تاریخ نهضت های آزادیخواهی

قسمت هفتادم

چرخش ها در سیاست

گفت و شــنود ســـیاوش با داکتر اکـرم عـثمان صاحب نظر مسـایل افغانسـتان

سیاوش:

برگردیم به مساله افتراق و ناهماهنگی اوپوزیسیون حکومت و افزایش تنش میان سردار محمد داود و حزب دموکراتیک خلق افغانستان؛ چه مسایلی باعث آن تنش و بلاخره تقابل گردید؟


داکتر اکرم عثمان:

از آنجا که حزب دموکراتیک خلق از طراز احزاب توتالیتر بود و انتقاد از رهبر و هیات رهبری را به هیچ روی بر نمی تابید، به تقلید از حزب کمونیست اتحادشوروی به محض بالا گرفتن صدای مخالف یا منتقد، به سرعت آن آوا را با مخالفت جدی و چسپاندن اتهامات واهی،محکوم به مجازات شدید می نمود.ودر این باره در کتاب افغانستان در قرن بیستم چنین آمده است:«به گفت فرید احمد مزدک یکی ازفعالان پیشین حزب دموکراتیک خلق و بعدها معاون حزب وطن،مسکو را واداشت تا با استفاده از تمام امکانات در راه سقوط رژیم محمد داود گام بردارد.تلاشهای محمد داود از نظر مسکو،تلاشهایی بود برای درهم شکستن همان موازنۀ سنتی ای که در افغانستان در رقابت میان امریکا و اروپای غربی و اتحاد شوروی به وجود آمده بود و این شکستن به اصطلاح"موازنه" را به رغم خود شوروی ها-مسکو نمی خواست که صورت بگیرد و وقتی{شوروی}از ناحیه داود احساس خطر کرد با به کار انداختن همه امکاناتی که در دست داشت جلو این گرایش و این حرکت را گرفت.در حقیقت تغییراتی که در سیاست حزب دموکراتیک خلق افغانستان در قبال محمد داود در سالهای 1975-1976نمایان شد،انعکاس همان دگرگونی هایی بود که در سیاستهای کرملین در قبال محمد داود به وجود آمده بود.(1) به ادامه همان پاراگراف چنین میخوانیم:در این میان در جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق در برخورد با رژیم دو مشی مخالف وجود داشت،مشی همکاری و ائتلاف که میر اکبر خیبر خواستار آن بود،و مشی ببرک کارمل مبنی بر مبارزه علیه رژیم.اما سر انجام به طوری که خلیل زمر یکی از چهره های  سر شناس پیشین جناح پرچم و عضو کمیتۀ مرکزی آن میگوید:این گروه در دومین کنفرانس خود راه مبارزه علیه رژیم داود را در پیش گرفت:دراین کنفرانس از یکی از گرایش های داخل جناح پرچم به رهبری میر اکبر خیبر که معتقد به تائید و پشتیبانی رژیم محمد داود و حتی ادغام جناح پرچم به حزب غورزنگ ملی(حزب انقلاب ملی)داود خان بود انتقاد به عمل آمد و بدین ترتیب کنفرانس به دو گانگی و دو دستگی که در جناح پرجم یکی به رهبری ببرک کارمل و دیگری به رهبری میر اکبر خیبر در مورد چگونگی برخورد با رژیم داود خان وجود داشت نقطۀ پایان گذاشت.اما تصمیم اساسی آن بود که در کنفرانس به اتفاق آراء تصویب شد که حزب دموکراتیک خلق افغانستان باید آلترناتیف دولت محمد داود در آینده باشد.از متن قطعنامه معلوم بود که رژیم داود خان باید سرنگون گردد،هرچند که در متن اسناد کنفرانس کلمۀ سرنگونی بکار نرفته است.(2)

همو می گوید:در کنفرانس سال 1976 به کمیتۀ مرکزی چناح پرچم وظیفه داده شد تا با جناح خلق به خاطر ایجاد حزب واحد دموکراتیک خلق به توافق برسد.پس از مذاکرات طولانی که با وساطت اتحادشوروی صورت گرفت وحدت هر دو جناح حزب در یک حزب واحد تامین گردید و اندک زمانی پس از آن در اپریل 1978 مطابق 7ثور 1357،دولت محمد داود خان ساقط شد.(3)

خلیل زمر درآن باره توضیح میدهد: وحدت هر دوجناح در سال 1977 علیرغم تاکید رهبران هردو گروه بر اهمیت و ضرورت تاریخی آن،فقط زادۀ مصلحت های سیاسی روز بود و بسیاری به آن اعتقاد نداشتند.اما مخالفت با آن،مخالفت با سیاست های شوروی به حساب می آمد.یک نمونۀ این مخالفت که مجازات آن ده سال زندان بدون تحقیق و تشکیل دادگاه بود،سر نوشت خلیل زمر است:شخص خودم با تامین وحدت هر دو جناح حزب دموکراتیک خلق افغانستان مخالف بودم،زیرا وحدت نه در میان صفوف هر دو جناح حزب زمینه داشت و نه عده ای از رهبران حزب صادقانه به آن معتقد بودند.اما علیرغم آن،وحدت هر دو جناح حزب با عجله و زیر فشار اتحادشوروی صورت گرفت.به همین دلیل من در تابستان سال 1977قبل از امضای اسناد وحدت حزب دموکراتیک خلق از عضویت کمیتۀ مرکزی حزب استعفا داده وپس از تصرف قدرت توسط حزب در سال 1978 زندانی شدم و تا سال 1987 مدت ده سال را در زندان بسر بردم.(4)

سیاوش:

در مطالب که ذکر خیر آن رفت این حقیقت تلخی نفس میکشدکه در کشور عقب مانده ای مانند افغانستان که دوران خرد گرایی،روشنگری و مدرنیته را ندیده باشد،ساختن احزاب طراز نوین اگر ناممکن نبود،آیا یک اقدام دقیق و به موقع بود؟

د.ا.عثمان:

خیر به هیچ صورت،نه تنها خالی از تضریس و مُعضل نبود بلکه سخت شکننده و آسیب پذیر  بود.واقعآ مهمترین شرط ایجاد و قوام گیری چنان سازمانی عبور از مرحلۀ اندیشه ای ماقبل مدرن می باشد-همان مرحلۀ که یک جامعه،تنگ نظری های قومی،مذهبی،زبانی و محلی را پشت سر میگذارد و از نظر فکری وارد دنیای جدید می شود در حالیکه تمام آن آفات ذهنی در تمام شئوون زندگی ماخود را نشان داده و زمینه ساز همسویی ها،نا همسویی ها،نفاق ها ،وفاق ها،حزب بازی ها و حزب ستیزی ها بوده است.

اهل خبره و سیاست شناسان واقفند که انگیزۀ اصلی اکثر سیاست بازان ما خودخواهی و خود محوری بوده و پیوسته در لاک انانیت و رفیق ستیزی زیسته اند.

در این باب صد ها مثال زنده و مستند وجود دارند که از آن شمار عجالتآ به تباه شدن عمر یک رفیق همرزم و بیگناه بنام خلیل زمر اشاره می کنیم که ده سال در سلول های پلچرخی پوسید و شرمنده انتخاب خویش شد!

به باور من پیدایی و آمد و رفت حزب دموکراتیک خلق و دیگر جریانهای و سازمانهای مشابه و مماثل،آموزه و درس عبرت تکاندهنده ایست که درجۀ فهم ما را از مسایل داخلی و بیرونی افزایش میدهد و میزان سنج هایی برای شناخت دقیق تر نهاد های سیاسی،در اختیار ما می گذارد.

سیاوش:

آیا  رد پیشنهاد داود خان مبنی بر ادغام جناح پرچم به حزب انقلاب ملی را،میتوان از دست دادن یک فرصت و امکان خوب برای تقویت جنبش روشنفکری،گسترش پایه های اجتماعی آن و تحکیم ثبات تلقی کرد یا نجات حزب از نابودی؟

د.ا.عثمان:

اگر مراجعه و پیشنهاد محمد داود مبنی بر استحاله و ادغام حزب دموکراتیک خلق در وجود «حزب انقلاب ملی»یا«ملی غورزنگ حزب»راست باشد،واقعآ یک فرصت تاریخی برای نجات نهضت چپ،تامین مناسبات حسنه با اتحادشوروی و حتی بقای نظام جمهوری،رایگان به هدر رفته است.

همچنین اگر زعامت اتحاد شوروی به بهانۀ گرایش های محمد داود بسوی غرب و کشور های اسلامی در صدد ساقط کردن او و نظام جمهوری برآمده باشد مرتکب یک خطای فاحش دپیلوماتیک در روابط ذات البینی شده و مقدمات زوال خودش را فراهم کرده است.

همچنین دستیازی حزب دموکراتیک خلق به راه اندازی کودتای نظامی،عدول صریح از اصول مرامی شان بود و با همان پیروزی، سقوط وانهدام شانرا رقم زدند.

خلیل الله زمر در رابطه به انتقال مسئوولیت سازمان نظامی از میر اکبر خیبر به نوراحمد نور، از قول میر اکبر خیبر چنین گفته است:« عجله در مورد سازمان نظامی بخاطر چیست؟ نشود که شما تصمیم به اقدام نظامی داشته باشید.این را باید بدانید که حزب ما،حزب کودتا نیست.بروید برنامۀ حزب را خوب بخوانید.ما حزب انقلاب اجتماعی هستیم نه حزب کودتا!»

برخی از چهره های سرشناس ح.د.خ.ا معتقد هستند که خیبر بیشتر بر تاتکتیک ها و استراتیژی های ملی پافشاری داشت در حالیکه ببرک کارمل به اندیشه ها،تاکتیک ها و استراتیژی های انترناسیونالیستی معتقد بود .

سیاوش:

واقعیت مساله اینست که سردار محمد داود در سال 1354دیگر آن شهزاده سرخ سالهای 1352و1353و ماقبل آن نبود.برخلاف زیر فشار کشور های غربی،عربی و بخصوص شاهنشاه ایران،نسبت به کسانیکه او را بقدرت رسانیده بودند نا سپاس شده و وظیفه یافته بود تا حزب دموکراتیک خلق بخصوص رهبران و کادر های ارشد آن را از صحنه بر دارد.

شاهدان زنده آن اتفاقات مدعی اند که شما(داکتر اکرم عثمان)حامل پیامی از سردار محمد داود عنوانی هیات رهبری ح.د.خ.ا(پرچم) بودید که در منزل خلیل زمر جمع شده بودند.

درپیام سردار گفته بودکه حزب غورزنگ ملی موجود است یک حزب کافیست ضرور نیست شما هم حزب و سازمان و دفتر و دیوان داشته باشید.و خواسته شده بود که در چوکات حزب غورزنگ ملی کار و پیکار کنند.در حقیقت آن نامه حاوی یک اولتوماتوم بود.

در آن رابطه دو موضعگیری در حزب تبارز یافت:

1-    تسلیم شدن به خواست محمد داود و انحلال حزب

2-    بستن دفاتر علنی و تغییر شکل سیستم ارتباطات یعنی حفظ سازمان و مبارزه مستقلانه ولی قسمآ زیر زمینی.

کنفرانس روی هر دو طرح غور همه جانبه نموده به اتفاق آراء فیصله نمودند که حزب بمثابه سازمان مستقل به کار و مبارزه خود ادامه بدهد.عجالتآ بمنظور جلوگیری از خطرات احتمالی دفتر مرکزی و علنی حزب بسته شده و نحوۀ ارتباطات تغییر یافته و در برخی حالات مثلثی و زنجیری گردد.یعنی فعالیت های سازمانی حالت نیمه اختفایی بخود بگیرند.

و اما من تا حال به کدام سند و مدرکی از آن کنفرانس برنخورده ام که مبارزه علیه رژیم محمد داود را تصویب کرده باشد.!

ادامه دارد

زندگی تقاضا میکند؛

-  تقابل ح.د.خ.ا.با محمد داود،

-  زندانی شدن خلیل الله زمر،

- مخالفت ببرک کارمل و میر اکبر خیبر ،

- چرایی انتقال سازمان نظامی از میر اکبرخیبر به نور احمد نور،

اینها مسایلی اند که ایجاب کالبد شگافی بیشتر را میکنند،بنآ از آنعده رهبران و کادر هایی ح.د.خ.ا که در جریان زندۀ مسایل و اتفاقات یاد شده قرار داشتند،مودبانه و بی غرضانه خواسته میشود تا با ارایه معلومات در مورد  واقعیت های درونی آن مسایل و اتفاقات مربوط، ما را یاری رسانند تا تاریخ آن دوران روی شایعات،حدس و گمان و ذهنیگری ها اعمار نگردیده؛بلکه روی واقعیت های مستند و زنده از زبان و قلم حاضران(بالقوه و بالفعل) در  آن جریانات، نگارش یابد.

فهرست منابع:

1-      ظاهر طنین-افغانستان در قرن بیستم-1900-1996،ازمجموعۀ برنامه های بی بی سی،تهران 1383،ص 202

2-      همان  اثر ص 203

3-      همان  اثر ص 203

4-      همان  اثر ص 203

 

قسمت شصت و نهم

زمینه ها و علل دوری، افغانستان از اتحاد شوروی

گفت و شــنود ســـیاوش با داکتر اکـرم عـثمان صاحب نظر مسـایل افغانسـتان


سیاوش:

این مساله که محمد داود تحت تاثیر عوامل داخلی و خارجی بر آن شد که بدیلی بجای اتحاد شوروی به منظور دریافت کمک های اقتصادی سراغ بگیرد و بر چسپ تمایلات سوسیالیستی را که به او نسبت داده شده بود بر طرف نماید،ایجاب توضیح بیشتر را میکند.


داکتر اکرم عثمان:

این شگرد با روان و ساختار و سوابق ذهنی رئیس جمهور مطابقت داشت.از شمار علل داخلی آنکه جریانات علاقمند به توسعۀ مناسبات افغانستان با همسایۀ شمالی،وسیعآ تبلیغ کرده بودند که که آنها در دستگاه حکومت نفوذ فوق العاده دارند و دولت تا حد زیادی دستنگر شان می باشد.بالاخره شایعه پراکنی از سوی شماری از عناصر مخالف اندیشۀ چپ و لیبرالهای محافظه کار جوی ایجاد کرد که رهبر مملکت خواه مخواه آنرا جدی و حادثه آفرین ارزیابی کرد.بنابرآن نخستین اقدم دولت در جهت حذف عناصر به اصطلاح چپ،عزل عبدالمجید محتاط وزیر مخابرات و پاچا گل وفادار بود که اولی منسوب به جریان پرچم و بزعم عده ای دیگر هواخواه جریان فکری ستم ملی بود.

در بارۀ عبدالحمید محتاط در کتاب«تاریخ تحلیلی افغانستان» تالیف و ترجمۀ نامبرده چنین می خوانیم: عبدالحمید محتاط فرزند محمد اکرم بتاریخ 12 اکتوبر سال 1944 در قریۀ بازارک پنجشیر پا به عرصۀ وجود گذاشت...در خزان سال 1964 به اتحاد شوروی اعزام گردید.وی اکادمی نظامی را به درجه اعلا به پایان رسانید.

موصوف در قیام مسلحانۀ 26 سرطان 1352 و تاسیس اولین جمهوریت نقش اساسی را بعهده داشت که بالاثر آن بحیث وزیر مخابرات تعیین گردید.در اپریل سال1973 بنابر مخالفت سیاسی از وظیفه سبکدوش و با عده یی از افسران در منزل تحت اسارت گرفته شد.

پس از سقوط سردار داود در سال 1978م.بحیث سفیر افغانستان در جاپان تقرر یافت و این وظیفه را تا بهار سال 1987 ادامه داد.در جون سال 1987م. به حیث معاون صدراعظم و بعدآ در جون سال 1988م به حیث معاون  رئیس جمهور اشغال وظیفه نمود.پس از انتقال قدرت در سال 1992م وطن را ترک گفت و عازم هند شد.در سال 1993 و 1994 با انستیتوت ملی جاپان و اکنون با دانشگاه بین المللی کیف در اوکرائین به صفت مربی و محقق همکاری دارد.

و اما در بارۀ "پاچا گل وفادار" آگاهی من در بارۀ او از حد اطلاعات کلی نمیگذرد.اگر اشتباه نکنم تعلق او به شاخۀ خلق حزب دموکراتیک خلق افغانستان تقریبآ محرز و مسلم است اما اینکه در قیام نظامی 26 سرطان 1352 تا کجا ایفای نقش کرده و درجۀ ارتباطش با محمد داود تا چه حد بود بوده است،برایم روشن نیست.اما قراین نزدیک به یقین میرساند که رهبر کودتای یاد شده در بین تعدادی از سرکرده های اقوام ساکن در پکتیا از نفوذ و محبوبیت زیادی بر خوردار بود و همو،آن سرکرده ها را ترغیب میکرد که فرزندان شانرا شامل لیسۀ حربی مهتاب قلعۀ کابل و پوهنتون حربی بالاحصار بنمایند تا در آینده به عنوان افسران نظامی قابل اعتماد جا به جا شوند.

دکتور حسن شرق مولف کتاب «تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان» در صفحۀ 210 اثر یاد شده آورده است: دو عضو کمیتۀ مرکزی جمهوریت،پاچا گل وفادار و عبد الحمید محتاط دیگران را تشویق میکردند تا معاون رئیس دولت و منشی کمیتۀ مرکزی با اکثریت آراء آنهایی که در کودتا اشتراک داشتند تعین شود نه به تصمیم و تصویب کمیتۀ مرکزی.حال آنکه رئیس دولت و منشی کمیته از جانب کمیتۀ مرکزی که  خود شان عضویت داشتند انتخاب شده بود.در این گیر و دار پاچاگل وفادار نظر به مشکلات شخصی از کمیتۀ مرکزی و وزارت سرحدات مستعفی می شود و محتاط تنی چند از صاحب منصبان قوای هوایی را زیر نام گروه کار گردهم می آورند که مفکورۀ آنها متباین بود با عقیدۀ کودتاچیان ملی گرا،بنآئآ وی متهم به ایجاد انشعاب در حلقۀ کودتاچیان می شود و کمیتۀ مرکزی هم به جای اینکه به کنه موضوع توجه کند از عضویت شان در کمیتۀ مرکزی و وزارت مخابرات معذرت میخواهند و به اینصورت دو عضو شایسته و موثر خود را کمیته از دست میدهد.

ولی دیری نگذشت که فهمیده شد طرفدارن شاه در ایجاد اختلاف و تضعیف کمیتۀ مرکزی دسیسه می کنند.چنانکه به همدستی سید وحید عبدالله دست به توطئه دیگری زدند و آن اینکه سید عبدالاله و عبدالقدیر نورستانی و سپس غلام حیدر رسولی اعضای کمیتۀ مرکزی را برای پائین کشیدن من و بالا بردن آنها تشویق و تحریص میکردند و اولین هسته های حزب انقلاب ملی را با تنی چند از بلی قربان های درباری در وزارت مالیه پهلوی همدیگر چیده میروند و متاسفانه توجه و اعتمادمحمد داود هم  در این موقع به دوستداران شاه معطوف شده بود تا به کمیته مرکزی جمهوریت.

سیاوش:

جناب داکتر آیا علت اساسی بحران درونی نظام جمهوری سردار محمد داود در نبود یک پیش زمینه تاریخی آن تحول و نا سازگاری ظرف و مظروف سیستم حاکم، نخوابیده بود ؟

 

دا.عثمان:

مسایل که قبلآ ذکر شد بیانگر  یک واقعیت هولناک بود و به صراحت میرساند که مهمترین مهره های حاکمیت نه تنها از وحدت نظر بر خوردار نبودند بلکه در عمل نیز خصم خونی همدیگر بودند.

آنچه حایز اهمیت بود،نه سبوتاژ هواداران سلطنت،نه تخریبات دشمنان بین المللی شوروی از جمله ایالات متحدۀ امریکا و چین که در صدد صیدماهی از آب گل آلود بود، هیچکدام در حقیقت علت العلل بحران درونی نظام جمهوری به شمار نمیرفتند بلکه واقعیت مساله قسمیکه در پرسش مطرح شد،آن بود آن تحول چنانکه باید از پیش زمینۀ تاریخی برخوردار نبود وظرف و مظروف سیستم حاکم با هم ناسازگار نبودند.اختلافات فی مابین جناح های داخل حاکمیت اسباب بی باوری روشنفکران وعامۀ مردم را فراهم می کند و گروه های مخالف را تشجیع می کند که درز های موجود بین مدعیان قدرت را با تبر فراختر گردانند.

از آنجا که جناح راست قدرت،موفق به جلب نظر رئیس جمهور بسوی خود شده بود و افزون بر کنار گذاردن محتاط و پاچاگل وفادار،فیض محمد وزیر داخله،ضیا مجید قوماندان گارد جمهوری و داکتر حسن شرق شخصیت دوم حکومت را از عرصۀ رقابت رانده بودند به انحلال کمیتۀ مرکزی توفیق میابند.عبدالاله جای داکتر حسن شرق را می گیرد.قدیر نورستانی به مقام وزارت داخله میرسد.

در گسترۀ سیاست خارجی نیز افغانستان تمایل نزدیکی به غرب  و کشور های اسلامی را به شدت پیش می گیرد و این گرایش ها اسباب نا رضایی اتحادشوروی را فراهم می کند.

همسایۀ شمالی زمینه های وحدت دو جناح حزب را فراهم میکند.در آن احوال هر دو جناح به تقویت شبکه های مخفی نظامی شان توجه می کنند.

مسئوولیت شبکۀ نظامی جناح خلق را حفیظ الله امین بر عهده داشت و در جناح پرچم نخست آن ماموریت برعهدۀ میر اکبر خیبر بود،بعد از آن وظیفه به نور احمد نور سپرده می شود که مورد اعتماد ببرک کارمل بود.

ادامه دارد

قسمت شصت و هشتم

دوطرز برخورد در مقابله با محمد داود

گفت و شــنود ســـیاوش با داکتر اکـرم عـثمان صاحب نظر مسـایل افغانسـتان


سیاوش:

سیاستگذاری در کشور کوچکی مانند افغانستان کار پر تضریس  می باشد،محمد داود برای غلبه بر این مشکل چه گزینه ای را بر گزیده بود؟ و چرا سردار محمد داود «شهزادۀ سرخ!» لقب گرفته بود ؟


داکتر اکرم عثمان:

وقتیکه محمد داود در پی دریافت کمک های اقتصادی از ایران و ممالک ثروتمند عربی بر آمد سوء ظن اتحاد شوروی نسبت به او  بیشتر شد چه آن دولت،افغانستان را در حوزۀ نفوذ خود می پنداشت،بخصوص این تمایل هنگامی افزونتر شد که ریچارد نیکسون رئیس جمهور امریکا و هانری کسنجر وزیر خارجه اش افغانستان را در قیاس با همسایۀ جنجال بر انگیزش پاکستان کم بها دادند و عنوان کردن که  افغانستان عجالتآ در محدودۀ ژیوپولیتیک امریکا جایگاهی ندارد.البته ایالات متحده ،تلویحآ به رهبران افغانستان گوشزد میکرد که دولتی خارج از دایره و محدودۀ پیمان بغداد را دوست ندارد.

باید توضیح داد که این معارضه سیاسی در زمانی رونما شد که محمد داود سمت مقام صدارت افغانستان رابر عهده داشت.پیشامد سرد امریکا را زعامت وقت کشور ما هتک حرمت تلقی کرد و بر آن شد که در مواجهه با یک ابر قدرت،به ابر قدرت دیگری که در همسایگی آن قرار داشت رجوع کند و طلب استمداد نماید.رجوع به اتحاد شوروی با استقبال فراوانی از سوی رهبران آن مملکت روبروشد و اعلام کردند که حاضرند در تمام عرصه های مورد نیاز افغانستان کمک نمایند.

به دنبال آن ،از رهبران اتحاد شوروی-بولگانین و خروشف دعوت بعمل آمد که رسمآ به افغانستان مسافرت نمایند.

بازدید آنها از افغانستان نقطه عطفی در روابط دیپلوماتیک محاسبه شد و منابع غربی آنرا زنگ خطری برای منافع جهان غرب تلقی کردند و برخی از رسانه های آن بلاک، محمد دادود را «شهزادۀ سرخ!» لقب دادند.

مع الوصف مذاکرات بین رهبران دو دولت موفقانه پیش رفت و اتحاد شوروی حاضر شد یکصد ملیون دالر اعتبار در اختیار افغانستان بگذارد و کار شناسانش را در گستره های جاده سازی،عمران سیلو های ذخیرۀ غله جات در کابل و پلخمری،تعمیر کارخانه های ماشین سازی جنگلک،به افغانستان فرستادند.

آمد و شد شخصیت های سیاسی دو کشور  به تفاریق تکرار شد و در هر نوبت دایرۀ نفوذ اتحاد شوروی و سیعتر میشد.افغانستان امتیاز تسلیح و تربیت اردوی افغانستان را به همسایۀ شمالی واگذار شد و صد ها دانش آموز افغان را در رشته های ملکی و نظامی به دانشگاه های آنجا گسیل داشت.اما کارساز ترین این اقدامات احداث جادۀ سالنگ بود که بعد از قرنها ،شمال و جنوب هندوکش را به هم وصل میکرد و یک مانع تاریخی-جغرافیایی را بر طرف می نمود.

همینطور ساختمان شاهراه تورغندی-قندهار اقدام دیگری بود که با حسن صورت انجام شد و اعتبار همسایۀ شمالی را بالا برد.

متعاقب آن سرمایه گذاری اتحاد شوروی در پروژه های استخراج نفت و گاز افغانستان نیز حایز اهمیت بود اما عیب کار در آن بود که شوروی ها شیر دهن انتقال گاز را در داخل خاک اتحادشوروی قرار دادند که اعجاب بر انگیز می نمود.

یکی دیگر از پروژه های سودمند اقتصادی،حفر کانال ننگرهار بود که زمینهای بایر آن وادی را مشروب میکرد و زمینه را برای احداث باغهای مرکبات زیتون آماده میکرد.

با ختم آن برنامه نه تنها زراعت آن ولا در سطح بالاتری قرار گرفت بلکه با تاسیس بند برق درونته،شهر جلال  آباد و بخش هایی از روستا های آن تنویر گردیدند. به این صورت تا آن گاه روابط دو کشور ظاهرآ ثمر بخش می نمود.اما از دیدگاه من دو عامل اسباب شک و شبهه و حتی تنافر را بین دو مملکت فراهم کرد.یکی اینکه عناصری در داخل کابینه و خارج از آن رفته رفته محیطی ایجاد کردند که رئیس جمهور،خود را در فضایی مسموم وآگنده از تضاد نظر محصور یافت.بدون تردید شواهد و مدارکی موجود بود که عمدتآ عناصری از جناح پرچم از همان آغاز پیروزی دولت جمهوری،با هیجان زدگی وانمود کردند که آنها در کامیابی کودتای سرطان 1352 نقشی کار ساز داشته اند و در اذهان عامه مفاهیمی القاء نمودند که گویا دولتی کمونیستی در نیمه راه قرار دارد.

بنابرآن محمد داود از آغاز بر آن شد که به مردم گوشزد کند که بین رژیم  او و حزب دموکراتیک خلق همسویی وجود ندارد. و به خاطر ابرای ذمه هنگام بازگشت از سفر ایران به هرات،در ستادیوم آن شهر در یک سخنرانی بسیار جدی،از خطر ایدیولوژی های بیگانه سخن راند که آگاهان سیاسی آنرا بر نفرت او از گرایش های چپی نمودند.

اما هنگامی این تیره گی به اوج خود رسید که در مسافرت سردار محمد داود به اتحاد شوروی برژنف در نشستی خطاب به محمد داود از حضور کار شناسان غربی در حواشی مرزهای دو مملکت ابراز نارضایی کرد،و محمد داود با لحن قاطع و کوبنده ای به او گوشزد کرد که:«افغانستان به عنوان یک دولت مستقل مخیر است که از کدام کشور کارشناس دعوت می کند و آنها را در کار تفحص منابع معدنی مملکت می گمارد.افغانستان ترجیح میدهد فقیر بماند اما هرگر حاضر نیست که توسط دیگران تحقیر شود

این مشاجرۀ لفظی باعث شد که حجاب تعارفات بین طرفین پاره شود و طرف شوروی متوجه شد که افغانستان برای خود هویتی جداگانه دارد و ممکن نیست که مانند رهبران اروپای شرقی مقاصدی را به آن دیکته کرد.

شاهدان عینی بر آنند که در آن نشست برژنف که وضعیت صحی بسیار بدی داشت در صدد جبران مافات می براید.در حالیکه رهبر افغانستان در حال ترک تالار مجلس بود پیشنهاد میکند که حاضر است در یک جلسۀ خصوصی به پیشنهاد محمد داود رهبر افغانستان به حل و فصل قضایای متنازع فیه بپردازد و محمد داود میگویدش: دیگر نیازی به چنان مذاکره ای وجود ندارد!

این برخورد تمام دستاورد طرفین در جریان چندین سال را پنبه میکند و روابط به تیره گی میگراید.

از سوی دیگر  دو جناح حزب دمدکراتیک خلق افغانستان تحت فشار حزب حزب کمونیست اتحاد شوروی و میانجی گری احزاب کمونیستی هند و عراق باهم وحدت می نمایند و رفتار  رادیکال تری را در مقابله با دولت جمهوری پیش می گیرند.

در آن هنگام دونظریه مورد نظر کادر های مهم حزب دموکراتیک مطرح می باشد. یکی اینکه جناح خلق به تصاحب قدرت از راه کودتا توجه می کنند. در حالیکه پرچمی ها کودتا را خلاف  اصول اندیشه ای شان محاسبه می نمایند و طرفدار تغییرات مسالمت آمیز می باشند.

خواننده عزیز،در بخش آینده این دو طرز فکر را بررسی کرده و چون و چرایش را به تحلیل می گیریم

 

 

قسمت شصت و هفتم

پایان کار محمد داود بنیادگذار نظام جمهوری در افغانستان

گفت و شــنود ســـیاوش با داکتر اکـرم عـثمان صاحب نظر مسـایل افغانسـتان


سیاوش:

ساخت و ساز و سوز محمد داود خان با نیرو های سیاسی فعال و قسمآ مطرح در داخل کشور بر چه بنیاد و روایتی استوار بود ؟


داکتر اکرم عثمان:

درآخرین روزهای حاکمیت نظام جمهوری،مملکت در حال سوختن و ساختن بود.سوختن از آن نظر که گروه ها و سازمانهایی مشغول ماین گذاری در کنج و کنار کشور بودند و موریانه وار پایه های اقتدار حکومت را می بریدند،عمدتآ این گروه ها در نیرو های چپ هوادار اتحادشوروی، چین، مسلمانان افراطی، سلطنت طلبها،عناصر وابستۀ کشور های همسایه و جانبداران دموکراسی غربی خلاصه میشدند.

جناح خلق دموکراتیک خلق، به رهبری نور محمد تره کی و حفیظ الله امین از مدتها پیش ازمحمد داود قطع امید کرده بودند.مخصوصآ این خصومت هنگامی شدت گرفت که نور محمد تره کی دو، سه بار از رئیس جمهور تقاضای ملاقات کرد که پذیرفته نشد.داستان نارضایی محمد داود از او ،از نشستی آغاز میشد که «تره کی» نظر مخاطبش را در بارۀ دین اسلام جویا شده بود و محمد داود گفته بودش که یک مسلمان است و عمیقآ به خدا و پیامبر  و مقدسات مردم باورمند می باشد.از آنجا که تره کی سوالش را به سیاق تعریض و حتی تمسخر طرح کرده بود، محمد داود قبل از پایان طبیعی صحبت،خطاب به طرف گفته بود: دیگر حرفی بین ما باقی نمانده،می توانید تشریف ببرید! و با یک خدا حافظی بسیار سرد،مکالمه را به پایان برده بود.

در این باب دکتور محمد حسن شرق در کتاب«تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان» چنین آورده است:

در میان همۀ آنهایی که در زمان حکومت داکتر محمد یوسف به خدمت محمد داود رسیده بودند ملاقات نور محمد تره کی دلچسپ و قابل تذکر است.

نویسنده،با نور محمد تره کی از زمانی که مدیر کار های شخصی عبد المجید خان زابلی1323 بود،و با میر اکبر خیبر در سال 1324به صنف 12 لیسه عسکری و با ببرک کارمل به 1329 در اتحادیۀ محصلین و با حفیظ الله امین به سال 1335 زمانی که او معلم لیسۀ خوشحال خان بود توسط  یکی از دوستداران محمد داود تاج محمد وردک آشنایی و رفت و آمد پیدا کرده بودم.

نظر به شناخت و سابقۀ معرفت با آنها،بعد از اینکه نور محمد تره کی در جدی 1343به حیث منشی حزب دموکراتیک خلق(ح.د.خ.)انتخاب یا تعین شده بود روزی میر اکبر خیبر به خانه ام آمد و  خواهش نمود که زمینۀ ملاقات نور محمد تره کی را با محمد داود مساعد نمایم.

در یکی از روزهای اخیر حوت 1343 به همراهی خودم، محمد داود نور محمد تره کی را به خانۀ خود می پذیرند. بعد از تعارفات معمول نور محمد تره کی از محمد داود پرسید:شما در بارۀ خدا و دین اسلام چه نظر دارید؟

محمد داود که بصورت غیر منتظره به چنین سوالی مواجه شده بود،کمی از جا تکان خورده گفتند: آقای تره کی من به خداوند بزرگ ایمان دارم و پیرو دین مقدس اسلام می باشم.

تره کی پرسید: شما در بارۀ آنهایی که به خدا ایمان ندارند چه فکر می کنید؟

محمد داود جواب داد:به خداوند ایمان آوردن و یا نیاوردن به فهم و درایت هر شخص فرق میکند،وبه نزد من مومن بودن و کافر بودن موضوع شخصی افراد است. نبایستی مورد بحث و مشاجره قرار گیرد.

تره کی گفت : حزب ما ،از شخص شما ممنون و متشکرند،زیرا شما روابط نزدیک و دوستانه را با شوروی ها اساس گذاشتید.

محمد  داود که کاملآ از شنیدن سوال های تره کی بر افروخته و عصبانی شده بودند،بدون توجه به اینکه پیاله های چای را خانه سامان ،تازه بر سر میز گذاشته بود،گفتند:آقای تره کی ،من برای سعادت و آباد کشورم از تمام کشور های جهان بدون قید وشرط و به صورت کاملۀ الوداد قرضه وکمک گرفته بودم و دروازه های افغانستان به روی تمام کشور هایی که صادقانه و بدون غرض بخواهند کمک کنند،چه من باشم و یا کسی دیگری همیشه باز خواهد بود و با صدای بلند تر از حالت عادی  علاوه نموده گفتند: فکر میکنم صحبت های ما و شما تمام شده باشد! ناگفته نماند که این اولین ملاقات و شناسایی تره کی با محمد داود بود.تره کی بعد از برآمدن از خانۀ محمد داود گفت:فکر نمیکنم روابط  و شناسایی این شخص و دوستان او برای حزب ما لازم  و یا مفید باشد.

گفتم: بلی از صحبت های اوشان بخوبی فهمیده میشد که او با شما هرگز عقیدۀ مشترک و راه مشترک نخواهند داشت.

تره کی خندیده گفت:ما به آنهایی علاقه داریم که با ما عقیدۀ مشترک داشته باشند. فردای روز ملاقات با تره کی ،میر اکبر خیبر تیلفونی قضیه را جویا شد.زمانی که او را در جریان گذاشتم،بی نهایت متاثر شد.چند روز بعد که خدمت محمد داود رفتم گفتند:داکتر جان! به عقیده من چنین اشخاص(اشاره به تره کی) نه به درد افغانستان میخورند و نه به درد خود شان.زیرا طوری دیده شد، اینها به خداوند و وطن علاقه ندارند.درست بر عکس آنچه که تار و پود وجود مرا بوجود آورده است.گفتم:ما در شرایط کاملآ منزوی شده قرار داریم.چه بهتر تمام کسانی را که میخواهند با شما ملاقات نمایند پیشاپیش معرفی کنم.

فرمودند:نظر شما را تائید میکنم.با همه خواهیم دید. ایمان به خدا و دین مقدس اسلام و عشق به سعادت مردم افغانستان مشی زندگی ما است،و وارد کردن خللی در آن حتی با مرگ نیز امکان پذیر نخواهد بود.بگذار آنهایی که مرا نمی شناسند بهتر بشناسند.بنائآ با هرکس خواهیم دید.اما تاسف من از این است که در زمان سلطنت محمد ظاهرشاه که من نیز عضو خاندان او هستم به چنین اشخاص بی علاقه به وطن و بی باور به مقدسات زیر نام دموکراسی راه داده شده است.(1)

و داستان تماس محمد داود با ببرک کارمل نیز فرجام خوشایندی نداشت.میر محمد صدیق فرهنگ در کتاب«افغانستان در پنج قرن اخیر »این مسالۀ را چنین برکشیده است:

در این هنگام جمعیت نیمه سری و نیمه علنی دیگری هم با عنوان «اتحادیۀ آزادی پشتونستان» پی ریزی شد که رهبر ظاهری آن غلام حیدر خان عدالت اما بنیان گذار واقعی آن محمد داود خان بود.این جمعیت که یکنفر از محصلان فاکولتۀ حقوق بنام«ببرک» نیز در آن فعالیت داشت،در ظاهر بنام کمک به داعیۀ پشتونستان که در آینده از آن صحبت خواهیم کرد با مرام ناسیونالیستی افراطی تشکیل شده بود اما در واقع برای به قدرت رسانیدن محمد داود کار میکرد.(2)

فرهنگ در صفحۀ 502 همان کتاب در بارۀ ببرک کارمل می افزاید:وی پسر محمد حسین خان از صاحب منصبانی بود که فن حرب را در تعلیمگاه پیاده و کورس عالی فراگرفته  به اغلب احتمال درآنجا با سردار داود آشنایی بهمرسانده و بعد ها پسرش را هم باو معرفی کرده بود.

محمد حسین خان از تاجیکان دری زبان«قریۀکمری»در جنوب کابل بود.لیکن با مهارت تاجیک بودنش را پنهان میداشت تا اینکه بعد ها ببرک از روی مصلحت سیاسی خودش را پشتون قلمداد کرد.پس از رهایی از زندان در سال 1956 ببرک دوباره در فاکولتۀ حقوق پذیرفته شد و در ختم تحصیل در وزارت پلان بکار مشغول گردید.در این مدت ببرک مناسباتش را با سردار حفظ نمود و در هنگام تشکیل حزب و بعد از آن تا کودتای سال 1978 از این مناسبات به حد اکثر بهره برداری نمود.(3)

آنچه بروشنی ازاین داوری ها خوانده می شود اینست که بعید از احتمال نمی نماید که ببرک کارمل در مقاطعی از حیاتش درخط سیاست های محمد داود فعال بوده است اما آن علایق هنگامی بیرنگ و یا ضعیف شد که ببرک کارمل گرایش های مارکسیستی پیدا کرد. همان تمایلی که پذیرای محمد داود نبود و او آن اندیشه ها را به سود افغانستان نمیدانست.

مع الوصف به قول کسانی که آن هر دو شخصیت را از نزدیک می شناختند بر آنند که مناسبات آنها در طول ده سال انزوا و خانه نشینی محمد داود پر فراز و نشیب بود.با آنهم بعضآ محمد داود از کارمل در خان اش بازدید میکرد.

برخی از کارمل شنیده بودند که میگفت:محمد داود پاشنۀ آشیل حزب ما می باشد! و باید او را جدی گرفت.

خواننده عزیز چند و چون مسایل طرح شدۀ  بالا در بحث آینده بیشتر و دقیق تر شگافته میشود،تا توانسته باشیم  حقیقت را از میان انبوه ادعا ها و ابراز نظر هابدست آوریم.

 

ادامه دارد

فهرست منابع:

1-      داکتر محمد حسن شرق« تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان » مرکز نشرات سعید،چاپ دوم 1384،ص 99 و 100

2-      میر محمد صدیق فرهنگ،« افغانستان در پنج قرن اخیر» ،جلد دوم با ضمایم،چاپ هرندن ویرجینیا،سال 1990، ص 451

3-      همان  کتاب ص 452

 

قسمت شصت و ششم

آخرین  سال نظام جمهوری

گفت و شــنود ســـیاوش با داکتر اکـرم عـثمان صاحب نظر مسـایل افغانسـتان


سیاوش:


از دیر گاهی خصومتی آشتی ناپذیر بین طیف های مختلف کابینه در گرفته بود و این طیفها وقتآ فوقتآ جا عوض میکردند و برای رئیس جمهور درد سر فراهم میکردند، درونمایه این اختلافات چه بود؟


داکتر اکرم عثمان:

به فکر من علیرغم تلاشی که رئیس جمهور برای  حفظ موازنه بین شرق و غرب به خرچ میداد بازهم دستهای مرئی و نا مرنی از چند طرف دراز شده بود تا نظام جمهوری را که هنوز از استحکام لازم بر خوردار نبود بسود خود بلغزانند.

شماری از اطرافیان محمد داود چه در داخل وچه در خارج از کابینه بر آن بودند که به تدریج عناصر چپ را بعد از کودتای 26 سزطان 1352از گرد و نواح رئیس جمهور دور گردانند، درحالیکه قدر مسلم آن بود که این افسران کودتا چی بودند که خطر کردند و در شب کودتا مراکز نظامی را به تصرف در آوردند و نخستین گام را در راه تحقق رژیم جدید بر داشتند.

هر چند طرز تفکر حاکم بر وزرای ضد اندیشۀ چپ، چپ زدایی بود اما آنها هم همانطور که گفتیم بین خود در گیری هایی داشتند که بیشتر از جاه طلبی آنها ناشی میشد.گاهی ائتلافی بین سید عبدالاله وزیر مالیه که بعدآ به مقام معاونت ریاست جمهوری رسید و سید وحید عبد الله و عبد القدیر قوماندان ژاندرام و پولیس که بعدآ به منصب وزارت داخله رسید، ایجاد میشد و این کشاکش درونی میرساند که هوا داران نا وابسته کابینه نیز از ثبات قدم و ثبات عقیده برخوردارنبودند و عمدتآ شخصیت های دمدمی مزاج و موسمی به شمار میرفتند. برشخص رهبرعمومآ عاطفه و تعلقات فامیلی و کاری مسلط بود و اعمال هر یک را به دیدۀ اغماض می نگریست و میکوشیدوحدت شکننده و میکانیکی بین آنها را حفظ کند،وهمین شیوۀ برخورد به شدت به زیان مجموعۀ ارگانهای حکومت جمهوری تمام شد و هر یک را به اتخاذ بازی های علیحده ای ترغیب کرد.

رئیس جمهور پیش از هر کاری تعدادی از همکاران دست چپی را ار کنارش دور کرد و بعدآ کمیتۀ مرکزی را که مرکب از افسران بالا رتبۀ کودتاچی بود،منحل اعلام نمود.

این اقدام تضاد بین رئیس جمهور و جناح چپ اردو را تشدید کرد.تعدادی از صاحبمنصبان جذب سازمان دموکراتیک خلق شدند و به دشمنان خطرناکی مبدل گردیدند.

سیاوش:

در گسترۀ سیاست خارجی، نظام حاکم نیز با مشکلات عدیده ای مقابل بود؛ چرا؟

د.ا.عثمان:

خان عبدالولی خان یکی از رهبران برجستۀ پشتون ملاقاتش را با جنرال ضیاءالحق رهبر نظامی پاکستان در سال 1977 چنین به یاد می آورد:

من در زندان بودم  و آقای ضیاءالحق مرا از زندان خواست و به بیمارستان راولپندی انتقال داد.در آنجا او با من در مورد مسالۀ افغانستان مفصلآ صحبت کرد. من برای وی گفتم که حل مسالۀ افغانستان بسیار آسان است.هر فیصلۀ که در مورد افغانستان می کنید وقتش همین حالاست زیرا سردار محمد داود خان شخصی است که در نبود او فردا افغانستان با خانه جنگی(جنگ داخلی) و تباهی بزرگی روبرو خواهد شد.من به ضیاءالحق گفتم که بروید و مستقیمآ با وی حرف بزنید.او گفت که من می ترسم که اگر بروم سردار  داود در بارۀ سر زمین پاکستان ادعایی را مطرح کند.من گفتم سردار داود هیچ ادعایی بر خاک پاکستان ندارد.بعدآ جنرال ضیاءالحق به کابل رفت و من دوباره بزندان رفتم. و وقتی که ضیاءالحق از کابل برگشت ،برایم گفت که سردار داود در ضیافت رسمی اعلان کرد که بر خاک پاکستان هیچگونه ادعایی ندارد. این فیصله ای بود که میان دو کشور صورت گرفت،ولی بعدآ نیروهایی که طرفدار بهبود روابط افغانستان و پاکستان نبودند و تنها به این دلیل با افغانستان روابط دوستانه کرده بودند که فردا آنرا سنگری به ضد روسیه تبدیل کنند.

همچنین در متن دیگری چنین میخوانیم: نزدیکی با پاکستان و به ویژه تحکیم روابط با ایران، شوروی را نگران ساخت.به گفتۀ "ولادیمیر باسوف" کارشناس مسایل افغانستان،در کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی سابق،مقامات شوروی با این سوال روبرو شدند که داود به کدام سمت میرود:

زمانی که در صدد جستجوی راه دیگری برآمد  و خواست از اتحادشوروی فاصله بگیرد.در آن زمان این حرکت او ما را نگران ساخت. به خاطر دارم که الکساندر پوزانف سفیر شوروی در افغانستان با عدۀ دیگری از دیپلوماتها ناراحت بودند.مخصوصآ زمانی که داود به کشورهای عربی سفر کرد و قرارداد هایی را با ایران در سال1975 عقد نمود.این نگرانی را بیشتر ساخت.بایدگفت که بعضی از دیپلوماتهای ما به این اقدامات دیپلوماتیک و درست داود توجه زیادی نشان ندادند.آنها نخواستند تا فورآ داود را متهم به نزدیکی با غرب و ایران  و دوری از اتحاد شوروی بکنند،اما تا جایی که من میدانم عده ای دیگر از دیپلوماتها تشویش داشتند که داود به کدام سمت میرود.ولی من میدانم که او براهی رفت که نه ما میخواستیم و نه امریکا.البته شواهدی زیادی موجود است که سازمانهای امنیتی شوروی مخصوصآ کی.جی.بی در بارۀ اقدامات بعدی داود نگران بودند.(2)

سیاوش:

وقتی امریکایی ها چنین قصدی نداشتند پس نگرانی شوروی ها از کی بود؟

د.ا.عثمان:

در نگرانی شوروی  طوری که پروفیسور هالیدی استاد دانشگاه علوم سیاسی لندن عقیده دارد، سیاست توسعه طلبانۀ شاه ایران بیشتر از هر عامل دیگری اثر داشت.

اتحاد شوروی اشتباه نکرده بود.این برداشت اتحاد شوروی درست بود که داود میخواهد خود را از لحاظ وابستگی اقتصادی و نظامی از اتحاد شوروی کنار بکشد.اتحادشوروی حق داشت  که فکر کند شاه ایران از یک خط مشی توسعه طلبانه پیروی میکند و به تمدن ایران بزرگ اعتقاد دارد- تمدنی که می تواند در بخش بزرگ از آسیای غیر عربی نفوذ داشته باشد.شاه در ترکیه نفوذ داشت و میخواست در هندوستان هم نفوذ داشته باشد در پاکستان نفوذ داشته باشد،در افغانستان نفوذ داشته باشد و البته همه حکومتهای ایران چه حکومت شاه و چه حکومت جمهوری اسلامی ایران، افغانستان را به چشم یک خویشاوند فقیر می نگریستند،فکر میکردند این حق را دارند که به افغانستان بگویند که چه بکند و یا چه نکند.

وبنابراین،نظر شاه نسبت به افغانستان بیشتر مبتنی بر این عقیده بود که حق دارد در خط مشی های این کشور نفوذ داشته باشد و این کاری بود که میکرد.مثلآ اگر خاطرات اسدالله علم مشاور شاه را بخوانیم می بینیم که تا چه حد بحث های شاه و توجه او به در دهۀ 1970 به افغانستان معطوف بود. ضمنآ ایران در افغانستان منافع اقتصادی هم داشت.افغانستان آب و مواد خام دارد.صحبت از این بود که از کابل به مشهد یک خط آهن کشیده شود که می توانست برای اقتصاد ایران سودمند باشد. به این ترتیب همۀ این عوامل به توجه ایران به داشتن مداخله بیشتر در افغانستان منجر شد.

در جریان سفر محمد داود به ایران در سال 1975،شاه یک وام دوملیارد دالری طی ده سال برای برنامه های توسعۀ افغانستان وعده داد. با این کمک ایران عملآ اتحاد شوروی را به مثابۀ کمک کنندۀ اول افغانستان تعویض میکرد و بهبود مناسبات با پاکستان نیز وابستگی افغانستان را به کالا های شوروی و ترانزیت کالای تجارتی از سر زمین و بنادر آن کشور کاهش میداد. اینها همه به معنای آن بود که شوروی اهرمهای نفوذش را در افغانستان از دست داده و افغانستان می توانست به یک پایگاه ضد شوروی مبدل گردد.اما حسین داوری سفیر ایران در کابل سالهای 1974تا 1979 میگوید که با وجود تلاش ایران برای مقابله با کمونیسم،هدف وارد آوردن فشار بر داود نبود.

واقعآ به این صورت نبود.ایران برای منافع خودش هم که شده،مجبور بود که با تمام قوا کمک بکند که در افغانستان یک حکومت کمونیستی مستقر نشود.ولی یک مطلب مهم این بود که در دولت افغانستان البته عده از وزرایی بودند که تمایلات چپی داشتند و تمام مذاکرات را منعکس میکردند به روسها.اینکه باما هر مذاکره ای که میشد روسها هم در جریان بودند و من شهادت میدهم که داود  وقتی که به تهران آمد، سر میز نهار خصوصی آنجا اظهار کردند که ما از ایران تقاضای کمک نکردیم ولی اگر اعلیحضرت پادشاه ایران که الآن تصمیم گرفتن به افغانستان کمک کنند، با کمال میل می پذیریم و البته میدانیم که این کمکها بدون شرط است.منظورم اینکه این فشار به آن صورتی نبود که وادار بکند دولت افغانستان به اجبار مطلبی را بپذیرد.ولی هدف خود داود این بود که کاری  ایشان بکنند که حربه را از دست کمونیستها بگیرند.(3)

آخرین اقدام با اهمیت حکومت جمهوری تسوید و تصویب قانون اساسی نظام جمهوری بود.

میر محمد صدیق فرهنگ در این باب می نگارد: در 26 جنوری سال 1977 مسودۀ قانون اساسی جدید در جراید انتشار یافت و انتخاب اعضای لویه جرگه جهت بررسی و تصویب آن اعلان شد....

اشخاص مطلوب به تعداد 219 نفر بنام اعضای منتخب لویه جرگه به مرکز آمدند.130 نفر هم از جانب رئیس جمهور بنام نمایندگان اقشار مختلف مثل دهقانان،کارگران،روشنفکران و زنان تعیین شدند.در مدت 13 روز از 31 جنوری تا 13 فبروری قانون اساسی جدید را در 136 ماده به تصویب رساندند.این قانون اساسی مانند رژیمی که آنرا نافذ ساخت ماهیت مرکب و متضاد داشت. یک بخش از احکام آن بخصوص احکام مربوط به مصئونیت های شخصی عینآ از قانون اساسی سال 1343(1964میلادی) اخذ شده است...بیشترین صلاحیت در مقام ریاست جمهوری متمرکز بود که از اختیارات گسترده تر نسبت به اختیارات شاه در قانون اساسی سابق برخوردار بود.(مادۀ 78).

هر چند قوۀ مقننه در دو موسسۀ ملی جرگه و لویه جرگه تمثیل میشد لیکن حکومت به گرفتن رای اعتماد از مجلس مکلف نبود و نه مجلس می توانست از آن سلب اعتماد کندعزل و نصب وزراء از صلاحیت های اختصاصی رئیس جمهور  به حساب میرفت اما انحراف صریح تر از دموکراسی در مادۀ چهلم قانون مندرج بود که نظام حزبی را در کشور به حزب واحد دولتی بنام حزب انقلاب ملی منحصر می ساخت و همچنان در مادۀ چهل و نهم که به موجب آن اعضای ملی جرگه نخست از جانب حزب مذکور تعیین شده سپس به گونۀ تشریفاتی از مردم رای میگرفتند.در حالیکه احکام بالا بر مبنای تفکر سیاسی شخص رئیس جمهور در قانون درج بود.در لا به لای آن احکام دیگری با رنگ و بوی مارکسیستی مشاهده میشد که از موجود بودن گروه فشار دیگری نمایندگی میکرد.از آنجمله بود فصل اول قانون به عنوان « اهداف اساسی» که در ضمن سایر مطالب از طبقات دهقان،کارگر،روشنفکران و جوانان صحبت میشد.(4)

ادامه دارد

فهرست منابع:

1-      داکتر ظاهر طنین، افغانستان در قرن بیستم(1900 تا 1996)از مجموعۀ برنامه های بی بی سی،چاپ اول،1384،تهران،ص 188

2-      همان  کتاب ص 190

3-      همان ص 192.

4-      میر محمد صدیق فرهنگ،« افغانستان در پنج قرن اخیر» ،جلد دوم با ضمایم،چاپ هرندن ویرجینیا،سال 1990، ص 27

قسمت شصت و پنجم

تشدید بحران در منطقه و افغانستان

گفت و شــنود ســـیاوش با داکتر اکـرم عـثمان صاحب نظر مسـایل افغانسـتان


سیاوش:


مسایلی را که رئیس جمهور در مهمترین خطابه اش که به مناسبت تاسیس نظام جدید و اولین روز پیروزی به اصطلاح انقلاب ایراد نموده بود شمار کثیری ازمردم بخصوص روشنفکران از جمله پرچمی ها را به هیجان آورده بود شما این مساله را چگونه می بینید؟


داکتر اکرم عثمان:


بلی آنها با شور و شعف فراوان تانکها و سر بازانی راکه در چهار راهی ها و نقاط مهم شهر استقرار یافته بودند گل باران میکردندو برای آنها کف میزدند.
پرچمی ها تصور میکردند که سازمان شان در انهدام برج و باروی نظام شاهی سهمی بارزی داشتند و شماری از شخصیت های نظامی و ملکی رژیم جمهوری که سهمی از قدرت نصیب شان شده بود به تلویح و تصریح وانمود میکردند که هواداران پرچمی شان حق بطرف اند و ناخوانده و به شکل طبیعی یکی از اضلاع حاکمیت به شمار میروند.
از آنجا که هیاهو و کوس و کرنای پرچمی ها در مملکت انعکاس وسیعی کرده بود،درجۀ احساسات عناصر مخالف و موافق را به شدت تحریک کرده بود و تبصره های مسموم کننده ای چون شبح فراز شهر می گشت و فضا را التهاب آلود میکرد.

اعوان و اقران رئیس جمهور، اقشار و لایه های مرفه الحال مملکت،اعیان و خانواده های بالانشین از شنیدن چنان سر و صداهایی ظاهرآ یا واقعآ نگران می شدند.علت آن بود که برنامه های اعلان شده رئیس جمهور دوستان و دشمنانش را غافلگیر کرده بود.بنابرآن قدر مسلم آنست که نظریات اصلاح طلبانۀ محمد داود خان به خودش و نزدیکترین حلقۀ هواخواهانش بود ونه فقط شماری از اعضای آن حلقه حدود و ثغور آن آرمانها را دقیق برآورد نکرده بودند بلکه کمیتۀ مرکزی و اعضای کابینه نظام جمهوری نیز نمیدانستند که رگ و ریشۀ آن پنداشتها در کجا قرار دارد و تبعاتش در عمل چه می باشد.
به همه حال نظام جمهوری از همان آغاز در حاله ای از ابهام و پرسش های پیچیده قرار داشت.به نظر می آمد که دم و دستگاهی بوجود آمده،تا آنگاه در وطن ما نه تعریف شده بود و نه در عقول و اذهان زمینه و جایگاهی داشت.

سیاوش:
مگر همین بی شکلی و عدم شناخت و نبود پایگاه های فکری و اجتماعی ،بزرگترین مُعضلی نبود که آینده نظام جمهوری را تهدید میکرد؟


د.ا.عثمان:
هیچ نظام سیاسی باقی و پاینده نمی ماند مگر اینکه در کارگاه یک بستر تاریخی به نضج و پختگی رسیده باشد.به گمان من همان انگیزه ها رئیس جمهور را از نظر روحی در وضع دشواری قرار میدهد چنانکه گفتیم بر نزدیکترین همکارانش از جله داکتر حسن شرق نیز سوءظن پیدا میکند و حتی باری گفته بودش که از تمام دهانها و حتی از در و دیوار شنیده است که او (حسن شرق)در مقام مخالفت با رژیم قرار دارد اما هیچ مدرک و سندی در اثبات ادعایش ندارد!! همین مقدار نگرانی میرساند که رهبر در چه وضع نگران کنندۀ قرار داشته است.

لهذا رفته رفته محمد داود به این نتیجه میرسد که شگرد سیاسی تازه ای اختیار کند و از دوستان چپگرای خود فاصله بگیرد.


سیاوش:
علت اساسی این شگرد سیاسی چه بود؟


د.ا.عثمان:
در این باب در کتاب «افغانستان در قرن بیستماز ۱۹۰۰-۱۹۹۶» چنین میخوانیم:
کودتای ناکام سالهای ۱۹۷۴-۱۹۷۳ و شورش ۱۹۷۵ گروه های اسلامی در مناطق بدخشان و پنجشیر و لغمان دولت محمد داود را در موقعیت متزلزل قرار دادند. رژیم جمهوری با یک جنگ واقعی اما اعلام ناشده روبرو گردیده بود.مخالفین با متهم کردم داود و حکومت به وابستگی به شوروی،بر فشار خود علیه رژیم می افزودند.


سیاوش:

واکنش محمد داوود خان نسبت به این جنگ روانی چه بود؟


د.ا.عثمان:
واکنش محمد داوود نسبت به این جنگ در مراسم بر افراشتن پرچم جدید ملی تبارز کرد و نشانه ای از دسپاچگی رژیم بود.


سیاوش:
سردار داوود در آن مراسم  چه گفت؟


د.ا.عثمان:
محمد داود در آن روز میگوید:
« در ظرف این مدت بسا چیز ها دیدیم،بسا چیز ها شنیدم و بسا چیز ها آموختم.گاهی در ایمان و دیانت ما به نظر شک و تردید دیدند و گاهی ما را فاقد ایدیولوژی قلمداد نمودند و اما آنچه خود ما در راه خدمت بوطن خود انجام داده ایم،خود و وجدان ما میدانیم. چه کردیم و بهتر است قضاوت آنرا به زمانه و تاریخ آیندۀ کشور بگذاریم.اما آنانی که ما را گاهی به این صفت و گاهی به آن صفت یاد می کنند باید خاطر نشان سازم که اتهامات شان نسبت به ما نه تنها غرض آلود بلکه توهین به صفت وطنپرستی و تحقیر و غرور ناسیونالیسم افغان است.»


سیاوش:

آیامبارزۀ گروه های اسلامی البته بخشی از یک عملیات سری منطقه ای علیه رژیم محمد داود نبود؟


د.ا.عثمان:
پس از کودتای هفدهم جولای ۱۹۷۳ حکومت ایران و دولت ذوالفقار علی بوتو در پاکستان عملیات مشترکی را علیه نفوذ فزایندۀ کمونستها و اتحاد شوروی در افغانستان آغاز کردند.این عملیات به گفته دانشمند امریکایی"بارنت روبین"از پشتیبانی ایالات متحده امریکا برخوردار بود.
ایالات متحدآ امریکا کودتای محمد داوود را دخالت مستقیم شوروی در افغانستان تلقی نکرد .اما در آغاز نگران بود که این رویداد می تواند افغانستان را ار سیاست بی طرفی متوازن آن،در زمان ظاهر شاه و دموکراسی دهۀ ۱۹۶۰ دور سازد.به این علت امریکا از اقدامات شاه ایران در پیوند با ذوالفقار علی بوتو نخست وزیر پاکستان،جهت خارج ساختن افغانستان از وابستگی به اتحاد شوروی و کشاندن آن بسوی نوعی اتحاد منطقه ای با ایران و پاکستان حمایت کرد.این ستراتیژی،عناصر مختلفی را در بر میگرفت.یکی از عناصر این ستراتیژی وارد آوردن فشار بر داوود بود که بصورت اقدامات بوتو،مبی بر کمک به گروه های کوچک اسلامی که از ترس سرکوب داوود به پاکستان فرار کرده بودند.ستراتیژی وارد آوردن فشار بر محمد داوود موثر واقع شد.او که زمانی قهرمان داعیۀ پشتونستان به شمار می آمد آماده شد تا با پاکستان راه مذاکره و سازش را در پیش گیرد.
داکتر رجیم شیر زوی که در سال ۱۹۷۵ سفیر دولت افغانستان در پاکستان بود اولین پیام حسن نیت داوود را به ذوالفقار علی بوتو نخست وزیر پاکستان رسانید:
داود خان گفت که باید به بوتو گفته شود که یک پاکستان و افغانستان قوی میخواهیم.برای اینکه احساس ما در این است که اصل سرحد هندوستان از پاکستان عبور کرده تا هندوکش میرسد! وقتی که من این پیام را به بوتو بردم.بوتو باورش نمی آمد که داوود خان چطور یک پاکستان و افغانستان متحد و قوی می خواهد(داکتر ظاهر طنین-افغانستان در قرن بیستم از ۱۹۰۰-۱۹۹۶-از مجموعۀ برنامه های بی بی سی،چاپ اول،ناشر محمد ابراهیم شریعتی،۱۳۸۴،تهران،صص۱۸۴،۱۸۷)
البته جای شک نیست که محمد داوود چه خودانگیخته و چه تحت تاثیر فشار های داخلی وخارجی قطعآ تصمیم به تغییر سیاست خارجی اش گرفته بود و روشن نیست که اگر با موانع داخلی و منطقه ای مقابل نمیشد تا کجا می توانست افغانستان را از گرداب بحران برهاند.
به هر روی رُخ خطر ناک این بازی آن بود که بین محمد داوود و وفا دارترین همکارانش چون فیض محمد وزیر داخله،ضیا مجید قوماندان گارد،دکتورحسن شرق و نبی عظیمی ودیگران که آنها عضویت کمیتۀ مرکزی را داشتند و پیروزی بر نظام گذشته محصول مستقیم خطر کردن آنها بود قاصله ایجاد کرد و به نور محمد تره کی و حفیظ الله امین میدان داد که مقدمات یک کودتای دیگر را فراهم نمایند.

 

قسمت شصت و چهارم

بالا گرفتن بحران در نظام جمهوری

گفت و شــنود ســـیاوش با داکتر اکـرم عـثمان صاحب نظر مسـایل افغانسـتان

 

سیاوش:

مسالۀ تاسیس نهاد های مدنی که از پایه های اساسی و بنیادین جامعۀ مدرن می باشد از هدفهای حکومت جمهوری بود که در مواردی موفق به تطبیق آنها شد و در مواردی راه به منزل مقصود نبرد، کدام تناقص زمینۀ رکود و سرگشتگی جامعه و نظام را فراهم میکرد؟

د.ا.عثمان:

قانونمند کردن یک جامعۀ سُنتی که مهمترین عامل بقا و ثباتش ادارۀ متمرکز و منظبط بود اقدامی بی اندازه دشوار به نظر می آمد، اگر نظام جمهوری از مساهله و ملایمت کار میگرفت مملکت دستخوش آشوب و بحران میشد واگر از شدت عمل و بگیر و ببند استفاده میکرد حقانیت نظام حاکم زیر سوال میرفت. بنابرآن همین تناقص اسباب رکود جامعه را فراهم میکرد و در مواقعی زمینه ساز سر گشتگی نظام میشد. آخر امر سردار محمد داود در بیانیۀ که شب 16 جولای 1974 از رادیوی کابل به مناسبت سالگرد تاسیس نظام جمهوری منتشر شد علل استعفایش را از کرسی صدارت بر شمرد و توضیح داد که دلایل کناره گیری اش را در چند نامۀ مفصل به شاه توضیح داده است.او متذکر گردیده که در مکتوب مورخ 9 سرطان 1341،ضرورت ایجاد تغییرات اجتماعی در کشور را مطرح کرده است.همچنین او ادعا کرده که برخی از پیشنهاد هایش در قانون اساسی 1364 میلادی بازتاب یافته است.

همینسان بر بنیاد همان نامه ها،سردار تطبیق دموکراسی واقعی را یک وجیبۀ ملی وانمود کرده و خود را ملزم به ابقایش دانسته است.

سیاوش:

وضع کلی نظام جمهوری در چند سال نخستین حاکمیت محمد داود از چه قرار بود؟

د.ا.عثمان:

در این رابطه در تالیف ارجمند داکتر عاصم اکرم تحت عنوان «نگاهی به شخصیت،نظریات و سیاست های سردار محمد داود» در باب چگونگی تدوین قانون اساسی جدید چنین میخوانیم:

در سال1976 بالاخره مطابق به وعدۀ که هنگام تاسیس نظام جدید به ملت کرده بود و احتمالآ زیر فشار حلقه های خوشبین و بدبین که علایم بی حوصلگی از خود نشان میدادند، رئیس جمهور اعلان نمود که کمیسیونی تشکیل می شود تا در مورد طرح قانون اساسی جدید پیشنهاداتی نماید.در کمیسیون مذکور علاوه بر پانزده تن اعضای کابینه،یک تعداد استادان پوهنتون، تعدادی جنرال و چندین شخصیت به اصطلاح بیطرف عضویت داشتند.

کمیسیون جمعآ دارای چهل ویک عضو بود.بتاریخ 26 جنوری 1977 متن و مواد طرح قانون اساسی جدید در جراید نشر شد.از 31 جنوری الی 31 فبروری 1977 میلادی به مقصد تصویب لایحۀ قانون اساسی جدید لویه جرگه ای در کابل دایر شد.دوصد نفر دیگر از طرف رئیس جمهور به نمایندگی از اقلیت ها و طبقات مختلف کشور تعیین شده بودند.در بیانیۀ افتتاحیه مورخ دهم دلو 1355 خود به شرکت کنندگان لویه جرگه به منظور تائید قانون اساسی جدید گردهم آمده بودند،به تعریف انقلاب و عوامل آن پرداخت.به گفت او جوامع باید در حال رشد و تحول باشد و این حرکت باید بسوی بهروزی باشد.زیرا چنان جامعه ای مانند کشور ماقبل از انقلاب 26سرطان خواهد بود.در آن احوال مردم ناراض خواهد شد و سرانجام عکس العمل نشان خواهد داد  و اسباب یک انقلاب فراهم خواهد کرد.

داود خان در آن بیانیه انقلاب را چنین تعریف کرد:"انقلاب عملیۀ تغییر،اطلاح و تحول در اوضاع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه است.به نحوی که منافع اکثریت مردم را به شیوه های مثبت و مترقی آن ،مطابق به شرایط و قانون تکامل جامعه علمآ و عملآ تامین نماید.

انقلاب در هر جامعه مولود شرایط ناهمگون و غیر عادلانۀ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی  می باشد که استمرار،دوام و بقای آن ملت را به ادبار،انحطاط و چنان خطرات جبران ناپذیری می کشاند که بی علاقگی عناصر ملی و وطنپرست را در برابر آن میتوان گناه عطیم شمرد."

داود خان دموکراسی دوران ماقبل از ریاست جمهوری خودش را «دموکراسی قلابی» نامید و آنها را متهم به رشوه خواری،خویش خوری نمود و گفت :مسابقه کنندگان ارگانهای دولت،استفاده های نا جایز را از مال بیت المال و جیب مردم حق مسلم خود میدانستند،استفاده از نفوذ و مقام رسمی شکل قانون را بخود اختیار نموده بود.(1)

داکتر محمد حسن شرق که در دوران سلطۀ نظام جمهوری دومین شخصیت قدرتمند در سالهای اول و دوم اقتدار آن رژیم بود در کتاب«تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان» می نگارد: در پهلوی بسا از عوامل دیگربرای تغییر نظام شاهی به جمهوری یکی هم مهار کردن بی بند و باری روابط چپی ها و اخوانی ها به اتحاد جماهیر شوروی و پاکستان و تاسیس حزب واحدی برای آموزش و آموختن دموکراسی در افغانستان بود که خوشبختانه در اثر تلاش پیگیر جمعی از فرزندان راستین وطن که عقیدۀ همانند برای دگرگونی نظام شاهی داشتند با هم می پیوندد.

اینها که اکثریت کامل شان تحصیلات کمتر از لیسانس نداشتند در اثر مطالعه و چشم دید های  خویش مومن شده بودند که :نه چپی ها و نه اخوانی ها علاقه و ایمان آنرا دارند تا وطن آبائی شانرا بدون پیوند با شوروی و پاکستان رهبری کنند.

اینها آموخته بودند که حفظ حاکمیت و غرور ملی در حفظ بیطرفی میان ابر قدرت هاست نه پیوستن به آنها.از اینرو برای پیاده کردن خواسته های گفته شده در نظام یک حزبی آنهم تنها و تنها برای یک دورۀ چهار سالۀ شورای ملی و بعدآ دو حزبی توام با آزادی مطبوعات به سال دوم جمهوری طبق فیصلۀ کمیتۀ مرکزی جمهوریت هیاتی جهت تسوید قانون اساسی جمهوریت تشکیل می شود که بیشتر از قانون اساسی ترکیه مصر و الجزایر  و تجارت شان در بارۀ دموکراسی که تشابهی به وضع کشور ما داشتند استفاده شده بود.

متاسفانه نظر به ملحوظات از نشر نام نویسنده و اعضای معیتی طوری که مشاهده خواهید کرد جلو گیری می شود.

چنانکه روزی که مسوده قانون اساسی گفته شده تکمیل و به حضور رئیس دولت تقدیم گردید ایشانرا خیلی خسته و ناآرام یافتم علت را پرسیدم ،فرمودند: داکتر جان صبح که از خواب بیدار می شوم تا شب وقت خوابیدن از در و دیوار خانه تا دفتر «یکصدا» شنیده می شود  و آن اینکه تو به رفاقت و دوستی خود با من صداقت نداری.اما هیچ گوینده ای هیچ دلیل قانع کننده و یا مدرکی برای اثبات مدعای خویش ندارند که مرا به صداقت و دوستی مشکوک نمایند.ولی متاسفانه این گفته ها تکرار و باز هم تکرار می شود.باور گفته های زنجیری و پیگیر منسوبین شاه از شناختی که محمد داود در یک ربع قرن از من داشت مشکل بود اما نپذیرفتن نزدیکانش و نشنیدن گفته های شان به وی از اصل مشکل مشکلتر شده بود. و به شهادت تاریخ معمولآ شهزاده های دودمان پاینده خان زمانی که بر سر قدرت با هم درگیر می شدند دیری نمیگذشت که زیر تاثیر وساطت خانوادۀ خویش دستور میدادند که شهزادۀ مغلوب و همسنگرانش اعدام می شوند.

با اینکه هدف محمد داود در سقوط سلطنت از دیگران متفاوت بود وباهمه صفات نیکویی که داشتند بازهم یک شهزاده بود و دارای عواطف و روابط فامیلی مستحکمی با نظام شاهی بود.چنانکه داماد شاه سردار عبدالولی را عفو کرده بود و دوام این وضع می توانست حوادث ناگوار و خونین تاریخ را تکرار کند.از آنرو بعد از فرموده اش مستعفی شدم که نپذیرفتند ولی سال بعد که از تبلیغات تخریبی دوستان خارجی و منسوبین شاه خسته شده بودم از ایشان خواهش نمودم که مرا به یکی از سفارت های افغانستان بفرستند که خوشنود شد.(2)

 

ادامه دارد

فهرست منابع:

1-      داکتر عاصم،نگاهی به شخصیت،نظریات و سیاست های سردار محمد داود ،انتشارات میزان،الکساندریه-ایالات متحده امریکا،ص 228

2-      دکتور محمد حسن شرق،تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان،نشر مرکز نشرات سعید،دلو1384،ص206.

 

 قسمت های قبلی

 قرائت نوین از تحول اندیشه تاریخ