«نازیستهای نو، ما را به جانب جنگ سوم جهانی هدایت میکنند»
برهم زدنِ نظم جهانی:
تحليلی، در موردِ جنگهای کنونی افغانستان، عراق و شرقميانه؛ از "پروفيسور دُکتور فرانسيس آ. بوييل" «Professor Dr. Francis A. Boyle».
منبع: نشريهء هالندی مانیفست برگردان:طارق پیکار پروفيسور دُکتور فرانسيس آ. بوييل، يکی از کارشناسان برجستهء امريکايی در رشتهء حقوق بين المللی بوده، در سال 1989م.، مسؤوليتِ تعديل در قانون استفاده از سلاح بيولوژيکی را به مقصد «مبارزه با تروريزم» به عهده داشت؛ قانون استعمال سلاح بيولوژيکی در سال 1972م. در ايالات متحدهء امريکا به تصويب رسيده است. از سال «1988- تا 1992م.» به صفت عضو هیئت اداری سازمان عفو بين الملل (Amnesty International) و نمايندهء دادگاهِ عالی بين المللی در بوسنيا هِرزيگوينا (Bosnie- Herzegovina) کار کرده است. پروفيسور بوییل، اُستاد حقوق بین الدول در يکی از يونيورسيتی های ايالات متحدهء امريکا بوده، در ضمن دُکترای حقوق و لقب اکادمیسین را در رشتهء علوم سياسی، از یونیورسيتی «هاروارد» (Harvard) امريکا کسب نموده است. * * * الکس جونِس (Alex Jones) ژورناليست شناخته شده و مسؤول برنامهء راديويی «کا. ال. بی. جی.» (K. L. B. J. “News Radio”.)، در ماه جنوری امسال، در پروگرام رادیويیش از "پروفیسور بوییل" دعوت نموده بود، تا تحليل همه جانبه يی را به ارتباط وضعيت کنونی عراق و تأثيرهای آن در روابط بين اللملی و پيامدهای ناگوارِ بيرحمیها و خشونتهای نيروهای وابسته به {ارتجاع و محافظه کاران نو جهانی}، که مسلماً از انديشه و طرز تفکر " ليو استراوس" (Leo Stauss) نشأت ميکند و در قرن «بيست ويک» ادارهء جهان را در دست دارند، ارايه بدارد. دُکتور بوييل، "جورج بوش" را با راه اندازی سياست و استراتيژی جنگی جديدش در مورد عراق متهم مينمايد، که منجر به دامن زدن هرچه بيشترِ خصومتهای قومی- مذهبی در منطقه گرديده، از جمله اعدامِ "صدام حسين" را که مصادف با روزهای جشن مذهبی مسلمانان بود، يک انتخاب عمدی در راه تشديد بحران و تحريک آدمها به انجام عملهای انتحاری فرقه های مختلف قومی- مذهبی در جوامع اسلامی، به خصوص در عراق ميپندارد. دُکتور بوييل اظهار ميدارد: «ما بايد به اين حقيقت توجه نماييم که سراپای سناريوی تياترِ مذکور از جانب و به هدايت مستقيم قصر سفيد سازماندهی و تمويل شده بود، چنانکه خبر نشر شده در روزنامهء «نيويارک تايمز» (New York Times)، راز اشتراک و سمتدهی يک تن از مشاوران ارشد قصر سفيد را در پروسهء اعدامِ صدام حسين از آغاز تا انجام افشا نموده است.» بايد با صراحت متذکر شد، که اعدام "صدام حسين" به منظور تحقق اهداف سياسی- نظامی امريکا پلان گرديده بود و تطبيق گرديد، که اين به ذات خود نقض مادهء سوم کُنوانسيون ژنو سال 1949م. ميباشد. نقش و تأثير مستقيم امريکا در پروسهء عدلی "صدام" و آن هم در محکمهء که صلاحيت حقوقی بررسی چنين قضايا و اتهامها را نداشت، وضاحت دارد. از جانبی، بايد جريان کُل جلسه های محکمه تحت نظر و کنترول نيروهای امنيتی ايالات متحدهء امريکا صورت ميگرفت؛ در غير آن احتمال آن ميرفت که اسناد و شواهدِ کافی مبنی بر نقش و دخالتِ مستقيم مقامهای مخفی و علنی ادارهء قصر سفيد از همان آوانی که "صدام حسين" را در به قدرت رسيدن حمايت نموده، در استقرار ديکتاتوری و کاربُرد شيوه های خشن حکومتداری آن را ترغيب کرده بودند، افشا و به جهانيان ارايه ميگرديد. دُکتور بوييل توضيح داد، که انتخاب زمان اعدام "صدام حسين" در بر دارندهء دو مقصد بود. نخست: به نظر گرداننده گان اين پروسه، زمان مذکور مناسب ترين وقتی بود تا توجه رسانه های خبری جهان را از ارقامی که در مورد کشته شده گانِ نيروهای نظامی امريکايی در عراق که متجاوز از «سه هزار» نظامی ميباشد و يک حقيقت انکار ناپذير به شمار می آيد، انحراف داده مسألهء اعدام صدام حسين را سر زبانها بيندازند. دوم: به عقيدهء وی، اقدام شتابزده در عملی کردن اعدامِ صدام به منظورِ تشديد بحران و خشونتهای جاری و تحريک هرچه بيشتر احساسات قومی- مذهبی در منطقه و استفاده از اين وسيله جهت اعزام و استقرار نيروهای بيشتر و اضافی نظامی امريکا- ناتو در شرقميانه بود. دُکتور بوييل در ادامهء توضيحهايش ابراز داشت که مشاوران ارشدِ ادارهء امنيت ملی امريکا و «نيوکونها» (neoconservatieven) يا نيروهای مربوط به ارتجاع نو، از جمله: گروهی مشهور به "عقابها يا منقار چنگها"، ايليوت ابرامس آند استيفِِن هادلی (haviken Elliott Abrams and Stephen Hadley)، از جملهء طراحان برنامهء بحرانزا برای شرقميانه ميباشند. آنان عمداً روزهای عيد مسلمانان را موقع مناسب جهت اعدام صدام حسين برگزيدند، تا به خصومتهای مذهبی ميان شيعه ييان و سُنیها بيفزايند و آتش خشم و انتقامگيری را ميان اين فرقه ها در سراسرِ جامعهء کشورهای اسلامی بيفروزند. از ديدگاه او، اتخاذ چنين تصاميم و راه اندازی پلانها، در تاريخ مداخله، تجاوز و جنگ افروزی ايالات متحدهء امريکا در امور ساير کشورها سابقه داشته، به طور مثال از جنگ ايران و عراق و ابراز نظرِ "هانری کيسنجر"، (Henry Kissinger) يکی ديگر از مُهره های سرشناسِ بازيهای سياسی امريکا ياد ميکند، که گفته بود: «ما ميخواهيم تا آنها (ايرانیها و عراقيها) تا آخرين فرد همديگر را از بين ببرند و قتل عام نمايند.» دُکتور بوييل، شناخت عميق و بنيادی از همهء گرداننده گانِ سياستهای جاری ايالات متحدهء امريکا داشته، چون که مانندِ "هانری کيسنجر و زبیجنيو برزينسکی" (Henry Kissinger en Zbigniew Brzezinski) عين پروگرامِ دفاع رتبهء علمی تحصيل در سطح عالی (پی. اچ. دی) «PHD» را در يونيورسيتی نزد عين آموزگار در رشتهء حقوق بين المللی، "پروفيسور هانس مورجنتاو" (Hans Morgethau) تعقيب نموده و فرا گرفته است. برای شناخت بيشتر «نيوکونها» لازم است تا با طرز تفکر آن ها بلديت حاصل شود، چنانکه من اشاره کردم، در سال 1968م. منحيث يک دانش آموز شامل يونيورسيتی شيکاگو شدم، جايی که قرارگاه اصلی «نيوکونها» به حساب می آيد. در آن زمان يکی از طراحان دست اول اين مکتب و استاد دانشکدهء علوم سياسی، آقای «ليو استراوس» تازه به تقاعد سوق گرديده بود. بناً من از جانب يکی از دستياران خيلی نزديک و ارشد وی، که از رتبه و القاب عالی علمی در يونيورسيتی مذکور برخورداربود، (جوسف کروپسی)، (Joseph Cropsey) رهنمايی شدم و توانستم پروگرام و اهداف «نيوکونها» را به شکل کامل فرا گيرم. اقدامهای کنونی در اطراف جهان ما از طرف «نيوکونها» همانا ادامه و گسترش ساحهء تطبيق پلانهای مذکور بوده، به خصوص شرقميانه را با داشتن ظرفيتهای سرشار منابع طبيعيش در نظر دارند تا کاملاً در مطابقت با خواستهای ارتجاعی شان و به نفع خود در اختيار داشته باشند. آن ها، در تابستان سال 2006م. حمله و کشتار بيگناهان در لبنان و فلسطين را که از طرف اسراييل راه اندازی شده بود و منجر به يک جنگ تمام عيار و درگيریهای شديد و واردشدن خساره های هنگفتی به مردم و کشور لبنان و فلسطين گرديد، همه جانبه پشتيبانی نمودند و حال مصروف آماده سازی قوا و شرايط جهت تعرض به ايران ميباشند؛ که شايد در اثر بُمباردمانها و حمله های هوايی بالای کشور ايران زمينه های عملی را برای درگيری «جنگ سوم جهانی» مساعد سازند و آفرينشِ اين فاجعهء احتمالی برای «نيوکانسرواتيفها» اصلاً کدام فرقی نخواهد کرد، چون آن ها خود چنين زمينه ها و امکانها را ميجويند و طرز تفکری به جز ايجاد آشوب در جهان پيرامونی و بُردن نفع از آن جهت ادامهء حيات پرازيتی شان، ندارند. دُکتور بوييل در ادامهء صحبتش به سابقهء دُکترين سياسی بااعتماد «نيوکونها» در يونيورسيتی شيکاگو، (ليو استراوس) اشاره کرده، توضيح نمود، که آقای "ليو استراوس"، قبل از آنکه از آلمان به ايالات متحدهء امريکا مهاجرت نمايد، تحت نظر پروفيسور "کارل اشميت" (Carl Schmitt) که بدنام ترين حقوقدان دوران «نازيستها يا فاشيستها» و يکی از برجسته ترين چهره های مؤثر در امور تدوين و تطبيق قوانين ضد بشری و جنايتهای تاريخی «نازيستهای» آن دوران بود، تعليم و تربيه ديده، روش و ميتود کاری او را تقليد نموده- ادامه ميداد. «نيوکونها»، در جريان آموزش در يونيورسيتی توسط "استراوس" به شکل بنيادی، با اصول و تيوريهای «اشميت- استراوس» تعليم ميبينند و به يقين ميتوان ابراز داشت که اين تيوريها- منشأ و اساسِ «تيوريهای نازيستها» را دارا بوده و افراد مذکور در حقيقت «نيو نازيستها» ميباشند. «در اين مورد کتابی از جانب پروفيسور "شاديا دروُری" (Prof. Shadia Drury) نوشته شده»؛ يادداشت از دُکتور بوييل! من بعد از ختم تحصيل در يونيورسيتی شيکاگو، مدت هفتسال را در «هاروارد» (Harvard) سپری نمودم که در نتيجه موفق به اخذ «سه لقب اکادميک» شدم. البته هدفم از ادامهء تحصيل و آن هم در عين رشته و پروگرامی که آقايان، «کيسنجر و برزينسکی» (Kissinger en Brzezinski) تحصيل نموده بودند، آن بود که به طور کامل، دقيق و مستند از اهداف، پلانها و مقاصد اين گروه و مدرسهء شان آگاهی حاصل نمايم و آرزو داشتم، تا روزی بتوانم عليه خودشان از آن استفاده به عمل آورم. به نظر پروفيسور بوييل، تصوير وضعيت کنونی جهان نمايانگر آن است، که بازيها و نيرنگها برای رسيدن به استراتيژی مطرحِ مکتب «استراوس» به مرحلهء نهايی خود رسيده و گرداننده گان آن از جمله، «نازيستهای نو، نيوکونها و جورج بوش» نميتوانند اضافه از اين مخفيانه عمل نمايند؛ روی همين اصل بود که بوش حقيقتِ انتخاب «بيست کادرِ» دولتی تعليم ديده در مکتب «استراوس- نيوکون»، را در ادارهء حکومتش افشا و علنی ساخته، به منظور فتح و تسخيرِ جهان تلاش ميکند. درگيری آتش جنگها در افغانستان و عراق، دقيقاً به اساس پلانهای تدوين شدهء قبلی مقامهای صلاحيتدار اسراييلی و پنتاگون صورت گرفته است. راه اندازی و موجوديت چنين جنگها وسيله ييست که ابرقدرت جهان و شُرکايش، ميخواهند در نهايت امر از آن به منظور تصاحبِ «دو- سوم» منابع طبيعی توليد انرژی جهان سود ببرند و از جهت ديگر به آن منحيث ضمانتی برای تسلط بر اقتصاد جهان مينگرند؛ پس به هيچ صورتی حاضر به ترک منطقه نخواهند بود. قدرتهای مذکور تحت رهبری ايالات متحدهء امريکا، آگاهانه و با استفاده از نيروی تمام عيار جنگی، به شکل کاملاً وحشيانه و غيرانسانی در راستای بسط و توسعهء حاکميت خود بر جهان فعلاً در افغانستان و عراق و بعداً، در صورتی که نيروهای صلحخواه جهان مانع شان نشوند، بالای ايران و سوريه جنگ را تحميل خواهند نمود و در نتيجه اشغال، بی ثباتی و بحران را در ابعاد وسيع آن به جامعهء بشری بيشتر از حال همراه خواهند داشت. دُکتور بوييل، وضعيت کنونی جهان را با دوران جنگ امريکا در ويتنام مقايسه ميکند، دورانی که او به شکل صلح آميز مبارزه ميکرد تا نقاب را از صورت جنگ طلبان امريکايی برداشته و اهدافِ استثمارگرانه و استعماری آن ها افشا نمايد. «هاروارد» (Harvard) به مثابهء زايشگاه عاملانِ آشوب و فتنه (مانند کيسنجر) برای بشريت، با تأسف که هيچ پندی از جنگ و شکست ويتنام نگرفته و هنوز هم ناقضان حقوق بشر و جنايت پيشه گانی را برای برهم زدن آرامش بشريت در روی زمين آموزش ميدهد. از همان آغازِ سازماندهی آشوب در شرقميانه تا به حال، از بين بردن سيستم اداری عراق شامل آژندای استراتيژيک امريکا بوده، هميشه به آن به مثابهء سدی در راه دسترسی به منابع موجود نفتی کشورهای عرب و يگانه کشورِ منطقه که توانايی سازماندهی مقابله عليه غرب و امريکا را دارا بود، نگريسته ميشد. پس بايد و به هر وسيله يی ممکن، عراق و سيستم اداری- دفاعی آن تخريب ميشد و به تحليل ميرفت. برای معلومات بيشتر دربارهء نظرها و تحليلهای پروفيسور دُکتور بوييل، به کتاب: «برهم زدن نظم جهان: امپرياليزم امريکا در شرقميانه، قبل و بعد از 11/ سپتامبر»(Destroying World Order: U. S. Imperialism in the Middle East Before and After September11th. ) تأليف پروفيسور بوييل مراجعه شود. Bron: Infowars. net, 05 01.2007
کشتیهای طياره بردارنظامی امريکا (USN- USS) به نام «John C.Stennis»، استقامت منطقهء خليج فارس را ميپيمايند.
|