ریاستی یا پارلمانی
جمعه سمنگانی: «زندگی» برایم زندگی بخشیده است ، شــنا درژرفای متن های ارزشمند واقعآ لذت بخش و قوت آفرین است.با این آغاز ساده، از دوست عزیز خود سیاوش چند پرسشی ساده داشتم، امید از شما نیز پاسخ ساده دریافت کنم: 1- خصوصیات بارزنظامهای ریاستی و پارلمانی چیست؟ 2- تمرکز زدایی یعنی چه ورابطه آن با اقتدار از چه قراراست ؟ سیاوش: سمنگانی عزیز سلام داغ به داغی پرسشهایت، و محبت ساده به ساده گی پاسخهایم. درآغاز این موضوع ، چند تذکر ریاضیک : الف – باید بپذیریم که بحثِ گفتمان علمی شده ، پیرامون مسآلۀ ریاستی و صدارتی را از منظر لیبرالیزم ، نیولیبرالیزم ، مارکسیزم و صدا های پسا مدرنستی ... نباید باهم قاطی کرد . ب – آنچه من درین کوتاه سخن به آن پرداخته ام ، کالبد شگافی بحث در سیمای تفکرات گوناگون نیست بل تشریح شتابان و گذر از روزنۀ آشنا و متداولۀ روزگار شرقی ست . 1- خصوصیات بارزنظامهای ریاستی و پارلمانی: علوم سیاسی وجامعه شناسیی کلاسیک ( قرن نزدهمی ) و مدرن ترآن ( قرن بیستمی) د ر بارۀ ویژگیهای آنها به تفصیل بحث کرده اند . در عمل، هر یک از آنها رژیمهای لیبرال و بعد ها با چهرۀ دموکراتیک تر نمونه ای را پدید آورده اند.همچنان هر یک از آنها مورد نقادی های ارجمندی نیزقرار گرفته است . دولت هایی که نمایندۀ ارادۀ شهروندان و پاسخگوی نیاز ها و آرزو های لیبرال شدۀ رفاهی ِ آنان انگاشته میشوند در نظر مردم مشروعیت بیشتری دارند تا دولتهایی که از مردم فاصله می گیرند و اعتنایی به خواستهای آنان نمی کنند. ساختار هر حکومتی- نهادهایش، روابط قدرت در میان آنها و ساز وکار های مربوط به تغییر دولتها- بشدت در برداشتهای مردم تاثیر می گذارد. در طول دو قرن اخیر، متکی به اندیشه های لیبرالیزم ، دو نوع عمدۀ حکومت دموکراتیک ظهور کرده اند: الف- حکومت پارلمانی (مبتنی بر مجلس نمایندگان (پارلمان) و حضور اقتدارصدراعظم ب- حکومت ریاستی ( مبتنی بر اقتدار رییس جمهور ، ریاست جمهوری) در نظام مبتنی بر ریاست جمهوری، قوۀ مجریه در راَس دولت و در راَس حکومت قرار دارد: اقتدار نمادین و قدرت عملی در وجود یک شخص عجین می شود. در نظام پارلمانی ، اقتدار نمادین و قدرت واقعی میان رئیس دولت که معمولآ تشریفاتی است ( گاهی رئیس جمهور یا پادشاه)، ورئیس قدرتمند حکومت ( صدراعظم) تقسیم می شود. انتقاد بجایی که غالبآ بر حکومتهای مبتنی بر ریاست جمهوری وارد می آید اینست که معمولآ در نظر مردم نا استوار تر از نظام های پارلمانی هستند. در نظامهای پارلمانی، پادشاۀ مشروطه ی نسبتآ بی قدرت، یا رئیس منتخب دولت که نقش همان پادشاه مشروطه را ایفا میکند، عقب جر و بحث های حزبی ( جناحی و سیاسی) قرار دارد ومقام های تشریفاتی که در برابر « آشفتگی یا آرامش» ظاهری نظام های لرزان دموکراتیک هاله ای از اثبات و شکوه آسمانی ایجاد می کنند. اما نظامهای پارلمانی نیز ممکن است بی ثبات و نا استوار باشند، بخصوص اگر هیات قانونگذاری میان حزبهای سیاسی متعددی تقسیم شود. هرگاه هیچ حزب واحدی اکثریت قاطعی در مجلس شورا نداشته باشد، بدون ائتلاف دو حزب یا بیشتر نمی توان دولتی تشکیل داد. ائتلافها ذاتآ ناپایدارند و اگر تعدادی از احزاب ضعیف نتوانند به توافق برسند، احتمال بن بست حتمی است. نظامهای پارلمانی پیش از جنگ جهانی دوم در آلمان، ایتالیا، اسپانیا، و بسیاری از کشور های اروپای شرقی به دلیل بروز بن بستهای ناشی از تعصبات تک حزبی فروپاشیدند. همین طور، در سا ل 1958 شارل دوگل بی ثباتی جمهوریهای سوم و چهارم فرانسه را به نظامهای پارلمانی چند حزبی نسبت داد. از این جمهوریها کابینه هایی برخاستند که نالایق و دارای عمری کوتاه بودند. دوگل، برای درمان این درد، نظام مختلطی ابداع کرد که رئیس جمهور مقتدر با نخست وزیر و دستگاه قانونگذاری در قدرت سهیم بود. این اصلاحات موجب شدند که دولتهایی لایق تر و پایدار تر بر سر کار آیند. در قانون اساسی فدراسیون جدید روسیه، که باریس یلتسین پیشنهاد کرد و در دسامبر 1993 به تصویب رسید، در راه ایجاد نظم نیو لیبرال مشابهی کوشش شد. انتقاد دیگری که غالبآ بر نظامهای ریاستی وارد می آید متمرکز شدن قدرت در دست یک شخص واحد است. این بحث فقط جنبۀ نظری و دانشگاهی ندارد: به طور کلی، قدرت هر قدر پراکنده تر باشد، دموکراسی با ثبات تر است و دولت مشروع تر انگاشته خواهد شد. در واقع، روسای جمهور معمولآ قدرتی کم تر از رئیس دولت در نظام پارلمانی دارند. در رژیمهای مبتنی بر ریاست جمهوری، اختیار برای وضع قوانین ( توشیح )، تصویب بودجه، تخصیص منابع مالی، و انتصاب مقامهای عالی رتبه بین رئیس جمهور و قوۀ قانونگذاری( که خود معمولآ به دو مجلس تقسیم می شود) توزیع می شود. رژیمهای پارلمانی، بر عکس، معمولآ یکپارچه اند، و به نخست وزیر و هیات دولت امکان می دهند که راههایی خاص خود را برای قانونگذاری داشته باشند. صدراعظمی که به اکثریتی پارلمانی وابسته باشد- یعنی وضع رایجی که در اکثر کشور های مشترک المنافع انگلستان و تعدادی از کشور های قارۀ اروپا معمول است- قدرتی بسیار بیشتر و محدودیتی بسیار کم تر از رئیس جمهور قانونی دارد. هر رئیس جمهور بر طبق قانونی اساسی می تواند فقط پیشنهاد دهد و مجلس هم درباره تصمیم بگیرد. اما در اینجا نیز تجربه های عملی باز ضد و نقیض اند. نظام اختیارات ضعیف و پراکنده در ایالات متحده امریکا کارآیی داشته است. اما، نظام ریاست جمهوری بار ها در آمریکای لاتین در هم پاشیده است. شاید بتوان استدلال کرد که علت شکست این نظام در آمریکای لاتین وجود مقرراتی نیست که بر قانون مبتنی است بلکه علت شکست را باید در میراثهای فرهنگی و نا رضایی اجتماعی، که معلول توزیع فوق العاده نابرابر ثروت است، دانست. 2- تمرکز زدایی یعنی چه ورابطه آن با اقتدار تمرکز زدایی بیانگر فرایند ی است که طی آن مردم یا رهبران سیاسی تلاش می کنند که تمرکز قدرت به نفع یک حاکم واحد مرکزی از بین برود. به این دلیل، تمرکززدایی را نمی توان صرفآ منحصر به وجوه و امور فنی دستگاههای دولتی دانست. انتقال قدرت در یک کشور به مقامات منتخب محلی معنای تمرکز زدایی با ارجاع به معنای متضاد آن، یعنی تمرکز گرایی، بهتر قابل درک است. تمرکز زدایی با جریان دموکراتیک شدن رژیمهای اقتدارگرا پیوند نزدیکی دارد و حمایت از آن از خصیصه های بارز تفکر آزادی خواهانه بشمار میرود. تمرکزگرایی پیوند تنکاتنگ با حاکمیت اقتدارگرایانه دارد و این پیوند موید این نکته است که چرا تلاش برای تمرکززدایی غالبآ با مبارزات مردم در راستای توسعۀ دموکراسی همراه است. پیوند میان تمرکززدایی و دموکراسی بویژه در فرایند انتخاب رهبران محلی آشکار میشود. در اکثر کشور های اروپایی، جریان توسعۀ دموکراسی نخست در سطوح محلی، یعنی از طریق اعطای حق انتخاب شوراهای محلی به مردم، روی داد. مدتهای مدید و تا همین اواخر، مدیران اجرایی محلی را مردم یا شورا انتخاب نمی کردند. برای نمونه در ایتالیا انتخاب مدیران اجرایی محلی تنها بعد از جنگ دوم جهانی تحقق یافت. در فرانسه ،مدیران اجرایی نواحی یا بخش ها تا سال 1982 از سوی حکومت مرکزی تعیین و منصوب می شدند. در بلجیم و هالند، هنوز شهرداران از سوی ملکه معرفی می شوند،مسلمآ بر مبنای پیشنهاد هایی که از سوی شوراهای محلی میرسند که غالبآ کاندید ریاست شورای شهرداری ازجانب حزب برنده در انتخابات محلی پیش کشیده میشود. تمرکز زدایی عملآ نوعی قالب تشکیلاتی است که میتوان آنرا درهرسطحی از ادارۀ محل( ناحیه، قریه، ولسوالی، ولایت) اعمال کرد، ولی از دیدگاه کلاسیک، تمرکز زدایی در پیوند با اجتماع محلی تشخیص داده میشود. پیوند آن با دموکراسی ریشه درعوامل متعددی دارد که از آنجمله میتوان: اجرای اصل تفکیک قوا درسطح کشوری، انتخاب مقامات محلی با مراجعه به آرای مردم وانتقال قدرت وامتیازات خاص مالیاتی ومالی را برشمرد کرد. و اما اقتدار گرایی نظام سیاسی است که در آن یک رهبر یا گروهی کوچک قدرت را بدون هیچ حدود مرز صوری اعمال می کند حکومت اقتدار گرا نافی دو عنصر اصلی و تعیین کنندۀ دموکراسی است: - رقابت آزاد برای دستیابی به مقام سیاسی . - مشارکت آزاد شهروندان در سیاست وحوزۀ جامعۀ مدنی در رژیمهای اقتدارگرا کسانی که قدرت را در دست دارند خود را مکلف نمیداند که در فواصل معین زمانی پاسخگوی رای دهندگان یا مجموعه هایی باشند که نمایندۀ آنان محسوب می شوند. اگر چه ممکن است که پاسخ برخی از گروه های متشکل از صاحبان منافع را بدهد. رژیمهای اقتدارگرا آزادیهای شهروندان خود را محدود می کنند و به سرکوب سیاسی مخالفان خود دست می یازند.تشکیل احزاب سیاسی معمولآ ممنوع و احزاب موجود منحل و یا بحالت تعلیق در می آیند. نمونه های زنده و برجستۀ قدرت های تکصدا و مستبد را در زمانۀ نسل ما، میتوان شامل رژیمهای چند دهۀ اخیر افغانستان ، جمهوری اسلامی ایران ، جمهوری اسلامی پاکستان و ...... نشانی کرد.
منبع: 1-Collier,Ruth Bevins,and David Collier, Shaping the Political Arena, Princeton:Princeton University Press,1991 2-Almond,Gabriel, and James S. Coleman, es. The Politics of Developing Aras. Princeton University Press,1960 3-Seymour Martin Lipset , The Encyclopedia of Democracy ,Library of International and Political Studies,2004
|