پژوهش و مقوله پرسشگری

                 

بیژنپور آبادی

دانش باز شناسی مفاهیم در حوزه علوم اجتماعی و جامعه شناسی سیاسی، داده های پیشین در تاریخ و بیان گذشته راسزاوار باز اندیشی و دگر خوانی می بیند. مگر برای انجام این مهم نیازمند نیروی خرد، فراندیشه، افزونی دست آمدها و شکوه پرسش کار ساز است. پرسشی که نیروی باور را در اندیشه های ما بیافریند و دست نیاز ما بسوی گمانها و ناباوریهای پیدا در دامن دانش پایدار انسانی را کوتاه بسازد.   

زبانهای پرسش ( Query languages ) زبانهای برنامه ‌نویسی برای کارکرد پرسش‌های گوناگون بر پایگاههای داده‌ها و نیز سیستم‌های آگاهی بخش است. سخن از پرسش و پرسشگری ساده نیست، هدف من از کاربرد این واژه بیشتر با بار اندیشه و باز اندیشی است. پرسش نه ازگونه پاسخ، که از پرسشگری فلسفی و معنای درونی آن است.

 همانگونه که گفتمان بجای گفتگوی ساده  بکار نمیرود؛ این پرسش نیز درگوهر اندیشه جایگاه ویژه یی دارد و ازهمخوانی معانی و داده های باور آفرین است که گسترده تر از نمونه های ساده و واژگانی پرسش است. برای میزان اندیشه و ریشه داری آن در ذهن مردم هنگامیکه دیگران را از خود میپرسیم، خودرا ازدیگران نیز باید بپرسیم و پرسشگری ما برای دریافت حقیقت و ماهیت آن هدفی باشد که بدنبالش سرگردان هستیم.

با پرسشگری نیک و درست؛ نیروی دانش پیوسته و واقعیت پسندیده و درخور باور را بدست می آوریم. پرسشگری نه اینکه اندیشه هارا قوام می بخشد، دانش انسانی را در پویه زمان پایدار میسازد و ریشه های پوشالی تصور و تخیل محض راکه از انگیزه های سبک و شتاب ناسامانمند هوچیگری بر می خیزند، در سرچشمهء اندیشه ها می خشکاند.

پرسش و یا پرسشگری واژه یی است ازژرفای دانش بشری و بویژه مقولات فلسفی و آموزه های سیاست، بدینسان است که برای شناخت، باور و دانستن درست رویدادها، رخدادها، آزمونها، رویکردها، پدیده ها و زمینه های دیگر چه مادی و چه روانی؛ از ابزار نیرومند پرسش بهره می گیرند. هیچ چیز بدون پرسش شناختنی نیست؛ مگر اینگه ازداده های پرسش پیشین بوده و درجلگه (گردگاه) مفاهیم، کاربرد روزمره گی یافته باشد.

پرسش پله های شناخت، پایه های باور و پیوندهای همیشگی معانی و مفاهیم زبانی را دستخو و کاربردی میسازد، پیشرفت و گسترش یافته ها و داده های دانش انسانی در حوزه های اجتماعی، اقتصادی و تجربی برامده از همین تکاپو و پرسشگری است. پس باید همیشه و همواره پرسشگری را در پژوهش و پدیدار نمودن نهانها، ناشناخته ها، ندانسته ها  و نیافتگی های روی گیتی به کار ببریم.

گرچه این پرسشگری نیاز مندی سراسر فرهنگ انسانی است، ولی در بخش کشورها و فرهنگهای جهان سومی نیاز آن بیشتر است و بیشترهم نخستینه گی دارد. در مشرق وبویژه کشورهای مسلمان نبشته ها و نگاشته ها که بیشتر از تاریخ مراد میشود؛ به دو گونه نادرست و ناکار آمد اند:

  یک- تاریخنگاری دراین کشورها بیشتر پهلوی درباری و فرمایشی دارد، نویسندگان بزرگ نیز ازبیم دربار و درشخویی پادشاهان و پیرامونیان نتوانسته اند برای اندام بلند تاریخ سرزمینهای سنتی خویش دامن مناسب ببرند و پیراهن سزاوار بدوزند.

  دو- تاریخنگری مشرق نگاران نیز از خشونت ذهنی و اندیشه ی خشونت آب میخورد، به بیان دیگر تاریخ درست این سرزمینها یا نانوشته مانده است و یا نوشته های سرکاری از این دست همه باورشدنی نیستند.

تاهنوز هیچ کس و هیچ گروه تباری دولت ساز و حکومتگر، هیچ سازمان و دسته ی دیگر که بر کرسی قدرت و نقش مدیریت دراین سامان نشسته بودند، نیامدند از ناتوانی و نادانی، تندخویی و ناپذیرایی و ناکارگی اهداف خویش مردم را آگهی بدهد. هیچ سلطه گری به کمتر از کشتن مخالفانش بسنده نکرده است، چه باور تلخ است که این کشتارها با بدترین نمونه وحشتناک آن دربرابر مردم پیاده شده اند.  

روش دهشت حاکمان دشمن مردم که شمشیر خودرا در آتش و آب مذهب نرم وناشکن میکردند، ازپایگاه روحانیت و دین نیز خونریزی بیشتر و عصبیت کشنده تری یافتند. با تکیه براین روشیکه اشتباه یکزن برای ارتکاب گناهیکه بر او بزور رواشده را پیامد سنگین مرگ میدهد و برای آرامش خشونت ذهنی و ناآرامی درونی خویش آنهم گونه ی غیر انسانی سنگساررا روا کرده است؛ چه نامی میتوان نهاد. 

هنوز بوی دهن کف آلود و خشماگین آدمکشان و بازار های آدم کشی درگوشه های دیار ما خراسانزمین ( افغانستان کنونی) دیدنی و شنیدنی است. هنوز همان روحانیت جذامی که کینه های دیرینه نادانی از سر آنها دور نشده است، انسان به قرائت دینی ایشان درجایگاه انسانی خویش نیست. هنگامیکه قوانین نادرست در روی زمین انسانی رواگردد ( فرمایشات جامعه ی جاهلیت عرب را زیر بهانه دین و بنام آن در سده سوم مدرنیت بگونه سنگسار تطبیق میکنند) که پیامدی غیراز کشتن و نابود کردن زنها درآن نیست.

 پژوهشگری و جایگاه پرسشها

 

دراین یادداشت این اندیشه داده شدکه، پرسشها برای اندیشه ی پاسخ گویی پیشکش نشوند، فلسفه و هدف پرسشها رسیدن به پاسخ نیست، نیاز وهدف پژوهش یافتن پرسش است، پرسش نیز از پاسخ به پرسش دیگری میرسد. برای نمونه، اگر بخواهیم بر واقعیت مسائل افغانستان دست پیدا کنیم، باید پرسیدکه، مردم افغانستان از چه رهگذر بیشتر رنج میبرند؟

پاسخ پرسش، نخست ساده بنظر میرسد، اما دهها پاسخ گونه یی میتوان ابراز نمود که هرگز پاسخ واقعی را در میان خویش ندارند. مردم از دهها چیز نادرست و دهها نادرستی چیزهای زندگی رنج میبرند، پس درمیان این دهها پاسخ و پاسخ دهها مشکل؛ رنجی وجود دارد که باید باز شناسی شود. از شناخت آن رنج است که به پاسخ مناسب و و اقعی راه باز میشود. 

این پرسش که، آیا بحران فراگیر و پهن دامن افغانستان در زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی روحی و روانی از داده های تلاش برای بازنمودن زمینه رفت و گذر جهانی شدن است و یا جهانی کردن نمونه بحران افغانستان برای گیتی و سراسری شدن؟ این نیز شایان اندیشه و بینش شفاف ژرفنگر روشنفکران امروز خواهد بود. پاسخ تنها یکی از دوصورت داده شده نیست، پاسخ را باید از درون پرسشهای بیشتر بیرون آورد.

این اندیشه نگاه نشیب از روزنه ی بام به درون خانه نیست، همانگونه که هرگز به معنای نگاه سربهوا از سنگ آبنشین درون خانه به بام نیز نخواهدبود. پژوهش نبایدبه نگاه یکسو و یکسان به پدیده ها، رویدادها، فرضیه ها و رخدادها داشته باشد، فرض پژوهش ایجاد شک و شک بر ایجاد پاسخهاست.  پیشکشیدن پرسش درست راههای باز شناسی پاسخ را باز میکنند و رهیافت پژوهش نیز به بازگشایی روزنه شناخت درست ما از داده های اجتماعی بیک شناخت باورکردنی و پایدار میرسد.

پژوهش و شاخصه های آن بیشتر به این نمونهء معرفت در ساخت و آفرینش جهانباوری نزدیک میشود. این ساختار سه خط دانش، آفرینش و شناخت، انسان را در محور قرار میدهد. پژوهش همان خواهد بود که این محور را بشناسد و پاسخهارااز درون پرسشهای بیمناک؛ اما واقعی بیرون آورد.

برای توجه یافتن به ماهیت پرسشهای مهم سیاسی درافغانستان، باید پژوهش وزمینه های پرمایه و نهادمندآفرینش دانش را در دستور کار روشنفکران آگاه قرار بدهیم. تا امروز هرچه در کاسه اندیشه و تبق گمان پژوهشگران قرار گرفته است، بیشتر من درآوردی، بیهوده، بی پایه و ناکار آمد از آب درامده اند. دراین مورد به آفرینشهای دانش آموختگان در بخش سیاست توجه کنیم، همه میراث و نگاشته های پیشینیان در یکی دو سده پسین، بویژه کتابهای یادواره و دفاعیه های فعالان و تاریخنگاران سیاسی، کم خواننده ترین کتابها اند.

پژوهش درهمینجا پایه و اهمیتش پدیدار میگردد، نسلها ونحله های دیروز و امروز، در نامه ها و باورهای ثبت شده ی خود جز دفاع ناحق و نادرست از روشهای زیانبار خویش؛ به هیچ حقیقت و درستی کار دیگران گردن نه نهاده اند. تا ایندم برهمان نادرستیها مهر درستی میزنند و بر رخ مردم می کشند. آنها پاسخ خشونت مذهبی در تاریخ را با خشونت غیر مذهبی تاریخی کرده اند، این داد وستد دربازار سیاسی و حتی فرهنگی ما معامله نخست است.

یکنفر بنام ظاهرشاه، جانشین امیر خشونت باور (نادرشاه)، دراین سرزمین نابیداران چهل سال پادشاهی نمود، برای سی سال ازکشور بیرون رانده شد و نزدیک بیک سده تحولات گوناگون دراین کشور تجربه شد، اما هنوز برای دموکراسی، آرامش و صلح الگوی افراد سنتی و خوشباور گذشته اندیش است. حکومت پادشاهی پس از شکست مشروطه نیز ریشه در خشونت تباری داشت.

پس از او دو کودتای نظامی جامعه را دوباره دست بدست و پریشان نمود، یک ملیون انسان جانباخت، دهها هزار نفر به زندان رفت وهشتاد درسد آنان برنگشتند. دو انقلاب دیگر با خشونت بیشتر نقش کودتاهارا شست و هرقدر از گذشته دور تر میشویم، خشونت ریشه دار تر و سنگین ترمیشود. مقاومت مجاهدین دربرابر نظام مورد حمایت روسیه شوروی و جنگ نیروهای طالبان در برابر آنها که هردو از حمایت مستقیم پاکستان برخوردار بودند؛ کمترین ثبات موجود را ازریشه برداشت و نا امنی سراسری شد.

اما از همه ی این آشوبها و شورشها، کودتاها و انقلابها و پسماندگی بزرگ قرن برای کشورما، هنوز برگ واقعیت این داستانها به زیور نگارش نرفته و تحلیل مناسبی نیز از آنهمه که گفتیم انجام نیافته است. اینستکه پژوهشگر ان آگاه با دلاوری و دانایی، واقعیت های نا گفته و حقیقتهای پنهانی را بیان کنند و پرسشهای سنگینی در جامعه پیش بکشند تا هیچ ناخورسند این رویدادها نتواند پاسخ دروغ و ناکار آمد ارائه بدهد و دست روشنگر روشنفکر فردا باور امروز را از آئینه روشن بینی و پرسشگری کوتاه نماید.