گرگ فراموش شده ماکياول

 
 

 

 


نوشته چاپ نشده اي از ژاک دريدا

نويسنده

Jacques DERRIDA

برگردان:
Azita NIKNAM آزيتا نيکنام

در سال هاي ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳، ژاک دريدا سميناري تحت عنوان « حيوان و حاکم» در دانشکده تحقيقات عالي علوم اجتماعي پاريس برگزار کرد و به بررسي مفاهيم «حاکميت» و «صور حيواني سياست» پرداخت .

اينک انتشارات گاليله به چاپ اين کارعظيم همت گماشته است. دريدا، دراين متن، به فصل کليدي اثر انقلابي «نيکلا ماکياول» باز مي گردد که در قرن شانزدهم پايه هاي علم سياست مدرن را بنا نهاد. آيا «شهريار» کتاب دعاي قدرتمندان است يا دفتر راهنمايي است براي استفاده خلق ها؟

 گرگ فراموش شده ماکياول

فصل هيجدهم کتاب شهريار ماکياول (۱)، به ترجمه «پرييس»، با عنوان« چگونه شهرياران مي بايد به قول خود پايدار بمانند»...[...]، پرسشي را طرح مي کند که همچنان مسئله امروز است؛ نه تنها به رعايت پيمان هاي ترک فوري مخاصمات ، آتش بس ها و قراردادهاي صلح مربوط مي شود؛ بلکه در واقع، مثل هميشه، از آنجايي که بنياد و ساختار هر قرارداد و پيماني است، به احترام به تعهدات حاکمين در مقابل يک نهاد و يا به شخص سوم صاحب صلاحيت و مجاز نيز مربوط مي شود. مثلا: احترام و يا بي حرمتي به قطعنامه هاي سازمان ملل توسط اسراييل و ايالات متحده امريکا، کليه امور مربوط به قطعنامه ها و علاوه بر آن، تعهدات سازمان ملل در برابر تروريسم باصطلاح «بين المللي» ( مفهومي که خود سازمان ملل آن را مسئله ساز مي داند) و نتيجه گيري اي که اين سازمان، در شرايط امروز از آن مي کند، با باز گذاشتن دست امريکا براي تامين دفاع مشروع خود به هر وسيله اي که به نظر اين کشور، و تنها خوداين کشور، مناسب باشد.

اما، در فصل مربوط به وفاداري شهرياران به عهد خويش، در باره اين پرسش که «چگونه شهرياران مي بايستي بر سر قول خود بايستند» و يا « آيا شهرياران مي بايد به تعهدات خود وفادار باشند»، به نظر مي رسد که اين پرسش (....) از مسئله مربوط به « ويژگي انسان» جدايي ناپذير است. و اين پرسش دوگانه که در حقيقت يکي است، به شيوه جالبي مورد بررسي قرار گرفته است. در اين جا، شما گرگ را خواهيد ديد و همچنين حيوانات التقاطي تري را نيز مشاهده خواهيد کرد.

در حقيقت، مسئله «ويژگي انسان» در قلب بحث در باره قدرت قانون و رابطه بين قدرت و قانون قرار دارد. اين فصل نه تنها ماکياولي به معناي خود ماکياول است؛ بلکه به عنوان مکارانه ترين بخش کتاب محسوب مي شود، او يک «امر» را قبول مي کند (من بر اين کلمه تاکيد مي کنم) : عملا، از وفاداري يک شهريار به تعهداتش ستايش مي کند. بايد قبول کنيم که ستايش برانگيز هم هست. ماکياول، بعد از آنچه که شبيه به امتياز دادن است ( بله ، خوب است، تحسين برانگيز است، اين امر شناخته شده اي است که اساسا از نظر حقوقي، يک شهريار مي بايد به قولش وفادار باشد) به امري بر مي گردد که در حقيقت هيچگاه از آن دور نشده است :(....) شمار اندکي از شهرياران به قول خود وفادارند، تعداد ناچيزي از آنها به تعهداتشان احترام مي گذارند و اغلب حيله و کلک به کار مي برند: تقريبا هميشه در رابطه با تعهداتشان به کلک متوسل مي شوند. زيرا، در واقع، مجبورند.

او مي گويد: ما ديديم و دريافتيم که شهرياران قدرتمند، آنهايي که پيروز مي شدند، دقيقا بر کساني پيروز مي شدند که برعکس، قاعده شان احترام به عهد و پيمان بود....[....] « بنابراين بايد بدانيد( روي سخن ماکياول همانقدر با «لوران دو مديسي »است که با خواننده) براي مبارزه، دو روش وجود دارد، يکي با قانون و ديگري با زور(۲).»

يعني گاهي با حقوق، عدالت، وفاداري، احترام به قانون، به قراردادها، تعهدات، منشور ها، نهادها، با سوگند به عهد و گاه با خيانت به عهد، با دروغ، نقض قول، پيمان شکني و استفاده صرف از زور (...حق با قوي تر است...).

از اين جا به بعد(.....) ، ماکياول به نتيجه گيري هاي عجيبي مي رسد که بايد آن را از نزديک بررسي کنيم. جنگيدن با توسل به قانون (در نتيجه با تکيه به وفاداري به تعهدات ودر هيات شهرياري صادق و ملتزم به قانون) خاص انسان است. اينها کلماتي است که او استفاده مي کند(ويژگي انسان) که به نوعي استدلال کانتي است: دروغ نگفتن، التزام به حقيقت گويي و نشکستن عهد و سوگند از خواص انسان است. [...]

دومين روش مبارزه، به گفته او، روش مبارزه حيوان ها است (جنگ با تکيه بر زور). ديگر نه انسان، که حيوان است؛ زور و نه قانون که اين مشخصه حيوان است. بعد از دومين مرحله، ماکياول، در مرحله سوم، اين استدلال را مد نظر قرار مي دهد که در واقع روش نخستين مبارزه (با تکيه به قانون) کافي نيست ؛ در حقيقت، ناتوان است و بنابراين مي بايستي به آن ديگري توسل جست. در نتيجه، شهريار مي بايد با دو سلاح بجنگد، قانون و زور. « پس مي بايد هم انساني و هم حيواني رفتار کند. چنان که در متن آمده: « پس يک شهريار، بايد بتواند به جا عمل کند، چه حيواني ، چه انساني. (۳)» [..]

وقتي که حرکت و عمل طبق قانون ( وفاداري به عهد و پيمان و غيره) ناتوان است، عمل نمي کند، ضعيف و خيلي ضعيف است، در اين صورت مي بايد حيواني رفتار کرد. شهريار-انسان بايد مثل يک حيوان عمل کند.

« اين همان چيزي است که نويسندگان قديمي به شيوه مجازي و تمثيلي به ما آموختند؛ با نقل اين حکايت که آشيل و بسياري از قهرمان هاي دوران باستان را به سانتور( موجود نيمه حيوان نيمه انسان) «شيرون» سپردند تا آنها را تعليم و پرورش دهد. در واقع هدف آنها از انتخاب اين معلم نيمه انسان نيمه حيوان، اين بود که بگويند يک شهريار مي بايستي، در هر صورت، دو طبيعت داشته باشد که هر يک ازآنها نياز به حمايت آن ديگري دارد (۴).»

ماکياول، بر جنبه انساني اين شهريار نيمه انسان - نيمه حيوان(سانتور) و شاگرد و مريد فرمانروايش که مي بايستي هم انسان باشد و هم حيوان، تاکيد چنداني نمي کند و بيشتر ترجيح مي دهد به اين ضرورت اشاره کند که جنبه حيواني هم، خود مي بايد ترکيبي، مختلط و پيوندي از دو حيوان شير و روباه باشد. يعني نه تنها يک حيوان بلکه دو حيوان در هيئت يکي.

«زيرا اگر فقط شير باشد، متوجه دام و تله نمي شود و اگر فقط روباه باشد، نمي تواند در مقابل گرگ از خود دفاع کند؛ او نياز دارد روباه باشد تا بتواند دام ها را تشخيص دهد و شير، تا گرگ ها را بترساند. آنهايي که تنها به شير بودن بسنده مي کنند، بسيار ناشي اند (۵). [..] در اينجا، دشمن قسم خورده، گرگ است. آن حيواني را که بايد شکار کرد، به عقب راند، جنگيد و سرکوبش کرد، گرگ است. اين « دفاع از خود در مقابل گرگ است». اما جالبتر و ظريف تر که من بر آن تاکيدمي کنم اين است که مهم ترساندن گرگ است. باز نقل قول مي کنم که :«اگر او تنها روباه باشد نمي تواند از خود در مقابل گرگ ها دفاع کند ولي احتياج دارد روباه باشد تا تله را شناسايي کند و شير باشد تا گرگ را بترساند». اگر شير به تنهايي، براي ترساندن گرگ ها کافي نيست، معهذا مي بايد، به برکت دانايي روباه، همانطور که «شارل پاسکوا» در زمان خود مي گفت، بايدتروريست ها را به وحشت انداخت (۶). يعني خود را ترسناک نشان داد يعني بالقوه مي توان هولناک ترو ترسناک تر، بيرحم تر و غير قانوني تر از آنها بود، مثل گرگ که نماد خشونت وحشي است.

بي آنکه مثال هاي دوران امروز که به شکل بارزي تبلور اين گفتمان ها هستند را به شکل اغراق آميزي بر شمريم، تنها به يادآوري نوشته شومسکي در کتابش در باره «ايالات سرخ» بسنده مي کنم(۷) که «استراکم»( يو اس استراتژيک کماند)(۸) براي جواب به تهديدات به اصطلاح «تروريسم جهاني» از جانب دولت هاي شرور و تبهکار ( ايالات سرخ و يادآوري مي کنم که «سرخ » مي تواند براي مشخص کردن حيوانهايي باشد که حتي قواعد جوامع حيواني را رعايت نمي کنند و در خارج از گروه قرار مي گيرند. ) توصيه مي کند که بايد آنها را ترساند، دشمن را ترساند، نه تنها با تهديد به جنگ اتمي، که بايد سايه اش مدام سنگيني کند، حتي تا تهديدات بيوتروريستي، بلکه و به ويژه، بايد به دشمن، تصوير حريفي را از خود داد که قادر است به هر کاري دست بزند، مثل يک حيوان، که مي تواند خشمگين شود و خونسردي اش را از دست بدهد و هنگامي که منافع حياتي اش را در خطر بيند، مي تواند به عنوان انسان عاقل، رفتار عاقلانه را زير پا بگذارد.

در توصيه هاي «استراکم» آمده که نبايد در تعيين ارزشمندترين امور مورد توجه دشمن، خود را بيش از حد «عاقل» نشان داد؛ به عبارت ديگر بايد خود را کور جلوه داد و اعلام کرد که مي شود در تعيين نشانه کور بود و حيواني عمل کرد، صرفا براي ترساندن و باوراندن به دشمن که از هر طريقي که بشود عمل مي کنيم و وقتي که منافع حياتي مان در خطر است، عقل را از دست داده، ديوانه مي شويم. بايد وانمود کرد که ما قادريم ديوانه شويم، احمق و بي عقل، يعني حيوان شويم. بر طبق يکي از توصيه هاي «استراکم» بسيار مضر است که ما خود را به عنوان کاملا عاقل و خونسرد معرفي کنيم. برعکس، براي استراتژي ما بسيار مفيد خواهد بود وانمود کنيم که بعضي از عوامل «خارج از کنترل» ما هستند.

اين قابليت به وانمايي، اين قدرت تظاهر و نمايش چيزي است که شهريار بايد بدست آورد تا بتواند جامه روباه و شيربر تن کند. خود امرتغيير و دگرگوني، مکر انساني است، حقه بازي انسان - روباه است که بايد وانمود کند که مکري در کار نيست. اين است ذات دروغ ، ذات افسانه و نمايش دروغين؛ يعني خود را به عنوان حقيقت و حقيقي جلوه دادن و قسم به وفاداري خوردن، چيزي که هميشه شرط خيانت به وفاداري است. شهريار مي بايد روباه باشد نه تنها براي مکار بودن همچون يک روباه، بلکه براي تظاهر کردن به چيزي که نيست و وانمود کردن به نبودن آن چيزي که هست. در نتيجه براي تظاهر به اينکه روباه نيست، در صورتيکه در حقيقت روباه(صفت) است. شهريار، به شرطي مي تواند در آن واحد هم انسان باشد و هم حيوان ، هم روباه و هم شير، که روباه باشد و يا به روباه تبديل و يا مثل آن شود. تنها يک روباه مي تواند اين چنين استحاله پيدا کند، شبيه شير شود. روباه بايد به اندازه کافي روباه باشد تا بتواند نقش شير را بازي کند و تا آنجا برود که (نقل از کتاب) «طبيعت روباه را مخفي کند و تغيير شکل دهد».

چند خط برايتان مي خوانم و خواهيد ديد که ماکياول مثال خاصي را در نظر دارد. او از شهريار روباه صفتي که در آن دوران مي زيست، مکارانه تمجيد مي کند: « اگر عمل به وعده به ضرر اوست و يا اگر دلايلي که موجب اين وعده ها بوده، ديگر وجود ندارند، شهريار زيرک نبايستي به قول خود وفا کند. اين درسي است که بايد تعليم داده شود. بي شک، اگر همه انسان ها نيک بودند،اين کار درستي نبود اما چون آدمها بدجنس و بد هستند و مطمئنا به پيمان خود عمل نمي کنند، در اين صورت، چرا شما بايد به عهد خود وفادار بمانيد؟ وانگهي، مگر مي شود يک شهريار براي توجيه عهد شکني خود دلايل مشروع نداشته باشد؟ در اين رابطه، مي توان مثال هاي فراواني براي دوران امروز ارائه داد، و به انبوه معاهده هاي صلح وپيمان هايي از همه نوع استناد کرد که به علت خيانت شهرياراني که آنها را امضا کرده بودند، بي فايده وپوچ شدند. مي توان نشان داد آنهايي که توانستند به شيوه روباه عمل کنند، از همه موفق تر بوده اند.اما براي اين امر، آنچه که قطعا ضروري است، پوشاندن و مخفي کردن طبيعت روباه است و دارا بودن کامل هنر تظاهر و وانمايي از يک سو و هنر مخفي کردن از سوي ديگراست. آدمها چنان کور و چنان اسير نياز لحظه اي شان هستند که فريبکاران هميشه مي توانند کسي را براي فريب دادن پيدا کند

[..] آيا لازم است که انبوه مثال هاي مربوط به مدرنيته مان را ياد آوري کنيم؟ همانطور که «هانا آرنت» تاکيد مي کرد، اين قدرتمندترين دولت هاي خودمختارهستند که قوانين بين المللي را تدوين مي کنند و يا براساس منافع خود تغييرش مي دهند و با اين کار، محدوديت حاکميت ملي دولت هاي ضعيف را پيشنهاد مي دهند و در واقع توليدش مي کنند و گاه .... تا پايمال کردن و يا عدم رعايت حقوق بين الملل که خود باعث ايجاد آن بوده اند و در نتيجه تا تجاوز به نهاد هاي مربوط به اين حقوق بين المللي پيش مي روند و دولت هاي ضعيف تر را به عدم رعايت اين قوانين و تبهکاري متهم مي کنند ( در امريکا به آنها ايالات سرخ مي گويند؛ يعني غير قانوني ، مثل حيوان هايي که به آنها «سرخ» مي گويند، چون به قوانين جامعه خودشان نيز احترام نمي گذارند). اين دولت هاي قدرتمند که هميشه براي توجيه خود دلايلي ارائه مي کنند و فکر هم مي کنند که حق با آنهاست، ولي لزوما حق با آنها نيست، اما بر دولت هاي ضعيف تر پيروز مي شوند و آنگاه، خود، همچون حيوانات بيرحم، وحشي و هار به جان هم مي افتند......

(۱) ماکياول، شهريار، ترجمه فرانسه از ژان ونسان پريس(۱۸۲۵) معرفي و تفسير از پاتريک دوپوئه، مقدمه از اتين باليبار، ناتان، پاريس، ۱۹۸۲، صفحه ۹۶-۹۴.

(۲) ماکياول، شهريار، فصل هيجدهم. اآيا شهرياران بايد به قول خود وفادار باشند؟ ترجمه توسن گيروده، کارنيه فرر، پاريس ، ۱۸۳۷، صفحه ۱۳۲، ژاک دريدا مي نويسد: « با زور» ـ م.

(۳) ماکياول، شهريار، ترجمه ژان ونسان پرير، صفحه ۹۴. تاکيد از دريدا است.

(۴) صفحه ۹۴.

(۵) صفحه ۹۴.

(۶) جمله معروف شارل پاسکوا، وزير کشور ژاک شيراک( ۱۹۸۸-۱۹۸۶) که با آن توجيه مي کرد که مي توان همان سلاحي را که تروريستها استفاده مي کنند را به سوي خودشان برگرداند.

(۷) نوام شومسکي، ايالات سرخ صفحه ۷-۶.

(۸) يکي از ده مرکز فرماندهي ادغام يافته وزارت دفاع است که وظيفه اش اعمال کنترل نظامي بر مجموعه سلاح هاي اتمي ايالات متحده آمريکا است.



لوموند