تکه اول- چهارم عرُوض به زبان ِ باران
محمد شاه فرهود دیالک تیک ِ وزن به لحاظ تاریخی از مساوی بودن هجاها تا تکرار آوا ها را بیان می کند . دیالک تیک وزن زمینه ایست برای آسان کردن انتقال متافزیک ِمعانی در میان آهنگ های روح نشین .
تکه ی چهارم اولاً : مایکاالکبیربالاطلال شاعران موزون فکر و قافیه نگر و سجع اندیش ، که خیمه ی شعر را در جزیرة العرب ( عربستان ) ، برافراشتند ، جرگه ی پیشاعروضیان را میسازند. بادیۀ نجد گهوارۀ شعر موزون و مقفا خوانده شده است، در پایان قرن چهارم میلادی ، این بیابان نجد است که به زادگاهِ شعر - غنایی - تبدیل میگردد و شعر غنایی در قالب قصیده در انقیادِ زبان شفاهی در می آید . اشیای بیابانی بمثابۀ نشانه ها خودرا در مکتب نجد ، منعکس و تکرار میکند. شعر قبیله ای بطور شفاهی سینه به سینه منتقل میگردد و تا نسل های نگارشی میرسد ،. ثانیاً : ولا تزدهی الا جهالُ حلمی در - نظم - و شعربادیه، واژه جهل به معنای خشن و ناهنجار و همچنان غضب و خودستایی استعمال شده است . و اما وجه تسمیۀ جاهلیت به مرحلۀ بعد از اسلام بر میگردد ، برخی ازادب شناسان به این برداشت محکوم گردیده اند که پیش از اسلام ، تازیان را تمدنی نبوده است و پیوسته ازجایی به جایی کوچ میکرده اند و خدایی جز بُت های متعدد نداشته اند و در نتیجه ، آنان در جهان تاریکی ها و نادانی ها غوطه ور بوده و از این رو از طرف مسلمین به ایشان جاهل و به دوران شان جاهلیت اهدا شده است. و برخی از ادب شناسان ؟ ، از هرگونه خلاقیت شعری ، درین زمانه ، چشم پوشی میکنند. و تقریباً گفته میتوانم که اغلب پژوهشگران ، به حضور نثرمسجع وشعر و نظم ، در عصر جاهلیت و به ادامۀ آن به دلیل ارایه شدگی های پرقوتِ ادب اسلامی بمثابۀ فرزند شاعرانه های نجدی، موافق بوده اند. ادب اسلامی در واقع دنبالۀ تکامل ادب پیشااسلامی ست. واژۀ ادَب در شعرونظم عصرجاهلیت به معنای خلاقیت شاعرانه نبوده بل به معنای " دعوت به طعام " استعمال میشده است ، چنانچه مأدبه در زبان عصر پیشااسلاميی عرب به معنای " غذای مهمانی " امده است . واژه ادب و جمع آن ادبیات ، فقط مابعد اسلام است که معنی امروزینه را اشغال میکند. در دوران ادب اسلامی در کنار شعر غنایی ، شعر حماسی ( جنگی ) نیز شکل میگیرد . همانطور که قصاید غنایی محصول زیست محلی را ارایه میکرد ، اینک که جنگ از لاک محلی ( قبیله ای ) بیرون پریده است و رنگ بالنسبه جهانی را کسب کرده ، شعرعربی نیز به دنبال این تحول جغرافیایی، دگرگونيی تاریخی را پذیرا می شود.... ثالثاً : قفانبک من ذکری حبیب و منزل امرؤالقیس شاخص ترین و مشهور ترین چهرۀ شعری نهضت جاهلیتِ شعر است که با آفرینش قصاید بُلند ، نامش را بر دیوار ادبیات پیشا اسلامی ، قاب کرده است . امرؤالقیس ( 500 – 540 میلادی ) در فضای شعر کلاسیک ِ عرب نفس کشیده است ،اگر حرکت مسجع و موزون و مقفایی در قرن پنجم میلادی شفاهاً درادب قدیمییِ عربی وجود نمیداشت ، قصیدۀ امرؤالقیسی چگونه میتوانست ایجاد گردد؟ قصاید ِ پیشااسلامی را بنام مُعلقه و مُعلقات نامگذاری کرده اند ، معلقه که مؤنث معلق به معنای آویختن است ، برای آن معلقه نامیده شده که هفت قصیدۀ مشهور را بر دیوار کعبه آویخته بودند که به سبعۀ مُعلقه شهرت یافته است . نمونه ای از قصیدۀ امرؤالقیس : مطلع : قفانبک من ذکری حبیب ومنزل بسقط اللوی بین الدخول فحومل مقطع :
کُن السباع فیه غرقی عشیهً برجاۀ القصوی ادابیسن عنصل در مُعلقۀ طویل بالا که فقط دو بیت آنرا آورده ام ، به روشنی نگریسته میشود که این قصیدۀ قرن ششمی دارای وزن و قافیه ای است که گردِ پختگی را بر پسینیان میتکاند، وتهدابِ محکمی میگردد برای بنای وزن عروض . بی جهت نیست که برخی از محققین ادبیات کلاسیکِ عربی ، برین نکته قلم میفشارند که اگر معلقات بادیه بر صحرای جاهلیت ساقه نمیزد ، نثر مُسجع و شعر در دورۀ اسلامی به بار نمی نشست .
وصف زن + توصیف شتر + شرح صحرا = مُعلقات درقصیده های عصر بادیه ، شاعر در آغاز از دوری و فراق یار و محبوبان مینالد و بعد به وصف شتر یا اسب میپردازد و بعداً به توصیف محیط بادیه نمای صحرا یعنی طبیعت ، قصیده را فرم و ساختار می بخشد. چون قصاید پیشا اسلامی سماعی و نقل وقولی بوده و برای ازبرکردن شکل داده میشد ، بنابرین ،تمامی مُعلقات آندوره به لحاظ درونمایۀ موضوعی و محتوای زبانی خیلی محود و مبتلا به سادگی و کوتاهی بوده است . بسیاری ازپیشکسوتان ِ مسلمین مکه ، پیش از مسلمان شدن ،اشعاری از امرؤالقیس را در کوچه های ریگی زمزمه میکردند. رابعاً : علی کُل حال من سحیل و مبرم زهیر قصیده سرای دیگری از نحلۀ بادیه سرایان نجدگرای عربستان است ، زهیر ( 520-608 میلادی ) ادامه دهنده ای شِگردِ امرؤالقیس و پیشینیان معلقه سراست. شعرش موزون و مقفاست. نمونه ای از یک قصیده : مطلع : سعا ساعیا غیض ابن مرة بعدما تبزل ما بین اعشیره با لدم مقطع : یمینالعنم السیدان وجد تما علی کل حال من سحیل ومبرم خامساً : وقدسشط علی ارماحناالبطل معلقه سرایی در جزیرة العرب جریان میابد ، تا جایی پیش میرود که همگام با مجموع تحولات اجتماعی ، خاصتاً تجارت که موجبات مبادلۀ فرهنگی را نیز بوجود میاورد ، با جذب عصارۀ فرهنگ ها ، شعر عربی را در بافت متعالی شکلمند میساخت. بحث شعر بادیه را با مثالی از قصیده سرای دیگری از جرگه ای معلقۀ سبعه بنام اعشی به پایان میبرم . مطلع : ودع هریرة اِن الرکبَ مرتحل وهل تطیق و داعا اَیها الرجل مقطع : قد نخضب العرفی مکنون فایله و قد سشط علی ارما حنا البطل کلام موزون در بادیۀ نجد تا سطح نظم و شعر شکوفا می شود و راهش را همچنان تا عروضیان باز میکند. معلقات ، بعد از اسلام جایش را برای قصایدِ دگرگون شده ای خالی میکند که از حالت شیواره گی محض به سوی وصف ممدوح آسمانی سیر میکند ولی آنچه در قصیدۀ عربزبان حفظ میگردد ،همانا توصیف شترو اسب وصحراست .
حدود پنجاه هزار سال سپری گشت ، و آدمیزاد در سطح و عمق این زمانه ها ، از نسل های جنگل خیز و مغاره نشین تا نسل های بادیه نشین و بالا حصار شکن ، از رنگ های سیاه و سپید تا سُرخ و زرد رنگ ، همه ی شان با ابزار زمزمه های موزون ... به شناختن ، تولید کردن ، امید یافتن ، زیبایی و لذت دست یافته اند . دیالک تیک وزن ، لذت و خوشبختی ، نشان میدهد که هیچ مطلقیتی در حوزۀ حس ها وخیال ها و درک ها وجود ندارد . همۀ مظاهر حسی و عقلی و تخیلی ، پویا و دگرگون شونده بوده است . وزن و آهنگ درشعروبطورکل درکلام موزون، یکی ازعالیترین اشکال عرصۀ تفکر و تخیل بشر در فراگرد تولید ِ نظم و فشردگی و معنا بوده که امروزه فلاسفه در میان خلاقیت های هنری، بیشترین کاوش را در متن های منثور و منظوم انجام میدهند، چون، کلام انتزاع طبیعت در واژه هاست ونزدیکترین رشته و بینارشته با فزیولوژی بیدار و خوابیده ای مغز است ، فلهذا کلام آهنگین در قالب تولیدات شاعرانه از یکسو درنگ و بُت شدگی را نمی پذیرد و از سویی دگر به ادعای کامل شدن و تفکر ایستگاۀ آخر ، مُهر شکستن میزند.پس نگاه به وزن وآهنگ در واقعیت امر یک حس و بینش زمانمند است و حرکت زمان همانگونه که بنی آدم را از شتر سواری در زمین به سفینه سواری در آسمان وادار کرده است ، وزن و آهنگ در کلام را نیز ، از ضربآهنگ عصر چخماق به سوی ضربآهنگ انفجار اتومی ، واز این ایستگاه به ایستگاه دگر سوق میدهد و اگر حامیان سرمایۀ جهانی ، زمین موزون را بی وزن نسازند ، ماهیت مرموزانه ی کلام وحرکت واژه ها در ده ها نظم و آهنگ های ناشناخته ای دگر ، پویه ای تکامل را طی خواهد فرمود .
حس دگرگونی + حس آهنگ + حس زیبایی + حس تولید+ حس تناسب + حس لذت + حس انتقال + حس فشردگی + حس آرامش + حس توالی ... = وزن و آهنگ در کلام ظهورهرخلاقیتی در زبان در مسیر متداوله ی زمان ، با کوبیدن و تراشیدن حس ها وذوق ها ست که زیبا نمایی و پذیرنمایی می کند .وزن و آهنگ ِ کلاسیک جایش را به زمزمه های مُدرن خالی می کند و مُدرن به پست مُدرن واز پست مُدرن به شگرد ِ ناشناخته ی دیگر میرویم و الخ ..... سی هزار سال قبل از امروز به وزنی می اندیشیدیم که الزامات زندگی اجتماعی طایفوی اجازه اش را میداد و امروز که عصر غول آسای جهان گستری سرمایه است ، به وزن دگر می اندیشیم ، وزن و آهنگی که بتواند نیاز های گلوبال شده را صیقل بزند . حماسه های بدوی ِ شفاهی شاید از درآمیزی اسطوره و جنگ های کوچک قبیلوی که شعاع تاثیر آن ازچند هزار جمعیت و چند تا تپه و دریا چه بیرون نمی شد ، با وزن های هجایی اجرا میگردید و حماسه های امروز لاجرم باییست با شعاع بُرد جهانگستر به میدان آید. تفکر ساختاری مدرن شعری را به درازنای حوادث دو سده به آزمون گذاشت که جانیان بزرگ و کوچک را در علن پدیدار کرد ، از ناپلیون تا هتلر و از موسولونی تا بوش پدر را ازحنجره ی شاعران بیرون ریخت.و حالا نیز شعر مجبور است که با صدای اِلوارانه و درویشی به جانیان پُست مدرنیته یی دوران پسربوشی ها ، به دویل برخیزد . اناگفته پیداست که گزینش وزن و آهنگ ، متعلق به فرمان ِ سطوح حوادث و درجه ی تکامل زمان است ، شعر مدرن درغرب معیارات قدیمی را ویران نمودو معیارات نوین وضع کرد . و شعر امروز غرب با نفی قواعد مدرن ، شعر نا معیار خودرا ارایه میکند که در واقع ما دچار نوع دگری از بینش و معیار گشته ایم .نوعی نگاه پسا معیاری . .. وزن وآهنگ در شعر، یک پروژه نیست که به ذوق شاعر و مخاطب دیزاین شود بل یک پروسه ای پویا و دینامیک است که شاعر و مخاطب را بدنبال خود میکشد. حتا شاعر بادیه نشینی بنام ابوالعتاهیه که همزمان با خالق عروض یعنی خلیل بن احمد در قرن دوم هجری زندگی میکرد ، شعر غیر عروضی میسُرود، همه به او ایراد گرفتند که چرا از قاعده ای عروض بیرون شده است ؟ ! و شعرش شعر نیست . ابوالعتاهیه در جواب گفته بود : - من از عروض جلوترم - قبل از پیدایی فن عروض ، شاعران عرب شعر میسُرودند . عروض چیزی خارج از متن شعری زمان در جغرافیای معین ، نبوده بل ، نتیجۀ کاوش و برسی وزن و آهنگ متداوله ای روزگار عرب نشین بوده و حتا مطالعه و درآمیزی وزن منظومه های اوستایی ، پهلوی، مانوی ، دری در پرورش عروض تآثیر داشته است ، و بقول البیرونی حتا وزن و آهنگ هندی در بدنه سازی عروض تآثیر مند بوده است . نوشدن و تازه جویی قانون اساسی تفکر بشریت است . کهنه تباه میشود ، نو به نگاه میرسد. با همسویی با بینش خاقانی ، بحث - دیالک تیک وزن - را در مجموعه ای ازتکه های جداگانه ، اما بینا رشته یی ، پی میگیریم . هست طریق غریب اینکه من آورده ام اهل سخن را سزد گفتۀ من پیشوا تکه ی اول دیباچه تر ز دی : انسان از هزاران سال پیش گوشش به وزن آشنا بوده است ، وزن در گوش آدمی قبل از پیدایش زبان ِ گفتاری ، شکل گرفته است . چکک را همه مدانند قطرۀ آبییست که از بالا به پایین می چکد، صدای چکک اگر در فاصلۀ معین زمانی بزمین بیاید ، تولید وزن میکند و میلودی آن ، نوعی آهنگِ متناسب را در خیال نمایان میسازد . زمزمه های برخی از پرندگان ِ خوش زبان دارای وزن است ، دویدن آهو ، پلنگ ، اسپ ، شتر ..... هرخیز شان تولید توالی واوزان میکند، و ذهن را متوجه ضربآهنگ در موسیقی زبان میسازد. صدای منظم شط دریا وتناوبِ آبشار نیز وزن دارد ، ....... خلاصه از حرکت منظم و متناسب هر شی در طبیعت که بر اساس تکرار و تناسب صورت پذیرد ، وزن و آهنگ بوجود می آید. پس ، پیش از آنکه وزن در زبان آدمی جاری گردد ، در زبان طبیعت جاری بوده است و انسان به تقلید از اشیای طبیعت ، به تولید آهنگ یعنی وزن ( ریتم ) در زبان خویش دست یافته است . تکرار و نظم آوا ها ، مادر وزن و زیبایی و آهنگ است . مطابق تحقیقات جامعه شناسی ، انسان شناسی ، باستان شناسی .. جامعۀ بشری بیش از پنجاه هزار سال قدامت دارد ولی پیدایش رسم الخط فقط پنج هزار سال را دربر میگیرد . و ما بقی در چهل و پنج هزار سال ، انسان دارای زبان شفاهی یعنی گفتاری بوده است . و زبان شفاهی هم مراحل خورا پیموده است . وزن چگونه در زبان شفاهی جا گرفت و تکامل کرد؟ اگر از تقلید انسان های اولیه بگذریم که از صدای موزون و خوشآهنگ پرندگان و نعره های خشن حیوانات برای به دام اندازی آنها ،در هنگام شکار استفاده میکردند ، این تقلید و تجربه های بدوی در تاریخ وزن ، خودرا در حوزۀ زبان به تاریخ پیدایش موسیقی و رقص گره میزند . جادو گران قبیله از رقص و دف نوازی و توله نوازی ، برای تسخیر قهر طبیعت استفاده میکردند و کلام موزون در درون رقص و موسیقی ، جان گرفت و متحدانه خودرا در دایره ای هنر جمعی آراست . موسیقی یعنی تکرار متناسب ضرباهنگ ، رقص یعنی تکرار متناسب و معنی دار ِ حرکات بدن ، کلام موزون یعنی تکرار حرفها و واژه ها در یک نظم متناسب آوایی ، سالیان دراز، به روایت جامعه شناسی شعر ، انسانی که درگیر زبان شفاهی بوده ، کلام موزونش را در مراسم کشت و دَرو ، در مناسک مذهبی و نعره های جنگی ، بطور دسته جمعی برگذار میکرده اند ..... پس ، پیش از پیدایش وزن معیاری ، وزن بدوی و وحشی نگرانه در کلام شفاهی وجود داشته است . وزن در کلام ، ضرب در موسیقی ، کرشمه در رقص ، همزادان تاریخی همدگرند . این تاریخچه کوتاه را برای درک دقیق وزن در شعر و ارتباط آن با موسیقی ارایه کردم تا زمینه ای باشد برای درک بهتر وزن عروضی و وزن های غیر عروضی . وزن ، آهنگ و ریتم ، نامهایی است برای بیان زیبا شناسیک تکرار ها و تناوب های آوایی در پهنای کلام . حس ِ وزن مربوط به ذوق و حالتِ زمانگی ماست ، زمانه که دگرگون شد ، حسیتِ وزن نیز تغیر میخورد . بشر بدوی با حس عجز ، زمانی که بندهایی از یک کلام آهنگین را با حالت تضروع در پای نیایش میریخت ، همان بند ها را در وصف پهلوانان شهید قبیله ، با حس عزا ، زمزمه میکردند .و در حالت دیگر با حس متفاوت دیگر. تجربه که در ژرفنای تکرر جاریست ، خودرا بر زبان ، که تجسم انتزاعی آهنگ طبیعت است ، آهنگین میسازد و این چند آمیزی - اُبژه و سوژه - تا بی نهایه میل به استحکامورزی و تکامل دارد. شناخت وزن و آهنگ در شعر بدوی و کلاسیک عربی و فارسی ... مربوط به فهم وزن هجایی و فن عروض میباشد .و به همینطور در بحث وزن های امروزینه به فن های تازه تر . شیوه غریب است مشو نا مجیب گر بنوازیش نباشد غریب
تکه ی دوم پیدایش کلام موزون قبل از ظهور رسم الخط میخی و هیروغلیفی ( 3000 – 3500 ق.م ) بویسیلۀ سومری ها و مصری ها ، تمامی اساطیر و حماسه ها ، مناجات و فکاهیات ، مراسم پرستش و مراسم کشت و درو ...... بوسیلۀ کلام موزون برگذار میشده است . چون رسم الخط وجود نداشته ، طبیعتآ برای از بر کردن و انتقال مطالب از نسلی به نسل دگر و همچنان بخاطر تسخیر طبیعت و مبارزه ، اجبارآ منظوم میبوده است . زبان شفاهی هنگامی که منظومه می گردید ، برای ذهن های ناپخته ی آنزمانی ، قابلیت تکرار و بر انگیزندگی حسی – عاطفی و اندیشگی را آسان میکرد . حس دین و حس هنر و حس جنگ و ... از طریق منظومگی ها نمایان میشد ..... سپیده دم کلام موزون : الف : - حماسۀ گیل گمش - حماسۀ - گیل گمش – آغاز ادبیات منظوم بشری ست . این اولین منظومۀ خطی در بین النهرین در شهر اورُوک بوسیله ی تخیل سومری ها در حدود 1862 قبل از میلاد منظوم گردیده است . حماسه گیل گمش متشکل از 12 سرود است که هر سرود 300 مصرع را در بر میگیرد . این منظومه را بروی کتیبه های گِلی نوشته اند . این منظومه داستان گیل گمش یا گیل گامش که مطابق متن های باقی مانده ی موجود ، پادشاهی بوده نیمه خدا و نیمه انسان ، یعنی خدا – انسان . سرود های دوازده گانه ی گیل گمش قصه و رویای گیل گمش و رفیق اش - اِ نکیدو – است . محققین تازه کشف کرده اند که داستان طوفان نوح نیز درین منظومه آمده است . " در جریان نوشتن این متن بودم که خبر ساختن کشتی نوح در شهر امستردام اعلام گردید ، یک نفر مومن مسیحی جهل و چند ساله بی خبر از حماسه ی گیل گمش ، مطابق به روایت کتاب مُقدس عهد عتیق یعنی تورات ، با مصرف یک میلیون دالر ، کشتی نوح را با همان چوبهای آمده در تورات ، به دست های خود ساخته است و عنقریب به 3 ایرو تکت ، در خدمت بینندگان و تورست های ماری جوانایی ! قرار .. " چون بحث ما روی حرکت وزن و ..... عروض است ، از توضیح دراز آهنگ این قصه های شرین و قابل درنگ میگذریم و گرنه این سپیده دم کلام موزون بجای حود " سر ِ جاودان دارد " . یک نمونه از ترجمه ی فارسی حماسه ی گیل گمش : در ناوردگاهِ دلیران به خاک نیفتاد زمینش بگرفت آنچه بر اِنکید و گذشت آشفته ام میدارد * * آری قدم به راهی میگذارم که تا این زمان در ننوشته ام بگذار اگر از پا در می آیم دست کم از خود نامی بر جای نهم . * * تاَکیداَ مکرر می کنم که منظومه ی گیل گمش سرود های موزون است ، که خصیصه ی آن زبان فشرده و آهنگین آن است ، منظومه های باستان دارای قافیه نیستند چون قافیه خاصتآ اختراع ادب بادیه نشین عربی در اواخرقرن ششم میلادی است . قافیه از شرق به غرب پرتاب گشته است . اگر در منظومه های باستانی گاهی قافیه بندی به نظر می خورد ، تصادفی است نه اختراع آگاهانه . ب : - ایلیاد و اُدیسه ی هُومر- بعد از سپیده دم ِ منظومۀ خطی یا مکتوب سومری ، هُومر آفتاب برآمدِ کلام موزن است هومر یا هُومرُوس در قرن نهم قبل از میلاد جنگ های یونانی ِدولت ِ می سن را که در همسایگی آتن قرار داشت ، با تروا منظوم کرده است . هومر در منظومه های ایلیاد و اُدیسه ی خود به جنگ مشهور به تروا پرداخته و دوران بعد از جنگ را نیز تشریح کرده است. آشنایی محققین با خدایان اُلمپ و همچنان با اساطیر و مناسبات اجتماعی یونان از طریق ایلیاد و اُدیسه صورت میگیرد . نیچه فرهنگ یونان باستان را بلوغ بشریت نامیده است . هُومِرُوس کبیر در پایان زندگی که از فشار خلاقیت کور شده بود ، ایلیاد و اُدیسه اش را از بَر برای مردم میخواند . و اقوام خوش ذوق یونانزمین نیز ، اشعار هومر را به حافظه میسپردند و مانند شهنامه خوانی افغان ها برگردِ صندلی ، در میدان ها و خانه ها زمزمه میکردند . نمونه ای از کلام موزون ایلیاد : خشم ، بخوان الهۀ هنر از خشم آشیل فرزند پلوس خشم ویرانگری که رنجهای بسیاری را بر مردمان یونان نازل کرد . * * در میان تمامی مخلوقاتی که برروی زمین نفس می کشند چیزی ملالت انگیز تر از انسان وجود ندارد. من لبهایم را بر روی دستان مردی گذاشته ام که کودکان مرا به قتل رسانده است. من چیزی را تجربه کرده ام که هیچ موجود فانی در روی زمین آنرا تجربه نکرده است. این نکته را نباید فراموش کرد که فرق بین شعر و نظم از لحاظ شعرشناسی ، برای اولین بار بوسیله ی ارسطو در رساله ی - فن شعر - ( پوییتیکا ) مشخص گردید ( شعر کلامی ست موزون و مُخیل ) ، هنوز قافیه را یونانی های قبل از میلاد به حیث ارکان شعر که زیبایی و آهنگ را برتاباند ، نمی شناختند ، از این رو قافیه جز ضروری شعر پنداشته نمی شد . مُتکی به تعریف اروسطویی ، مصراع های زیادی را میتوان در ایلیاد و اُدیسه یافت که تا سرحد شعرتکامل یافته است . و اما نظم که ضرورتآ موزون است ، حتمی نیست که ظرافت های شعری و مُخیلی داشته باشد . من در این بخش نوشتار ، به علت جلوگیری از پُرحجم شدن ، از نمونه های دیگری از منظومه های زبده جهان ، میگذرم و فقط به یادهانی ناظمین و آثار شان اکتفا کرده و به آخرین مثال از گات های زرتشت به سپیده دم کلام موزون نقطه ی پایان میگذاریم . 1 - منظومه ی - باز و بلبل - از هزیود یونانی مربوط قرن هشتم ق م 2 - منظومه ی - اینه اید - از ویر ژیل رومی مربوط قرن اول ق م 3 - منظومه ی - نظام طبیعت - از لوکرسیوس رومی قرن اول ق م 4 - منظومه ی - مهابهاراتا - تخیل حماسی هند باستان 5 - منظومه ی - ما رایانا - خلاقیت حماسی هند باستان 6 - منظومه ی - اوپانیشاد - کتاب دینی – فلسفی باستانی 7 - سرودهای - ودا - نیایش های آریایی - هندی سرودهای ودا حدود 1400 سال قبل از میلاد گویا بوسیله ی اقوام آریایی نژاد بطور شفاهی سینه به سینه منظوم گشته است . تا اینکه این ودا های چارگانه دینی بزبان سانسکریت به نگارش در میآید . - ریگ ویدا ، یجور ودا ، سام ودا ، اتهرو ودا - متن ودا های چهار گانه مانند انجیل های چهارگانه ، موجود است . ج : - گات ها ی زرتشت - گات به معنای سُرود یا کلام موزون ، متن باستانی ایست که بوسیله ی شخص زرتشت یا زردُشت در بلخ به نگارش آمده است ، البته باید علاوه کرد که قبل از زردشت در حوزه ی فرهنگی ی که مرکز آن بلخ باستان بوده است ، سُرود های دینی و جنگی و اجتماعی به نظم کشیده شده است . به متن در آورده شدن سروده ها با انگشتان زرتشت به معنای ادامه ی سرود های شفاهی آن مرز و بوم به اضافه ی خلاقیت های دوران ِ خود زرتشت است. کتیبه شناسان و محققین امور باستانی به این باورند که منظومه ی دینی گات ها در پایان قرن هفتم و آغاز قرن ششم قبل از میلاد به نوشت درآمده است . اینکه برخی از زرتشتیان معاصر این نوشته را تا 2 الی 3 هزار سال ق .م می پندارند ، جنبه ی علمی ندارد . چه ، کتیبه شناسی ثابت کرده است که حماسه ی گیل گمش در قرن نزدهم قبل از میلاد ، اولین منظومه ی خطی است .و ایلیاد و اُدیسه ی هُومروس که محصول قرن نهم قبل از میلاد است ، به حیث دومین منظومه قبول شده است . گفته میتوانیم که منظومه ی باز و بلبل هزیُود نیز از لحاظ قدامت تاریخی بر گات های متنیی زرتشت سبقت دارد . هیچ سندی وجود ندارد که سابقۀ کلام موزون را در حوزه ای آریایی ، چه پیشدادیان و چه دوران اوایل هخامنشییان ، به اثبات برساند . آنچه باقی مانده است کتیبه ها و سنگنبشته هاییست که فقط 6 قرن پیش از میلاد را بازگو میکند. آنچه بعنوان نوشته از فرهنگ سومری ، مصری و یونانی بجا مانده ، خود حضور تاریخی خویش را چیغ میزند ، و چیغ زدن برخی آریایی ستایان بیچاره ، دست به ناف و بی آواز باقی میماند. نمونه ای از گات ها : آنان مردم را از کردار نیک باز می دارند حیوانات را با فریاد ِ شادی قربانی می کنند با گفتار گمراه کننده عده ای را که چون کوران ِ با چشم و کران ِ با گوشند آشوب و غوغا به جان خلق اندازند تا خود بتوانند با جور و ستم بر مردم سروری کنند . بقچۀ تکه ی دوم را با چشم های تر ودست های خالی ، به حیث پایواز ، به سوی حصار نای میبریم ، تا تکرار و توالی که از ویژگیهای آهنگ است ، خودرا در تکرار و توالی حلقه های زنجیر ، تداعی کند .
این چرخ بکام من نمی گردد بر خیره سخن همی چه گردانم تا زاده ام ای شگفت محبوسم تا مرگ مگر که وقف زندانم آن است همه که شاعری فحلم دشوار سخن شده است آسانم
تکه ی سوم الف : از ختلان آمذیه در بحث های پیشین به چگونگی ظهور کلام موزون در قلمرو فرهنگ باستان پرداختیم و اینک برای آنکه به عروض که نوعی از سنجیدن وزن است ، نزدیک شده باشیم ، اندکی هم اگر شده ، از چگونگی و تاریخ وزن ِ هجایی یعنی وزن پیشا عروضی در ادب منظوم فارسی- دری درنگ نماییم تا درک درست و کرونولوژیکی از تکامل وزن هجایی به وزن عروضی بدست آورده باشیم. بقول طبری در سال 106 هجری اسد بن عبدالله از سوی خالد خلیفۀ بغداد ،به حکمرانی خراسان مقرر گردید . عبدالله در سال 108 هجری به سوی ختلان رفت و با امیر ختلان و خاقان ترک جنگید و در ختلان شکست خورد. هنگامی که اسد بن عبدلله با سر خمیده دوباره به بلخ بازمیگشت ، کودکان ِ خراسانی این هجو زیبا را ، در کوچه های بلخ زمزمه می کردند : از ختلان آمذیه برو تباه آمذیه آوار باز آمذیه بیدل فراز آمذیه این هجونامه ی کوتاهِ دری در وزن هجایی در بلخ سروده شده است ، این قطعه به لحاظ ساختار وزنی ، هشت هجایی است . هر مصرع دارای 8 هجای بلند و کوتاه است . حتا مشاهده میگردد که این منظومه ی قرن هشتمی دارای قافیه و ردیف است . در مصراع سوم و چهارم واژه های باز و فراز همقافیه اند و تکرار واژه ی آمذیه ( آمده است ) در هر چهار مصرع ردیف را ساخته است . از زمزمه ی نیشخند دار کودکان بلخی دو نکته بر جسته میگردد: یک - قبل از ورود ِعروض عربی در شعر فارسی ، شعرگونه ها و نظم ها ی دری در خراسان وجود داشته که در وزن اعتراضی هجایی سروده میشده است . چنانچه گات های زردشت نیز در وزن هجایی منظوم شده بود . وزن گات ها تا شانزده هجا را دربر میگرفت . دو - منظومه هایی که به زبان دری از قرن هفتم و هشتم میلادی باقی مانده ، نشان میدهند که روح هر قومی با وزن ، قافیه و ردیف آشنایی داشته است . و تکامل روح و تخیل بشری بوده که در ادب عربی منجر به خلق وزن عروضی گردیده است . ساختار وزن هجایی و تکامل آن به ساختار وزن عروضی ، ساختارگرایانه و معیاری باقی میماند و به همین علت ، شکستن را پذیرا میگردد. برای روشن شدن بحث ،یک مثال دیگر که تا حدی قافیه بندی را در وزن هجایی نشان میدهد ، درنگی میزنیم : ب : نوش می کن نوش فرُخت بادا روشن خنیده گرشاسپ هوش همی پُر است از جوش نوش کن می نوش دوست بذا گوش به آفرین نهاده گوش همیشه نیکی کوش که دی گذشت و دوش شاها خدایگانا به آفرین شاهی این منظومه ی زیبا به وزن شش هجایی سُروده شده است . این سُرود در آتشکده ی کرکویه در مرکز سیستان ( نیمروز ) ایجاد گردیده است . چون در تاریخ سیستان این سرود بنام سُرود کرکوی ضبط شده است ، پژوهندگان ایرانی ی تاریخ وزن شعر فارسی هم منجمله استاد ناتل خانلری و استاد ناصرالدین شاه حسینی و .... قبول کرده اند که این منظومه به زبان دری سسروده شده است نه به زبان پهلوی . یعنی از فهلویات نیست بل از دریات است . ج : آبست و نبیذ است شعرگونه ی بسیار مشهوری باقی مانده است که بوسیلۀ یک عربی ی یمنی تباری بنام ا بن مُفرغ در هجو عبیدالله زیاد یا عباد زیاد ، یکی از اعرابی که والی سیستان شد ه بود ، زیاد شاعر یعنی ابن مُفرغ را باخود به سیستان آورده بود و روزی ابن مُفرغ که از زیاد خفه شده بود به هجو والی پرداخته: فاشهد آن رحمک من زیاد کرحم الفیل من ولد الاُ تان بعد از هجو ، زیاد ، برآشفت و امر کرد که ابن مفرغ را نبید ( شراب ) با مُسهل بدهید و به گرد شهر ، خرسوار در معرض نمایش قرار بدهید . چاکران ابن مُفرغ را همانطور کردند و ابن مُفرغ استفراغ میکرد و کودکان فریاد میزدند که این چیست ؟ ابن مُفرغ چیغ میزد : آبست و نبیذ است وعصارات زبیب است وسمیه رو سپیذ است این منظومه گک در وزن هشت هجایی ایجاد گردیده است . ودر آن ردیف ِ " است " و قافیۀ " یذ " به چشم میخورد . دیالک تیک وزن ، خیال ، قافیه ، اندیشه و فشردگی شاعرانه ی زبان ، در درازنای تاریخ خودرا در فراگردِ تکمیل شدن قرار داده است . وزن و آهنگ از زیبایی های طبیعت برخاسته و بر روح زیبا شناسانۀ انسان نشسته است . حرکت و تحول خاصیت وزن و آهنگ بوده و مطابق سطح تکامل فرهنگی هر قومی خود را تکامل بخشیده و پله به پله تا آنجا پیش رفته که امروزه اوزان معیاری گلیم خودرا از شعر غرب بطور کل و از شعر شرقی قسمآ برچیده است و جای خودرا به آهنگین بودن زبان خالی کرده است . د : منم آن شیر یله
محمد عوفی در لباب الالباب مینویسد : " اولین کسی که سخن پارسی را منظوم گفت ، بهرام گور بود " : منم آن شیر گله ، منم آن پیل یله نام من بهرام گور ، کُنیتم بو جبله
بهرام گور یکی از سلسله ی پادشاهان ساسانی ( از 420 تا 438 میلادی ) بوده است ، درین شکی نیست که امپراطوری ساسانی در منطقه از رشد سیاسی – اجتماعی بسیاری برخوردار بوده و زمینه های خوب فرهنگی را در خود پرورش میداده است . در مورد شعر فارسی و دری در عصر ساسانی سه نکته قابل درنگ است: 1 - روایت میشود که در دربار ساسانیان ، برخی از دبیران دربار، اهل عرب بوده اند ، و این دبیران بادیه نشین و پناهنده با شعر موزون و مقفا آشنایی داشته اند ، گویا احتمال میرود که بهرام گور وزن و قافیه را از دبیران عربی آموخته باشد . 2 - روشن است که حضور کلام موزون در قلمرو ساسانی سابقه داشته و ادب شفاهی و گات ها تا زمان بهرام گور انتقال یافته است . 3 - بهرام گور به حیث پادشاه ، همۀ امکانات زبانی و شعری را در خدمت داشته وحس بیان قدرت را با شعر اجرا کرده باشد. عبدالملک ثعالبی روایت میکند که " بهرام گور خسرو ساسانی بامردم در محضر عام به زبان دری گپ میزد " . ایراد من بر این شعر این است که زبان شعر زبان قرن پنجمی نیست و همچنان وزن معیاری و مقفی درین زمان در ادب فارسی- دری متداول نبوده است .اگر بهرام گوری بوده که شعر فارسی را با این قدرت میسروده است ، پس چرا از آن زمان ، به جز یک بیت دیگر هیچ نمونه ای نداریم. ؟ جعل کاری در تاریخ فراوان دیده شده است !!
دانی که سپیده دم خروس سحری هر لحظه چرا همی کند نوحه گری یعنی که نمودند در آیینۀ صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
ادامه دارد
|