چه تابان است گهی با شور چگوارا

خاطره ها بخودی خود دیالکتیک ِ شور و اندوه را در یک چکامه پرتو میزند . شور برای آنکه هنوز  زمان و زمانه به شوریدن نیازمند است ، اندوه برای آنکه هنوز تراکم غم به انرژی مؤلد تبدیل نگشته است .

چگوارا  سراپا شور و شرافت و شعف است . چگوارا  این چهرۀ جذاب و دلیر قرن بیستم هنوز با لبان حماسی به سوی قرن سپتمبری  میخندد . صدای پای چگوارا از کوچه های گل افشان امریکای لاتین از فراز آسمان افریقا به دهلیز های خونین شرق میگذرد .

کیست که برکرۀ زمین خنده کند گریه کند و چگوارای افسانوی را به حیث یکی از بزرگترین نجات دهندۀ خود حساب نکند . کیست که قهقۀ دشمنان بشریت را با لبخند چگوارا زایل نسازد .

افغانستان خطۀ خون و خاکستر است . سرزمین دیکتاتوران سربریده و  مردم هردم شهیدان است . مردمی که به علت تداوم استبداد و بدبختی به تلی از یأس و تاریکی بدل گشته است .

خبر خوشی در فضای کابل پیچید ، خبر تجلیل از چگوارا .

یادبود از چگوارا ، رفتن بسوی چگواراست . چگوارا  پرسشی است که دیگران پرسیده اند و ما تا هنوز به این پرسش پرسیده شده پاسخ جستجو نکرده ایم و چه رسد به اینکه خودما در موقف سؤال کننده قرار گرفته باشیم . فکر چگوارا ، پراتیک چگوارا ، اسطورۀ چگوارا ، ... از جهانی شدن چگوارا حرف میزند ، چگوارا پدیده ای است کسترش یابنده و جهانی . چگوارا رویداد تازه در حوزۀ پرسش ها و پاسخ هاست .

ما در صحنۀ سیطره ها تقریباً همیشه دچار آدمکهای کوچک بوده ایم و آدمهای سترگ جامعۀ خویش را در زیر سیطره ها کشف نکرده ایم . گذار جوانان و کلوپ شاعران کابل بسوی چگوارا یک حرکت سمبولیک است حرکتی که از دینامیزم  ِ خموشی و بن بست منشاء میگیرد ولی از آنجا که هنوز به اندیشیدن نرسیده ایم  و اگر چگوارا را به حیث یک اندیشه و عشق در نظر نگیریم شاید علاقۀ ما به چگوارا در سطح گرایش به جاذبۀ اساطیر باقی بماند .

 
 
   
 
 

 هیات تحریر زندگی