نگاهی بر دو نقد

 
 

 

فرید سیاوش

 

در این روز ها دو مقاله که هر کدام دعوی نقد همدیگر را بر جبین حک داشته اند،در چشمرس این قلم قرار گرفت.مقاله اول را جناب یاسین بیدار ومقاله دوم راجناب مازیار رازی بنگارش آراسته اند.

ظاهرآ چنان معلوم میشود که مقاله بیدار برای تحلیل و تثبیت زمان جاری به نقد ماضی بر خاسته است .و چون بیدار به لحاظ فکری درفضای چپ مارکسیستی نفس کشیده است، مباحث عدیده را از منظر برداشت های خود مورد بررسی قرار داده است.

از دو مقاله رفیق و دوست عزیزم بیدار بر مییاید که در برخی از موارد بحث های تیوریک  دچار خلط مباحث است و در برخی از موارد دچار اشتباه. بحث روی سه جز مارکسیسم کلاسیک از تالیف کتاب " یادداشت های سیاسی اقتصادی" که نقدی بر هگل و اقتصاد بازار است تا "درباره مساله یهود" که نقد تزِ از خود بیگانگی هگلی و انعکاس فلسفی شده آن در مذهب است ، همه آثار جوانی مارکس است که در 25 سالگی مارکس به نگارش در آمده است.

از آن زمان تا امروز هم در عرصه نقد مارکسیسم(منتقدین بورژوازی)هم در حوزه تکامل مارکسیسم (مثلآ: ساختارگرای فرانسه، مکتب انتقادی فرانکفورت )نمونه های از نقد و تکامل مارکسیسم است. امروزه نیز مشتاقان سرمایه داری گلوبال هزاران ورق را در مورد رد سه جزء مارکسیسم پی در پی به نگارش درآورده و در میاورند. برای من بسیار جالب است که آقای بیدار بر آنجایی ازاقتصاد مارکسیسم انگشت گذاشته است که حتی بزرگترین فلاسفه لیبرال و نیو لیبرال آن را کشف بزرگ میدانند.(ارزش اضافی و بحران اقتصادی).

روشنگری گلاسکو دو عجوبۀ حوزه اقتصاد را به فضای روشنگری رها کرد(آدم اسمیت، داوید هیوم) این دو مولف در کتاب "ثروت ملل" و"تاریخ پول" در مورد انباشت ،تاریخ و گردش سرمایه بحث های شکوهمند ی را بوجود آوردند. و این مارکس بود که با استفاده از متون کلاسیک اقتصادی وبه ادامه و تکامل آن به کشفیات عدیده، منجمله کشف ارزش اضافی دست یافت.

گروندریسه و کاپیتال و یادداشت های سیاسی اقتصادی، آثاری اند که بلحاظ اهمیت علمی و اکادمیک شان بیشتر از هر اثری در عالم مورد نقد و تکثیر قرار گرفته است، در همه پرسی که در سال 2001 در کشور های غربی صورت گرفت، کاپیتال بحیث بزرگترین کتاب تاریخ بشری رای آورد(بقول منصور حکمت در سیمینار اقتصادی مارج 2001 لندن).

تاریخ باز خوانی آثار نشان داده است که هر باری که جوامع سرمایه داری دچار بحران های اقتصادی شده است ، منابع اکادمیک بورژوایی به کاپیتال و گروندریسه مراجعه کرده اند و در بحران 2008نیز تا هنوز هم دولت مداران غرب و هم اقتصاد دانان لیبرال و نیو لیبرال راه حل بحران را در مراجعه به کاپیتال میدانند.

آوردن این بحث ها برای آنست تا بگوییم که بحث روی کشفیات اقتصادی مارکس صلاحیت بسیار بالایی علمی و آکادمیک میخواهد و گرنه میشد بسادگی به کتاب چند جلدی فیلسوف مارکسیست مجاری تبار انگلندی (ستیوان میزاروش)  بنام "فراسوی سرمایه" بحیث تازه ترین اثر، بیان کرد که کشف ارزش اضافی ماندگار ترین کشفی است که هرچه ما امروز در مورد گردش سرمایه می گوییم بی آنکه اعتراف کرده باشیم یا نکرده باشیم از همان تیوری ارزش اضافی آب می خورد.میزاروش در فراسوی سرمایه به اتکای کشف ارزش اضافی مارکس به آن نکاتی اشاره دارد که دوست عزیزم بیدار آن را از مشاکل کشفیاتی به حساب میاورد مثلا: مثال فوتبالیست... که در آن مورد این اصل را باید در نظر داشت که ارزش اضافی فقط در پروسه تولید مصداق میابد نه مبادله و بازار.

اشتباه دیگر مقاله نویس در این است که مارکسیسم را بعنوان یک علم و مارکسیسم را بعنوان ابزار تطبیقی مخلوط کرده است. چپ روی گذشتۀ حزب دموکراتیک خلق افغانستان مربوط به پراتیک میشود و در این مورد درست است که دم زدن از تطبیق سوسیالیسم در کشور پیشا فیودالی کار نادرست بوده و نادرست خواهد بود و اما فراموش نکنیم که اگر یک حزبی بهترین اندیشه مثلآ دموکراسی را در افغانستان تطبیق نمیتواند و رسوا می سازد به معنای غلط بودن فکر دموکراسی نیست .

من گمان میکنم که طرح تیوریک یک مساله را نباید با حوزه ای پراتیک مغالطه کرد. افغانستان در شرایط موجود (از اقتصادی تا...) نه تنها با سوسیالیسم (که در جامعه پیشرفته سرمایه داری قابل تطبیق است) که سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی و نیو لیبرال دموکراسی به شکل هنجاری و نورماتیف آن در اوضاع کنونی آنگونه که در رویا ها شکل می گیرد تطبیق نمی گردد.

و دوستی که  منتقد مقاله بیدار است یعنی آقای مازیار رازی(مارکسیست ایرانی)از موضع تروتسکیسم به بحث تیوریک مارکسیستی پرداخته و از موضع مارکسیسم به نقد رفرمیسیم و لیبرالیسم پرداخته است. خوانش آقای رازی از مقاله اینست که نویسنده (بیدار) در نقد خود از گذشته حزب دموکراتیک خلق افغانستان دچار یاس و رفرمیسیم است، و در تحلیل از اوضاع جاری دچار لیبرالیسم بورژوایی ...ا لخ.

حالا میخواهم خوانش خود را از موضع گیری آقای رازی مختصرآ بعرض برسانم.

1-     بحث ایشان انتزاعی و در حوزه ای کتابی مطرح شده است.

2-  در مورد جنبش چپ افغانستان به علت بی اطلاعی  و کمبود دسترسی به اسناد به جای تحلیل به صدور احکام عام بسنده کرده است.

3- آقای رازی در مقابله با این مساله خود را به کوچه حسن چپ زده است که مارکس به توانایی جامعه صنعتی در بهبود وضعیت زندگی مادی مردم بسیار خوش بین بود. و در مانیفست کمونیست هم، سرمایه داری به جای آنکه کاملا محکوم شود، ستایش شده است.

4- وظیفۀ اساسی چپ افغانی را ساختن حزب طبقۀ کارگر و رفتن به انقلاب سوسیالیستی ارزیابی کرده است که این دو وظیفه بلحاظ حسن نیت و کمال مطلوب فقط در حوزۀ ایده آل زیبا نمایی میکند و لی در حوزۀ عمل به حفر دریای خون منجر می گردد.

5- آقای رازی باید توجه کند که " هستی اجتماعی تعین کنندۀ شعور اجتماعی است" هستی ما به آن میماند که در سیه چال آفراسیاب  بفکر کباب بره و زلف یار باشیم در حالیکه چنین شعوری هر قدر زیبا باشد تمنای کاذب است.

6- تجربه بشری بیان میکند که مسیر تغییرات و تحولات بزرگ اجتماعی مستلزم وفاق اجتماعیست که این الزام متاسفانه سالهاست که در وطن من ویران گشته است.

7- همۀ ما میدانیم که " وظیفۀ ما تغییر است نه تفسیر" و اما دیریست که ما از بزنگاه تفسیر (تاویل هایی چند صدا و شالوده شکن) به زیر غلتیده ایم و هنوز هم به تفسیر و بازخوانی و به خویش آمدن نیازمندیم. و هنوز زود خواهد بود که چپ پیش از تسویه با خود و شرایط و تیوری ها  به پای ساختن احزاب و انقلابات نوع جدا شده از هستی موجود، برخیزد.

من به این باورم که ملت ها در هر شرایطی راه خود راه بسوی آزادی و خوشبختی خود باز میکنند و باز هم باور دارم که مردم افغانستان و خاصتآ نسل منتقد و تازه به میدان آمده با استفاده از تجارب انقلابات چپ و دموکراتیک جهان در آمیزش با تجربه های خونین افغانستان ،بی آنکه دچار یاس (که بلحاظ روانشناسی الزام محتوم است و با خوانش لاکانی من پنهان و چند پارچه ناخود آگاه، در تحتانی ترین لایه های خود، یاس را جدا از حوزه ای نهیلیسم و ضمیر یکپارچه فرویدی استقبال میکند.)و درماندگی شود ناچار است تا خود را با تازه ترین افکار و نقد فرا افگنی ها که همانا گذر از خود و تکامل افکار کلاسیک است ، تجهیز و بازسازی کند.

اینبار اگر با گذار سرسری از حوزه ای تیوری به قلمرو عمل پرتاب شویم ، بار دیگر به امید تسخیر ستاره گان، جناب رازی را در اسفل السافلین ملاقات خواهیم کرد نه در دامنه های خورشید.

....به هر حال من خوشحالم که آقای رازی به نقد پرداخته است و چون از برخورد قلم ها جرقه برمی خیزد و جرقه ولو هرقدر کوچک باشد یک وجب سیاهی را روشن خواهد ساخت.

 

 


 
گروه اینترنتی قلب من