فریدون وارسته قسمت اول به خمخانه شدم خمها دیدم با رنگهای گوناگون در حیرت شدم که از کدامین بنوشم سر همه گشودم و از همه چشیدم همه یک رنگ داشتند و یک طعم رنگ یگانگی و طعم عشق وپس از آن.. از هر سو این آواز شنیدم: " به ظاهر مبین اگر چه گوناگونند به درون و باطن شان نظر بیفگن که از یک اصلند." آگاه شدم که در خمخانه وحدت هستی نفس می کشم.
این واژه ها زمانی در کوشم طنین افگن شدند که مشغول نگاه کردن به یکی از تمثال های بودای فرزانه بودم که در آرامش کامل، عاری از دغدغه های دنیوی بصورت گُل نیلوفــر آبی نشســته بود. یکی از شخصیت ها و نوادر عرفانی که در همه مرز و بوم آریایی نظر به دلایلی ، شناخته نشده و سخت غریب مانده ، بودا است. او با وجودی اینکه حدود دوهزار و چهار صد سال پیش قالب تن را ترک کرده و به ( ابدیت) پیوسته ولی شکوه و بزرگی عرفانی- انسانی اش هنوز زنده و در حال شکوفایی و پویایی است. بودا در واقع نماد آگاهی و صلح در فرهنگ انسانی ماست. در عرفان و تصوف خــراســان زمین گاهی جنبه های سلوکی و عرفانی وجود دارد که در زمانهای گذشته در اثر تماس و مخالطت صوفیان با راهبان و فرزانگان بودایی رنگ و شکل گرفته و این تاثیر گذاری خواه ناخواه مورد پذیرش عرفانی خراسان قرار گرفته و در غنای مکتب عرفان سودمند واقع شده است.ناگفته نباید گذاشت که عرفان خراسانی آمیزه و تلفیق مکاتب مختلف فلسفی، دینی و عرفانی، بودایی ها، برهمن ها، کلیمی ها، نستوری ها، مانویان، ترسایان، نوافلاطونیان و حتی زردشتیان می باشد. ولی عرفان قرآنی در مرکزیت قرار دارد و هنوز این نفوذ از قوت خاص خودش برخوردار میباشد. در ادبیات پارسی به پیروان مخصوصآ به راهبان بودایی« شمن» می گفته اند که معنای کُلی آن (بت پرست) می باشد، این وجه تسمیه مبتنی بر تصویر حضور مجسمه ها و تمثالهای بودا در معابد و دیگر مراکز و مکانها مقدس و دینی بودایی می باشد. ولی این نکته را باید خاطر نشان کرد که حضور این مجسمه ها و تمثالها و نیز برگزاری مراسم نیایش و عبادتی در مقابل یا در جوار این مجسمه ها و تمثال ها حاکی از این است که شخصیت بودا درین مراسم نیایش و دُعا خوانی تقدیس می شود نه پرستش، چون بودائیان نیز به بشر بودن بودا معتقدند نه به خدا بودنش. و جای شک نیست که فرق و امتیاز بزرگی بین قداست و عبودیت وجود دارد چنانچه در عرفان نیز تفاوتی بین عبد طاعت و عبد عبادت قائل شده اند، آنجایی که مولا علی گفته: " انا عبد من عبید محمد- من بندۀ از بندگان محمدم"که اینجا مراد از عبد = عبد طاعت است نه عبد عبادت. عرفا را بدین اعتقاد است که در همه هستی تجلیات حق را میتوان مشاهده کرد، در طبیعت، در چهرۀ انسانی، در بُتی، در دریا و کوهها و خلاصه در همه جا و این ها همه مظهر آن زیبایی مطلق اند. تمثال ها و بت های که انسانها بدست خود می سازند و تقدیس می کنند، خدا نیست بلکه تجلی آن ذات است که انسان را به یاد آن ذات می آورد. و این تمثالها فقط وسیله ای برای رسیدن به هدف روحانی و معنوی اند نه خود هدف، چونکه هدف والاتر از این چیزهاست. در آئین بودا، تمثال و مجسمه مظهر طبیعت بودایی است که همان فطرت خدایی و نهاد پاک را تمثیل می کند. شیخ محمد شبستری می فرماید: مسلمان گر بدانستی که بُت چیست بدانستی که دین در بُت پرستی است و گر مشرک زبُت آگاه گشتی کُجا در دین خود گمراه گشتی*1 ویا بقول حضرت بیدل: ما و تو خراب اعتقادیم بُت، کار به کُفر و دین ندارد*2
چنانچه قداست کعبه بخاطر خدای کعبه است نه بخاطر سنگ و چوب آن، والا فرق بین بُت پرستی و کعبه پرستی چیزی نخواهد بود.یا به گفته شاعری: ای خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند که اینجا آن خانه که پاکان می طلبند، دل آدم آگاه یا عرش الله اعظــم یا عالم اکبر است. خوشبختانه ما درعصر و زمانی بسر می بریم که روند تلفیقی فرهنگ ها به تندی پیش می رود که این حاکی از جهانی شدن انسانهاست. در اثر مهاجرتها و برداشتن مرزهای جغرافیایی آدمها به هم نزدیک تر می شوند و از فرهنگ، زبان، ذهنیت، عقاید و افکار همدیگر بیشتر و بهتر آگاه می شوندو از اینجاست که رمز این آیه قرآنی تحقق می پذیرد:« ای انســانها ، ما و شــما را از یک زن و مرد آفریده ام و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید.»*3 این فرایند باعث این خواهد شد تا بیشتر و بهتر از همجواران و همسایگان و دیگر جهانیان مطلع شویم و چیزی از فرهنگ آنها در امر غنی شدن فرهنگ خود بیاموزیم. انسانها با وجود داشتن، رنگها و نژاد های مختلف، مذاهب و عقاید گوناگون در گوهر وذات یکی اند و همه تابع همان قانون واحد هســتی. بقول حضرت سعدی شیرازی : بنی آدم اعضای یکدیگراند که در آفرینش زیگ گوهر ند *4 اگر با بصیرت و دیده بدون تعصب نگاه ژرف به عقاید و ادیان انسانها بیندازیم، خواهیم دریافت که علیرغم چند رنگی و اختلاف ظاهری آنها، پیام هستوی و اصل تمامی این مکاتب و عقاید یکی است و همه فرزانگان و بزرگان انسانها را یک نشانی از آن یگانه داده اند ولی با زبان ها و واژه های مختلف، بنابرین هدف یکی است و از تبیین آن با زبانها و اعمال ظاهری مختلف خللی در ذات نخواهد آمد. چنانچه حضرت محمد ۖ فرموده اند: " راههای بسوی حقیقت به اندازه جانهای مخلوقات است."*5 عرفا که وارستگان و فرزانگان وسعت نظر و روشن نگر انسانیت هستند این موضوع را همیشه با زیبا ترین لحن در قالب نثر و نظم ادا کرده اند که عمل کردن به این اصل باعث بوجود آمدن صلح و یگانگی با همه در درون مان است که صلح جهانی بازتاب آن در جهان بیرون خواهد بود. یکی از اهداف اساسی و مبرم عرفان ایجاد همدلی، صلح و دوستی است و ظهور این اصل خود بخود باعث کاهش و حتی از بین رفتن ، جنگ ، تفرقه، تعصبات بیجا و چند رنگی در بین انسانها خواهد شد. بشریت امروز که در واقع یک امت واحد اند، بنام ملتهای مختلف و مذاهب گوناگون از هم پاره پاره وجدا شده اند و این شکاف که کاملا متعارض است با قانون کلی طبیعت و هماهنگی هستی ، روزبروز در حال افزایش است. ولی امروزه عرفان یکی از کلید های اساسی در امر حل این معضله دشوار بشری را در دست دارد. مرام اصلی عارفان بزرگ نیز در سده های گذشته ایجاد صلح، همدلی و یکرنگی در بین توده ها بوده و به نظر این فرزانگان همه انسانها مخلوق خدای یگانه بوده و در حقوق انسانی مشترک المنافع اند. تجمع و حضور افراد و گروه های مختلف از ادیان و مذاهب گوناگون در یک خانقاه، زیر راهنمایی و ارشاد پیر و مُرشدی شاهد این ادعاست، چه در سابق و چه اکنون خانقاه ها محل برگزاری مراسم سماع بوده و هر سالگی از فرقه دیگر بدون در نظر داشت رنگ، مذهب و عقیده دینی و ملیت میتوانستند درین محافل حضور یافته، دست بدست دیگران در حلقۀ عشق با معشوق ازل رقصان و پای کوبان لحظات سبز عشق را تجربه کند. چون در آئین عشق(عرفان) مسایل ظاهری دینی و مذهبی مطرح نیست. بقول حضرت مولا: ملت عشق از همه دین ها جُداست عاشقان را ملت و مذهب خداست*6 عرفان مرحله فراتر وعالی تر شناخت است که انسان معاصر را میتواند از بند های قشری گری، تعصبات و ظاهر بینی رها سازد، چونکه این ظاهر پرستی ها ما را از اصل و فلسفۀ زندگی که همان عشق، آگاهی و زیبایی است دور می سازد. و حتی ایزد یگانه نیز به اعمال وکنش های ظاهری و سطحی ما نگاه نمی کند و در نزد او معیار اصلی همان باطن پاک وآگاه است، چنانچه حضرت محمد ۖ می فرماید: " خداوند به ظاهر وکنش های شما نگاه نمی کندف بلکه او به نیت ها و دلها شما نظر دارد."*7 و نیز بقول حضرت مولانا: مادرون را بنگریم وحال را نه برون را بنگریم و قال را*8 درین قسمت می خواهیم به نقل قولها و سخنان بزرگان عرفان بپردازیم که در آن : مدارا، صلح و دوستی باهمه، عدم تعصب، تحجر و داوری در مورد دیگران، وارستگی ووسعت نظر و انسان و پذیرفتن واحترام دیگران به صورت الهی ترسیم شده است شیوه والای آزاداندیشی و انسان دوستی شیخ ابوالحسن خرقانی بر سر در خانقاه خود نوشته بود: " هرکه در این ســرا در آید نانش دهید و از ایمانش مپرســــید. چه آن کس که بدرگاه باری تعالی به جان ارزد، البته برخوان بوالحسن به نان ارزد."*9
با همه با تساهل، دوستی و صلح زیستن واز جنگ و نفاق دوری جُستن شیخ اباسعید ابوالخیر: مارا در کیســـه بند نیست و با خلق خدای جنگ نیست*10
حافظ شــیرازی: جنگ هفتاددوملت همه را عذر بنه چون ندید حقیقت رۀ افسانه زدند و همو گوید: آسایش دوگیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا*11
با همه بودن و همه را پذیرفتن چنانچه هستند، هیچ کس را باطل نشمردن و با هیچ کس در ضدیت نبودن، چون از هر راهی به حقیقت مطلق می توان رسید. ابو سعید در کلیسای ترسایان بود و ترسایان سخت شیفته معنویت و حالت او شده بودند، وقتی بیرون می رفت مریدان گفتند: اگر شیخ اشارتی می کرد همه مسلمان می شدند و زنار ها می گشادند، بوسعید گفت: " ما شان ور نبسته بودیم که ماشان بگشایم."*12 پیش یکی از مخالفین حضرت مولانا تقریر کردند که مولانا گفته است که من با هفتاد و سه مذهب یکی ام. چون صاحب غرض بود خواست که مولانا را برنجاند و بی حرمتی کند، یکی از نزدیکان خود را که دانشمند بود فرستاد که بر سر جمعی از مولانا بپرس که تو چنین گفته ای؟ اگر اقرار کند او را دشنام بسیار بده و برنجان. آن کس بیاید و از مولانا سوال کرد که شما چنین گفته اید که من با هفتاد و سه مذهب یکی ام؟ گفت: گفته ام، آن کس زبان بگشاد و دشنام و سفاهت آغاز کرد، مولانا بخندید و گفت : با این نیز که تو می گویی هم یکی ام. آنکس خجل شده و باز گشت.*13 و نیز حضرت مولانا در مثــنوی فرموده:
عاشقی گرزین سروگرزان سراست عاقبت ما را بدان شه رهبر است مومن وترسا، جهود ونیک وبد جملگی راهست رو سوی احد آنکه گوید جمله حقند،احمقی است وآنکه گوید جمله باطل، او شقی است عاشق آن وهمه اگر صادق بود آن مجازش تا حقیقت من کشد هرگُـُره را نردبانی دیگر است هر روش را آسمانی دیگر اشت ****** پس مگو این جمله دم ها باطل اند باطلان بر بوی حق رام دلند ****** پس مگو جمله خیال است و ضلال بی حقیقت نیست در عالم خیال حافظ شیرازی: یکی است ترکی وتازی در این معامله حافظ حدیث عشق بیان کن به هر زبان که توخواهی
****** همه کس طالب یارند، چه هشیار و چه مست همه جاخانۀ عشق است، چه مسجد چه کنشت ****** گر پیر مُغان مُرشد من شد چه تفاوت؟ در هیچ سری نیست که سری زخدا نیست*14 ******
بیدل دهلوی: زفرق و امتیاز کعبه و دیرم چه می پُرسی اسیر عشق بودم هرچه پیش آمد پرستیدم*15 ****** خیالی بخارایی: هرکس به زبانی صفت حمد توگوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه عماد خراسانی:
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکیست حرم و دیر یکی ، سبحه وپیمانه یکیست این همه جنگ وجدل حاصل کوته نظری است گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست*17
پس از یک بررسی کوتاه در سخنان این بزرگان به این نتیجه می رسیم که هر که به روش خود بسوی حقیقت و زیبایی مطلق در حرکت است. پذیرفتن دیگران و احترام به عقاید وادیان شان ضامن صلح و دوستی، تعادل و هماهنگی در روابط انسانها در جوامع بشری است و این مهمترین نیاز انسان جدید است. منبع حقیقت برای همگان یکی است و همه عرفا و فرزانگان چه در اعصار گذشته وچه درین عصر جدید انسانها را به عشق و آگاهی، زیبایی و خوبی و صلح و دوستی دعوت کرده اند. این اصل در لابلای سخنان بودا نیز متجلی شده که ما درین مقاله برآنیم تا سبدی از باغ بی پایان و سبز آگاهی عرفانی این فرزانه را با شما قسمت کنیم. ادامه دارد ارجاعات: 1- گلشن راز ابیات 870و871 2- دیوان غزلیات بیدل دهلوی 3- قرآن- سوره حجرات، آیه13 4- گلســتان سعدی- باب اول 5- جلد7- شرح مثنوی دکتر محمد استعلامی 6- مثنوی حضرت مولانا 7- فیه مافیه و تمهیدات عین اﻟﻘﺿﺎﺓ همدانی 8- مثنوی حضرت مولانا 9- نورالعلوم- شیخ ابوالحسن خرقانی- بکوشش رفیع حقیقت 10- اسرار التوحید- بکوشش شفیعی کدکنی 11- دیوان حافظ 12- اسرار التوحید- بکوشش استاد شفیعی کدکنی 13- سایت فرهنگســـرا 14- دیوان حافظ 15- دیوان غزلیات بیدل دهلوی 16- شعر پارسی- محمد کاظم کاظمی 17- دیوان اشعار
|