زنان افغانستان در گرداب مصیبت پاتریارکالیزم
هادی میران
پاتریارکالیزم یک پدیده جهانی است که در اشکال و ابعاد متفاوت، هنجارهای غالب در جامعه بشری را شکل می بخشد. سیستمی که جامعه پاتریارکال بر آن بنا نهاده شده است، مجموعه ای از رویکردها و قراردادهای اجتماعی اند که در آن مردان مستحق شمرده میشوند تا بر زنان اعمال حاکمیت نمایند. در بستر این قراردادها، هر گونه بهره برداری از زنان و ستم ورزی برآنها توسط مردان، حق طبیعی مردان پنداشته می شود ( 1). پاتریارکالیزم در افغانستان، آمیخته با سنت و آموزه های دینی است که در یک تعامل نمادین هنجارهای غالب و حاکم جامعه راپی میریزد. اما رفت و آمد ادیان مختلف و تاثرات آنها در اخلاق و الگوهای رفتاری مردم، پاتریارکالیزم را در افغانستان، به یک قرارداد ماندگار و مقدس اجتماعی تبدیل کرده است. خلط آموزه های دینی ادیان مختلف و تاکید آموزه های اسلامی بر اهمیت نقش مردان، سبب گردیده تا این قرارداد اجتماعی در بستر باور های دینی تقدیس گردیده و در اشکال فرامین خداوندی در تمام مناسبات و تعاملات اجتماعی عرصه ء جولانگری یابد.
درگستره ء باور و هنجارهای پاتریارکالیزم ، جنسیت یا همان تفاوت بیولوژیک زن و مرد، معیار ارزشها و توانمندیهای انسانی محسوب میگردد. مرد به عنوان موجود برتر، توانمند، الگو ساز و معیار آفرین مستحق شمرده میشود تا بدون توجه به موجودی بنام - زن- برای آن مرز و معیارهای شخصیتی و اخلاقی را- تعیین و تشخیص نمایند. در نظام پاتریارکالیزم - زنان بدلیل زن بودن شان فا قد بسیاری از ارزشهای انسانی تصور میگردند که تنها در جلوه گاه رنگین نفسانی مردان، اهمیت و اعتبار می یابند و خارج از این میدان مقناطیسی، در حد یک حیوان دست آموز نزول شان می کنند. اندیشه های پاتریارکال در اشکال قراردادهای زنده ء اجتماعی، در تمام عرصه های زنده گی تجلی گر اند. بطور مثال؛ ادبیات فارسی به عنوان بخشی از میراث کهن و تسلسلی از ارزشهای تاریخی ، پر است از شاعرانی که اندیشه های زن ستیزانه شان را در قالب کلام موزون عرضه کرده اند. سعدی شیرازی و ناصر خسرو قبادیانی ، دو نمونه ء برجسته از این شاعران اند که اندرز گونه های ماندگار درنحو رفتار با زنان و بهره برداری از آنان- برای مردان دارند که از آن جمله میتوان به این ابیات از ایشان اشاره کرد(2).
دری خرمی بر سرایی ببند که بانگ زن از وی نیاید بلند
چو زن راه بازار گیرد بزن وگر نه تو درخانه بنشین چو زن
...................
چو در روی بیگانه خندید زن دگرمرد گو لاف مردی مزن
زبیگانه گان چشم زن کورباد چو بیرون شد از خانه در گور باد
زن نو کن ای دوست هر نوبهار که تقویم پارینه ناید به کار(3).
به گفتار زنان هرگز مکن کار زنان را تا توانی مرده انگار
زنان چون ناقصان عقل و دین اند چرا مردان ره آنان گزینند
منه بر جان خود بار زرو زن قدم بر تارک این هردو بر زن(4)
در سنت ابراهیمی خداوند مرد است و زن را بعد از خود آفریده است. پس از خلقت- زنان را مجبور به اطاعت و فرمانبر داری از مردان گردانیده اند برای آنکه مردان موجودات برتر آفریده شده اند. در آموزه های اسلامی، مرد نه تنها ملزم به حمایت از زن است بکه وظیفهء ایمانی دارد تا مرز و معیارهای اخلاقی او را نیز تعین نماید (4.15 (5). در جامعه پاتریارکال، زنان موجود حقیر و انسانهای ناقص العقل پنداشته میشوند که وظیفه ء اصلی آنان تولید نسل و فراهم آوردن آسایش برای مردان اند. به اعتقاد حفیظ الله عمادی ( 2002 ) در گستره ء باورهای پاتریارکال، شخصیت زنان چنان حقیر، بی اهمیت و کم ارزش است که مردان عبارت "زن" را اغلبا برای تحقیر طرف مقابل در خصومت، که فاقد شجاعت و ابتکار است ، به کار می برند. در جامعه پاتریارکال تبعیض جنسیت پدیده ای است که از همان آغاز تولد نوزاد دختر- در محیط خانواده اعمال میگردد. اگر نوزاد خانواده پسر باشد، شور شعف فراوان فضای خانواده را فرا می گیرد که درصورت توان اقتصادی، نذر ختنه سوری و شب نشینی های مفصل و مجلل را به همرا دارد. اما نوزاد خانواده اگر دختر باشد هیج گونه علایمی از شادمانی مشاهده نمی گردد و اغلب با اندوه و تاثر استقبال میگردد. برای اینکه در سنت پاتریارکال، دختر جنس قابل معاوضه تلقی میگردد که در هنگام ازدواج سند مالکیت آن به کسی دیگر تعلق می گیرد .
چنانچه که در آغاز اشاره رفت، پاتریارکالیزم یک پدیده جهانی است که در اشکال و ابعاد متفاوت در جوامع انسانی عمل میگردد. جنبش های فمینیستی را باید عکس العمل طبیعی در برابر هنجارهای پاتریارکالیزم دانست . تردیدی وجود ندارد که جنبش های فمینیستی توانستند ،هنجارهای پاتریارکالیزم را، در بسیاری از جوامع انسانی از اشکال خشونت بار آن بیرون آورده و تعادل جنسیتی را وارد قرارداد های اجتماعی نمایند. البته مکاتب فلسفی که بعد از رنسانس در مسیحیت، عرض اندام کردند، مانند( Socialconstructionism) ، (Symbolic Intractionism) (Libralism) (Marxism) و .... بستر اصلی تفکر جنبش های فمینیستی را فراهم آوردند. از چشم انداز (Socialconstructionism) الگوهای رفتاری انسانها در روابط متقابل با همدیگر و در تعامل با سایر پدیده های اجتماعی شکل می گیرند. انسان موجود اجتماعی است که شخصیت و الگوهای رفتاری او محصول قرار داد ها و آموزه های اند که در بستر آن اخلاق متعارف را فرا میگیرد. جنسیت و اخلاق جنسیتی نیز پدیده ای است که در بستر همین قراردادها و آموزه ها شکل می گیرد. به عبارت دیگر، یک زن باید همان الگوها و خصایل رفتاری را داشته باشد که جامعه و هنجارهای رایج درجامعه، از او انتظار دارد. برای درک بهتر این موضوع، الزاما به این نکته باید اشاره کرد که جنسیت از دو چشم انداز قابل بحث است. یکی جنسیت بیولوژیک است که همان خصوصیات بیولوژیک یک فرد در هنگام تولد میباشد. دومی جنسیت اجتماعی یا Social gender)) است که به مجموعه ای از اخلاق و الگوهای رفتاری یک فرد اطلاق میگردد که در بستر هنجارها و قراردادهای اجتماعی بصورت اکتسابی فرامی گیرد(6). جنسیت اجتماعی به این نکته می پردازد که الگوهای رفتاری و خصوصیات اخلاقی یک زن و یا یک مرد، تنها محصول تفاوتهای بیولوجیک آنان نیستند؛ بلکه این هنجارها و قراردادهای معین و مشخص و سنت های رایج جامعه اند که الگوهای رفتاری و کاراکترهای اخلاقی زن و مرد را تعین می کنند.
سنت و باورهای پاتریارکالیزم که در افغانستان به یک قرارداد مقدس تبدیل گریده است ، مرزها و معیارهای اخلاقی و شخصیتی زنان و مردان را برمبنای تقاوتهای بیولوجیک تعیین میکند. همین قرارداد مقدس اجتماعی در واقع بستری برای بسیاری از مصیبت ها و سیاه بختی های مردم این سرزمین پنداشته میشود که فرصت هر نوع تحول مثبت در زنده گی را از آنان گرفته است. در نظام پاتریارکالیزم- زنان در تولید سهیم اند اما به دلیل اینکه مردان موجود برتر اند، حق مالکیت از آنان سلب گردیده و یا به نصف تقلیل می یابند. جمع زیستی یکی از مشخصات بارز پاتریارکالیزم است که قدرت اندیشیدن را بصورت انفرادی، تضعیف می کند و فرد را در شرایطی قرار میدهد که کمتر از توانمندیهای فردی اش بهره گیرد. پاتریارکالیزم بعنوان یک رویکرد ماندگار در بستر باورهای اعتقادی تقدیس و نهادینه گردیده است. ادیان سامی که پرورشگاه بخش عمده از سنت ها و باورهای پاتریارکال بوده اند، دساتیر و آموزه های بسیار روشن و مشخص در خصوص زنان دارند. قطع نظر از تورات و انجیل که به گمان اغلب این دو کتاب مقدس در گذرگاه تاریخ مورد دست درازی قرار گرفته اند، قرآن کریم که از این حدس و گمان مبری دانسته میشود، درخیلی از مسایل تفاوتهای بیولوجیک مردان وزنان را معیار قضاوت قرار میدهد (7).
پیامبر اسلام و پیشوایان مذاهب اسلامی، گفته های فراوان در خصوص جایگاه زن دراسلام و در تعاملات اجتماعی دارند که رد یا قبول آنها برای یک مسلمان، عمدتا بستگی به نوع علایق و گرایش مذهبی او دارد. از آنجایکه پرداختن به احادیث نبوی و فرمایشات پیشوایان دینی از حوصله این مطلب خارج است، به چند نمونه از آیات قرآن در این خصوص، اکتفا می شود که به نحو رفتار مرد با زن، و جایگاه زن در مناسبات اجتماعی ، می پردازد. آیه 228 سوره بقره چنین می فرماید: ... و زنان را بر مردان حقی است همچنانیکه مردان را بر زنان، و مردان را بر زنان به میزانی برتری است و خداوند پیروزمند و فرزانه است. زن شوهر دار به شما حرام است مگر زنان شوهر داری که در هنگاه جهاد با مشرکین آنهارا اسیر نمایید (سوره النسا آیه 25 ). مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است، به واسطه برتری که خداوند بعضی را بر بعضی مقرر داشته است و هم به دلیل آنکه مردان از مال خود به زنان نفقه بدهد( سوره النساه آیه 38). مردان دو برابر زنان ارث می برند( سوره النساء آیه 176). با زنان مشرک ازدواج نکنید، مگر ایمان آرند و همانا کنیزکی با ایمان بهتر از زن آزاد مشرک است ( سوره البقره آیه 221).
در قرآن آیه های فراوانی اند که به گونه ای بر فرو دستی زنان اشاره دارند که بر شمردن تمام آنها دراین مبحث نمی گنجد. اما این واقعیت را نیزهمه می پذیرند که ظهور اسلام، تحولی شگرفی را در زنده گی اعراب بادیه نشین بوجود آورد؛ تحولی که درگام نخست ساختار زنده گی اعراب بیابانگرد را قانونمند ساخت و فراتر از آن، رخدادهای مهمی را در جامعه بشری سبب گردید. اما با گذشت چهارده قرن از عمر اسلام، مواردی تا هنوز در دست نیست که آموزه های اسلامی و در کل آموزه های ادیان ابراهیمی و یا هر دین دیگر، قادر به حل معضلات روز افزون جامعه بشری گردیده باشند (8). قرائت های متفاوت از دین نه تنها که معضلات و مشکلات روزافزون بشر را حل نکرده اند بلکه همواره بستری برای ایجاد وپرورش تنش های بیشتر بوده اند.
گمان اغلب بر این است که آموزه ها و قرائت های دینی نمیتوانند شالوده ء یک جامه مرفه و سعادتمند را فراهم آورند و بر نیازمندیهای معاصر بشر، پاسخ ارائه نمایند. آموزه های دینی به هر پیمانه ای که از دایره ء زنده گی خصوصی فراتر می روند، به همان پیمانه معضلات اجتماعی را بیشتر و افزونتر می نمایند. لذا آنچه که می تواند آسایش و رفاه اجتماعی را در یک جامعه، تامین نماید، تعریف قرارداد های اجتماعی و قانونمند ساختن آنها، بر مبنای استعداد و نیازمندیهای انسانها، است؛ چیزی که ما با ان فاصله بسیار طولانی داریم.
سنت و باورهای دینی زیست گاه اصلی قراردادها و هنجارهای پاتریارکالیزم است. هرگاه نظام سیاسی و مناسبات اجمتاعی بر اساس ارزشهای های دینی تعریف میگردد، هنجارهای پاتریارکالیزم را بیش از بیش ماندگار می سازند. کلام آخر اینکه عوامل مصیبت و محرومیت زنان را در افغانستان، باید در سنت ها، باورهای دینی و هنجارهای رایج در روابط اجتماعی جستجو کرد.
منابع