمی ؛ اصالت ، کرامت و حقیقتی دارد که باید فعالیت یافته و شکوفا گردد . بنابراین اگر اومانیسم را به معنای پذیرش کرامت وجودی و معنوی « انسان » فرض کنیم ، تقریباً هیچ کس حداقل در حرف ، مخالف این معنا نخواهد بود .

اما نکته اینجاست که آنچه در دوران جدید غربی پدید آمد و اساساً یک دوره تاریخی چهارصد ، پانصد ساله را در بر می گیرد و تحت عنوان اومانیسم مطرح می گردد ، معنی و ماهیت دیگری دارد . تفکر اومانیستی تفکری خود بنیاد است و مبتنی بر سوپژکتیویه است که لزوماً دیگران را به « ابژه هایی » جهت دخل و تصرف و استثمار و استخدام تبدیل می کند . در واقع در اومانیسم نوعی انکار آشکار مبدأ هستی وجود دارد و می کوشد تا انسان را مالک الرقاب هستی و منشأ و غایت همه چیز معرفی کند . بی تردید هیچکس مخالف این نیست که در حوزه روابط انسانی ، وضع به گونه ای باشد که تکامل و شکوفایی فردیت متعالی آدمی تحقق یابد و هیچ انسانی ، ابزار یا آلت مقاصد دیگری قرار نگیرد ، اما مسئله اینجاست که انسان جز در نسبت قرب با « حق مطلق » و خداوند و یا به تعبیری « حقیقت وجود » به آزادی و فردیت متعالی دست پیدا نمی کند و اومانیسم چون مبتنی بر سوبژکتیویته است ، خواه ناخواه دیگر افراد انسانی و طبیعت و کل عالم را به « ابژه » ای برای دخل و تصرف تبدیل می کند . منتقدان اومانیسم قطع رابطه مابین انسان و حقیقت از طریق « خودبنیادی » (اومانیسم ) را عین دور شدن آدمی از خود و گرفتاری در سراب سرمایه سالاری و نفی و انکار فردیت حقیقتی و متعالی هریک از آدمیان می دانند .

در عرفان نظری در بحث از اسماء الهی این نظر وجود دارد که هر فرد انسانی مظهر اسمی از اسماء الهی و تحت تدبیر و تربیت آن قرار دارد و دقیقاً شکوفایی و تکامل فردی آدمی از طریق تحقق نسبت قرب و انس با اسمی که هر فرد آدمی مظهر آن است تحقق می یابد . باید توجه داشت که این فرد گرایی متعالی واینکه فردی مصداق یک اسم الهی قرار گیرد ؛ به طور ماهوی رودروی با اومانیسم و فرد گرایی بوژروائی قرار دارد . در فردگرایی بورژوائی ، مبنا و محور و دایر مدار هستی انسان خود بنیاد است و این خود بنیادی با غیبت و حذف عالم غیب تلازم کامل دارد . فردگرایی بورژوا فقط در حیطه مقررات حقوقی و برخی وجوه سیاسی فردیت انسان ها را آن هم بر مبنای عالم خود بنیادی به رسمیت می شناسد و افق آرمان گرایانه آن در حد آرمان گرایی بورژوائی ( سودجویی ، مال دوستی ، سوداگری ) خلاصه می گردد ، حال آن که در قلمرو تفکر ترانس مدرن و حکمت معنوی فردیت آدمی به گونه ای متعالی رشد می یابد و به معنای واقعی کلمه ، ظرفیت ها وقابلیت های تکاملی آدمی از قوه به فعل در می آید .

تفکر اومانیستی به این دلیل که « فرد » را « سوبژه » و دیگران را « ابژه » می داند ، خواه ناخواه جوهر استثمار گرایانه و ابزاری نسبت به طبیعت و همچنین دیگر انسانها پیدا می کند . در چنین عالمی ، افرادی که از طریق خلوت گزینی یا تفکر جدی یا مبارزات آرمان خواهانه خواستار شکوفایی فردیت باطنی خود هستند ، یا به شدت تحت فشار قرار می گیرند و یا کاملاً منزوی می گردند . واقعیت این است که اومانیسم به عنوان مظهر اسم نفس اماره ذاتاً ماهیتی بورژوایی ، سوداگر و استثمارگرانه دارد و به دلیل حاکمیت سرمایه سالاری دقیقا مانع رشد و باروری فردیت متعالی آدمیان می گردد .

در پیش گفتیم که اومانیسم ، ماهیتی بورژوائی دارد . حالا به تعریف اصطلاح بورژوائی می پردازیم . بورژوائی در لغت کلمه « بورژ» به معنای « شهرنشین » گرفته شده و ریشه تاریخی آن به قرون 11و 12 به بعد در اروپای غربی برمی گردد که طبقه بازرگان متمول و صنعتگران و صاحبان مانوفاکتورها تدریجاً در شهرها مستقرشده و قدرت یافتند و درمقطعی در قرون 16و17 به ایجاد حکومت های مطلقه و محدودیت قدرت اشراف کمک بسیار نمودند . در « جامعه شناسی طبقات اجتماعی » بورژواها شامل کارخانه داران ، صاحبان صنایع عمده ، تجار بسیار متمول ، بانک داران بزرگ و اساساً طبقات استثمارگر جامعه می شوند . در این معنا ، تعریف بورژوائی در ماهیت طبقاتی آن خلاصه می گردد .

اما به نظر نگارنده ، « بورژوا » چیزی نیست مگر صورت مثالی انسان عصر جدید و در واقع فقط شامل یک طبقه اجتماعی نمی گردد؛ بلکه صورت مثالی انسان عهد مدرنیته است که همه طبقات اجتماعی از سرمایه داران ، کارگران ، طبقات میانی جامعه و حتی روستاییان ، تاحدی از جهاتی حامل روح کلی این صورت مثالی هستند ، کاراکتر تیپیک typic این « انسان بورژوا » را می توان باخصایصی چنین برشمرد : سودگرایی و سوداگری و حرص و آز مبتنی بر نفس اماره و خود بنیادی . شاید بتوان گفت که با این تعریف انسان بورژوا درهمه دوره ها حضور داشته است زیرا که در هر دوره ای عده ای طماع ، سودجو و مال دوست و ....... وجود داشته اند ، البته این سخن درست است ،اما نکته اینجاست که تنها در دوره مدرنیته است که این صورت مثالی دایرمدار عالم قرار می گیرد و در هنر و ادبیات و سینما و علم جدید و فلسفه و ...... ظاهر می گردد . در واقع انسان بورژوا صورت مثالی همه انسانهای عهد مدرن است و صرفاً اختصاص به یک طبقه اجتماعی ندارد ، بلکه صورت مثالی انسان عصر جدید است . در اومانیسم ، همین انسان است که دایر مدار عالم قرار می گیرد و اومانیسم درواقع به معنای اصالت انسان بورژوا است . به عبارت دیگر انسان بورژوا صورت مثالی همه افراد انسانی است که در ذیل اسم نفس اماره زندگی می کنند .

برای صورت مثالی انسان بورژوا ( که باز هم تاکید می کنیم با مفهوم طبقاتی بورژوا در جامعه شناسی سیاسی فرق دارد ) چند خصیصه را می توان فهرست وار برشمرد:

1-سود محوری

2-کمّی اندیشی و محاسبه گری

3- تکیه بر عقل به معنای راسیون

4-داشتن جوهر استثمارگری و شیئی و ابزاری دیدن دیگران

5-گرفتاری در از خودبیگانگی که ریشه در خودبنیادی و بُعد از حقیقت دارد .

6-تلاش و تکاپوی بسیار در جهت کشف و اختراع امکانات و راههای جدید جهت سیطره برعالم و آدم

7-بی اعتقادی به عالم غیب و یا کم اعتقادی در نسبت با حقایق غیبی

8-سرمایه سالار بودن به این معنا که همه چیز را بر مبنای پول و سرمایه و سودجویی مورد محاسبه و ارزش گذاری قرار می دهد .

9- ترکیبی از ولع انباشت سرمایه و حرص و آز مصرف بی حد و حصر

صورت مثالی انسان بورژوا در تک تک آدمیانی که در فضای عصر جدید نفس می کشند منتشر گردیده است و همه افراد یک جامعه اومانیستی اعم از کارگر و بازرگان و کارخانه دار و .... با نسبت های مختلف تجلی بخش این ماهیت بورژوای مثالی هستند .

این تمدن خود بنیاد ( اومانیستی ) را که انسان مثالی آن انسان بورژوا است ؛ « تمدن مدرن » نیز می نامند تمدن مدرن تعبیر دیگر برای « مدرنیته » و حاکمیت اسم نفس اماره آدمی است . عهد مدرنیته با فسخ عهد تئوسانتریک ( قرون وسطایی) و از حدود قرن شانزدهم و هفدهم میلادی به بعد ظهور و بسط پیدا می کند .

در واقع هرآنچه که در باره تمدن اومانیستی گفتیم برای تمدن مدرن نیز صدق می کند ، در واقع به اعتبار اسم حاکم بر این دوره آن را اومانیستی می نامیم ، به اعتبار صورت مثالی انسان که طرح می کند آن را بورژوایی می نامیم ، و به اعتبار اینکه از قرون پانزدهم و شانزدهم میلادی پدید آمده آن را « مدرنیته » می نامیم .

از دل مدرنیته ، علم تجربی با ماهیت تکنیکی و تصرف گرانه اش پدید آمد . مدرنیته در لغت از « مدرنوس » لاتین گرفته شده است که به معنای پویایی و تغییر است . تاکید بر عالم محسوسات و وجه متغیر عالم از خصایص این رویکرد است . چند امر مهم شالوده نظری و عملی مدرنیته را تشکیل می دهند :

1-راسیونالیسم دکارتی که مبنای فلسفی آن است ( البته در مقطعی نظیر عصر روشنگری و به طور خاص در آراء ژان ژاک روسو و اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم این راسیونالیسم دچار بحران های جدی می گردد و گرایشی به سمت ایر راسیونالیسم در تفکر و تمدن مدرن ظاهر می گردد )

2-آمپریسم به معنای مبنای روش شناختی تمدن مدرن .

3-پیدایی علم جدید science با توجه به ماهیت تکنیکی آن

4-دموکراسی در معنای دقیقاً کمیّت گرایانه آن که ریشه در مبادی و مبانی فلسفی و معرفت شناختی دارد ، مفروض بنیادین دموکراسی این است که حق و حقیقت همیشه با اکثریت است و عقل جمعی خطا نمی کند . به واقع دموکراسی از دل تفکر اومانیستی و کمیّت انگاری فلسفه های پوزيتیویستی پدید آمده است .

این امر واضح و بدیهی است که حقیقت امری نیست که بتوان با رای گیری و برمبنای قضاوت اکثریت بدان دست یافت ؛ البته گاه ممکن است که اکثریت در نسبت قرب با حق و حقیقت باشند و آراءشان تقرب به حقیقت داشته باشد ؛ اما این نسبت ، الزامی و ضروری نیست و تجربه تاریخی دو ، سه قرن اخیر به ما نشان داده است که توده ها و اکثریت مردم در بسیاری موارد در موضع اشتباه قرار داشته اند و این متفکران بوده اند که به دلیل ریاضت فلسفی و تهذیب وجودی و ادراک شهودی خود به حقیقت دست یافته اند ، هرچند که در اقلیت مطلق بوده اند . در واقع اقبال عمومی مردم به امری یا فراگیری یک باور نزد توده ها ؛ به معنی صحت و حقانیت آن امر نیست .

5-پنجمین ویژگی مدرنیته ، « سکولاریسم » است که به معنای عرفی کردن امور و تقدس زدایی از عالم است . روشن است که سکولاریسم با دین، جمع ناشدنی است و یک جامعه سکولار ، یک جامعه غیر دینی است . یکی از نتایج سکولاریزه کردن جوامع بشری، این است که دین از مرکز ثقل حیات اجتماعی و سیاسی خارج می گردد .

روح تمدن جدید ، بورژوایی است و بهترین بیان ممکن آن همانا صورت مثالی انسان بورژوا است . در واقع مدرنیته ، بورژوای و اومانیسم وجوه مختلف یک حقیقتند که از اعتبارهای مختلف لحاظ شده اند . همچنان که گفتیم درتمدن مدرن همه آدمیان به معنای فرهنگی – تاریخی کلمه ( و نه به معنای طبقاتی و جامعه شناختی آن ) به صورت مثالی بورژوازی تشبه می جویند و در مراتبی نیز آن را تحقق می بخشند ، هر چند که در این میان به نظر می رسد که طبقه بورژوا ( در معنای جامعه شناختی آن ) بیشتر از دیگر طبقات جامعه ، ماهیت بورژوایی را در خود تحقق بخشیده است . بر این اساس و به دلیل سیطره فرهنگی – تاریخی بورژوازی ( که همانا تفکر اومانیستی است ) تمام طبقات در جوامع صنعتی آن چنان اسیر تقلید و تشبه به صورت مثالی انسان بورژوا هستند که هرگونه امیدواری جهت تحقق یک انقلاب بنیادین و نفی مدرنیته را از بین می برند و با توجه به اینکه تحولی که تمدن مدرن را دگرگون می کند ، باید کلیّت این تمدن را نفی و انکار کند ؛ بنابراین راه حل هایی که رهایی بشر را در انقلاب سیاسی و اجتماعی و دگرگونی های طبقاتی می جویند و خواستار حفظ کلیّت مدرنیته هستند ، هرگز ره به جایی نمی برند و در چهارچوب تمدن اومانیستی محبوس می مانند .

انقلاب حقیقی، انقلابی است که صورت مثالی انسان بورژوا را از بیخ و بن دگرگون می نماید و از مرزهای اومانیسم عبور کند و مظهر اسم تازه ای غیر از اسم نفس اماره باشد . این انقلاب لزوماً در مقیاس جهانی مطرح می گردد ( هر چند که ممکن است آغاز آن از یک نقطه یا کشور باشد ) و مبتنی بر نحوی تفکر فرا – اومانیستی و رویکردی معنوی است که منجر به ظهور تمدن ترانس – مدرن می گردد .

بی تردید این انقلاب در همه وجوه و جلوه های زندگی آدمی و نسبت آن با هستی رخ می دهد و از مرزهای کاپتالیسم و سوسیالیسم نیز در می گذرد ( زیرا که تمامی مدل های ارایه شده سوسیالیسم ازقرن نوزدهم تا امروز در ذیل روح بورژوایی تمدن مدرن مطرح شده اند و به لحاظ ماهوی فرقی با نظام های کاپیتالیستی ندارند ) . عبور از مرزهای مدرنیته به ساحت وجودی تمدن « ترانس مدرن » ازهم اکنون در نقاط مختلف دنیا درقالب اعتراض ها و بحران های اجتماعی – سیاسی ، تحول در جان و روح آدمیان ، به بن بست رسیدن اقتصاد سرمایه سالاری و دولت های دموکراتیک مدافع آنها ، و رویکرد گسترده بشر به سوی معنویات، ظاهر و متجلی گشته است .

 

منابع

- دکتر مدد پور ، محمد / خودآگاهی تاریخی / دفتر مطالعات دینی هنر

- بارنزویکو / تاریخ اندیشه اجتماعی / جوادی وسفیان / کتابهای جیبی

- کویره ، الکساندر / دکارت / امیر حسین جهانبگلو / قطره

- barracloughhistory in a changing world oxford

- پالمر ، روزل / تاریخ جهان نو / ابوالقاسم طاهری / امیر کبیر

- کاسیرر ، ارنست / فلسفه روشنگری / یداله موقن/ نیلوفر

- گلد من ، لوسین / فلسفه روشنگری / منصوره کاویانی / نقره

- دکتر داوری ، رضا / فلسفه چیست ؟/ انجمن اسلامی حکمت و فلسفه

- خورازمی ، تاجدالدین - شرح بر فصوص الحکم / نجیب مایل هروی / مولا